جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: قاعده لاضرر / مدرك قاعده لاضرر
    موضوع درس:
    شماره درس: 311
    تاريخ درس: ۱۳۷۷/۳/۴

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    رسم شده در اصول بعد از آنكه قاعده تعادل و تراجيح و اجتهاد و تقليد را ذكر فرموده‏اند، قاعده يد را، قاعده اصالة الصحه را، قاعده سوق، قاعده فراغ، قاعده تجاوز و قاعده قرعه را هم بگويند. و رسم هم شده كه بعد از برائت و قبل از استصحاب، به يك تناسب قاعده لا ضرر را بگويند و اين رسمى شده است تبعا لشيخ بزرگوار و اين‏ها قواعد بدرد بخورى است و قواعد فقهى منحصر به اين هفت هشت قواعد هم نيست و ما بيش از صد قاعده در فقه داريم كه متفرق در فقه ما آمده است و صاحب جواهر در لابلاى فقه آورده‏اند. بنا شد اين هفت هشت قاعده‏اى را مرحوم شيخ بطور تفصيل و مرحوم آخوند بطور اجمال ذكر فرموده‏اند، ما بطور مفصل را متذكر شويم ما قبلاً قاعده لا ضرر را بحث نكرديم و وعده داديم كه اينجا متذكر بشويم. و اين قاعده لا ضرر خيلى قاعده خوبى است، در هر بابى اين قاعده مى‏آيد.

    اين مسئله آيا فقهى است يا اصولى؟

    مرحوم شيخ انصارى همه اين قواعد را قواعد فقهى مى‏داند و مى‏فرمايد اينها جايش در فقه است و ما اينجا طردا للباب ذكر مى‏كنيم، براى اينكه يك مسئله فقهى است، اما بطور كلى و آن اينكه اگر وضو گرفتن براى كسى ضرر داشته باشد، آيا بايد وضوء بگيرد يا نه؟ قاعده لا ضرر مى‏گويد نبايد بگيرد. اگر نماز را ايستاده نمى‏تواند بخواند، قاعده لا ضرر مى‏گويد كه نشسته بخواند؛ لا ضرر و لا ضرار چون ايستاده براى او ضرر دارد، پس بنشيند و نماز بخواند. همچنين تا آخر برود تا قصاص و ديات. لذا شيخ انصارى مى‏فرمايند اينها همه فقهى است و همين طور كه مى‏گوييم يدل على ذلك روايت، اينجا هم مى‏گويد يدل على ذلك قاعده لا ضرر.

