جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اجتهاد و تقلید/ جمع بندی ادله قائلین به وجوب تقلید اعلم
    موضوع درس:
    شماره درس: 305
    تاريخ درس: ۱۳۷۷/۲/۲۲

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان ارجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    مسئله تقلید از اعلم گرچه یک مقدار طول کشید، اما یک مقدار بطور مختصر و یک جمع بندی روی بحث بکنیم. برای تقلید اعلم شش هفت دلیل آورده شد. چنانچه آنها هم که می گویند تقلید از اعلم لازم نیست، آنها هم سه چهار دلیل آورده اند و این شش هفت دلیل را رد کرده اند. بعضی ها می گفتند تقلید از اعلم مطلقا واجب است، بعضی ها می گفتند مطلقا واجب نیست و مرحوم آخوند و بسیاری دیگر می گفتند دردانستنیها تقلید اعلم واجب است، اگر بدانیم اختلاف هست، آنجا تقلید اعلم واجب است و الا نه.

    گفتم آنها که می گویند تقلید اعلم واجب است ادله ای دارند، دلیل اول آنها دوران امر بین تعیین و تخییر بود که ما نپذیرفتیم ولو اینکه در همه کتابها این دوران امر بین تعیین و تخییر آمده و تقریب او این بود که اگر تقلید از اعلم بکند، می داند بریء الذمه است، اما اگر تقلید از عالم نکند، نمی داند بریء الذمه است یا نه. دوران امر است بین اینکه مخیر باشد بین اعلم و غیر اعلم یا معین باشد اعلم، پس اعلم.

    گفتم این دوران امر بین تعیین و تخییر مربوط به بحث ما نیست، یک قاعده کلی است و مربوط به این است که حکم را می دانم اما موضوع را نمی دانم؛ می دانم باید اکرام بکنم، نمی دانم زید فقط، یا زید مخیراً با عمرو. اینجا دوران امر بین تعیین و تخییراست، اما اگر مربوط به احکام شد، این از باب اقل و اکثر و باب دوران امر بین تعیین و تخییر به همین است و باب تقلید، باب حکم است، یعنی من نمی دانم از نظر حکمی یشترط در تقلید من اعلمیت یا نه. می شود اقل و اکثر ارتباطی، یعنی من شرعاً می دانم که باید تقلید کنم، نمی دانم آیا شرط است که اعلم باشد یا نه، رفع ما لایعلمون می گوید نه، مثل اینکه می دانم باید نماز بخوانم، آیا سوره دارد یا نه؟ می گویم نه. می گویم نه. این دلیل اول بود که نپذیرفتیم.

    دلیل دومشان این است که گفته اند اصل حرمت عمل به ظن است الا ما اخرجه الدلیل. تقلید اعلم دلیل دارد، اما تقلید غیر اعلم دلیل ندارد. الاصل عدم جوازه. این هم دلیل دوم ایشان بود.

    این را هم ما جواب دادیم الاصل حرمه العمل بالظن خَرَجَ از او تقلید، نه تقلید اعلم، تقلید جاهل از عالم. «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع» اعلم که ندارد. «امن لایهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون»[1] یا «فسئلوا اهل الذکر»، لذا آنکه خارج شده بطور قضیه مهمله، بطور قضیه طبیعیه تقلید جاهل از عالم است، اما خصوص اعلم بیرون شده باشد، اینجور نیست، باید برای آن دلیل بیاوریم که آیا شرط است اعلمیت یا شرط نیست. از همین جهت دلیل ما همین است که اگر اعلم نباشد قول این عالم حجت است، پس خرج تقلید جاهل ازعالم است و الا اگر حرف آقایان باشد، باید تقلید عالم اصلاً جایز نباشد. این دلیل دوم هم هیچی.

    دلیل سوم، اجماعاتی بود که بسیاری از بزرگان روی او پافشاری دارند و این اجماعات را گفتیم در کلمات زیاد دیده می شود و اگر یادتان باشد اجماعها را از ذریعه سید مرتضی و از کتابهای دیگر قدماء و متاخرین و متاخر متاخرین خواندیم، که گفته اند تقلید اعلم واجب است.

    جواب اینکه این تایید خوبی است و اما دلیل نیست برای اینکه اجماع کاشف از قول معصوم است، آنجا که مدرک نداشته باشد و ما هفت هشت دلیل داریم که تقلید اعلم واجب است، ممکن است مجمعین هم دلیلشان همین ها باشد لذا چون محتمل المدرکیه، مقطوع المدرکیه است، دلیل نمی تواند باشد.

