جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۱۰ فروردين


 
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»
  • پيام تسليت در پى حادثه تروريستى در شهر كرمان
  • اطّلاعیّه

  • -->

    عنوان درس: در صورت معامله با سفيه، آيا سفيه ضامن است يا نه؟(2)
    موضوع درس:
    شماره درس: 29
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۱۲/۲۳

    متن درس:

    اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.

    بحث اين بود که اگر با سفيه معامله‏اي شد چون محجور است معامله باطل است و آن طرفِ معامله اگر عين موجود است استرداد مي‏کند و اما اگر سفيه عين را تلف کرده باشد آيا اين اتلاف است و سفيه ضامن است؟ يا تلف است و از کيسه طرف رفته است و سفيه ضامن نيست؟

    مرحوم محقق اول شبهه کرده بودند و بعد فرموده بودند که ضامن نيست. مرحوم صاحب جواهر اين را قبول نداشتند و مي‏فرمودند ضامن است فرق است بين مجنون و سفيه. اگر مالش را به مجنون داده باشد و او تلف کرده باشد مجنون ضامن نيست و اما اگر به سفيه داده باشد و مالش تلف شد مالش را تلف کرد ان سفيه ضامن است، علت هم آورده بودند لانه بالغ عاقل.

    خب ما مسئله را اين طور تمام کرديم که اينکه مالش را به سفيه داده اگر مي‏دانسته که اين سفيه است نبايد مالش را به اين سفيه بدهد، نبايد با اين معامله کند و کرده است، نبايد به اين وديعه بدهد و وديعه داده است مي‏گفتيم که اين اقدام بر ضرر است و چون خودش اقدام بر ضرر کرده است بايد بگوييم که از کيسه خود او رفته است براي اين که اقدام بر ضرر کرده است و اما اگر جاهل بوده است به قول صاحب جواهر بايد بگوييم لانه عاقل بالغ و اين ضمان دارد چون سفيه مال را تلف کرده است و حتي گفتيم اگر چنين باشد مثل آنجاست که مجنون مال کسي را تلف کرده باشد و آن کس تقصيري نداشته باشد يا آن صغير مال کسي را تلف کرده باشد و آن طرف تقصير نداشته باشد،

    نداده باشد مثلاً کاسه را به ديوانه اگر کاسه را داده باشد و آن ديوانه کاسه را زد زمين و شکست ديوانه ضامن نيست اما اگر ديوانه رفت و کاسه را برداشت و شکست خب مسلم پيش اصحاب است که اين ديوانه ضامن است از مالش بايد بردارند وليّ اين مجنون بايد جبران خسارت بکند در ما نحن فيه هم همين است اگر آن اقدام بر ضرر کرده باشد و مالش را داده به سفيه و گفته بروبراي من مضاربه کن خب معلوم است که مالش را توي چاه انداخته است او ضامن نيست و اما اگر مي‏دانسته که سفيه است مثل آنجا که نمي‏دانسته ديوانه است و مال را داد به سفيه و سفيه تلف کرد مال را بايد بگوييم ضامن است براي اين که ضمانت تابع عمد و سهو و عقل و اينها نيست «من اتلف مال الغير فهو له ضامن» ولو ديوانه باشد ولو صغير باشد ولو سفيه باشد.

    ديروز گير کرديم در اين روايتي که از حضرت اسماعيل است و اين روايت را من الان سر تا پايش را مي‏خوانم براي اين که اگر ديده باشيد صاحب جواهر روايت را مضمونش را نقل کرده‏اند روايت را اصلش را نقل نکرده‏اند مضمونش را نقل کرده‏اند و گويا صاحب جواهر پذيرفتند اين که اين مال مال سفيه است و دلالت مي‏کند بر اين که مال تلف شده و آن سفيه ضامن نيست لذا در مخمصه افتاده‏اند صاحب جواهر گاهي به سند مي‏زنند گاهي به دلالت مي‏زنند و مي‏خواهند بگويند که روايت نمي‏شود به آن تمسک بکنيم و الا اگر اشکال اخلاقي، اشکال اعتقادي نداشته باشد اشکال سندي نداشته باشد مي‏توانند قوم به آن تمسک بکنند و بگويند اگر سفيه مال را تلف کرد ضامن نيست اما چون صاحب جواهر مي‏فرمايند ضامن است لذا در دردسر افتاده‏اند که روايت را چکار بکنند؟ لذا روايت را مرحوم صاحب جواهر از نظر اعتقادي خدشه مي‏کنند و تمسک به روايت نمي‏کنند يا از نظر سندي، چون که چنين است ما روايت را بخوانيم سر تا پايش را تا ببينيم که اصلاً روايت مربوط به بحث هست؟