    اما ما سابقا چند مرتبه بحث كرديم و گفتيم همه اصولى است، براى اينكه علم اصول را اينجور كرده‏اند: قواعد ممهده لاستنباط الاحكام الشرعيه. ما در اصول يك قاعده درست مى‏كنيم، مى‏رويم در فقه مصاديق او را پيدا مى‏كنيم، آن كلى را تطبيق بر آن مصداق مى‏كنيم لذا اينجا قاعده لا ضرر درست مى‏كنيم و مى‏گوييم قاعده لا ضرر كليت دارد؛ مى‏گوييم در عبادات مى‏آيد، در معاملات به معنى الاعم هم مى‏آيد، در معاملات به معنى الاخص هم مى‏آيد. وقتى درست كرديم، مى‏رويم در باب وضوء، وضوء ضررى را چه كنم؟ قاعده لا ضرر مى‏گويد وضو نگير. ايستادن ضررى را درنماز چه كنم؟ قاعده لا ضرر مى‏گويد بايست. قواعد ممهده در اصول، لاستنباط الاحكام الشرعيه در فقه. مى‏گفتيم لازم هم نيست كه صغرى و كبرى بشود، به همين مقدار كه ما يك كلى درست بكنيم در اصول، اين كبرى را ببريم در فقه و تطبيق بر مصداق بكنيم و روى اين مصداق فتوا بدهيم، روى قاعده كلى به اين مى‏گوييم مسئله اصولى. و مى‏گفتيم مسئله فقهى مختص به جزئيات است. آيا تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است يا سه مرتبه؟ يدل روايت عمار كه يك مرتبه كفايت مى‏كند. به اين ى‏گوييم مسئله فقهى. در وضوء گرفتن اگر راه برود، آيا وضوى او درست است يا نه؟ درست است يدل عليه مثلاً فعل امام صادق عليه‏السلام يا گفته امام صادق عليه‏السلام. روى عرض ما كه مى‏گفتيم تعريف اصول، فاعده اصول را قدماء و متاخرين كرده‏اند، تطبيق مى‏شود بر تمام اين قواعد. لذا همه اين قواعد را قواعد اصولى مى‏دانيم و در فقه اصلاً قواعد معنا ندارد. قواعد اگر در فقه بحث مى‏شود، طردا للباب است، براى اينكه در اصول بايد كلى او را بحث كنيم كه در فقه معطل نمانيم. و اصلاً اصول را گذاشته‏اند براى همين كه ما يك دوره اصول دستمان باشد، كه وقتى رفتيم در فقه معطل نمانيم. آيا امر دلالت بر وجوب دارد؟ در اصول بايد بحث بشود، يك كلى درست كنيم كه الامر يدل على الوجوب، الامر ظاهرٌ فى الوجوب. اين قاعده را مى‏گيريم، مى‏رويم در فقه، هر كجا امر داشتيم مى‏گوييم دال بر وجوب است. چرا؟ چون در اصول درست كرديم كه امر دلالت بر وجوب مى‏كند، نهى دلالت بر حرمت مى‏كند. در اجتماع امر و نهى آيا مجوزى بشويم؟ آيا امتناعى بشويم؟ در اصول بحث مى‏كنيم. در اصول مجوزى مى‏شويم؟ وقتى مجوزى شديم مى‏رويم در فقه، مى‏گوييم كسى كه در خانه غصبى نماز خواند آيا نمازش باطل است يا نه؟ مجوزى مى‏گويد نه و كار حرامى كرده است. امتناعى مى‏گويد باطل است و كار حرامى كرده است، براى اينكه نهى منجز دارد، پس نماز باطل است و اينكه ما بخواهيم فرق بگذاريم بگوييم اگر در اوامر و نواهى باشد، مسئله اصولى مى‏شود و اگر در قاعده لا ضرر بحث كنيم مسئله فقهى مى‏شود، اين على الظاهر هيچ وجهى ندارد. از اين جهت ما همه اين قواعدى را كه در فقه ما آمده، قواعد اصولى مى‏دانيم، من جمله قاعده لا ضرر.  در اين قاعده لا ضرر چند بحث داريم: يكى سند اين روايت است، لا ضرر و لا ضرار به چه دليل؟ اينكه ضرر در اسلام نيست، حكم ضررى در اسلام نيست، سند اين چيست؟ ما بعدا صحبت مى‏كنيم كه اين قاعده يك قاعده عقلى است، نه قاعده شرعى. اما مشهور در ميان اصحاب، من جمله شيخ بزرگوار اين را قاعده نقلى دانسته‏اند و مى‏گويند اين يك قاعده شرعى است كه روايت بر طبق او داريم. لذا روى خصوصيات روايات هم مرحوم شيخ بسيار اينطرف و آن طرف مى‏زنند، كه بحث دوم ما است.

    حالا بحث ما در سند است، كه روايات اهل بيت عليهم‏السلام است. اين روايات را صاحب وسائل در باب 12 از ابوب احياء موات، جلد 17 وسائل نقل مى‏كند. آنكه شيخ انصارى، مرحوم آخوند در كفايه و نظير مرحوم امام در اصولشان، مرحوم آقاى خوئى در اصولشان، مرحوم آقاى حكيم و بزرگان خيلى پابند او هستند، روايت 3 از باب 12 است.