    دلیل چهارم: تمسک شده بود به سیره با عدم ردع حجت می شود، مثل خبر واحد که با عدم ردع حجت می شود، اینجا هم همین طوراست. اگر یادتان باشد اشکال شده بود که عقلاء بسیاری از جاها درحالی که اعلم سراغ دارند، اما برای تسهیل امر مراجعه می کنند به عالم. این را پذیرفتیم الا اینکه تسامحات فهمیده عرف حجت نیست، عرف می فهمد که اینجا دارد تسامح می کند. مثال زدم به اینکه بچه اش مریض است، می گوید می برم پیش براردم که رسیدگی بیشتری هم می کند، اما اگر یک احتمال خطر بدهد برای بچه، همان دکتر برادر هم می گوید بچه ات را ببر پیش دکتر متخصص. در مهام امور دیگر پیش برادرش نمی رود.

    و تسامحات عرفی دو قسم است: یک قسمت که نمی فهمد و تسامح می کند. این حجت است، مثل اینکه رنگ خون است می گوید رنگ است نه خون. این حجت است، ما هم می گوییم پاک است. یا بخار بول را می گوید بخار است نه بول. این تسامحی است که نمی فهمد.

    اما یک دفعه تسامحاتی است که می فهمد و تسامح می کند، مثل اینکه پانزده من کاه را درالی که یک کیلو کم است، می گوید پانزده من. لذا همین جا اگر بجای کاه، گندم باشد، دیگر تسامح نمی کند، اگر طلا باشد، می رود روی قیراط و ذره، می گوید پانزده من یک مثقال کم، اینجاها دیگرنمی توانیم بگوییم تسامحات حجت است.

    لذا اینکه گفته اند مراجعه می کند به عالم، می گوییم قبول داریم الا اینکه تسامح می کند تسهیلاً للامر مراجعه می کند و الا اگر بفهمد و تسامح بکند، که اگر به او بگویند چرا رفتی پیش او، می گوید یک مریضی کوچک بیشترنبود. لذا می فهمد و تسامح می کند. و اما اگر یک مریضی مهمی برای بچه اش پیش آمد و رفت پیش دکتر همسایه و بچه اش را کشت، هم دکتر و هم این ضامن هستند. لذا این دلیل چهارم را ما پذیرفتیم و گفتیم سیره عقلاء هست که تا اعلم باشد مراجعه به عالم نمی کنند. بنابراین تسامحات عرفی آنجا که می فهمد حجت نیست و در تقلید اعلم مسلم می فهمد که باید مراجعه به اعلم کرد و اگر مراجعه نکرد تسامح کرده است  تسامح او حجت نیست لذا ما گفتیم سیره عقلاء دلیل خوبی است.

    دلیل پنجم: عقل بتی و ضروری بود که مبنای سیره عقلاء هم همین جا است عقل ضروری یعنی عقلی که احتیاج به صغری و کبری ندارد و صغری و کبری هم به او بر می گردد. در این اصل تقلید هست د رتقلید اعلم هم هست لذا مثال می زدم خانم وارد خانه می شود می بیند بچه اش از بالا افتاده پایین همان وقت او را می برد بیمارستان و می رود دنبال اعلم یک چیزی رفته در چشم بچه اش می رود پیش اعلم عقل ضروری همه می گوید اصل تقلید را همان که همه در اصل تقلید می گویند همه هم می گویند اعلمیت یعنی همان که درک می کند که باید تقلید کرد همان درک به ما می دهد که باید مراجعه به اعلم کرد و علی اتلظاهر این پیش ما هیچ اشکال ندارد راجع به هر فنی همین است چه رسد به مسائل دینی که از اهم امور است و مردم باید به او مراجعه کنند.

    دلیل ششم اقرب الی الواقع است قول اعلم اقرب الی الواقع است این را هم می پذیریم کسی که تخصص دارد و خوب می تواند بکند تتبع روائی دارد این قولش اقرب الی الواقع است بنابر قضیه طبیعیه- نه قضیه حقیقیه- کون قول اقرب الی الواقع مثل الرجل خیر من المرئه. اگر نظر به افراد و اشحاص نداشته باشیم به نحو قضیه طبیعیه کونه اقرب الی الواقع است. این هم دلیل خوبی است.

    ذلیل هفتم: روایات اهل بیت علیهم السلام بود که روایات اهل بیت را مفصل خواندیم و گفتم من دوازده روایت پیدا کردم که در این دوازده روایت هم سنی بود و هم شیعه این دوازده روایت را نتوانیژستیم بپذیریم جز بک روایت صحیح السند برای این که آن روایاتی که از عامه و یا از خاصه بود معمولاً مربوط به امامت بود یک قدری پایین تر مربوط به حکومت بود و من جمله همان نامه ای که مرحوم اخوند در کفایه نقل می کند یا مقبوله عمرو بن حنظله همه مربوط به حکومت است مربوط به مرجعیت نیست فقط یک روایت داریم که لحن روایت روایت یک کبری کلی به ما می دهد ولو این که آن هم در باب امامت و حکومت است اما لحن کلی که اسم او را می گذاریم علت کستنبطه ان علت مستنبطه به ما می می گوید تقلید اعلم لازم است.

    آن روایتی که نخواندم و آن را مرحوم آخوند از نامه های نهج البلاغه نقل می کند این است که امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر می فرمایند «اختر للقضاء و یا للحکومه اعلم امتک» ان جا لفظ اعلم دارد و مربوط به قضاوت و حکومت است.

