بسم الله الرحمن الرحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري ، وَ يَسِّرْ لي أَمْري ، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني ، يَفْقَهُوا قَوْلي»
به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» چند کلمهای دربارۀ علی«سلاماللهعلیه» صحبت کنم. ادامۀ بحث اخلاق ما هم برای جلسات بعد باشد.
اوّل حرفی که دربارۀ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» است، اینکه ایشان مولود کعبه است. این مسئله چیزی نیست که فقط شیعه گفته باشد تا بگویند این حرفها خوددرآوری برای فضائل علی از شیعه است. مولود کعبهبودن شهرت بهسزایی دارد هم در میان عموم مردم و هم در روایات اهل سنّت، هم اجماع در روایات شیعه.
مرحوم علامۀ امینی از شصتوشش کتاب از سنّیها قضیۀ مولود کعبهبودن را نقل میکند.[1] دیگران هم از سنّیها، مولود کعبهبودن را انکار نکردهاند. خیلی از سنّیها آن حالت لجاجت و عنادی که دارند، به بعضی از معجزات که میرسند منکر میشوند، اما راجع به مولود کعبه کمتر کسی انکار کرده و لااقل عناد و لجاج موجب شده قضیه را نقل نکنند، اما انکار قضیه به دلیل شهرت، امکانپذیر نیست. من به شما عرض میکنم آیا معجزه دلیل بر امامت بالاتر از این معجزه و دلیل میشود یا نه؟ علی آن کسی است که مولود کعبه است.
مولود کعبه است یعنی چه؟ معنایش این است که فاطمه بنت اسد به عنوان زیارت کعبه و برای طواف آمده است. من خیال میکنم و مسلّماً شماها هم تصدیق میکنید که میدانسته چه اتّفاقی خواهد افتاد و آمده برای اینکه به خانۀ خدا برود و آنجا علی«سلاماللهعلیه» بهدنیا بیاید. من خیال میکنم اینجور است. بالاخره یا اتّفاقی است که میگویند یا قضیۀ حقیقیه که من میگویم. در وسط طواف درد زائیدن گرفت و خانۀ خدا شکافته شد. این شکاف همیشه بوده و من هم سالهای اوّل انقلاب که مشرف شدم، این شکاف بود. الان سعودیها این شکاف را پوشاندهاند. بالاخره خانۀ خدا شکافته شد. فاطمه بنت اسد در خانۀ خدا رفت. او باید مهمان باشد، اگر مهمان نبود، معنا ندارد وارد این شکاف و وارد خانۀ خدا بشود. پس معلوم است مهمان بوده است. وارد خانۀ خدا شد و دیوار درست شد.
خب از دیوار که دیگر نمیشد کسی وارد خانۀ خدا شود. آمدند در را باز کنند و نشد. این هم یک معجزه است و الا قفل شکستن و در بازکردن که امکان دارد. اما ارادۀ حق تعلّق گرفته است این زایشگاه خصوصی باشد و کسی وارد زایشگاه علی نشود. بالاخره سه روز در باز نشد و دیوار درست بود و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در خانۀ خدا به دنیا آمده بود. خب معلوم است اگر هم روایات شیعه نباشد، اینها را دیگر سنّیها که نقل نکردهاند و شیعه هم نگفته باشد، خودمان میتوانیم حدس بزنیم که از عالم ملکوت کمککار آمده و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بهدنیا آمده و این دوسهروزه، هم خودش و هم مادرش مهمان خدا بودهاند. بعد از سه روز که فرزند و مادر مرتب و مطهر بودند و معلوم میشود که فاطمه بنت اسد طاهره هم بوده و معنا ندارد آن خونهایی که زنها میبیننند فاطمه بنت اسد دیده باشد. همۀ مردم هر روز به مسجدالحرام میآمدند و مسجد پر میشد که چه خبر شده است. راستی هم چه خبره بوده است. روز سّوم همانجا که شکافته شده بود، دو مرتبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد سالم مثل اینکه اصلا نزائیده، پارۀ ماه روی دستش بود و در میان مردم آمد.
این جملهای که الان که میخواهیم صحبت کنیم، سنیها بعضی گفتهاند ولی شیعه همه گفتهاند. چشمهای مبارک امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بسته بود، حتّی پدرش او را گرفت و دیگران او را گرفتند چشمهایش را باز نکرد تا نوبت به پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» رسید. پیغمبر اکرم مبعوث به رسالت هم نشده بودند. دهدوازده سال بعد مبعوث به رسالت شدند. تا پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را گرفتند، چشمهای مبارکشان را بر روی پیغمبر اکرم باز کردند و سلام کردند. آن وقت سلام نبود، آن وقت میگفتند: صبح شما بخیر. اما ایشان سلام کردند و بعد از سلام، آیات اوّل سورۀ مؤمنون را خواندند.[2] شاید بیست سال بعد، سورۀ مؤمنون نازل شده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ ، وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ...»
