بسم الله الرّحمن الرّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
در بحث امروزمان به تناسب مولود پربرکت پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآله» مقداری در حالات پیغمبر اکرم صحبت میکنم و امیدوارم رنگ اخلاقی پیدا کند و همه ما پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» را اسوه و سرمشق خود قرار دهیم. قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ
کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ يَرْجُو
اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِيراً»؛ یعنی اگر کسی میخواهد دست عنایت خدا روی سرش باشد، اگر کسی بهشت میخواهد، باید از پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» سرمشق بگیرد. آیه میفهماند که ما نمیتوانیم مثل ایشان باشیم و نمیخواهند که باشیم، اما قرآن و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» اصرار دارند که در گفتار، کردار و رفتارمان از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» سرمشق بگیریم. همینطور که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به عثمانبنحنیف در وقت حکومتش که خلاف مروّتی انجام داده بود، نوشتند: مثل من نمیتوانید باشید اما «اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سُدادٍ». امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به شیعه التماس کرده است که به من کمک کنید، به هر اندازه که میتوانید از من متابعت کنید و از من سرمشق بگیرید.
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
در محیط آلودهای به دنیا آمدند و بزرگ شدند و رشد و نمو کردند. محیط خیلی
آلوده بوده است و باید بگوییم در آن محیط اصلاً فضیلت نبوده است و رذالت
هرچه بخواهیم بوده است. ظلم، جنایت، آدم کشی و بیچاره کردن مستضعف و
بالاخره وضع خیلی بد بوده است و خیلی ناراحت کننده بوده است. مخصوصاً از
نظر فحشا و فساد اخلاقی، و در میان این درندهها و در میان این اراذل و
اوباش به اقرار همه و حتی تاریخ نویسان غیر مسلمان نظیر جرجی زیدان،
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
خودشان را حفظ کردند. بلکه تا توانستند محیط را نیز اصلاح کردند. بعد از
رسالت نیز در آن 23 سال خوب توانستند جامعه را متحوّل سازند. در اثر همین
تحوّل، مردم فوج فوج به اسلام گرویدند. قرآن کریم میفرماید: «بِسْمِ
اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، وَ
رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً، فَسَبِّحْ
بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً«.
در
آن زمان که مبعوث به رسالت نشده بودند نیز فضائل را تبلیغ میکردند و علی
کل حال پیغمبر اکرم مشهور شده بود به صداقت و صفا و فضیلت و عدالت و امانت و
یک انسان کامل بود.
قرآن کریم به این نکته تذکر میدهد: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ، وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى، مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى«؛ قسم به این کهکشانهای متحرک که پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» در آن محیط گمراه نشد، بلکه رنگ محیط را نیز نگرفت. آیۀ شریفه این را معجزه برای ایشان گوشزد میکند.
به
عنوان مثال، اگر در یک حوض آلوده به تمام معنا و پر از میکروب که رنگ آن
تغییر کرده است، یک استکان آب ریخته شود، فوراً رنگ آب حوض را به خود
میگیرد. حال اگر آب آن استکان رنگ محیط را نگیرد، بلکه آب حوض را به رنگ
خود درآورد، این معجزه و خرق عادت است. پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
اینگونه بود. محیط آلوده نتوانست ایشان را به رنگ خود درآورد، بلکه
پیغمبر اکرم توانست محیط آلوده را به رنگ خودش درآورد. این معجزه است و
گفتم که همه اقرار دارند. مسلمانها از شیعه و سنی، حتی غیر مسلمانهایی که
دربارۀ اسلام کتاب نوشتهاند اقرار دارند که پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
در میان این مردم عادی و رذل به تمام معنا، یک انسان کامل بود. از نظر
عدالت، امانتداری، عفت، عصمت و شجاعت، در حدّ اعلا و بالاخره یک انسان
کامل بود.
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم»
قبل از آنکه مبعوث به رسالت شوند، غار حرا را مسکن قرار داده و در آنجا
مشغول راز و نیاز با خدا بودند و سر و کار با عالم ملکوت داشتند. در آن
موقع همراهی داشتند و او امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بود که ده دوازده سال بیشتر نداشت. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» به من میگفتند: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»، هرچه ببینم، میبینی و هرچه بشنوم، میشنوی. معلوم میشود هر دو سر و کار با عالم ملکوت داشتهاند.
مطلبی که باید متذکر آن باشیم، اینست که پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
نه تنها با گفتارشان، بلکه با کردار و عملشان دیگران را میساختند. افضل
مراتب امربهمعروف و نهیازمنکر، همین است که انسان به طور عملی امربه
معروف و نهیازمنکر کند. عمل ما باید سازندگی داشته باشد و پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» جداً چنین بودند و تاریخ به این حقیقت گواهی میدهد.