    حالا روايت را بخوانيم ببينيم که از اين روايت شماها مي‏توانيد به ما استفاده بدهيد يا نه؟

    روايت را مرحوم صاحب وسايل در جلد 13 وسايل در کتاب وديعه باب 6 از ابواب احکام وديعه نقل کرده‏اند، چند تا روايت هم نقل کرده‏اند من جمله اين روايت.

    محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن حمّاد بن عيسي عن حريز روايت از نظر سند خيلي بالاست و مخصوصاً اين که دو تا از اصحاب اجماع آن هم نمره اولي‏ها از آن 6 تا اولي‏ها در اجماع هست يکي ابن ابي عمير، يکي هم حماد بن عيسي. لذا در روايت هيچ اشکالي ديده نمي‏شود «قال کانت لاسماعيل بن ابي عبداللَّه عليه السلام دنانير و اراد رجل من قريش ان يخرج الي اليمن فقال اسماعيل يا ابه» اسماعيل آمد پيش امام صادق عليه السلام گفت «ان فلاناً يريد الخروج الي اليمن و عندي کذا و کذا ديناراً» گفت مثلاً من 1000 دينار دارم «اَفَتَري ان ادفعها اليه يبتاع لي بها بضاعة من اليمن» آيا اجازه مي‏دهي من پول را بدهم به اين و اين برود براي من مضاربه بکند و از يمن برايم جنس بياورد؟ «افتري ان ادفعها اليه يبتاع لي بها بضاعة» يعني مضاربه کند، پول را من به او مي‏دهم پول مال من کار مال او و از يمن جنس بياورد؟ «فقال ابو عبداللَّه عليه السلام يا بني اما بلغک انه يشرب الخمر؟» فرمودند مگر نمي‏داني اين شرابخوار است؟ «فقال اسماعيل هکذا يقول الناس» بله مردم مي‏گويند، مشهور است «فقال يا بني لا تفعل» نه اين کار را نکن حالا تا اينجا اين کار را نکن براي اين که خب يک آدمي است غير ثقه، درباره بضاعه عدالت شرط نيست، سابقاً اگر يادتان باشد بحثش را کرده‏ايم در باب مضاربه عدالت شرط نيست اما ثقه در فعل شرط است يعني کسي که مي‏خواهد پولش را بدهد پيش کسي امانت باشد بايد احراز کند که ثقه در فعل است و اگر کسي پولش را داد به کسي که مي‏داند ثقه در فعل نيست مال مردم خوار است خب عقلاء مي‏گويند اين کار را نکن حالا همين جا اگر اين کار را کرد سفيه نيست اما مال مردم خوار است و اين پولش تلف شد از کيسه کي رفته؟ خب در اينجا چون که آن غصب کرده مال مردم را خب ضامن است اما از آن طرف اگر اين آقا هم مي‏دانسته که اين مال مردم خور است و پول را در اختيار اين گذاشت آيا اين تقصير دارد يا نه؟

