جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۸ فروردين


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: موارد أنفال
    موضوع درس: قطائع الملوک
    شماره درس: 68
    تاريخ درس: ۱۳۹۷/۴/۱۳

    متن درس:

    أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

     

    فرمودند یکی از انفال، قطائع الملوک است. قطائع الملوک را معنا کردند به «ما یختصّ برئیس الحرب». فرمودند روایت داریم و اختلاف هم نداریم.

     

    روایت 6 از باب 1 از ابواب انفال، وسائل‌الشیعه، جلد9، صفحه 526:

    صحیحة داوود بن فرقد قال: قال ابوعبدالله علیه السلام قطائع الملوك كلها للإمام ولیس للناس فیها شئ.

    نظیر این زیاد است و اختلاف هم در میان قدماء و متأخرین نیست. جنگ که تمام شد، مختصات رئیس لشکر مربوط به حکومت است. اگر یادتان باشد در باب خمس خیلی مفصّل صحبت شد، یکی راجع به قطائع الملوک و یکی هم راجع به صفو المال. هر دو یک چیز است یعنی مختصات جایی که فتح کردند و مال رئیس آنها بوده است، گفتند از انفال است و در باب خمس گفتند خمس ندارد، یعنی مثل غنائم که مسلمانها بخواهند خمسش را بگیرند، نیست و مفصل دربارۀ آن صحبت کردم. آنجا هم اختلاف در مسئله نبود و آنجا هم گفتند از انفال است و خمس ندارد، یعنی نمی‌توان گفت خمسش از رئیس لشکر است و مابقی قسمت می‌شود، بلکه همه از انفال است و از رئیس لشکر است و به عبارت دیگر کسی که جنگ زیر نظرش شروع و تمام شده است.

     

    روایت 4 از باب 1 از ابواب انفال، وسائل‌الشیعه، جلد9، صفحه 524:

    مصححه حمّاد عن العبد الصالح علیه السلام: للإمام صفو المال أن یأخذ من هذه الأموال، صفوها...

    لذا در اول کتاب خمس این دو را مفصل ذکر کردند و گفتند از چیزهایی نیست که خمس به آن می‌رسد و قطائع الملوک و صفوالمال از مختصات حکومت است. ما می‌گفتیم قطائع الملوک و صفو المال هر دو یک چیز است و آن اینست که خانۀ رئیس لشکری که با اسلام جنگیده و یا مثلاً اسب مخصوصش یا شمشیر مخصوصش و بالاخره هرچه از اختصاصات رئیس لشکر است، به عبارت دیگر هرچه مال آن حکومت است، به این حکومت منتقل می‌شود. لذا جدا جدا گفتن وجهی ندارد به غیر از اینکه روایت جدا جدا دارد و اینها هم جدا جدا ذکر کردند و الاّ از نظر حکم، هر دو یک حکم دارند و از نظر صاحب مال همۀ آنها یک حکم دارند. در مسئله اختلافی هم نیست و به قول آقای بروجردی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نصاً و فتواً. لذا اصل مسئله حرفی ندارد، اما شمردن دو تا در آنجا و اینجا ظاهراً وجهی ندارد، برای اینکه موضوعاً و حکماً هر دو یک چیزند و اگر به جای این دو چیز فرموده بودند مختصات ملوک یعنی مختصات پادشاهی که با اسلام عزیز جنگیده است، از رئیس لشکر اسلام و حکومت است، آنگاه مسئله درست درمی‌آمد.

    اما در اینجا دو تا شمردند و در باب خمس هم دو تا شمردند. در باب خمس در همان اوایل کتاب خمس مفصّل صحبت کردند و در اینجا هم به طور فشرده فرمودند قطائع الملوک از انفال است. دوباره فرمودند صفوالمال از انفال است، و وقتی صفوالمال و قطائع الملوک را معنا می‌کنند، می‌فرمایند یعنی مختصات حاکمی که جنگیده است، به حکومت اسلامی منتقل می‌شود. لذا در آنجا من می‌گفتم خیال می‌کنم این برای رفع اختلاف بوده است. چون همۀ لشکر چشمداشت به این قطائع الملوک داشتند، و برای اینکه رفع نزاع و اختلاف شود و دفع نزاع شود، اسلام عزیز فرمود اصلاً این مختصات را به حکومت بدهید و مسلمانها روی آن چشمداشتی نداشته باشند. من دلیل نداشتم اما احتمال می‌دادم. فقها دلیل ندارند اما روایت دارند، یعنی روایات فراوانی که در باب خمس ذکر کردند و دوباره در باب انفال مفصل ذکر کردند و روایاتی هم ذکر فرمودند و من از هرکدام یک روایت صحیح‌السند خواندم، لذا اگر دلیلش هم نفهمیم، در اینکه قطائع الملوک و صفوالملوک از انفال است، اشکالی نیست. علی کل حالٍ نصاً و فتواً اشکالی در مسئله نداریم و فقط اشکالی که باقی می‌ماند اینست باید فرموده باشند قطائع الملوک و صفوها للأنفال. اما در روایات ما قطائع الملوک را مثال زدند به شمشیر خاص یا اسب خاص و صفو المال را مثال زدند به جاریۀ زیبا. ولی همۀ اینها از باب مثال است و اصل مطلب یک چیز است و اینکه مختصات حکومت قبلی از حکومت بعدی است. حال قطائع الملوک باشد یا صفوالمال باشد.