    «و عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد بن خالد، عن ابيه، عن عبداللّه‏ بن بكير، عن زرارة عن ابى جعفر عليه‏السلام»، همه گفته‏اند صحيحه زراره، چه اصوليين، مثل شيخ انصارى و مرحوم آخوند، چه فقهاء مثل صاحب جواهر. لذا روايت ازنظر سند بلا اشكال است. قال امام باقر عليه‏السلام يك قضيه از رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل كردند كه «انّ سمرة بن جندب كان له عذق فى حائط لرجل من الانصار»، يك درخت خرما مال يك آدم زذلى بنام سمره بود. اين سمرة بن جندب آدم لجوجى بوده و آخرش وامصيبتاست. حتى نقل مى‏كنند كه يك شب بجاى زياد بن ابيه اين حاكم بصره شد، وقتى برگشتند چندين هزار نفر را بجرم شيعه گرى سر بريده بود. اين سمره يك درخت خرما داشت در خانه يك انصارى، زمين هم مال انصارى بود. اين سمره بدون اينكه يا اللّه‏ بگويد، مى‏آمد يك مقدار پهلوى درختش مى‏نشست و مى‏رفت. اين انصارى خسته شد و هر چه مى‏گفت اذن بگير نمى‏گرفت و بالاخره آمد شكايت كرد پيش پيغمبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، پيغمبر او را خواستند و فرمودند وقتى مى‏خواهى بروى پيش درخت، استيذان كن، گفت استيذان نمى‏كنم. حضرت فرمودند حالا كه مى‏گويى نه، بيا و بفروش، من جاى ديگرى به تو درخت مى‏دهم. حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند ده درخت به تو مى‏دهم. گفت نمى‏شود. فرمودند بيا بده به، من در بهشت يك درخت به تو مى‏دهم گفت: نه. حضرت فرمودند: «انك رجل مضار»؛ بد رجل لجوجى هستى، بد آدم ضرر بزنى هستى. بعد رو كردند به آن انصارى و گفتند: «اذهب فاقلعها»؛ فرمودند برو درخت را بِكَن و بينداز پهلوى او و بگو اين درخت تو، لا ضرر و لا ضرار اين خلاصه قصه است. خيلى حرف دارد، كه آيا اين امر حكومت بوده، آيا اين امر فقهى بوده است. كدام فقه مى‏تواند بگويد تصرف در درخت بكن؟ كدام فقه مى‏تواند بگويد آدم اينقدر لجوج باشد؟ بالاخره حرف در قاعده لا ضرر خيلى است.

    «ان سمرة بن جند كان له عذق فى حائط الرجل من الانصار»؛ يك درخت خرما در خانه يكى از انصار داشت «و كان منزل الانصارى بباب البستان» و اين بايد از در خانه اين رد شود. «فكان يمر به الى نخلته و لا يستأذن»؛ اين مى‏آمد مى‏رفت ـ چون حق راه داشت ـ بدون اينكه يا اللّه‏ بگويد. «فكلّمه الانصارى ان يستأذن اذا جاء، فابى سمرة»؛ گفت وقتى مى‏خواهى بيايى، بگو يا اللّه‏. گفت نمى‏شود.

    «فلما تأبّى جاء الانصارى»؛ چونكه پشت سر هم گفت و او نپذيرفت، شكايت او را كرد. «جاء الانصارى الى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فشكى اليه و خبّره الخبر، فارسل اليه رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و خبّره بقول الانصارى و ما شكا»؛حضرت شكايت نامه انصارى را به او گفتند، «و قال: اذا اردت الدخول فاستأذن. فأبى»؛ پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود وقتى مى‏خواهى وارد شوى استيذان كن. گفت نمى‏كنم. «فلما ابى ساومه حتى بلغ به من الثمن ماشاءاللّه‏ فابى ان يبيع»؛ پشت سر هم حضرت ثمن او را زياد كردند و او گفت نه. ساومه يعنى هى چك چك كردند با او. «فقال لك بها عذق يمدّلك فى الجنة فابى ان يقبل»، فرمود پس بيا درخت بهشتى به تو بدهيم. آن هم گفت نه. «فقال رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم للانصارى: اذهب فاقلعها وارم بها اليه فانه لا ضرر و لا ضرار».[1] فرمودند برو درخت او را از ريشه در بياور و بينداز درمقابل او، براى اينكه ضرر و ضرار در اسلام نيست.

