جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۱۰ فروردين


 
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»
  • پيام تسليت در پى حادثه تروريستى در شهر كرمان
  • اطّلاعیّه

  • -->

    عنوان درس: فروعات مشتق؛ آیا معنای مشتق بسیط است یا مرکب؟
    موضوع درس:
    شماره درس: 27
    تاريخ درس: ۱۳۹۵/۳/۱۱

    متن درس:

    أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

     

    مرحوم آخوند فروعاتی را در ذيل مسأله‌ی مشتق عنوان فرموده‌اند:

    فرع اول: گفتهاند مشتق يک امر بسيط است و اگر ما می‌گوييم: «ذات ثبت له المبدء»، اين برای تفهيم و تفهّم طلبگی و برای تحليل مطالب و کلمات است و الاّ ضارب، يعنی زننده و يک امر بسيط است و قائم، يعنی ايستاده و يک امر بسيط است و مضروب يعنی کتک خورده و يک امر بسيط است. لذا از نظر لغت، ‌مشتق برای يک امر بسيطی وضع شده است که ترکيب‌بردار نيست. بله،‌ برای تفهيم و تفهّم و برای طلبه‌ای که می‌خواهند مشتق را برای او تحليل کنند، می‌گويند: «ذات ثبت له المبدء». می‌گویند: قائم يعنی کسی که ايستاده است. ذاتی درست می‌کنند، مثلاً زيد و قيامی درست می‌کنند به نام امر حدثی و يک رابطه درست می‌کنند و اين دو را به هم ربط می‌دهند و می‌گويند: «ذات ثبت له القيام». اما اين دليل بر اين نيست که اين مشتق، بسيط نباشد. واضع لفظ را برای يک امر بسيط وضع کرده است و عالم يعنی دانا. واضع نگفته است: يعنی «ذات ثبت له العلم»، بلکه برای امر بسيطی وضع کرده که عالم يعنی دانشمند و دانا و متعلم يعنی دانشجو و طلبه و اگر ما می‌گوييم: «ذاتٌ ثبت له العلم» و بعد طلبه و دانشجو را اين‌طور معنا می‌کنيم، برای تفهيم و تفهّم است، نه اينکه در معنا يا در لغت دخالت داشته باشد.[1] اين امر واضح و هويدا است و همه گفتهاند و همه قائلند که «المشتق بسيطٌ».

    مرحوم مير سيد شريف[2] در منطق می‌خواسته اين وساطت را با منطق درست کند و گفته است: مشتق بسيط است؛ برای اينکه اگر بسيط نباشد، گاهی لازم می‌آيد قضيه‌ی ممکنه‌ی خاصه، ضروری شود و به «زيدٌ قائمٌ» مثال زده و گفته است: اگر تحليلش کني،‌ آن‌وقت می‌شود «زيدٌ زيدٌ له القيام» و قضيه به شرط محمول است و ضروری است؛ یعنی قضيه‌ی ممکنه‌ی خاصه برگشت و قضيه‌ی ضروری شد. گاهی هم عَرَض داخل در فصل می‌شود و هر دو محال است؛ یعنی اینکه قضيه‌ی ممکنه، قضيه‌ی ضروری شود، اين محال است و قضيه‌ی عرَض در جوهر بيايد، يا در فصل بيايد هم محال است. جايی عرَض در فصل می‌آيد که «زيدٌ ناطقٌ» باشد که از آن مبتدای «زيدٌ له النطق» مفهوم را اراده کنيم، نه مصداق را؛ يعنی «زيدٌ مفهومه النطقٌ» و يا «مفهوم له النطق» که در «زيدٌ مفهوم له النطق» قضيه‌ی تعريف فصل، به عرَض عام در فصل برگشت؛ برای اينکه اگر بگوييم: «زيدٌ ناطقٌ» اين فصل است و درست است و در مقابل جنس، برای زيد فصل آورده‌ایم و گفته‌ایم: «زيدٌ ناطقٌ» و اما اگر آن را عرَض کردی و مراد از نطق را مفهوم گرفتي، برای اينکه از آن قضيه ضروری فرار کنی و بگويی: «زيدٌ مفهومه النطق» و يا «مفهوم له النطق» و اين بدتر می‌شود و اين است که عرض عام در جوهر و در فصل می‌آيد. درحقيقت مرحوم سيد شريف کلاه منطقی بر سر ما طلبه‌ها گذاشته و فرموده است: مشتق بسيط است.