پیغمبر اکرم انگشت مبارک را در دهان امیرالمؤمنین گذاشتند و آنچه از عالم ملکوت امر بود، امیرالمؤمنین خوردند. خب امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» ابتدا در دامن فاطمه بنت اسد که پیامبر اکرم هم قبلاً در آن خانه زندگی میکرد، قرار گرفت. در حقیقت فاطمه بنت اسد یک نهمادری برای پیغمبر اکرم است که از هر مادری برای پیامبر مهربانتر بود و یک مادر اصلی برای امیرالمؤمنین است. اما پس از مدّت کوتاهی، با اجازۀ فاطمه بنت اسد و با اجازۀ حضرت ابیطالب این بچه مال پیغمبر اکرم شد و کلیۀ تربیت این بچه بر عهدۀ پیغمبر اکرم قرار گرفت.
این فضیلتی است که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در نهجالبلاغه به آن افتخار میکنند که من آنم که مثل بچه به دنبال مادر، به دنبال پیغمبر اکرم بودم.[4]
آن غار حرا که زمینهساز برای نبوّت بوده، زمینهساز برای امامت هم بود. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرمایند که پیغمبر اکرم به میگفتند: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»[5]
اینکه حقیقت اینها چیست، نمیدانیم. امیرالمؤمنین همراه پیامبر بودند تا بالاخره پیغمبر اکرم در همان غار حرا و هنگامی که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» حضور داشتند، به رسالت مبعوث شدند و معلوم است اولین کسی که ایمان آورد، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بود. بعد با هم به خانۀ خدیجه آمدند. مثل اینکه حضرت خدیجه مهیا بود. این قضایا، یقینی است و اگر عناد و لجاج نباشد، انسان خوب میتواند درک کند. پیغمبر در زدند و در باز شد و پیغمبر اکرم به خدیجه فرمودند به رسالت مبعوث شدهام؛ معنایش این است که آنچه منتظرش بودی، تحقق پیدا کرد. دوم کسی که ایمان آورد حضرت خدیجه بود. بعد از این وحی، معلوم است که به قول قرآن شریف بار سنگینی به دوش پیغمبر آمده بود: «إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً»؛ لذا پیغمبر استراحتی کردند. سپس جبرئیل با آیات اول سورۀ مزمل که یازده تا دستور است، نازل شد:
«يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ، قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً ، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً ، أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً ، إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً ، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً ، إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلاً»
یا رسولالله باید شببیداری داشته باشی، به هر اندازه که میتوانی، اما روزش مثل خورشید و ماه و ستاره که در حرکت است، باید مداوم برای این رسالت کار کنی و فعالیت و استقامت داشته باشی. انصافاً هم پیغمبر اکرم حسابی به هر اندازه میشد کار کردند و مرارتها را تحمل کردند.
اول کاری که پیغمبر اکرم کردند، این را سنیها هم گفتهاند، هم امثال مروج الذهب و سیرۀ حلبی و ابنابیالحدید دارند و هم شیعه گفته است؛ به واسطۀ امیرالمومنین اشرافیها را، سران قریش و بنیهاشم را که همان چهل نفر بودند، دعوت کردند. معلوم میشود ایشان وجاهت خاصی در میان همه داشتهاند. خب همه هم آمدند. شیربرنج شام پیغمبر اکرم بود و شامشان هم دادند. بعد پیغمبر بلند شدند و فرمودند: اگر من بگویم یک لشکر مجهزی پشت این کوه است و میخواهد به شما حمله کند، قبول میکنید، همه گفتند بله. زیرا مشهور شده بود به امین و مشهور بود به صادق. همه گفتند آری. فرمودند من به رسالت مبعوث شدهام. هرکه اوّل شهادت بدهد، بعد از من، امام و وصی من است. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» پا شدند و شهادت دادند. پیامبر فرمودند بشین. سنیها میگویند. دو مرتبه پیغمبر اکرم فرمودند ای مردم! آیا میخواهید آقای دنیا و آخرت بشوید؟ اگر میخواهید آقای دنیا و آخرت بشوید بدانید من مبعوث به رسالت شدهام و همهتان «لاالهالاالله» بگویید. همه مبهوت شدند و امیرالمؤمنین شهادت دادند. هم شهادت به وحدانیت و هم شهادت به رسالت.
