جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: تنبيهات ‏استصحاب/تنبيه چهاردهم:استصحاب امور اعتقادى
    موضوع درس:
    شماره درس: 237
    تاريخ درس: ۱۳۷۶/۷/۲۱

    متن درس:

      اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    مرحوم صاحب قوانين «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» يك قضيه‏اى را از يكى از علماء بزرگ بنام آقا سيد محمد باقر قزوينى، كه از مراجع بوده است با يك فرد يهودى نقل مى‏كند كه يك مباحثه‏اى واقع شد بين يك يهودى و آقاى قزوينى راجع به حضرت موسى  عليه‏السلام، آن مرد كتابى به مرحوم آقا سيد محمد باقر، گفت كه شما يقين داريد كه حضرت موسى پيغمبر بوده است، الان شك داريد كه حضرت موسى پيغمبر است يا نه؛ استصحاب كنيد بگوييد پيغمبر بود الان هم يكون كذلك.

    مرحوم صاحب قوانين نقل مى‏كنند كه آقاى قزوينى جواب او را اينطور دادند كه ما هر موسايى را قبول نداريم، ما آن موسايى را قبول داريم به پيغمبرى كه خبر داده باشد به اينكه خاتم الانبياء صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏آيد. در قرآن شريف اينجور آمده كه «يأتى من بعدى اسمه احمد».[1] اين خبر را داده‏اند و ما منكريم نبوت موسايى را كه خبر نداده باشد به اينكه پيغمبر خاتم مى‏آيد و اينكه تو مى‏گوييم ما يقين داريم به نبوت حضرت موسى، اينجور نيست؛ ما اين يقين را نداريم، تو هم اين يقين را ندارى. براى اين كه ما يقين داريم به پيغمبرى كه خبر به آمدن خاتم الانبياء داده است و منكريم آن موسايى را كه خبر نداده باشد ه اينكه پيغمبر خاتم مى‏آيد.

    صاحب قوانين نقل مى‏كند كه كتابى به مرحوم آقاى قزوينى گفت: وجود حضرت موسى يك وجود بديهى است چه كسى مى‏تواند منكر شود حضرت موسايى كه ادعاى نبوت داشته است، اين موسى نبوده؟ هم مسلمانها قبول دارند، هم يهوديها قبول دارند، كه موسايى آمده، ادعاى نبوت كرده و نبوت او پذيرفته شده و اين را كه مسلمانها قبول دارند و يهوديها هم قبول دارند ما اين را استصحاب مى‏كنيم؛ مى‏گوييم شخص اين موسايى كه قبول داريم همه ما اين كان، الآن يكون كذلك. مرحوم صاحب قوانين نقل مى‏كند كه وقتى به اينجا رسيد مرحوم آقاى قزوينى ساكت شد.[2] نمى‏دانم چرا؟ على كل حال آنطور كه صاحب قوانين نقل مى‏كند معنايش اين است كه آن يهودى مرحوم آقاى قزوينى را مجاب كرد و با استصحاب او را مجاب كرد. اين قضيه در روايات هم آمده و مرحوم صدوق روايت را در عيون نقل كرده[3] كه مباحثه‏اى واقع شد بين حضرت رضا عليه‏السلام و جاثليق نصرانى. كه معلوم مى‏شود اين يهودى از جاثليق نصرانى اين استصحاب را گرفته است و معلوم است كه آقاى قزوينى هم آن مباحثه را ديده و مى‏دانسته طرف حساب آنجا حضرت رضا عليه‏السلام بوده و اينجا مرحوم قزوينى و قضيه جاثليق و حضرت رضا عليه‏السلام اين بوده كه به حضرت رضا عرض كرد: يابن رسول اللّه‏ اين وجود حضرت عيسى يك وجوب معينى است، نبوت او هم يك وجوب معلومى است و نگفته استصحاب و گفته اين يقين را شما با چى مى‏توانيد از بين ببريد؟ يعنى استصحاب، آن هم به ارتكاز خودش استصحاب كرده، اسمش را نياورده، گفته حضرت موسى مسلم بوده، نبوت او مسلم است، شما شك داريد، استصحاب كنيد بگوييد كان الآن يكون كذلك.

    حضرت رضا عليه‏السلام همين جوابى كه آقاى قزوينى به كتابى داده، همين جواب را حضرت رضا عليه‏السلام داده، فرموده: ما آن حضرت عيسايى را قبول داريم كه خبر داده باشد به نبوت خاتم الانبياء صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و الا اگر عيسايى باشد كه شما مى‏گوييد، اين را ما اصلاً نمى‏دانيم هست يا نه، اصلاً وجود داشته يا نه. مسلم است كه‏اگر قرآن نباشد و تاريخ اسلام نباشد اينها نمى‏توانند اثبات كنند نبوت حضرت موسى يا نبوت حضرت عيسى را.

