بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین
به تناسب عيد بزرگ مبعث، بحث ما باشد برای هفتۀ آينده انشاءالله، و امشب مقداری دربارۀ بعثت صحبت کنم.
مثل چنين روزی در غار حرا، جبرئيل بر پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل شد. اميرالمؤمنين علی«سلاماللهعليه» نيز حضور داشتند. جبرئیل از طرف خدا، پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را به رسالت مبعوث کرد و آيات اول سورۀ اقرأ را بر ايشان نازل کرد. اين چند آيه خلاصۀ بعثت را بيان میکند. اينکه برای چه مبعوث به رسالت شدهاي! برای اينکه يک معلم تربيتی و يک معلم آموزشی باشی و به عبارت ديگر مبعوث به رسالت شدهای برای اينکه آدم بسازي. لذا اگر از شما بپرسند از نظر قرآن، پيغمبر اکرم چه کاره است، بايد بگوييد يک معلم آموزشی و يک معلم تربيتی است، و تعليم تربيتی مقدم بر تعليم آموزشی است. در قرآن، مفهوم اين آيه زياد تکرار شده است که:
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِينٍ«
يا رسول الله! مبعوث به رسالت شدهای و معجزۀ تو هم قرآن است و مثل اين قرآن را تا روز قيامت احدی نمیتواند بياورد و اين معجزۀ توست و تو معلم تربيتی و آموزشی هستی. به عبارت بهتر، آمدهای تا آدم بسازي. افرادی را بسازی که با دو بال حرکت کنند. يکی با بال تزکيه و يکی با بال علم پرواز کنند.
رسد آدمی به جايی که به جز خدا نداند
لذا پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» برای اين مبعوث شده است. آيات فراوانی هم بر اين مطلب هست و لذا بزرگان میگويند اين آياتی که امروز بر پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل شده، براعت استهلال قرآن است. يعنی خلاصۀ قرآن در اين چند آيه موجود است که پيغمبر اکرم چه کاره است و قرآن چه کتابی است. معلوم است که همان موقع اميرالمؤمنين ايمان آوردند. اما اينها ظاهر قضيه است و الاّ در ازل ايمان آورده بودند. در وقتی که از خانۀ کعبه بيرون آمدند، بر پيغمبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سلام کردند و قرآن خواندند. يعنی تو پيغمبری و قرآنت اينست و من هم برايت قرآن میخوانم:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ ...»
لذا اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» در نهج البلاغه میفرمايند پيغمبر اکرم «صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در غار حرا به من میفرمودند:
«إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»[3]
میبينی آنچه میبينم و میشنوی آنچه میشنوم.
پس به حسب ظاهر ايمان آوردند و معلوم است بار سنگينی به دوش پيغمبر آمد:
«إِنَّا سَنُلْقِی عَلَيْکَ قَوْلاً ثَقِيلاً»
پيغمبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به خانه آمدند و حضرت خديجه«سلاماللهعلیها» منتظر وحی بودند و لذا پیامبر به او خبر دادند و او ايمان آورد. آنگاه شدند سه مسلمان واقعی در روی کرۀ زمين.
پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مقداری استراحت کردند. جبرئيل با آيات اوّل سورۀ مزمل نازل شد: يا رسول الله! ای کسی که عبای نبوت به دوش گرفتي، موقع استراحت و خواب نيست، بلکه بايد جديّت باشد. مثل اين کُرات که در حرکت شبانهروزی هستند، بايد در حرکت شبانهروزی باشي. بار سنگين است، شبها باید با خدا باشی و از خدا کمک بگيري و در روز هم جديت و تلاش و کوشش داشته باش، برای اينکه آدمشدن کار بسيار مشکل و آدمسازی کار بسيار مشکلی است:
«يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ، قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً ، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً ، أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً ، إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً ، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً ، إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلاً»
اين آيات که یک مجموعه دستورالعمل است، به پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل شد. پيغمبر در ميان عرب مخصوصاً قريش و بنیهاشم و اشرافيها شخصيت بسيار بالايی داشتند، لذا پيغمبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» اول کاری که کردند، اين بود که به واسطۀ اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» از کفار قريش و بنیهاشم و اشرافيها وعده گرفتند. جلسه پر از اشرافيها و بزرگان عرب از قريش و بنیهاشم و ديگران بود. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» شام مختصری يعنی شيربرنج به آنها دادند. بعد پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بلند شدند و فرمودند: من اگر بگويم لشکری پشت اين کوه به شما حمله کرده است، کسی هست که نپذيرد؟ همه گفتند نه، تو آدم امين و صادق و راستگويی پيش ما هستی و آدم باشخصيتی در امانت و صداقت و خدمت به خلق خدا هستی و ما میپذيريم. فرمودند: میخواهيد آقای دنيا و آخرت شويد؟ همه گفتند آري. فرمودند: اگر میخواهيد آقای دنيا و آخرت شويد، بگوييد «لا اله الاّ الله». من مبعوث به رسالت شدهام و همۀ شما بايد به من ايمان بیاوريد تا آقای دنيا و آخرت بشويد. يک جمله نيز فرمودند و اين جمله را سنّيها هم نقل میکنند. امثال سيرۀ ابنهشام و سيرۀ حلبی نقل میکنند و شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحديد معتزلی نقل میکند و ديگران نيز نقل میکنند. پيغمبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: هرکسی اول شهادت دهد، بعد از من امام شماست و بعد از من وصی من است و بعد از من خليفۀ من است. اميرالمؤمنين نوجوان بودند و همه کاره در آن جلسه بودند، بلند شدند و فرمودند «اشهد ان لا اله الاّالله و اشهد ان محمداً رسول الله». حضرت فرمودند بنشين. دوباره منبر را تکرار کردند و فرمودند: ای مردم من به رسالت مبعوث شدهام. اگر بخواهيد آقای دنيا و آخرت باشيد به من ايمان بياوريد و همه بگوييد «لا اله الاّ الله». من تضمين میکنم که آقای دنيا و آخرت باشيد. هرکه اول ايمان آورد، بعد از من خليفۀ من و امام شماست و بعد از من وصی من است. کسی جواب پيغمبر را نداد و همه مبهوت بودند. اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بلند شدند و فرمودند: «اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمداً رسول الله». پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بار سوّم حرفها را تکرار کردند. هرچه در اول و دوم گفتند دوباره تکرار کردند و آقای دنيا و آخرت را برای مسلمانها تضمين کردند و باز گفتند هرکه اول ايمان بياورد بعد از من امام شماست و خليفه و وصی من است. کسی جواب آقا را نداد و برای سومين بار اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بلند شدند و فرمودند: «اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمداً رسول الله». پيغمبر اکرم در همان جا فرمودند: اين بعد از من خليفۀ من و وصی من است و بعد از من امام شماست. آنها هم وقتی به حضرت ابيطالب میرسيدند به او میگفتند چشم شما روشن، پسر برادرت شاه شد و پسر شما وزير شد و مسخره میکردند و خيال میکردند امر شوخی است؛ اما ناگهان متوجه شدند که مستضعفين اطراف پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را گرفتهاند. همين که از زمان حضرت آدم تا زمان ظهور قرآن میفرمايد مستضعفها همه کاره هستند. وقتی امام زمان آمد در مقابل امام حسن عسکري، همين آيه را خواندند و فرمود پدر جان خدا خواسته است به دست مستضعفين و به رهبری من پرچم اسلام روی کرۀ زمين افراشته شود:
«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ، وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا يَحْذَرُونَ»
هامانصفتها و فرعونصفتها از آنچه میترسند به سرشان خواهد آمد. لذا مستضعفين اطراف پيغمبر اکرم را گرفتند. اينها ديدند خطر جدی شد و حرف پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» جدّی است، لذا اول پيغمبر اکرم را تطميع کردند. حضرت ابيطالب شخصيت بالايی داشت و نزد پيغمبر اکرم فرستادند که اگر رياست میخواهی همه مینشينيم و تثبيت میکنيم که رياست کل از آن تو باشد. اگر پول میخواهی همه تو را اول متمول حجاز میکنيم. اگر زن میخواهی بهترين زنها را به تو میدهيم. معلوم است پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به حضرت ابيطالب جواب دادند به آنها بگو اگر خورشيد را کف دست راستم و ماه را کف دست چپم بگذارند، دست از داعيۀ خود برنمیدارم و اگر میخواهيد آقای دنيا و آخرت شويد، بگوييد «لا اله الاّ الله». تطميع نشد و لذا کمکم براندازی و تهديد جلو آمد و اين تهديد خيلی شکننده بود. مخصوصاً اينکه نامردی کردند و بچهها را عليه پيغمبر و عليه مسلمانها جمع کردند. پيغمبر اکرم رد میشدند و ديدند بلال را لخت و عريان کردهاند و روی ريگهای گرم حجاز انداختند و تازيانه میزنند و او به جای اينکه تسليم شود، مرتب میگويد خدا، خدا، خدا.
