جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۱ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: پیامبران ظاهری و باطنی - جلسۀ دوم؛ وجدان اخلاقی
    موضوع درس:
    شماره درس: 18
    تاريخ درس: ۱۳۹۰/۱۰/۲۲

    متن درس:

     

    بسم الله الرّحمن الرّحيم

    «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»

     

    عقل، مانع سقوط انسان

    در ادامۀ مبحث موانع سقوط انسان، از پيامبران برون و درون به عنوان عوامل مهمّي که مانع انحراف و سقوط انسان مي‌شوند، ياد شد. در اين راستا راجع به فطرت و نفس لوّامه که دو پيامبر درون آدمي هستند، مطالبي بيان شد و در اين جلسه لازم است قدري راجع به پيامبر سوّم، يعني«عقل» مطالبي بيان گردد.

     

    تشخيص خير و شر، با تعقّل

    در درون هر انسان و در عمق جان همۀ آدميان، قوّه‌اي وجود دارد که او را به فکر وامي‌دارد و به وي مي‌آموزد که خوب و بد را از هم تميز ‌دهد. در واقع عقل، ميوۀ فطرت است و قادر است خير را از شر و شر را از خير تشخيص دهد.

    نکتۀ ديگر در خصوص عقل، آن است که نظير وجدان اخلاقي و فطرت، دانستني نيست، بلکه يابيدني است و از به کارگيري قوّۀ عقلانيّت پديد مي‌آيد. به عبارت ديگر، عقل مورد نظر ما که مانع سقوط انسان مي‌شود، عقلي نيست که از راه تحصيل علوم روز به دست آيد، بلکه ممکن است انسان سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشد، امّا با راهنمايي عقل خود به خوبي خير و شر را از همديگر تشخيص دهد؛ زيرا چنين کسي توانسته است عقل خويش را به کار گيرد و از آن کار بکشد. لذا اينکه مشهور شده که جوان‌ها معمولاً در عقل نپخته‌اند، درست است؛ براي اينکه جوان، حتي اگر از تحصيلات و سواد خوبي هم برخوردار باشد، چون از عقل خود به اندازۀ کافي کار نکشيده است، هنوز جا نيفتاده و نپخته است و هرچه با عقل کار کند و آن را به کار اندازد، هم فکر او زياد مي‌شود و هم مي‌تواند خير را از شرّ و شرّ را از خير تشخيص دهد که در اين صورت مي‌گويند: عقلانيّت دارد. 

     

    تفاوت عاقل و احمق

    علماي علم اخلاق مي‌گويند: فرق بين عاقل و احمق، آن است که عاقل اول فکر مي‌کند و بعد کار مي‌کند و اما احمق اول کار مي‌کند و بعد فکر مي‌کند و بعد از آن پشيمان مي‌شود؛ يعني عاقل کسي است که فکر مي‌کند و با به کارگيري عقل خود، به انجام امور مي‌پردازد و احمق کسي است که عقلانيّت ندارد و از عقل و فکر خود استفاده نمي‌کند.

    خواجه عبدالله انصاري يک جملۀ شيرين دارد؛ مي‌گويد: خدايا! به هرکه عقل دادي، چه ندادي و به هرکه عقل ندادي، چه دادي؟!

    جملۀ خواجه عبدالله انصاري، جملۀ رسايي است. هرکه عقلانيّت دارد، همه چيز دارد؛ هم دنيا و هم آخرت را دارد و هرکس هم عقلانيّت ندارد، هيچ ندارد؛ نه دنيا دارد و نه آخرت.

    خوشا به حال کساني که هم عقل دارند و هم عقلانيّت؛ يعني هم قوّۀ عاقله دارند و هم عقل خود را به کار مي‌اندازند.

     

    جايگاه تعقّل در معارف قرآن و عترت

    قرآن کريم بر ضرورت استفاده از عقل و به کارگيري آن تأکيد فراواني دارد؛ چنان‌که در موارد متعدّدي خطاب به بندگان مي‌فرمايد: «أفَلاتَعقلون»، يعني چرا تعقّل نداريد؟! چرا عقل خود را به کار نمي‌اندازيد؟ چرا تفکّر نمي‌کنيد؟ «أفَلا تَتَفکرون»، يا در مواردي مي‌فرمايد: «لعلّکُم تَعقلون»، که «لعلّ» در اين آيات در مقام محبّت استفاده شده است. يعني خداوند تعالي دوست دارد که شما متعقّل و متفکّر باشيد. يعني خداوند مي‌خواهد که شما نعمت بزرگ عقل را به کار گيريد و از آن استفاده کنيد.