عدی
بنحاتم، پسر حاتم طاعی و رئیس قبیله بود که فضائلی داشت، البته مسلمان
نبود؛ به حسب ظاهر بتپرست و به حسب باطن نصرانی بود. او آمد تا ملاقاتی با
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
داشته باشد. چون آقازاده بود، پیامبر گرامی خیلی به او احترام گذاشتند و
حتی عبایشان را پهن کردند و او را روی عبای خود نشاندند. وقتی نمازشان را
خواندند به عدیبن حاتم گفتند تو مهمان من هستی، به خانۀ من بیا. عدی
میگوید: من با پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
از مسجد بیرون آمدم و در آن هوای گرم یک پیرزن پرمدعا به عنوان مسئله
پرسیدن مانع رفتن پیغمبر اکرم شد و خیلی معطل کرد و ایشان با تواضع خاصی
جوابش را میدادند. عدی بنحاتم میگوید: عقلم گفت که نمیشود این شخصیّت
یک آدم معمولی باشد و ادعای حکومت کند و حاکم ناحقی باشد. وقتی به خانه
آمدیم، دیدم خانۀ پیامبر خیلی ساده است و حتی فرش او یک حصیر است و مرا روی
حصیر نشاند و خودش روی خاک نشست. عدی میگوید: عقل من دلیل دوم را و معجزه
دوم را آورد که این نمیشود معمولی باشد. ناهار ما هم یک ناهار معمولی بود
و نان جو و دوغ ترش بود. بالاخره زمینه پیدا شد که عدیبن حاتم مسلمان
شود. پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
در ضمن غذا خوردن یک جمله یا یک معجزه نیز به او گفتند. فرمودند: تو که
نصرانی هستی و مالیات گرفتن برایت حرام است، پس چرا از این مستضعفین مالیات
میگیری؟! عدی میگوید: نصرانی بودن مرا احدی نمیدانست، لذا وقتی گفتند
تو که نصرانی هستی چرا حقّالنّاس میکنی و چرا پول میگیری؟ عدی بنحاتم
همان جا مسلمان شد. او به راستی یک مسلمان به تمام معنا شد و خیلی شرافت
داشت.
همه لازم است در رفتار و در عمل، از پیامبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» سرمشق بگیرند. دست کم در خانه و بین اعضای خانواده این الگوگیری باید رعایت شود. آیۀ شریفهای راجع به رفتار در خانه هست که میفرماید: «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ«؛ گذشت و ایثار و فداکاری و کوتاه آمدن، باید در خانه باشد. باز قرآن میفرماید کم است، «وَ تَصْفَحُوا»؛ باید مواظب باشیم قهر، داد و کینهتوزی نباشد، باز میفرماید کم است، «و تَغْفِرُوا»؛ یعنی اگر او بدی کرد تو خوبی کن، آنگاه «فَإِنَّ اللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ«؛ رحمت خدا در خانه و زندگی نازل میشود. ما باید اینها را در خانه مراعات کنیم و عملاً بچههایمان را با «تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا» بسازیم. علناً بفهمانیم که من مسلمانم و تابع پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» هستم و قرآن گفته است: اگر مثل او نمیشوید لاأقل سرمشق از پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآله» بگیرید.
در روایت آمده است که شخصی خدمت پیامبر گرامی«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» آمد و دوازده درهم به ایشان داد تا پیراهن بخرند. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پول را به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» دادند و ایشان یک پیراهن خریدند و خدمت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»
آوردند. پیغمبر فرمودند: اگر پیراهن دیگری بود بیشتر دوست داشتم. آیا
میشود این را پس دهید؟ مثل اینکه آن لباس یک نحو تجملی داشته است.
امیرالمؤمنین به بازار رفتند و پیراهن را با رضایت فروشنده پس دادند.
بالاخره خود پیامبر یک پیراهن به چهار درهم خریدند. در بین راه نیز مرد
برهنهای را دیدند که لباسی برای پوشیدن نداشت، پس چهار درهم برای تهیۀ
لباس او دادند. همچنین کنیزی را دیدند که پولش را گم کرده بود، چهار درهم
به او دادند و بعد هم در اثر رفتن پیغمبر بر در خانۀ مالک کنیز، آن کنیز
آزاد شد. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خیلی خوشحال شدند و گفتند: الحمدلله چه پول بابرکتی که دو برهنه را پوشاند و بندهاى را هم آزاد كرد.
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»
63 سال اینگونه زندگی کردند، اما 63 سال تقدّس، 63 سال فضیلت، 63 سال
سرمشق برای انسانیّت. البته مثل آنها نمیخواهند، اما میخواهند که سرمشق
زندگی هر مسلمانی چنین باشد.
خدا را قسم میدهم به آن اخلاق پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» که قرآن میفرماید: «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ«؛ توفیق سرمشق گرفتن از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» و مخصوصاً از پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» را به همۀ ما عنایت بفرماید.
[1].
أحزاب، 21: «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى
آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.»
[2]. نهجالبلاغه، نامۀ ۴۵.
[3].
نصر، 3-1: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، چون يارىِ خدا و پيروزى فرا
رَسَد، و ببينى كه مردم دستهدسته در دين خدا درآيند، پس به ستايش
پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه، كه وى همواره توبهپذير است».
[4].
نجم، 2-1: «به نام خداوند رحمتگر مهربان، سوگند به اختر [=قرآن] چون
فرود مىآيد، [كه] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده».
[5]. نهجالبلاغه، خطبۀ 190.
[6]. تغابن، 14: «و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد، به راستى خدا آمرزنده مهربان است.»
[8]. قلم، 4: «و راستى كه تو را خويى والاست!»