    آيا مثل اين نيست که پول را به او بدهد بگويد بريز توي دريا خب همين جور که اگر اين کار را کرد و آن پول را ريخت توي دريا ضامن نيست در اين جا هم خب بايد بگوييم اين اقدام بر ضرر کرده ضامن نيست اما اين مشکل است، اين گفتنش مشکل است اما قاعده اقتضا مي‏کند عدم ضمان را براي اين که اين اقا کارش کلاه برداري است يعني ثقه در فعل نيست يک دفعه ثقه در احکام نيست آدم شرابخواري است آدم بي نمازي است اما ثقه در فعل است، ثقه در مال مردم است من يادم نمي‏رود يک آدم بي نمازي، يک آدم بي خودي يک مقدار پول به او داده بودند که بدهد به پدر من که ايشان 40 تا نماز وحشت بخواند پدر من مي‏گفت که من کسي را ندارم حالا - شب بود - و من چه کار بکنم اين پول را، يکي را مي‏خوانم مجاناً، اين هي اصرار مي‏کرد و پدر من هم مي‏گفت حالا شب است و من کسي را ندارم، 40 نفر مي‏خواهد و من کسي را ندارم يک دفعه اين عصباني شد گفت ترا بخدا قسم اين مار را از دست من بردار، يعني پولي که امانت پيش او بود به اندازه‏اي متلاطم بود که اين‏ها را مار حساب مي‏کرد خب خيلي‏ها را سراغ داريم که اينها در بعض چيزها خيلي ثقه هستند. يک دزدي گفته بود رفتم دزدي دزدي حسابي هم کردم اما موقعي که رفتم هيچ کس در خانه نبود فقط خانم خانه بود لخت بود و روي تخت خوابيده بود من اول رفتم يک چادر پيدا کردم و انداختم روي اين خانم بعد هم رفتم مال اين خانم را دزديدم و بردم و راستي بعضي‏ها در ناموس همين جورها هستند، راستي ثقه است مي‏شود، خيلي اوقات هم ديده‏ايم آدم بي خودي است اما «داش» است و مي‏شود آدم زنش را بدهد به دست اين و ببردش مثلاً کربلا و برگرداند خيلي سالم. چنانچه مي‏شود مالش را بدهد به اين در حالي که نماز هم نمي‏خواند اما مي‏دانيم ثقه است در اموال، چنانچه در روايات ما هم همين است اگر کسي ثقه باشد در گفتار خب شما مي‏فرماييد روايت موثق است ولو سني باشد خب سکوني و خيلي‏ها، سکوني همين است امام صادق عليه السلام و امام باقرعليه السلام را قبول ندارند روايات را منتهي مي‏کند به رسول گرامي اما شما مي‏گوييد رواياتش درست است عمل به رواياتش مي‏شود براي اين که موثق در گفتار است، اعتقادش خوب نيست ممکن است نماز هم نخواند اما چون ثقه در گفتارش احراز شده خب رواياتش حجت است حالا اگر ثقه در گفتار نباشد شما روايتش را بگيريد و عمل بکنيد خب نمي‏شود ثقه در ناموس نباشد و شماناموستان را بدهيد به دست او برود و خراب در بيايد خب عقلاء همه شما را مذمت مي‏کنند، ثقه در اموال نباشد مال مردم خور است کلاه بردار است شما پول را به او بدهيد و بگوييد که بيا با هم مضاربه کنيم و او پول را خورد چه بگوييم اينجا؟ اقدام بر ضرر کرده، دانسته. يک دفعه جاهل است هيچ اما يک دفعه دانسته اقدام بر ضرر کرده پولش را داده به يک آدم مال مردم خور.

    راستي مشکل است همين جا الان مشکل است که ما بگوييم که اين که مي‏دانيم کلاه بردار است و پول خود را به او بدهيم خيلي بدکاري کرده‏ايم معلوم است اما آن آقا ضامن است يا نه؟ بخواهيم بگوييم نه، مشکل است براي اين که غصب کرده پول مردم را، بخواهيم بگوييم آري، مشکل است براي اين که اين خودش اقدام بر ضرر کرده، لذا چه بايد گفت؟ حالا برويم تا آخر روايت امام صادق‏عليه السلام خب معلوم است خيلي زرنگ هستند نگفته‏اند آن ضامن است يا نه؟ گفتند تو چرا اين غلط را کردي؟ تو چرا پولت را دادي به اين اقا؟ و اما آن ضامن است يا نه؟ امام صادق‏عليه السلام از اين نظر ساکت هستند.