    ارزش و جايگاه تعقّل و تفکّر نزد پيغمبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» به قدري است که مي‌فرمايند:

    تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةً[1]

    يک لحظه يا يک ساعت فکر کردن، بهتر از يک سال عبادت است. استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني«ره» در چهل حديث روايت ديگري نقل کرده‌اند که مي‌فرمايد: «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سبعينَ سَنَةً». طبق اين روايت شريف، يک ساعت تفکّر از هفتاد سال عبادت برتر و ارزشمندتر است. به راستي بعضي اوقات يک تفکّر کوتاه يا يک انديشۀ همراه با عقلانيّت، از هفتاد سال و هفت‌صد سال و حتي از هفت هزار سال هم والاتر است. گاهي يک فکر خيلي کم، انسان را از سقوط نجات مي‌دهد، راه را به وي نشان مي‌دهد و سعادت دنيا و آخرت او را تأمين و او را بهشتي مي‌کند. از امام صادق«سلام‌الله‌عليه» سوال کردند که عقل چيست؟! ‌فرمودند:

     «مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[2]

    يعني عقل آن‌ است که انسان را وادار به عبادت کند و نيز انسان را وامي‌دارد که بهشت را کسب کند. مفهوم اين روايت آن است که اگر کسي جهنّمي شد، بايد بداند که تعقّل نداشته و از عقل خود بهره نبرده است. قرآن کريم از قول اهل جهنّم  به اين واقعيّت اشاره دارد که در جهنّم به همديگر مي‌گويند: ما تعقّل نداشتيم و الاّ اگر عقل خود را به کار مي‌گرفتيم، به جهنّم نمي‌آمديم.

    «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ»[3]

    هشدار قرآن کريم براي يادآوري ضرورت تعقّل

    آنچه لازم است مورد توجه همگان به خصوص جوانان عزيز قرار گيرد، آن است که قرآن کريم، افزون بر تأکيد جدي بر ضرورت تعقّل و خردورزي، نسبت به عواقب عدم به کارگيري عقل، هشدار مي‌دهد و کسي که عقل خود را به کار نيندازد، مورد نکوهش و مذمّت شديد قرار مي‌دهد؛ گاهي مي‌فرمايد: آنکه فکر ندارد، کور، گنگ و کر است و قابل برگشت هم نيست. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ»[4]،در آيۀ ديگر عقل را جلو مي‌آورد و مي فرمايد: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ»[5]،يعني چون تعقّل ندارد، هم کور است و کم گنگ و هم کر است. البته چنين کسي عقل دارد، ديوانه نيست، اما از عقل خود کار نمي‌کشد و چون عقل خود را به کار نمي‌گيرد و به عبارت ديگر چون تعقّل و عقلانيّت ندارد و چون تابع عقل نمي‌شود، پس دچار غفلت شده، بهشت را زير پا مي‌گذارد و جهنّمي مي‌شود:

    «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»[6]

    بنابر تصريح قرآن کريم، کساني که عقلانيّت و خردورزي ندارند و به بيان ساده‌تر، کساني که از عقل خود کار نمي‌کشند، غافل و بي‌فکر هستند و حالت غفلت بر آنان حکم‌فرماست و گويا اين افراد براي جهنّم خلق شده‌اند و دوان دوان به سوي جهنّم مي‌روند. درحالي که بايد دوان دوان به سوي بهشت که براي آنان خلق شده بروند، ولي به سوي جهنّم مي‌شتابند.

    سپس قرآن مي‌فرمايد: آنان کور و کر و گنگ و نفهم هستند؛ زيرا تعقّل ندارند:

    «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»[7]

    پست‌تر از ميکروب سرطان چيست؟! پست‌تر از ميکروب خوره چيست؟! قرآن کريم مي‌فرمايد: کسي که عقل دارد، ولي تعقّل ندارد، کسي که قوۀ فکر دارد، ولي تفکّر ندارد، پست‌تر از هر ميکروبي است. اگر براي مذمّت غفلت و بي‌فکري و عدم تعقّل و خردورزي، به جز همين آيۀ کوچک، مطلبي نداشتيم، بس بود که به هشدار قرآن توجه کنيم و عاقلانه کار کنيم.

     

    قانون مراقبه، برخاسته از تفکّر و تعقّل

    اندکي تفکّر و تعقّل، انسان را به عمل به قانون مراقبه وادار مي‌کند. به گونه‌اي که هر روز صبح، مقداري فکر کند که مي‌خواهي به کجا بروي و چه کني؟ شب، مقداري فکر کند و عقل خود را به کار بيندازد و از خود سؤال کند روز گذشته چه شد و چگونه گذشت؟ آيا بهشتي شدم يا جهنّمي؟! آيا توانستم از عمر خود استفاده کنم يا عمر گران‌مايه هدر رفت؟

    قانون مراقبه که علماي علم اخلاق خيلي روي آن پافشاري دارند، استفاده کردن از عقل عمومي است. عقل دقّي فلسفي و عقل دقّي عرفاني نيز نمي‌خواهد؛ بلکه عقل عمومي مي‌خواهد. چه خوب است که انسان به همين صورت تفکّر و تعقّل داشته باشد.

