عنوان: در صورت معامله با سفيه، آيا سفيه ضامن است يا نه؟
شرح:

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.

مشهور در ميان اصحاب بلکه صاحب جواهر ادعاي اجماع کرده است اگر سفيه معامله‏اي انجام بدهد اين معامله باطل است، اين کساني که مي‏گويند بعد از حکم حاکم و آن کساني که مي‏گويند قبل از حکم حاکم اگر از نظر شرعي سفيه شد معاملات او باطل است بنابراين اگر مثلاً خانه‏اي فروخت يا خانه‏اي خريد خب اگر عين موجود است استرداد مي‏شود و اما اگر تلف شد خانه را خريد و خانه را خراب کرد براي اين که مثلاً دو مرتبه بسازد يا خانه را فروخت و پولش را هدر کرد ضامن است؟

مشهور گفته‏اند آن کسي که طرف سفيه است او ضامن است ضامن است به اين معنا که سفيه ضمانت ندارد اگر مثلاً خانه را خريد، خانه را خراب کرد چون نمي‏شود استرداد عين کرد بخواهيم بگوييم سفيه ضامن است مشهور گفته‏اند ضامن نيست.

مرحوم صاحب جواهر «رضوان اللَّه تعالي عليه» مي‏فرمايند که اگر اجماعي در مسئله باشد آن اجماع کار مي‏کند و اگر اجماعي در مسئله نيست قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» بايد بگوييم که سفيه ضامن است.

بعد بالاخره صاحب جواهر اين طرف و آن طرف مي‏زند تا مي‏رسند به آنجا که آيا وديعه مثل بيع و شراء است يا نه؟ مرحوم محقق ترديد کرده‏اند و بعد هم فتوي داده‏اند که فرقي بين بيع و وديعه هم نيست، اگر کسي پولي را امانت بگذارد پيش يک سفيهي و آن سفيه پول را هدر کند سفيه ضامن نيست و مرحوم صاحب جواهر مي‏فرمايند ضامن است چون اين هم بالغ است و هم عاقل اين غير از مجنون است غير از طفل است اگر کسي پولي را وديعه پيش مجنون بگذارد و هدر بدهد مجنون ضامن نيست و اما سفيه هم بالغ است هم عاقل است بنابراين بايد بگوييم که ضامن است که تقريباً يک تهافتي در کلام صاحب جواهر «رضوان اللَّه تعالي عليه» صدر و ذيل ديده مي‏شود بعد يک روايتي نقل مي‏کنند و روايت اين است که پسر امام صادق‏عليه السلام حضرت اسماعيل يک پولي را دادند به کسي تا براي او مضاربه بکند و او آن پول را خورد و در مکه نفرين مي‏کرد و از خدا پاداش مي‏خواست امام صادق‏عليه السلام رسيدند و به او اشاره کردند و گفتند خدا پاداش به تو نمي‏دهد بي خود هم دعا نکن براي اين که تو مي‏دانستي اين فاسق است، اين شارب الخمر است و مي‏دانستي سفيه است و قرآن مي‏گويد «لا تؤتوا السفهاء اموالکم» و تو مالت را دادي به اين امانت، دادي به اين مضاربه و او خورد بنابراين داد و فرياد کردن ندارد. صاحب جواهر در روايت مي‏مانند و مي‏گويند اين روايت از نظر سند که خوب نيست و از نظر دلالت هم خوب نيست براي اين که اسماعيل آدم خوبي بود مخالفت پدرش معنا ندارد بکند پدرش گفت مضاربه به او نده مسلم نمي‏دهد حالا داده معلوم مي‏شود روايت خدشه دارد بعد هم دعا کردن که پدرش به او بگويد دعا نکن و نگو خدايا تو پاداش بده، تو عوضش را بده، اين هم معنا ندارد بنابراين روايت سنداً و دلالةً هيچ است، پس بنابراين اگر کسي پولي را گذاشت پيش يک سفيهي و آن سفيه پول را خورد و پول را هدر کرد اين سفيه ضامن نيست، اين خلاصه حرف مرحوم صاحب جواهر است که در اين يک ورق و نيم انصافاً مسئله مسئله مشکل است مخصوصاً اين که يک نحو شهرتي هم هست و آن شهرت هم صاحب جواهر را در مضيقه قرار داده است لذا اين حرفها از اول تا آخر يک مقدار مي‏بينند که با قاعده جور نمي‏آيد، يک مقدار با اجماع جور نمي‏آيد لذا اين حرفهايي که عرض کردم را ايشان فرموده‏اند و اگر شما مطالعه کرده باشيد ظاهراً من اين يک ورق را خوب تحويل دادم و از اول تا آخر آنچه يک ورق بود من تحويل شما دادم.