    آن وقت يک حرف ديگر هست که حالا مي‏رسيم امام صادق‏عليه السلام اين شارب الخمر را گفته سفيه است،خب سفيه که نيست اما امام صادق‏عليه السلام فرموده‏اند سفيه است پولت را چرا به سفيه دادي؟ که اگر آن را بتوانيم درستش بکنيم روايت حسابي دلالت دارد بر قول صاحب جواهر که مي‏فرمايند که لانه بالغ عاقل، اين را تا آخر برويم ببينيم چه کار مي‏کنيم؟ «فقال ابوعبداللَّه يا بني لا تفعل» اين کار را نکن «فعصي اسماعيل اباه» حرف پدرش را نشنيد، مرحوم صاحب جواهر روي اين حرف دارد مي‏فرمايند چه جور اسماعيل حرف پدرش را نشنيد؟ اما جواب صاحب جواهر اين است که اين حرف ارشادي است، تکليفي که نيست اگر امام صادق‏عليه السلام تکليفش کرده بود معلوم بود اسماعيل با آن مقام تنزهش معصيت نمي‏کرد اما ارشاد کرد و ارشاد تابع ما يرشد اليه است و اين جور نيست که ما بخواهيم بگوييم معصيت روي آن دارد که اگر مخالفت کرد معصيت کرده باشد، بنابراين اين حرف صاحب جواهر که مي‏خواهند اين روايت را ردّ بکنند به اين که اسماعيل عصيان نمي‏کند و چه جور مي‏شود حرف پدرش را نشنود جوابش اين است که نه، طوري نيست. امام عليه السلام ارشادش کردند و حکم حکم ارشادي است و مخالفت حکم ارشادي خود گناه ندارد تابع ما يرشد اليه است خود امام صادق عليه السلام‏مي گويند «يا بنّي اما بلغک انه يشرب الخمر؟ فقال اسماعيل هکذا يقول الناس» مردم مي‏گويند حالا اين را بعداً معنا مي‏کنيم که چه جور امام صادق‏عليه السلام فرموده‏اند؟ يقين داشته‏اند؟ گفتم مرحوم آخوند اينجا در اصالة الصحة اگر يادتان باشد نظير همين روايت را از همين اسماعيل و امام صادق عليه السلام نقل کرد که امام صادق‏عليه السلام در اين جا فرمودند مردم مي‏گويند در آن روايت فرمودند که «فصدّقه و کذّبهم» آن وقت مرحوم آخوند مانده‏اند در اين که چه جور مي‏شود آن که مي‏گويد من نگفتم آن را تصديق کنيم و 50نفر قسامه را ردّ بکنيم؟ آن وقت مرحوم آخوند جواب مي‏دهند معنايش اين است که «صدّقه» که مي‏گويد نگفتم بگو خب نگفتي «کذّبهم» آنهاکه مي‏گويند شرابخوار است نگو اين شراب خوار است اما احتياط را از دست نده، ترتيب اثر نده، ولي اين که حالا بگويي که شرابخوار است نه، نگو شراب خوار است اما احتياط را هم از دست نده و با اين معامله نکن خب مي‏شود يک امر ارشادي. ديگر، عقل ما هم همين را مي‏گويد اگر احراز نکردي که ثقه در کارهايش است خب بايد پولت را دست اينها ندهي و اگر دادي ملامت مي‏شوي اما حالا گناه روي آن باشد خب مسلم ديگر گناه ندارد چون امر امر ارشادي است اگر گناه داشته باشد آن ما يرشد اليه است آن است که گناه دارد. حالا اين روايت تا اينجا اين است که امام صادق‏عليه السلام فرمودند مگر مردم نمي‏گويند اين شراب خوار است؟ پولت را به او نده. اما نه اين که بگو شرابخوار است پولت رابه او نده اين همان «صدّقه و کذبهم» است که امام صادق‏عليه السلام در روايتي ديگر فرمودند «صدّقه و کذبهم» نمي‏شود اسماعيل به امام صادق‏عليه السلام بگويد که شما بي خود مي‏گوييد، اين همين مي‏شود که مردم مي‏گويند اين شراب خوار است تو نگو شراب خوار است اما حالا مالت را دست او بدهي؟ نه. لذا اين همين قول امام صادق‏عليه السلام که فرمودند که مگر نمي‏شنوي که مي‏گويند شراب خوار است؟ يعني پول را دست او نده «لا تفعل» اما نه اين که بگويي شرابخوار است، او هم گفت مردم مي‏گويند امام صادق‏عليه السلام هم فرمود خب همين که مردم مي‏گويند ديگر پولت را دست او نده اما نگو شراب خوار است، شراب خوار نه، نگو، اما ديگر مورد اطمينان هم باشد نه، مورد اطمينان نبايد باشد «فقال يا بني لا تفعل فعصي اسماعيل اباه و دفع اليه دنانيره فاستهلکها» پول اسماعيل را اين آقا خورد «و لم يأته بشيي‏ء منها» همه‏اش را خورد يک شاهي هم‏ديگر به اسماعيل نداد «فخرج اسماعيل و قضي انّ اباعبداللَّه عليه السلام حجّ و حجّ اسماعيل تلک السنة» هم امام