    به قول مرحوم شهيد، در «ذکري» مي‌فرمايد: روزي‌ هفت ـ هشت مرتبه يک تفکّر و يک تذکّر راجع به معاد و قيامت داشته باشيد و قدري بينديشيد که همۀ ما مي‌ميريم و آنگاه چه مي‌شود؟ دم مرگ چه حالتي داريم؟! آيا بهشتي هستيم يا جهنّمي؟!

     

    تعقّل، محتاج سواد و تحصيلات نيست

    اين طرز تفکّر و اين گونه خردورزي و تعقّل، سواد نمي‌خواهد، نياز به حوزه و دانشگاه هم ندارد؛ بلکه عقل مي‌خواهد که خداوند متعال به همه عطا فرموده است. پس هرکس بتواند از عقل، به عنوان يک پيامبر درون خود استفاده کند، حتماً بهشتي مي‌شود.

    يکي از شاگردان امام باقر«سلام‌الله‌عليه» نقل مي‌کند: پيرمردي با عصا، اما متفکّر و عاقل، خدمت امام باقر آمد و طبق رسم حسنۀ آن دوران، دينش را خيلي ساده خدمت آن حضرت عرضه داشت. گفت يابن‏رسول‏الله، من حلال‏ شما را حلال‏ و حرام شما را حرام مى‏شمرم و به آن عمل مى‏كنم، من دوستان شما و دوستان دوستان شما را دوست دارم، به خاطر اينكه مربوط به شما و شيعۀ شما هستند، و دشمنان شما را دشمن مى‏دارم فقط به جهت اينكه دشمن شما هستند. با اين اوصاف آيا راه نجاتى براى من هست و آيا من بهشتى هستم؟!

    امام باقر«سلام‌الله‌عليه» فرمودند: پيش بيا، پيش بيا، تا او را پهلوى خود نشانيدند و سپس در پاسخ، خبر مسرّت انگيزي به او دادند و فرمودند: کسي خدمت پدرم امام سجاد آمد و  اين‌گونه كه تو بيان داشتى، دين خود را بر پدرم عرضه داشت  و پرسش تو را از پدرم پرسيد و پدرم به او فرمود: اگر با اين حال بميرى به رسول خدا و على و حسن و حسين و على بن الحسين وارد شوى و دلت خنك شود و قلبت آرام گيرد و ديده‏ات روشن شود و فرشتگان با روح و ريحان از تو استقبال کنند و اگر زنده بمانى آنچه موجب چشم روشني تو است ببينى و در بالاترين درجات بهشت با ما خواهى بود.

    راوي ادامه مي‌دهد: وقتى امام باقر«سلام‌الله‌عليه» اين كلام را به پايان بردند، پيرمرد بسيار خوشحال شد و از ايشان درخواست کرد که بشارت پدر بزرگوار خود را تکرار کنند و پس از آن، بلند بلند گريه کرد و از شدت هيجان بي‌هوش شد. امام باقر با دست مبارك خودشان، اشک او را پاک کردند تا به هوش آمد، سپس پيرمرد، سر و صورت و بدنش را با دست‏هاى حضرت تبرّك كرد و اجازۀ مرخصى خواست. وقتى كمى از جمع امام و ياران ايشان دور شد، حضرت در حالي‌كه به او چشم دوخته بودند فرمودند: هرکه مي‌خواهد مردي از اهل بهشت را ببيند، به اين پيرمرد نگاه كند.[8]

    اگر کسي عقل خود را به کار بيندازد، گرچه سواد و تحصيلات هم نداشته باشد، به جايگاهي مي‌رسد که امام باقر «سلام‌الله‌عليه» به او نگاه محبّت آميز مي‌کنند و بشارت بهشت و مجالست با اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» به وي مي‌دهند.

     

    رستگاري در دوران رجعت و در بهشت، در پرتو عقلانيّت

    جوانان عزيز! اگر مي‌خواهيد  امام زمان، حضرت ولي عصر«ارواحنافداه» چنين نگاه محبّت آميزي به شما بکنند، بايد عقل خود را به کار گيريد و عاقلانه رفتار کنيد و در پرتو عقلانيّت، حلال و حرام را رعايت کنيد، امام زمان و اجدادشان را هم با شعار و هم با عمل جدّي دوست داشته باشيد، دشمنان اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم»  را نيز جدّي دشمن بداريد. آنگاه اهل نجات خواهيد بود و در بهشت، در جوار اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» خواهيد بود.