ای کاش شهادت به ولایت هم داده بودند که میدانستند. دفعۀ سوم باز پیغمبر اکرم همین صحبت را کردند که میخواهید آقای دنیا و آخرت شوید، امیرالمؤمنین برخاستند و دوباره شهادت دادند: اشهد ان لاالهالاالله و اشهد انک رسولالله. احدی جز امیرالمؤمنین ایمان نیاورد. سپس پیغمبر فرمودند این بعد از من خلیفه من است. این بعد از من امام بر شماست. این بعد از من وصی است.
مسعودی و حلبی و ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه و امثال اینها میگویند که جلسه متفرق شد و حضرت ابوطالب را مسخره میکردند که پسر برادرت شاه شد و فرزندت وزیرش.
این حرف مشهور شد که او شاه و علی وزیرش شده است. این یک قضیه برای ولایت امیرالمؤمنین است، امّا این وقایع، یکی و دوتا و صدتا که نیست، بلکه فراوان بوده است. این آیۀ قرآن شریف خیلی بالاست که میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّه»
این آیه در حق امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» است. امام هادی«سلاماللهعلیه» و دیگر ائمّه میفرمایند این آیه دربارۀ ما ائمه طاهرین«سلاماللهعلیهم» است.[10]
عجب اینجاست که بعضی از سنیها همین آیه شریفه را گفتهاند دربارۀ امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» است. آن اولش است این آخرش است؛ لذا این امامت امیرالمؤمنین و رسالت پیغمبر اکرم از نظر شهرت هیچ تفاوتی ندارند. پس چه شد که چنین شد و امیرالمؤمنین را کنار زدند؟! مرگ بر لجاجت، مرگ بر تکبر، مرگ بر عناد، مرگ بر ریاست طلبی و بالاخره مرگ بر بغضهای شخصی و مرگ بر حسادت.
لذا ما شیعهها از نظر اعتقادات خیلی محکم هستیم. قضیۀ سقیفۀ بنیساعده نیست. ابنابیالحدید میگوید پنجشش نفر. حالا شما بگویید بیست نفر. این قضیه که دلیل و حجّت نیست. قضیه مولود کعبه و قضیه دعوت خویشان، اوّلین وقایعی است که در آن ولایت علی% مطرح میشود و پیغمبر فرموده که علی ولایت دارد. و آخرین این تبلیغها هم این است که اینگونه فرمودند علی ولایت دارد: «إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَيْتِى وَ إِنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»[11]
لذا ما خیلی محکمیم و اعتقاداتمان خیلی مستحکم است. تقاضا دارم در ولایت کار کنید. البته خیلیها کار کردهاند و ما مثل احقاقالحق داریم و این اواخر مثل الغدیر را داریم. آن میرحامدحسین در هندوستان چه زحمتها برای کتاب خود کشیده است. از شما تقاضا دارم لااقل این کتاب سلطان العلما که به صورت قصّه هم هست، بخوانید. برای دیگران هم بگویید. قضیه ولایت که صرفاً استدلالی نیست، یک قضیۀ مشهور و ضروری است. این قضیۀ ضروری را باید همه مردم، مخصوصاً دانشگاه و دبیرستانها بدانند و من عقیده دارم دبستانها باید روی آن کار کنند. ما راجع به ولایت کار نمیکنیم. بعضیها هم که میخواهند کار کنند در غلوها و خرافات و چیزهایی که جوانان را فراری میدهد، میروند. ما اهل استدلالیم. کسی که مولود کعبه را دارد، احتیاجی به خرافات ندارد. کسی که روایت ثقلین دارد به درویشمنشیها نیازی ندارد. تقاضا دارم در هرجا که هستید، راجع به ولایت خیلی کار کنید.
این عید سعید مبارک را به همۀ شما تبریک میگویم و از طرف همۀ شما به ساحت مقدس ولیعصر«عجلاللهتعالیفرجهالشّریف» تبریک میگویم و از طرف همۀ شما از حضرت زهرا میخواهم یک نظر لطفی به مجلس عنایت کنند و به لطف ایشان با عیدی گرفتن از حضرت زهرا از جلسه بیرون برویم. انشاءالله
جهت اطّلاع از مصادر روايت ر. ك: بحار الأنوار، ج 23، ص 106تا 152؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقّات آن، ج 9، ص 309 تا 375 و ج 18، ص 261 تا 289 و ج 24، ص 161تا 236 و ج 33، ص 39 تا 50. همچنين مرحوم مير حامد حسين هندى تمامى مجلدات «18 تا 21» ام كتاب عبقات را به بحث پيرامون سند و دلالت اين حديث اختصاص داده است.