    جاثليق همين حرف يهودى را زد؛ به حضرت رضا عليه‏السلام گفت: كه اين كه مى‏گوييد خبر داده باشد شما بايد از غير خودتان يك افرادى را پيدا كنيد كه خبر داده كه حضرت عيسى خبر داده به خاتم الانبياء و الا اگر بگوييد توى قرآن است، اين دور است، نمى‏شود بگوييم توى قرآن خبر داده شده، شما بايد يك افرادى را پيدا كنيد كه آنها مسلمان نباشند و خبر داده باشند به اينكه حضرت عيسى خبر داده است به خاتم الانبياء.

    حضرت رضا فرمودند: الان جئت بالنصفه، يعنى خوب گفتى، بارك اللّه‏. بعد هم حضرت رضا عليه‏السلام از هفت هشت ده تا از حواريين حضرت عيسى نقل كرده‏اند كه اينها خبر داده‏اند به نبوت حضرت عيسى و اينكه حضرت عيسى فرموده است بعد از من يك كسى بيايد، ياتى من بعدى اسمه احمد. اين هم مباحثه حضرت رضا عليه‏السلام و اين جاثليق.

    و اينكه صاحب قوانين مى‏گويد سكتَ آقاى قزوينى، اين را نمى‏توانم باور كنم، قطعا صاحب قوانين يك كم لطفى كرده است. واقع قضيه اين بوده و از اول تا آخر هم قضيه درست است. حالا مباحثه حضرت رضا عليه‏السلام با جاثليق باشد يا مباحثه آقاى قزوينى با كتابى، قضيه اين است كه اينها گفتند ما با استصحاب اثبات مى‏كنيم نبوت حضرت موسى و نبوت حضرت عيسى را و آقاى قزوينى تبعا لحضرت رضا عليه‏السلام جواب دادند كه شما قضيه متيقنه نداريد و قضيه متيقنه شما اين است كه موسايى، عيسايى كه خبر داده باشد به نبوت پيغمبر خاتم، اين قضيه متيقنه شما است. آن جواب داد قضيه متيقنه دارم و آن اين است كه مسلم است يك حضرت عيسى در تاريخ بوده، ادعاى نبوت داشته است، حتما نبى بوده، شما مسلمانها مى‏گوييد، ما هم مى‏گوييم  و شما بايد اثبات كنى ـ اگر مى‏خواهى استصحاب را از بين ببرى ـ كه افرادى گفته‏اند كه حضرت موسى و حضرت عيسى خبر داده‏اند به اينكه خاتم الانبياء مى‏آيد و با قرآن كه نمى‏شود اثبات كرد؛ براى خودتان خوب است نه براى ما. لذا قضيه متيقّنه داريم استصحاب داريم و كه اين استصحاب را اگر بخواهيد ازبين ببريد بايد دليل ديگر بيايد؛ بل انقضه به يقين آخر بيايد. حضرت رضا هم فرمودند الان جئت بالنصفه، انصاف به خرج دادى و انقضه به يقين آخر را آوردند و گفتند حواريون از كتابهاى خودتان گفته‏اند: حضرت عيسى پيغمبرى است كه خبر داده است ياتى من بعدى اسمه احمد. اين خلاصه اين استصحاب است.

    الا اينكه اين استصحاب يك دليل اغنائى بوده، حضرت رضا عليه‏السلام مى‏خواستند مقابل اين خيلى ايستادگى نكنند و اينجورى يك دليل اغنائى، يك دليل الزامى برايش آوردند و بالاخره اثبات كردند كه حضرت عيسى خبر داده است به اينكه پيامبرى مى‏آيد در دوره آخر الزمان و اسم او هم احمد است. مسلّم آقاى قزوينى ساكت نمانده‏اند و صاحب قوانين اشتباه مى‏كنند و كم لطفى كرده‏اند و مسلم او هم جواب‏هايى داده كه در تاريخ نيامده است. مرحوم شيخ انصارى وقتى وارد قضيه مى‏شوند و يك مقدارى نقل مى‏كنند، بعد خود شيخ انصارى جواب مى‏دهند[4] و از جمله جوابهايى كه شيخ انصارى مى‏دهند اين است كه استصحاب نه دليل الزامى است براى ما و نه دليل اغنايى است براى يهودى، چرا؟ اما براى ما چون يقين داريم كه حضرت موسى پيغمبر بوده، حالا هم يقين داريم كه حضرت موسى پيغمبر بود، اما يقين داريم به اينكه دين او نسخ شده و شك نداريم كه بخواهيم استصحاب كنيم. ما يقين داريم با دليل و برهان كه پيغمبر خاتم آمده و اديان همه را نسخ كرده است و الا مسلمان نيستيم و اين را كه با استصحاب و عدم استصحاب نمى‏توانيم درست كنيم؛ بايد با دليل وبرهان درست كنيم و دليل الزامى نمى‏تواند باشد براى اينكه تا مى‏گويد استصحاب، ما مى‏گوييم يقين داريم حضرت موسى پيغمبر بوده، يقين هم داريم كه الان پيغمبر نيست. اغنائى هم نمى‏تواند باشد؛ براى اين كه كسى كه مكلف است اين نبايد بگويد من شك دارم، بايد يقين پيدا كند كه حضرت موسى پيغمبر است يا نه، اگر شك داشت كه حضرت موسى پيغمبر است يا نه، بايد شك او را با دليل و برهان رفع بكند، نه با استصحاب و استصحاب كه نمى‏تواند اعتقادات درست بكند. به اين يهودى و نصرانى بايد بگوييم برو شكت را رفع كن و ببين از نظر برهان و دليل. حالا حضرت موسى آيا پيغمبر است يا پيغمبر نيست؟