    کسي که چنين روش و منشي داشته باشد، اگر موفق به درک زمان ظهور نيز نشود، امام زمان«ارواحنافداه» او را زنده مي‌کنند و در دوران رجعت و در حکومت اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم»، بيش از هزار سال در رکاب امام زمان زندگي مي‌کند و يک زندگي منهاي ظلم، منهاي فقر و بالاخره يک زندگي صد در صد لذت‌بخش را تجربه خواهد کرد.

     

    خردورزي، عامل غلبه بر مخالفان

    هشام بن حکم جواني بوده که در روايات مي‌خوانيم  بسيار مورد احترام امام صادق «سلام‌الله‌عليه» بوده است. آن حضرت در پاسخ به اين پرسش که چرا اين‌قدر به اين جوان احترام مي‌گذاريد، در خصوص او مي‌فرمايند: «نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِه»[9]؛ يعني او مبلّغ ما است و با قلب و زبان و دست خود ما را ياري مي‌کند. در حالي‌که در آن زمان سواد چنداني هم نداشت، اما خيلي زرنگ و عاقل بود و عقلش را به کار مي‌انداخت.

    مرحوم کليني در کافي روايتي نقل مي‌کند و مي‌گويد: هشام بن حکم وارد يک جلسۀ درس از اهل سنّت شد. وقتي درس تمام شد، هشام بن حکم به آن آقايي که روي منبر بود، گفت من يک سوال دارم، آيا جوابم را مي‌دهي؟! گفت بله.

    هشام گفت چشم داري؟ او تعجب کرد و گفت: ولو سؤالت احمقانه است ولي جواب مي‌دهم. هشام گفت: سؤال‌هاي من همين‌طور ساده است. گفت بله چشم دارم. هشام پرسيد براي چه مي‌خواهي؟ گفت براي ديدن. هشام پرسيد: آيا گوش داري؟ گفت: آري. پرسيد: براي چه مي‌خواهي؟ گفت: براي شنيدن. پرسيد: آيا قوۀ شامّه داري؟ گفت: بله. پرسيد براي چه مي‌خواهي؟ گفت: براي بوييدن. پرسيد قوۀ لامسه را براي چه مي‌خواهي؟ گفت: براي اينکه نرمي را از غيرنرمي تميز دهم. پرسيد: آيا قوۀ ذائقه داري؟ گفت: آري. براي اينکه تلخي را از شيريني و شيريني را از شوري تشخيص دهم. پرسيد: قلب داري؟ گفت: آري. پرسيد قلب يا دل را براي چه مي‌خواهي؟ گفت: براي اينکه امام اعضاي بدن است و اگر دل نباشد، ديگر اعضاء نمي‌توانند کار کنند. تميز خير و  شرّ از قلب است و قلب بر اين قواي پنج‌گانه حکومت دارد و هرگونه شک، شبهه، حيرت، سرگرداني و اختلاف را از بين اعضاي بدن رفع مي‌کند.

    هشام گفت: سؤال من اينجاست که اگر خدا در اين بدن کوچک ما براي رفع سرگرداني و شک و اختلاف بين اعضا و جوارح، امام خلق کرده، پس چطور انسان‌ها را به حال خود رها کرده و براي آنان امام  نصب نکرده و پيغمبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» بدون نصب خلافت از دنيا رفته است؟!

    آن شخص در پاسخ اين سؤال ماند که چه بگويد؟ قدري فکر کرد و گفت: تو هشام نيستي؟! گفت: آري. آنگاه از منبر پايين آمد و نزد هشام رفت و صورتش را بوسيد و خيلي گرم با او نشست.[10] به اين مي‌گويند عقل عوامانه را به کار انداختن و اين‌طور ديگران را مُجاب کردن. يعني هشام توانست با تعقّل و خردورزي بر آن عالم سنّي غلبه کند.

    حال در اينجا يک سؤال پيش مي‌آيد که اگر چنين است، پس کساني که پاي منبر آن عالم سنّي بودند و خود او،  چرا شيعه نشدند؟! آنان که عقل داشتند و حرف هشام را قبول کردند، پس چرا شيعه نشدند؟! چرا اين تفرقه‌ها در ميان مسلمانان وجود دارد و همۀ فرق مسلمين را بيچاره و بدبخت کرده است؟!

    به عبارت ديگر چرا بسياري از مردم از سه پيامبر درون خود بهره نمي‌گيرند تا رستگار شوند؟ پاسخ اين سؤال بحث مفصّلي دارد که به فضل الهي در جلسۀ آينده بيان خواهد شد.  

     

     

    پي‌نوشت‌ها

    ================

    1. تفسيرالعياشي، ج 2، ص 208  

    2. الكافي، ص 1، ج 11

    3. ملک / 10

    4. بقره / 18

    5. بقره / 171

    6. اعراف / 179

    7. انفال / 22

    8. کافي، ج 8، صص 77-76

    9. كافي، ج 1، ص 171

    10. كافي، ج 1، ص 169

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365