    مسئلۀ‌ بعد که آن هم مشهور در میان اصحاب گفتند «ارث من لا وارث له». اگر کسی مُرد و ورثه نداشت، گفتند ورثه‌اش حکومت است و این ارث من لا وارث له، هم ادعای اجماع شده و هم در روایات ما زیاد آمده از جمله:

    روایت 3 از باب 3 از ابواب ضامن الجریره، وسائل‌الشیعه، جلد26، صفحه 247:

    عن أبی عبدالله فی قول الله تعالی: (یسئلونك عن الانفال) قال: من مات ولیس له مولى فماله من الانفال.

    سند و دلالت روایت صحیح است. یا جمله‌ای که عنوان کردند یعنی «ارث من لا وارث له» را از انفال شمردند. من نوشتم و قوله الامام «وارث من لا وارث له من المشهوریات». لذا در اصل مسئله حرف نداریم. حرفی که هست و شما باید حل کنید، اینست که این مصداق کلی است و آن کلی مجهول المالک است. مجهول المالک منقسم می‌شود به اقسامی: یکی از آنها «ارث من لا وارث له» است. دیگری لُقطه و اراضی موات و مالی که صاحب ندارد مانند جزیره‌ها. یا مثل سیف البحار و شطوط الأنهار. همۀ اینها مصادیق یک قاعدۀ کلی است و روایت آمده به عنوان مالی که لارب له. تعجب اینجاست که بزرگان در أنفال همین ارث من لا وارث له را در پیش مالی گذاشتند که صاحب ندارد یا زمینی که صاحب ندارد. ممکن است آباد باشد مثل جزیره‌ها که از انفال است. ممکن است موات باشد و ممکن است مجهول المالک باشد و اما همه برمی‌گردد به چیزی که صاحب نداشته باشد. روایت داریم که «مال لارب لها» از انفال است. پس مانحن فیها که «ارث من لا وارث له»‌است، مصداق همان قاعدۀ‌کلی است. خواه ناخواه هر چیزی که مالکش مجهول باشد، مصداق همان کلی است؛ لذا «مال من لاوارث له» از انفال است. هرچیزی که «لیس له مالک» باشد از انفال است. همانجا که می‌گویند مالی که لارب لهاست از انفال است، مجهول المالک و ارث من لا وارث له نیز از همان لارب لهاست. بعضیها و ظاهراً مثل صاحب جواهر «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، اودیة‌ و رؤس الجبال و من لارب لها را پیش هم گذاشتند درحالی واقعا یک چیز هستند. دره‌ها و روی کوهها و چیزی که مالک ندارد، از انفال است. می‌گوییم اودیة و رؤس الجبال و آجام، لارب لها، بنابراین از انفال است. اما این کار را نکردند و مثلاً نظیر آقای حکیم و امثال اینها که اشاره به انفال کردند، بتون الأودیة‌و رؤس الجبال و آجام و من لا صاحب له را پیش هم گذاشتند و یکی حساب کردند. درحالی که اینها چهار تا نیست بلکه یکی است. باید بگویند مال لارب لها از انفال است و می‌گویند مال لارب لها مثل اودیة‌و رؤس الجبال و جنگها و آجام است و مال لاربّ لها را مقصد قرار دهند. اشکال واضحی هم بر آن وارد است، اما علی کل حال این 9 موردی که آقایان شمردند، تقریباً برمی‌گردد به سه چهار مورد. عمده اراضی است که به طور صلح مانند به مسلمانها واگذار شده و از انفال است. زمین موات از انفال است، صفوالمال از انفال است، خواه ناخواه قطائع الملوک و رؤس الجبال از انفال است و بتون الأودیة از انفال است برای اینکه اراضی موات است و همۀ اینها مال لاربّ لهاست.

    پنج شش مورد نوشتند اما گفتند 9 مورد است و برمی‌گردد به پنج تا. اصل مسئله واضح است و حرفی در آن نیست. اصل مسئله اینست که هرچیزی که صاحب ندارد، اسمش هرچه باشد، از انفال است. حال اراضی موات باشد یا دره‌ها باشد، راضی موات باشد یا روی کوهها، اراضی موات باشد یا جنگلها. اسمهایش فرق می‌کند اما جنگلها من لارب لها هستند. رؤس الجبال و بتون الادویه هم من لارب لهاست. من لارب لها هم موات است و موات هم من لاربّ لهاست. و به حسب طلبگی و فقهی این اشکال هست. اگر بتوانید این اشکال را رفع کنید و اینها که نوشتند انفال 9 چیز است و تقریبا هفت هشت موردش را ذکر کردیم و این هفت هشت مورد برمی‌گردد به دو سه تا، خیلی به فقه کمک کردید.

    مصداقها یعنی بتون الأودیه و رؤس الجبال و آجام از اراضی مواتند. حال ما بگوییم از انفال، اراضی موات است و بعد دوباره بگوییم از انفال، بتون الأودیه و رؤس الجبال و آجام است. همۀ‌ اینها من لاربّ لهاست، بنابراین خواه ناخواه اراضی اموات و بتون الأودیه و رؤس الجبال و آجام و امثال اینها یک چیز می‌شود.

    و صلّی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365