    روايت را مرحوم صدوق به همين سند ابن بكير نقل كرده است ومن لا يحضر هم همين جورنقل كرده است. اما جاى ديگر «الاسلام» آورده است؛ «لاضرر و لا ضرر فى الاسلام» آورده است. در «لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام» اين فى الاسلام دو تا معنا دارد: يك معنايش اين است كه ما در قوانين اسلام ضرر نداريم و اين مفهوم ندارد كه جاى ديگر ضرر هست. و معناى ديگر او اين است كه مسلمان به مسلمان نمى‏تواند ضرر بزند و اما اگر مسلمان به كافر ضرر بزند طورى نيست. كه لا ضررو لا ضرار فى الاسلام قيد باشد نه ظرف. و ظاهرا قيد نيست، بلكه ظرف است، براى اينكه علاوه بر اينكه مسلم در فقه ما است، مسلم پيش صدوق است كه ضرر به كافر نمى‏شود زد. لذا لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام ظرف است نه قيد، يعنى در كرسى تشريع ضرر نمى‏بينيم، در محيط اسلام كسى حق ندارد به كسى ضرر بزند، اسلام ما با ضرر زدن كسى به كسى منافات دارد. بعضى‏ها هم گفته‏اند مرحوم صدوق از اين كم و زيادها، زياد مى‏كند و كلمه فى الاسلام را آورده و الا در روايات نيست، چنانچه در اين روايتى هم كه مشايخ ثلاثه روايت را نقل مى‏كنند كلمه فى الاسلام نيامده است.

    روايت چهارم از همين باب 12 على مؤمن دارد.

    «و عن على بن محمد بن بندار، احمد بن ابى عبداللّه‏، عن ابيه، عن بعض اصحابنا، عن عبداللّه‏ بن مسكان، عن ابى جعفر عليه‏السلام نحوه».

    روايت مرسله است، يعنى مرحوم برقى معلوم نيست روايت را از چه كسى نقل مى‏كند، كه او از عبداللّه‏ بن مسكان نقل مى‏كند. روايت سوم هم همين بود. و عن عدة من اصاحبنا عن احمد بن خالد، عن ابيه، عن عبداللّه‏ بن بكير. آن وقت عبد اللّه‏ بن بكير از رزاره نقل مى‏كرد. آيا اينها يك روايت است يا دو تا روايت؟ ظاهرا سندها با هم تفاوت پيدا كرد، اما همان روايت امام باقر عليه‏السلام است، هركس جورى نقل كرده است. بايد اينجور باشد. على كل حالٍ روايت مرسله است.

    مرحوم صاحب وسائل مى‏فرمايند: «كه تحبه الا انه قال: فقال له رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم: انك رجلٌ مضارّ و لا ضرر و لا ضرار على مؤمن»[2]، اين زيادى را دارد، كه آن‏جا، در آن روايت «انك رجل مضار» را نداشت، همين را داشت كه فرمود برو درخت را بكن، لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام. در اين روايت دارد «انك رجل مضار».

    انك رجلٌ مضار باشد يا نباشد خيلى به ما ضرر نمى‏زند و اما اين جمله «لا ضرر و لا ضرار على مومن»، اگر باشد، به روايت خيلى ضرر مى‏زند، براى اينكه ديگر در باب معاملات او را نمى‏توانى بياورى، در باب عبادات نمى‏توانى بياورى، راجع به حق الناس مى‏شود، آن هم حق الناس مربوط به مؤمن. لذا به روايت خيلى ضرر مى‏خورد. در آن لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام، اگر فى الاسلام نباشد، مى‏شود در عبادات آورد، يعنى در قوانين اسلام، در محيط اسلام ضرر نيست، عبادات باشد، معاملات به معنى الاعم باشد، معاملات به معنى الاخص باشد، آن طورى نبود. اما اگر اين كلمه على مؤمن باشد، ديگر در وضوء نمى‏آيد، درنماز نمى‏آيد و منحصر مى‏شود به معاملات، به حق الناس‏ها. به مومن نمى‏شود ضرر زد. خواه ناخواه مثل اين درخت انصارى مى‏شود و غش در معامله و در بيع و امثال اينها. اين روايت مرسله است، وقتى چنين باشد روايت را نمى‏توانيم بگيريم و اين روايت را نمى‏شود درست كنيم.