لذا خيلی از اين مستضعفين را کشتند و زجرکش کردند. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نيز اذیت کردند. لذا چون بزرگان نمیتوانستند، تصویب کردند که بچهها پيغمبر اکرم را اذيت کنند. لذا وقتی پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» وقتی از خانه بيرون میآمدند، پيغمبر را سنگباران میکردند. دستور داده شده بود برای اينکه پيغمبر را شهيد نکنند، لذا سنگ را به ساق پای پيغمبر اکرم بزنند که هم خيلی درد بيايد و هم اينها کارشان را کرده باشند. لذا پيغمبر را سنگباران میکردند. پيغمبر گاهی به خانه برمیگشتند و آنها خانه را سنگباران میکردند و آن زن مکرمه که حق زيادی به اسلام دارد، در اطاق میايستاد و پشت به سنگها و رو به پيغمبر و به اين بچهها التماس میکرد. گاهی هم پيغمبر اکرم سر به بيابانها میگذاشتند. حضرت خديجه با اميرالمؤمنين ظرف آب و خوراکی بر میداشتند و بالاخره پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را در بيابان زير سنگ و خاری پيدا میکردند و ايشان زخمی شده بودند و خون از سر و پای مبارک میچکيد، امّا زمزمه داشتند که:
«اَلّلهُمَّ اهْدِ قَوْمي فَاِنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»[9]
خدايا اينها نمیفهمند، خدايا به اينها نگير. اگر میخواهی من خوشحال شوم اينها را هدايت کن. مدتی هم اينگونه گذشت و اما ديدند که نمیشود و تهديدها به خرج نمیرود و پيغمبر اکر دست بردار نيست. يا بايد پيغمبر را شهيد کنند و اختلاف عجيبی در حجاز میافتد و حجاز براندازی میشود و نفوذيها حجاز را میگيرند يا بايد با پيغمبر بسازند. لذا ديدند نمیشود، لذا تحريم اقتصادی کردند و اين مقداری اثر گذاشت. تصميم گرفتند مسلمانهارا به کار نگيرند و مسلمانها جایی کار نروند و به مسلمانها چيزی نفروشند و از آنها چيزی نخرند. همين تحريم اقتصادی که غربيها ياد گرفتهاند و ما را تحريم اقتصادی میکنند. بالاخره سه سال اين تحريم اقتصادی بود. اما اين تحريم اقتصادی با تهديد بود. اگر مسلمانی را در جايی پيدا میکردند قطعهقطعه میکردند، لذا پيغمبر اکرم مجبور شدند چهل نفر زن و مرد و بچه را به شعب ابيطالب يعنی در یک بيابان ببرند. شعب ابيطالب يک درّه بود و آنها را در آنجا بردند و اميرالمؤمنين و بعضی ديگر پاسداری میکردند و اين زن و بچه گرسنه و تشنه بودند. اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در نهجالبلاغه به معاويه مینويسند: شما کسی بوديد که ما را در بيابان محصور کرديد و بچههای ما از تشنگی مردند و زنهای ما از تشنگی پوست گذاشتند و صدای العطش زنها و بچهها بلند بود. حضرت خديجه به فرياد میرسيد و به اندازۀ بخور و نمير چیزی برای آنها میرسید. مالش را میفروخت و يهوديها و فرصتطلبها افتادند روی مال حضرت خديجه و مال او را به مفت میخريدند و او هم مجبور بود که بدهد. شايد اين فدک که آيۀ شريفه آمد که: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، اينکه حق زهرا را بده، شايد همين بوده که يکی از چيزهايی که يهوديها جمع کردند فدک بود و فدک از حضرت خديجه بود و اينها به مفت جمع کردند. بالاخره بار جو و خرمايی تهيه میشد و اما رساندن اينها به مسلمانها کار مشکلی بود و نفوذيها نمیگذاشتند. با التماس به اين و آن و با تضرع و زاری به خدا، اين آب و خرما يا جو را به اينها میرساند تا اينکه دوباره حضرت خديجه بتواند وسيلهای برای آنها تهيه کند. سه سال طول کشيد و مال حضرت خديجه به حسب ظاهر از بين رفت، اما اسلام را تقويت کرد؛ لذا چه خوش گفت کسی که گفت سه چيز تأثير در تقويت اسلام داشت: يک شمشير و شجاعت علي، يکی مال حضرت خديجه و يکی هم اخلاق پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم». اين جداً حرف متينی است.