يک بار ديگر تکرار کنم مرحوم محقق مي‏فرمايد اگر سفيه بيع و شرائي کرد حالا ايشان راجع به خصوص بيع که خانه خريده ولي حالا تفاوت نمي‏کند، خانه خريده، خانه فروخته، اگر معامله‏اي اين سفيه کرد مي‏فرمايد معامله باطل است بعد مي‏فرمايند که خب وقتي معامله باطل شد خب عين اگر موجود است آن کسي که خانه‏اش را داده به اين سفيه، فروخته به اين سفيه اگر عين موجود است خب استرداد مي‏کند معلوم است معامله کلا معامله است و اما اگر عين موجود نيست تلف شده است و قبض داده به اين سفيه، قبض کرده يعني با اذنش اين خانه را اين سفيه تصرف کرده و خانه را خراب کرده آيا اين سفيه ضامن است يا نه؟ مي‏فرمايند ضامن نيست. مي‏فرمايند سفيه ضامن نيست مرحوم صاحب جواهر ادعاي اجماع مي‏کنند و مي‏گويند سفيه ضامن نيست بعد صاحب جواهر مي‏فرمايند اگر اجماع نباشد مي‏توانيم بگوييم سفيه ضامن است. چرا؟ به قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» و در اين جا ولو بيع باطل اما ضمان هست به قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده».

صاحب جواهر خب در مقابل اجماع ديگر کم کم اين طرف و آن طرف مي‏زنند آن وقت راجع به خصوص امانت، وديعه آيا اگر کسي امانتي گذاشت پيش يک سفيه و اين امانت از بين رفت آيا اين سفيه ضامن است يا نه؟ مرحوم محقق اول ترديد مي‏کند بعد از ترديد هم مي‏فرمايند فرقي بين بيع و امانت نيست، ولو اين افراط هم کرده بايد اين مواظبت کند، مواظبت نکرد از مال مردم و مال مردم تلف شد مي‏فرمايند اين سفيه ضامن نيست صاحب جواهر مي‏فرمايند ضامن است براي اين که فرق است بين سفيه و مجنون، مجنون اگر باشد ضامن نيست و اما اگر سفيه باشد ضامن است براي اين که هم عاقل است، هم بالغ. بعد مي‏مانند در يک روايتي که امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد که چرا پولت را دادي به اين سفيه؟ دعايت مستجاب نيست و داد و فريا کردن تو هم بي جاست براي اين که من به تو گفتم اين کار را نکن ولي تو کردي، پولش را داده بود به يک فاسق شراب خواري به عنوان مضاربه و او پول را خورده بود صاحب جواهر مي‏فرمايند اين روايت دو تا اشکال دارد: يکي سند، يکي دلالت، سندش ضعيف است دلالتش هم معنا ندارد که اسماعيل حرف پدرش را نشنود و معنا ندارد آن که دارد دعا مي‏کند امام صادق‏عليه السلام به او بگويد که در مکه دعا نکن خب اين اسماعيل که چيزي نمي‏گفت مي‏گفت خدايا اين پول من را خورده تو پاداشش را بده، روايت را مي‏خوانيم. بنابراين چون که از مقام اسماعيل بعيد است مخالفت پدرش و از آن طرف هم از مقام امام صادق‏عليه السلام بعيد است که به او بگويد دعا نکن پس روايت هم سنداً اشکال دارد هم دلالةً بعد مي‏فرمايد پس بنابراين وديعه غير از بيع است بايد بگوييم اين که محقق مي‏فرمايد که اگر تلف شد ضامن نيست ما بگوييم اگر تلف شد ضامن است فرق است بين بيع و بين وديعه، در بيع نه، چون اجماع هست و اما در اينجا چون بالغ و عاقل است بگوييم ضامن هست البته به قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» اگر درست باشد که صاحب جواهر به آن تمسک مي‏کند حرف صاحب جواهر بر مي‏گردد به اين که اين مطلقا ضامن است اين سفيه مطلقا ضامن است ولي در مقابل اجماع چون اجماع در مسئله هست ايشان ترسيده‏اند لذا يک ورق اين طرف و آن طرف مي‏زنند اما نظر مبارکشان اين است که اين سفيه ضامن است در همه معاملات من جمله در وديعه. اين خلاصه حرف است حالا ما يک يک برويم جلو تا برسيم به روايت.