    روايت 5: و عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عبداللّه‏ عن هلال عن عقبة بن خالد، عن ابى عبداللّه‏ عليه‏السلام». روايت را گفته‏اند ضعيف السند است. يكى هلال و يكى عقبه است. اما هلال را مرحوم ابن قولويه توثيق كرده‏است و عقبه را هم صفار و هم ابن ابى عمير زياد از او روايت نقل كرده‏اند. لذا روايت از نظر سند اشكال ندارد.

    فى حديث قال: «لا ضرر و لا ضرار».[3] امام صادق بدون اينكه قصه را نقل كنند، فرمودند لا ضرر و لا ضرار. اين هم همان قصه سمره است. قصه سمره را امام صادق عليه‏السلام يك قاعده كلى درست كردند و فرمودند قاعده كلى در فقه ما اين است كه لا ضرر و لا ضرار روايت از نظر سند اشكال ندارد، از نظر دلالت هم به اين اندازه كه ما در فقه يك قاعده داريم، ضرر ندارد.

    روايت 1 از باب 12: «محمد بن على بن الحسين باسناده عن الحسن الصيقل، عن ابى عبيده الحذاء». روايت را گفته‏اند ضعيف السند است، بخاطر حسن ثقيل، اما باز حسن ثقيل را اصحاب اجماع، من جمله ابن ابى عمير از او روايت زياد نقل مى‏كند، صفوان از او روايت نقل مى‏كند. لذا روايت از نظر سند اشكال ندارد.

    «قال ابوجعفر عليه‏السلام: كان لسمرة بن جندب نخلةٌ فى حائط بنى فلان فكان اذا جاء الى نحلة ينظر الى شى‏ء من اهل الرجل». آنجا نداشت، اما اينجا دارد كه چشم چرانى مى‏كرد. «يكرهه الرجل. قال: فذهب الرجل الى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فشكاة». كه آن روايت مى‏گفت: اول خودش مى‏گفت و او نمى‏پذيرفت. «فقال يا رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم: انّ سمة يدخل علىّ بغير اذنى، فلو ارسلت اليه فأمرته ان يستأذن حتى تأخذ اهلى حذرها منه». شما اين را بخواهيد و زن و بچه من را نجات بدهيد. «فارسل اليه رسول اللّه‏ فدعاه فقال: يا سمرة ما شأن فلان يشكوك و يقول: يدخل بغير اذنى». حضرت چشم چرانى او را نگفتند، فقط فرمودند اين چه مى‏گويد كه تو بدون اذن او وارد خانه‏اش مى‏شوى؟ «فترى من اهله ما يكره ذلك». بعد فرمودند: «يا سمرة استأذن اذا انت دخلت، ثم قال رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم: يَسُرُّك ان يكون لك عذق فى الجنة بنخلتك؟». حضرت فرمودند من يك درخت خرما به تو بدهم اجازه مى‏دهى؟ «قال لا قال لك ثلاتة». سه مرتبه به او فرمودند، قال: لا، قال: ما اراك يا سمرة الا مضارا اذهب يا فلان فاقلعها فاضرب بها وجهه».[4] محتوى يك مقدار تفاوت دارد، اما اصل محتوى همين است كه سمره اذيت مى‏كرد به صاحب خانه و او هم به شكايت كرد به رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و حضرت هم به اصرار كرد و او نپذيرفت و بالاخره پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند درخت او را بكن و بينداز درمقابل او. اين روايت هم خيلى عالى نمى‏شود.

    لذا همين جور كه اتكاء شيخ انصارى و ديگران به روايت 3 از باب 12 است، ما هم اتكائمان به همين روايت 3 از باب 12 از كتاب احياء موات است. اين سند لا ضرر، حالا يك بحث داريم كه ضرر يعنى چه، ضرار يعنى چه، يك بحث داريم در اين قيد تركيبى كه لاء نفى جنس است يا نه. ان شاءاللّه‏ فردا بحث ادبى مى‏كنيم.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه 7 20 جلد اسلاميه، تهران، چاپ ششم، 1404 هـ.ق ج 17، ص 341، باب 12 از ابواب احياء الموات، ح 3.

    [2]- همان كتاب، ح 4.

    [3]- همان كتاب، ح 5.

    [4]- همان كتاب، ص 340، ح 1.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365