بعد از سه سال با معجزه اين تحريم اقتصادی تمام شد، اما ناامنی عجيبی برای مسلمانها بود، به اندازهای که پيغمبر اکرم نتوانستند در مکّه بمانند. در مدينه زمينه برای آمدن پيغمبر درست شده بود و لذا پيغمبر به مدينه آمدند. مهاجرين نيز هجرت کردند و به مدينه آمدند، اما اينها دست از پيغمبر اکرم و اسلام و مسلمانها برنداشتند و ده سال در مدينه، با نبود امکانات از مسلمانها، هشتاد و چهار جنگ برای پيغمبر اکرم جلو آوردند. جرجی زيدان مینويسد نظامی يک خرما را آبش را میخورد و باقیماندهاش را به ديگری میداد. پابرهنه بودند و پاهايشان زخم میشد. جنگ ذاتالرقاع مشهور در تاريخ است. در آن ريگها و سنگها پاهايشان زخم میشد، اما پيروزی از اين مسلمانها بود؛ برای اينکه مردانه برای خدا میجنگيدند و هيچ چيز و هيچ کس را در نظر نداشتند به جز خدا و به جز تقويت اسلام. بالاخره رسيد به آنجا که بعد از هشتاد و چهار جنگ، پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در حجاز پيروز شدند و توانستند بدون خونريزی، مکه را بگيرند. آنچه خيلی لذتبخش برای پيغمبر و اميرالمؤمنين است، شکستن بتهاست. اول کاری که بعد از فتح مکه کردند، اين بود که سيصد و شصت بت را به دست اميرالمؤمنين شکستند. از اميرالمؤمنين پرسيدند بهترين حالات برای شما چه وقتی بود؟ فرمود وقتی که روی شانۀ پيغمبر اکرم، بت میشکستم. بعد هم پيغمبر اکرم آمدند و همه، از جمله کسانی که هشتاد و چهار جنگ درست کرده بودند و کسانی که تحريم اقتصادی درست کرده بودند، سر به زير و خجالتزده بودند از اينکه پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میگويند اينها را قتلعام کنيد و پيغمبر اکرم با زبان رسايی فرمودند: «لا اله الاّ الله وحده وحده انجز وعده و نصره عبده» و بعد هم منبر خيلی عالی رفتند از اينکه دورۀ آخرالزمان چه میشود. بعد هم عفو عمومی برای همه دادند و بالاخره پيروزی پيغمبر با آمدن این سوره بود:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ ، إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِی دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً ، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً»
بالاخره پيروزی مطلق برای پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» شد. اما اين پيروزی موقّت بود، مخصوصاً اينکه سقيفۀ بنیساعده جلو آمد و خاک بر سر همه کرد و همه چيز را به هم ريخت. علی کل حال اين پيروزی موقّت، بود. پيروزی نهایی اسلام، آيهای است که خواندم که وقتی آقا امام زمان به دنيا آمدند، امام عسکری به عمۀ خود گفتند بچه را بياور که ببينم. ماه را سر دست گرفت و آورد خدمت امام عسکري. سلام به امام عسکری کرد و بعد از سلام اين آيه را خواند که: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ». ولو استکبار جهانی نمیخواهد و هميشه براندازی میکند، اما خدا خواسته است به دست اين شيعه و به رهبری امام زمان پرچم اسلام روی کرۀ زمين افراشته شود، و انشاءالله در زمان ما باشد.
. پیامبر اکرم$ در مواضع مختلفی، این عبارت یا مشابه آن را میفرمودند؛ از جمله پس از آزارها و شکنجههای مشرکان در مکّه (بحار الأنوار، ج 18، ص 241)، در جنگ احد (مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 192) در فتح مکّه (الخرائج و الجرائج، ج 1، ص 164) و... .