    لذا مرحوم شيخ انصارى مى‏فرمايند ما كه با استصحاب نمى‏توانيم برهان درست بكنيم و در اصول دين بايد برهان و استدلال باشد؛ استصحاب مربوط به احكام است و مربوط به اينكه تعيين وظيفه در ظرف شك مى‏كند و اما تعيين وظيفه در رفع شك بر اعتقاد، معلوم است كه استصحاب نمى‏تواند براى ما كار كند. لذا مى‏فرمايند اين استصحاب نه دليل الزامى است نه دليل اغنائى و اصلاً و ابدا به درد جاثليق و يهودى نمى‏خورد. اين خلاصه حرف است و چون خيلى هم مهم نبوده است، بسيارى ازبزرگان اين تنبيه را در كتابهايشان نياورده‏اند و اساتيد ما نظير حضرت امام، مرحوم داماد و آقاى بروجردى به اينجا كه مى‏رسيدند اين تنبيه را رها مى‏كردند براى اينكه از نظر مبنا تنبيه سبكى است و بدرد نمى‏خورد. على كل حال اين تنبيهى نيست كه بدرد ما بخورد.

    تنبيه پانزدهم درباره يك قضيه خيلى معتنابه در فقه ما است و خيلى هم بدرد مى‏خورد و آن تنبيه اين است كه اگر يك عامى داشتيم و آن عام تخصيص خورد به زمانى، بعد از آن زمان شك كرديم كه آيا حكم روى مخصص هست يا نه، آيا عموم عام كار مى‏كند يا استصحاب مخصص؟ مثلاً گفته است اكرم العلماء، بعد هم گفته لا تكرمهم يوم الجمعه. مى‏دانم اين عام روز جمعه از بين رفت تخصيص ازمانى خورد، كه اين خواه ناخواه تخصيص افرادى هم هست؛ يعنى وقتى گفت لا تكرمهم يوم الجمعه هم تخصيص روز جمعه است كه تخصيص از مانى است و هم تخصيص افرادى است يعنى علماء روز جمعه اكرام ندارند. روز جمعه تمام شد، حالا روز شنبه نمى‏دانم اين اكرم العلماء باقى است كه تمسك كنم به عموم عام و بگويم روز شنبه بايد اكرام كرد، يا اينكه عموم عام از بين رفت؟ براى اينكه لا تكرم يوم الجمعه هم تخصيص زمانى است و هم تخصيص فردى و خواه ناخواه وقتى روز جمعه واجب نباشد يعنى اكرام علماءروز جمعه واجب نيست. حالا در عام ما شك شده، روز شنبه نمى‏دانم آن عامى كه ضربه خورد و مرد، آيا دو دفعه زنده شده يا نه. استصحاب مخصص بكنم، بگويم اكرام العلماء ديروز واجب نبود الان يكون كذلك.

    در فقه ما مثل باب زكات، باب خمس، باب ديات، باب صوم فايده زياد دارد، كه اگر يك عامى تخصيص زمانى خورد و يك مدتى مى‏دانيم آن عام را نبايد عمل بكنيم، حالا آن زمان رفت و تمام شد، حالا شك مى‏كنيم كه وضع چيست، آيا بايد تمسك كنيم به عموم عام و بگوييم اكرام العلماء هنوز هست يا بگوييم نه، به استحصاب مخصص بگوييم ديروز واجب نبود الآن هم يكون كذالك. مرحوم شيخ اينجا را منقسم مى‏كنند به اقسامى. ايشان فرق مى‏گذارند بين اينكه زمان ظرف باشد يا قيد باشد؛ مى‏فرمايند اگر زمان ظرف باشد خواه ناخواه بايد بگوييم كه اين لا تكرم يوم الجمعه هميشه براى ما كار مى‏كند. مثل اين است كه بگويد لا تكرم العلماء؛ چه جور اگر گفت اكرم العلماء، بعد گفت لا تكرم العلماء، اكرم العلماء نمى‏تواند كار كند، اگر هم گفت لا تكرم العلماء يوم الجمعه و اين يوم الجمعه ظرف است نه قيد، مى‏فرمايند در اينجا استصحاب مى‏كنم مخصص را و عموم عام ديگر نمى‏تواند براى ما كار كند، مثل آنجايى‏است كه بگويد از اين بعد لازم نيست اكرام علماء بكنى. اگر ظرف باشد معنايش اين است كه يوم الجمعه را بردار، لا تكرم العلماء آمده نسخ كرده اكرم العلماء را و گفته است اينجا جاى استصحاب است نه عموم عام.