    لذا در این دوازده روایت همین یک روایت است که به در د ما می خورد روایت در جلد 11 و وسائل صفحه 35 نقل شده است و این روایت شریف را مرحوم صاحب وسائل کلینی این روایت را در جلد اول اصول کافی در باب حکومت می اورد. در باب امامت به این که ائمه بالید اعلم باشند تمسک به این روایت می کند و هم از مرحوم شیخ طوسی و هم از مرحوم صدوق نقل می کند ولی قطع نظر از این که از مشایخ ثلاثه نقل می کند خود روایت صحیح السند است روایت این بود «فوالله ان الرجل لیکون له الغنم به خدا قسم نگاه بکن یک کسی که چقدر گوسفند دارد و یک چوپان «فاذا وجد رجلاً هو اعلم بغنمه من الذی فیها» بین کسی که یک گله گوسفند دارد و یک چوپان اعلم پیدا کرد آن عالم را بیرون می کند و اعلم را می آورد چون بهتر می تواند گوسفندها را بچراند و حفظ کند روایت مربوط به امامت است یعنی ای سنی یک چوپان هم می فهمد که برای گوسفندهایش را اعلم بهتر از علم می داند تو این قدر نمی فهمی که امیرالمؤمنین علیه السلام را رها می کنی و عمر را می گیری روایت این را می خواهد بگوید اما لحن روایت جوری است که دیگر راجع به سنی و شیعه ندارد راجع به حکومت و امامت ندارد بلکه راجع به هر چیزی هر که هر چه را بهتر بتواند اداره کند آن باید مقدم بشود.

    انصافاض روایت صحیح السند و ظاهر الدلاله است و به خوبی ذلالت می کند بر اعلمت در همه چیز حتی در لوله کشی در چوپان چه رسد به امامت و مرجعیت الا این که روایت ارشادی است معنای ارشاد این است که عقل من یک چیزی را حکم بکند صد در صد شارع مقدس بیاید امضا کند عقل من را به این می گوییم ارشادی مثل «اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم» که تایید می کند همان حکم عقل را به این می گوییم ارشاد ما بقی روایات هم همین است همه ارشاد به حکم عقل است ارشاد به سیره است ارشاد به آن عقل ضروری بتی است.

    بنابراین تقلید اعلم هفت دلیل داشت و ما چهار تا دلیل را پذیرفتیم و انصافاً ادله بالایی است فق طاشکالی که به ان چهار است این که یکی عقل ضروری است ما بقی ارشاد به عقل است و دلیل ما فقط همان عقل بتی ضروری است این راجع تقلید اعلم.

    چند دلیل هم آورده شده که تقلید اعم لازم نیست در میان این ادله سه تا دلیل او خیلی بالا است که همه آورده اند دلیل اول این است که گفته اند اطلاق روایات و آیات مثل «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» گفته اند این فاسئلوا اهل الذکر» یا مثل «اما الحوادث الواقعه فالرجعوا الی رواه احادیثنا اینجا ولایت فقیه درست کرده است نه ولایت افقه این دلیل اولشان است.

    قبول داریم که«فاسئلو اهل الذکر» عام است اما این مربوط به تقلید نیست بلکه مربوط به مراجعه جاهل به عالم است معنایش این است که وقتی منبری می رود مردم بروند مردم بروند چیز یاد بگیرند اما حالا در تقلید و حکومت چه باید بکنیم؟ در مهام امر چه باید بکنیم؟ اینها را دیگر«فاسئلوا اهل الذکر» اطلاق ندارد این ها در مقام بیان تشریع حکم است و مرحوم شیخ انصاری خیلی جاها می فرماید قرآن اطلاق ندارد چون در مقام تشریع است و چون در مقام اصل حکم است نمی توان اطلاق گیری کرد.

    خیلی جاها همین جور است و اطلاق آن جاست که در مقام بیان باشد این در مقام بیان تشریع است یعنی می خواهد بگوید جاهل به عالم مراجعه کند اما کجا و کی و چه مورد دلالت ندارد به عبارت دیگر این که گفته است اطلاق«اما الحوادث اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه احادیثنا» می گوییم اطلاق ندارد پس اولاً اطلاق در کار نیست و ثانیاً اینها هیچ کدام راجع به تقلید نیست «فاسئلو اهل الذکر» مربوط به این است که مردم باید مراجعه کنند به اهل علم تا هدایت بشود اما صورت تعارض را دیگر دلالت ندارد یک دلیل فقط هست که آقایان تمسک به آن کرده اند همان که مرحوم سید اول عروه می آورند که می گویند دلیل تقلید این است« واما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فلعوا ام ان یقلدوه» این خوب است. اما این هم اشکال سندی دارد و هم اشکال دلالی.

    ان شاء الله جلسه بعد.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد



    [1] سوره یونس، آیه 35

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365