صادق‏عليه السلام و هم اسماعيل هر دو مکه رفتند «فجعل يطوف بالبيت» اقاي اسماعيل دلش خيلي سوخته بود، پولش رفته بود طواف بيت مي‏کرد «و يقول اللهم اجرني و اخلف عليّ» خدايا جايش را تو بده، آن پول من را خورد تو جايش را بده، نفرين هم نمي‏کرد، مي‏گفت خدايا پول من را خورد تو جايش را بده «اللهم اجرني و اخلف عليّ فلحقه ابو عبداللَّه عليه السلام فهمزه عليه السلام بيده من خلفه» با دستش اشاره کرد به اسماعيل، شايد دست زد روي پشت او «و قال له يا بنيّ فلا، واللَّه ما لک علي اللَّه هذا» هيچ بر خدا نيست، خدا هيچ تقصير ندارد هر چه تقصير داري خودت داري «و لا لک ان يأجرک و لا يخلف عليک» خدا دعايت را هم مستجاب نمي‏کند و اتفاقاً از جاهايي که روايت هم داريم دعا مستجاب نمي‏شود ديگر همين جاهاست، يکي اين که آدم مالش را بدهد به يک مال مردم خوري همين بحرانهاي قرض الحسنه خدا دعاي هيچ کدام را مستجاب نمي‏کند ختم خصوصي هم بردارند فايده‏اي ندارد براي اين که پولشان را در معرض مال مردم خورها کرده‏اند لذا امام صادق‏عليه السلام فرمودند دعايت مستجاب نمي‏شود «و قد بلغک» حضرت دو دفعه اين را فرمودند «و قد بلغک انه يشرب الخمر فائتمنته» مردم گفته بودند اين شارب الخمر است تو اين را امين خود قرار دادي، نبايد او را امين خود قرار مي‏دادي گفتم روايت نمي‏گويد بگو شراب خوار است، نگو شراب خوار است تو نبايد اين را امين خود قرار بدهي مردم که مي‏گويند تو بايد احراز کني که مردم بي خود مي‏گويند و اين ثقه است و اين را احراز نکردي و پولت را دادي دست يک آدم مشکوکي و اگر کسي بخواهد وديعه به کسي بدهد،بايد احرازبکند که ثقه است، عدالت نه اما ثقه بودن، ثقه در افعال، ثقه در تصرف در اموال، آري «و قد بلغک انه يشرب الخمر فائتمنته فقال اسماعيل يا ابه اني لم اره يشرب الخمر» من نديدم که اين شراب بخورد «انّما سمعت الناس يقولون» مردم مي‏گويند حالا جمله‏اي که يک قدري مشکل مي‏کند اين است «فقال يا بني انّ اللَّه عز و جلّ يقول في کتابه «يؤمن باللَّه و يؤمن للمؤمنين» معنايش اين است «يقول يصدق اللَّه و يصدق للمؤمنين» اين همان قضيه اذن است «و منهم الذين يؤذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خير لکم» بگو بله اذن است اما اذن خير است گوشي نيست پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله وسلم اما اين که حالا تو مي‏گويي نگفتم مي‏گويد خب نگفتي و آن مي‏گويد گفتم، آن هم مي‏گويد خيلي خب گفتي ساکت است، ترتيب اثر نمي‏دهد اما هم ين را تصديق مي‏کند هم آن را تصديق مي‏کند، تصديق به اين معنا که نمي‏گويد اين شراب خوار است اما مالش را هم دست اين بدهد دست اين نخواهد داد در حالي که نمي‏گويد شراب خوار است در حالي که نمي‏گويد اين نمّام و سخن چين است اما ديگر معلوم است ترتيب اثر هم نمي‏دهد، اين نظير همان است که يک کسي بيايد پيش شما نمام و سخن چيني کند حالا که نمّام و سخن چيني کرد خب آن که نمام و سخن چيني از او کرده‏اند نمي‏داني گفته يا نه؟ هيچ، اين آقا هم احتمال مي‏دهيد که مطابق با واقع باشد اين هم هيچ اما يک حرفي از مرحوم حاج شيخ نقل مي‏کنند آن شايد بهتر از اين حرف من باشد يک کسي آمد نمام و سخن چيني کرد مرحوم حاج شيخ فرمودند ان که نمي‏دانم گفته يا نه؟ اصالة الصحة مي‏گويد نگفته است و اما تو مي‏دانم که فاسق هستي براي اين که يا دروغ مي‏گويي يا نمام و سخن چيني مي‏کني، اگر دروغ مي‏گويي که فاسق هستي اگر راست هم بگويي نمام و سخن چيني است با نمام و سخن چيني هم مسلم فاسق هستي، لذا اين «يؤمن باللَّه و يؤمن للمؤمنين» امام صادق‏عليه السلام اينجا به آن تمسک کردند و بايد اين جور معنا بکنيم که «يؤمن للمؤمنين» يعني مالت را دست او نده يعني مورد اطمينان تو نباشد اما از آن طرف هم مردم مي‏گويند شراب خوار است خب بايد احتياط بکني اما بگويي شرابخوار است، نه. چون مردم خيلي اهميت ندارند.