    اما اگر قيد باشد، كه زمان دخالت داشته باشد، يعنى گفت اكرم العلماء، لا تكرم العلماء يوم الجمعه، اين يوم الجمعه قيد است و معناى قيديت، يعنى خصوصيت، يعنى لاتكرم العلماء مقيد به روز جمعه واجب است وقتى روز جمعه شد اكرم العلماء نمى‏تواند كار كند، وقتى روز شنبه شد لاتكرم العلماء نمى‏تواند كار بكند، براى اين كه لاتكرم العلماء مقيد است به روز جمعه و اذا انتفى القيد انتفى المقيد، مثل اينكه اصلاً لا تكرم العلماء نداشته باشيم. لذا استصحاب مخصص نه، براى اينكه قضيه متيقنه نداريم و عموم عام بحال خود باقى است مثل اينجا عموم عام ـ مثل اكرم العلماء ـ دائما براى ما كار مى‏كند. بله يك جا مى‏گفتيم مورد بحث است و آن اين است كه شك كند قيد است يا ظرف. اين زياد واقع مى‏شود كه شك كنيم اين لا تكرم يوم الجمعه آيا ظرف است يا قيد، لذا اگر شك كنيم كه از باب ظرف است يا از باب قيد است چه بايد كرد؟ سابقا مى‏گفتيم لا تكرم العلماء براى ما كار مى‏كند.[5]

    يك حرف ديگر هم داريم كه بعد صحبت مى‏كنيم و آن اين است كه تمسك به عام درشبهه مصداقى مخصص است يا نه؟ كه است يعنى گفته اكرم العلماء و عام است اين اكرم العلماء به ما مى‏گويد هميشه، لا تكرم يوم الجمعه مى‏گويد روز جمعه نه. اين قدر متيقن او است براى اينكه اگر ندانم قيد است و ندانم ظرف است، نه مى‏توانيم قيديت درست كنيم و نه ظرفيت، لذا مى‏گويد لا تكرم يوم الجمعه قدر متيقن او همين روز جمعه است. عموم اكرم العلماء مى‏گويد هر روز اكرام كن، اما اين حرف جلو مى‏آيد و آن اين است كه آيا لا تكرم العلماء يوم الجمعه به اراده جد مولى سرايت مى‏كند يا نه؟ يعنى الان بخواهم تمسك كنم به عام، تمسك به عام در شبهه مصداقى مخصص است، يعنى مخصص ما يك امر مبهم و مجملى بوده است و ابهام آن امر مبهم سرايت كرده به عموم عام و اين حرف دارد تا جلسه بعد ببنيم چه بايد بگوييم.

         وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- سوره صف، آيه 6.

     

    [2]- «و هنهنا لطيفة يعجبنى ان اذكرها من باب التفريع على هذا الاصل... و هوان بعض سادة الفضلاء الاكبار من اصحابنا... و بذلك اقحم الفاضل المذكور فى الجواب فتأملت هوينا». ميرزا ابوالقاسم قمى، القوانين المحكمة نسخه خطّى ج 2، ص 70.

     

    [3]- محمد بن على بن بابويه القمى صدوق عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 2 (چاپ اول، مؤسسه الاعمى للمطبوعات، بيروت ـ لبنان، 1402 هـ. ق) ج 2، ص 139 تا 141، باب ذكر مجلس الرضا عليه‏السلاممع الاديان و اصحاب المقالات فى التوحيد عند المأمون، ح 1.

    [4]- «ثم انّه يمكن الجواب عن الاستصحاب المذكور بوجوه: الاول: انّ المقصود من التمسك به ان كان الاقتناع به فى العمل عند الشك فهو...». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ج 2، ص 340.

    [5]- «الحق هو التفصيل فى المقام، بان يقال:

    ان اخذ فيه العموم الازمان افراديا، بان اُخذ كل زمان موضوعا مستقلاً لحكم مستقل، لينحلّ العموم الى
    احكام متعددة، بتعدد الازمان... و ان اخذ لبيان الاستمرار... فالظاهر جريان الاستصحاب». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ج 2، ص 345 و 346.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365