    اولاً به مير سيد شريف عرض می‌کنيم: بحث منطقی نداريم؛ بلکه بحث لغوی است. بحث جنس و فصل و عرض عام و عرض خاص نيست؛ بايد ببينيم لغت، ناطق را برای چه وضع کرده است، يا قائم و ضارب را برای چه وضع کرده است. می‌گوييم:لغت برای يک امر بسيطي وضع کرده است؛‌ برای اينکه ضارب يعنی زننده و قائم يعنی ايستاده و عالم يعنی دانا و مضروب يعنی کتک خورده تا آخر. پس اين «ذات ثبت له المبدء»، برای تفهيم و تفهّم طلبگی است و معنای لفظ نيست؛ بلکه تفسير لفظ است. فرق است بين اينکه برای تفهيم و تفهّم، تفسير لفظ کنيم و يا اينکه بگوييم: معنايش آن امر بسيط است. تفسير قائم، يعنی «ذاتٌ ثبت له المبدأ» و اما قائم خارجی يک ذات و يک مبدأ باشد و برای اين مبدأ ثبوت باشد؛ اصلاً واضع اينها را در نظر نگرفته است. همه‌ی مشتقات بسيط است ولو اينکه تفسيرها به يک معنای ترکيبي برگردد. اما چيزی که برای مرحوم ميرسيد شريف مهم است، اين است که انصافاً ايشان از نظر ادبيت و مخصوصا در صرف خيلی بالا بوده ‌ است.

    علاوه براین به ايشان عرض می‌کنيم: قضيه به شرط محمول ضروري، چه اشکالی دارد؟ شما می‌گوييد: گاهی قضيه، ضروریه می‌شود، مثل «زيدٌ قائمٌ» يعنی «زيدٌ زيدٌ له القيام» که قضيه‌ی ضروریه است، درحالی که قضيه‌ی ممکنه‌ی به امکان خاص بود. می‌گوييم اين به شرط محمول است و شما در صرف به ما ياد داده‌ايد که قضيه به شرط محمول، ضروری است.

    همچنين اینکه فرمودند: یا عرَض عام داخل در فصل می‌شود، ما اصلاً فصل نداريم و اگر منطق کبری از مير سيد شريف باشد، در کبری به ما ياد داده‌اند که هيچ‌کس الاّ علام الغيوب نمی‌تواند بگويد فصل چيست و همه‌ی اينها که در منطق می‌گوييم، فصل مشهوری است. در حاشيه ملا عبدالله، در شمسيه و در منطق‌های فعلی، همه‌ می‌گویند: «زيدٌ ناطقٌ» يا «الانسان حيوان الناطق»،اختصاص‌هايی است که ما به نام جنس و فصل درست می‌کنيم و می‌گوييم: «زيدٌ ناطقٌ» و يا می‌گوييم: «الانسان حيوان الناطق». اما حقيقت نطق چيست؟ آيا عقل است يا گفتگو است؟ آيا امتياز خاص وجودی است؟ البته بايد سومی باشد؛ يعنی يک امتياز خاص وجودی است. حقيقت حيوانيت چيست؟ آيا آن بُعد حيوانی انسان يعنی غرائز و به قول قرآن يعنی نفس اماره است؟[3] همه در اين گيرند، ‌لذا اسمش را فصل مشهوری يا جنس مشهوری يا نوع مشهوری گذاشته‌اند؛ يعنی به آن اندازه که سرمان می‌شود،‌ فرق زيد با آهو اين است که آهو نمی‌تواند حرف بزند، اما زيد می‌تواند حرف بزند. حالا بيش از اين بگوييم که امتياز زيد با آهو چيست و برويم روی «زيدٌ عاقل» و بگوييم عقل چيست؟ عقل يعنی روح يا چيز ديگر؛ يعنی روح از جمله عقل است و غيره. بالاخره در اينها خيلی حرف است و برای تعليم و تعلم به درد نمی‌خورد و مختص می‌شود به ان قلت قلت‌های فلسفی و اصلاً به درد منطق و طلبه‌ی مبتدی می‌خورد. 

    بنابراين اگر گفتيد: فصل مشهوری است، معنايش اين است که فصل حقيقی نيست و عرَض عام داخل در فصل مشهوری شود طوری نيست. مرحوم آخوند[4] و ديگران تا اين اندازه گفته‌اند، ولی قدری بالاتر هم می‌توان گفت که ما اصلاً بگوييم: چه اشکال دارد که عرض عام داخل فصل حقيقی شود؟ چه اشکالی دارد که ذاتی و عرضی با هم جمع شود؟ اصلاً مگر می‌توان جايی را پيدا کرد که عرَض باشد و ذات نباشد؟ عرض متوقف بر ذات است، لذا شما می‌فرماييد: عرض بدون معروض ممکن نيست؛ برای اينکه قائم بالذات است و وقتی قائم به ذات باشد، اگر عرض نباشد، معروض نيست و اگر معروض نباشد، عرض نيست. در فقه نيز زير همه چيز می‌زنيد و می‌فرماييد: اين حرف‌ها برای فلسفه است و عرفاً عرض بدون معروض می‌تواند متحقق شود. لذا می‌گوييد: رنگ خون پاک است و خود خون نجس است. سوال می‌کنيم: مگر می‌شود که رنگ خون باشد و خون نباشد؟ ‌می‌گويید: مردم رنگ خون را با خون دو چيز می‌دانند، شارع مقدس هم فرموده است: «الدم نجسٌ‌ و لونه ليس بنجس».