    مرحوم صاحب وسايل اينجا معنا مي‏کنند مي‏گويند اين خبر محفوف به قرينه بوده يا اين که خبر تواتر داشته، خيلي بعيد است حرف صاحب وسايل که بگوييم اين که امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايند چون که متواتر بوده يقين بوده که اين شراب خوار است حالا يا حرف صاحب وسايل يا عرض من که امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد که«صدقهم» يعني اين ديگر مورد اطمينان تونبايد باشد و اما راستي بگويي شرابخوار است آن خيلي مؤونه مي‏خواهد.

    اصل مطلب را توجه کنيد اگر دو نفر شاهد عادل پيش شما شهادت بدهند که فلاني شارب الخمر است شما مي‏توانيد قبول بکنيد؟ ظاهراً نه. براي اين که بينه مربوط به حکومت است و اين دو تا شاهد عادل اگر پيش قاضي شهادت بدهند خب اينها از عدالت نمي‏افتند بايد هم شهادت بدهند واجب است شهادت بدهند اگر از آنها شهادت خواستند بايد بگويند و اما اگر اين دو شاهد عادل پيش حاکم شهادت ندادند پيش شما شهادت دادند خب شهادتشان که براي شما فايده ندارد همين دو تا عادل مي‏شوند فاسق، چرا مي‏شوند فاسق؟ براي اين که نمام و سخن چيني کردند. لذا اين نکته دقيق اخلاقي را هم بايد توجه داشته باشيد همين حرف مرحوم حاج شيخ که گفت من نمي‏دانم آيا او گفته يا نه؟ اصالة الصحة مي‏گويد نگفته و اما تو را مي‏دانم فاسق هستي براي اين که يا دروغ مي‏گويي يا نمام و سخن چيني مي‏کني خب معنايش اين است که اگر يک عادلي آمد پيش شما و نمام و سخن چيني کرد اين عادل مي‏شود فاسق، براي اين که اگر بخواهد نمام و سخن چيني بکند بايد پيش حکومت باشد و حکومت هم او را بخواهد، شاهد تبرعي هم نه، او را بخواهد و به او بگويد که شهادت بده و الا اگر شهادت تبرعي داد باز هم فاسق مي‏شود اينها خيلي دقيق است در اسلام و اگر مثلا دو تا عادل، چهار تا شاهد عادل رفتند پيش حاکم و قبل از آن که حاکم بگويد شهادت بدهيد آنها شهادت تبرعي دادند او گفت من ديدم «کالميل في المکحلة» اين زنا داد او هم گفت، او هم گفت، او هم گفت، حالا حاکم يکي 80تا تازيانه به اين چهار تا مي‏زند و به آن خانم نه، چرا؟ چون شهادت تبرعي بوده بايد به او بگويند آقا بگو و 4 نفر هم باهم جور شده باشند آن وقت بگويند و الا اگر 3 نفر باشند ولو شهادت تبرعي هم نباشد يکي 80 تازيانه بايد بخورند چرا؟ براي اين که اشاعه فاحشه کردند اشاعه فاحشه «لهم عذاب اليم في الدنيا و الآخره». نشد که اين روايت را تمام کنيم. ان شاءاللَّه فردا تمام مي‏کنيم.

    وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365