    علی کل حالٍ داخل شدن عرض عام در ذاتيات،‌ نظير عرض است که قائم به معروض و قائم به جوهر است و اينها اشکالی ندارد و اگر اشکال و ان قلت قلتی باشد، بايد در منطق صحبت کرد و در باب مشتق تحليلی در کار نيست. «زيدٌ عالمٌ»، يعنی زيد دانا است و «زيدٌ قائمٌ» يعنی زيد ايستاده است. حالا معنا کنيم: «زيد ثبت له القيام»، الاّ در تفهيم و تفهم‌ها، به اين تحلیل احتياج نداریم؛ بخواهيم اسم فاعل درست کنيم و بگوييم: مصدر اصل کلام است و صد و چهارده صيغه از آن برمی‌گردد، خوب است که تحليل کنيم و اين حرف‌ها را بزنيم.

    فرع دومی که در باب مشتق است، اين است که فرق بين مبدء و مشتق چيست؟

    اين هم امر واضحی است؛ اما خيلی آن را مشکل کرده‌اند و قضيه را در فلسفه بردهاند و مرحوم حاجی سبزواری جمله‌ای در شعرها دارد و می‌فرمايد: «لافرق بين الجنس و المادة و بين الفصل و الصورة الاّ لا بشرط و بشرط لا اعتباراً[5] فرق بين جنس و ماده چيست؟ می‌گويد: فرق ندارند و جنس همان ماده و ماده همان جنس است، اما اگر لابشرط اعتبار ‌کنيم، جنس می‌شود و اگر به شرط لا اعتبار کنيم، آن‌وقت ماده می‌شود. پس فرقی بين فصل و صورت نيست، جز اینکه اگر به شرط لا اعتبار کنيم، آن‌وقت صورت می‌شود و اگر لابشرط اعتبار کنيم، آن‌وقت فصل می‌شود.

    لذا اصل مطلب درست است و حرف مرحوم سبزواری درست نيست؛ يعنی اعتباری نيست، بلکه يک حرف واقع و نفس‌الامری است. ما حيوان ناطق هستيم؛ اين حيوان ناطق وقتی در خارج موجود می‌شود که آن حيوانيت، به شرط لا باشد؛ يعنی ماده به شرط لا باشد؛ يعنی ماده‌ی حيوانيت در زيد، نمی‌تواند ماده‌ی حيوانيت در بکر يا عمرو باشد؛ هم به اندازه‌ی افراد، حيوان داريم و هم به شرط لا است.

    صورت نيز همين است. اگر از «زيدٌ ناطقٌ» نطق خارجی را اراده کنيم، آن‌وقت اين صورت به شرط لا است. از نشانه‌های بزرگ خدا هم اين است که شما نمی‌توانيد دو نفر مثل هم پيدا کنيد. قرآن می‌فرمايد: از معجزات خدا این است که «وَ اخْتِلاَفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ».[6] تا به حال دو نفر مثل هم نشده‌اند؛ ممکن است دو برادر باشند و به هم شباهت داشته باشند، اما بالاخره صورت اين غیر از صورت ديگری است و همه به شرط لا است. اما اگر در جنس و فصل رفتيم، آن‌وقت لابشرط می‌شود. لذا «زيدٌ حيوان ناطق»، «بکر حيوان ناطق» و «عمرو حيوان ناطق».

    اينکه مرحوم سبزواری (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) می‌گويد: با اعتبار بشرط لا و لابشرط، اين را توجيه کنيم و بگوييم: مراد از اعتبارشان يعنی اعتبار واقعي، ‌يعنی واقعاً اين‌طور است؛ همه‌ی جنس‌ها لابشرط است و همه‌ی مواد بشرط لا است و همه‌ی فصل‌ها لابشرط است و همه‌ی صورت‌ها به شرط لا است؛ اين يک امر واقعی و نفس‌الامری است و اين امر، خيلی خوب و واضح است و خيلی هم مسأله‌ی خوب منطقی و فلسفی است،‌ اما اگر ما بخواهيم بياوريم و بگوييم: فرق بين مشتق و مبدء چيست؟ هر بچه‌ای می‌داند «زيدٌ ضربٌ» با «زيدٌ ضارب» تفاوت دارد و «زيدٌ ضَرَبَ» غلط است و زيدٌ ضارب، درست است؛ برای اينکه زيد،‌ ضارب است. از همين جهت مثلاً شما می‌فرماييد: اگر بگوييد: «زيدٌ عدلٌ»، اين تاکيد و مجاز است؛ می‌خواهيد تاکيد کنيد و بگوييد: اين نفس عدالت است، اما واقعاً مشتق ربطی به مبدأ و مبدأ ربطی به مشتق ندارد و هرکدام با ديگری متباين است و ظاهراً خلط کردن اينها با هم، جز گم شدن مطلب هيچ فایده‌ای ندارد.

    وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد



    [1]. کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص51

    [2]. حاشیه محقق شریف بر شرح مطالع الانوار، میر سید شریف، ص11

    [3]. سوره یوسف، آیه53

    [4]. کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص52

    [5]. شرح منظومه، ملا هادی سبزواری، ج4، ص299

    [6]. سوره روم، آیه 22

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365