حرف اولي که در مسئله هست اين است که اين آقا که خانه‏اش را فروخته به اين سفيه يا وديعه گذاشته پيش اين سفيه اين عالم به سفاهت است يا نه؟

خب اگر عالم به سفاهت باشد اين اقدام به ضرر کرده چه در بيع و چه در وديعه بايد بگوييم که سفيه ضامن نيست چون اقدام علي الضرر کرده و اما اگر جاهل باشد اگر نداند که اين سفيه است خب اگر نداند اين سفيه است و پولش را داد به اين سفيه مثل آنجاست که نداند مجنون است و پولش را داد به مجنون، نداند بالغ است پولش را داد به صغير و تلف شد قاعده من اتلف مي‏گويد که اين صغير اين مجنون اين سفيه ضامن است قاعده فقهي اين را اقتضا مي‏کند که فرق بگذاريم بين علم و جهل، به عبارت ديگر فرق بگذاريم بين آنجا که اقدام بر ضرر مي‏کند آن کسي که طرف سفيه است يا آنجا که اقدام بر ضرر نکند، اگر اقدام بر ضرر مي‏کند قاعده من اتلف نمي‏آيد همه جا حتي در عقلش هم همين است اگر عالم باشد که اين گرسنه است و نان را گذاشت در مقابلش و گفت بخور، مالش راداد گفت بريز توي دريا خب گفتند ضامن نيست سفاهت و جنون و صغارت و بالغ عاقل اگر آن طرف اقدام بر ضرر کرد که قاعده من اتلف نتوانست کار بکند مي‏گوييم ضمانت نيست و اين آقا مي‏دانسته اين سفيه است اين مي‏دانسته اين گول خور است اين مي‏دانسته که شارع او را ممنوع کرده از تصرف در مالش و در حالي که مي‏دانسته که شارع اين را ممنوع از مالش کرده حالا باز مالش را مي‏دهد به اين و مي‏گويد برو مضاربه کن خب معلوم است اگر اين مال از بين رفت کي ضامن است؟ آن کسي که خودش را در چاه انداخته است.

حرف در اين است که اين مال تلف شده يعني اتلاف کرده اين سفيه و اين که مرحوم محقق مي‏فرمايد لو تلف يعني اين سفيه مثلاً پول را به او داده‏اند تا مضاربه بکند و اين رفته يک جنسي خريده که هيچ کس نمي‏خرد و هيچ عاقلي اين کار را نمي‏کند و ورشکست کرد حالا که ورشکست کرد اتلاف است اما اين سفيه ضامن است يا نه؟ مي‏گوييم اگر اين عالم به سفاهتش باشد خب ضامن نيست. چرا ضامن نيست براي اين که اين خودش به دست خودش، خودش را در چاه انداخته است خودش به دست خودش پولش راداده به يک کسي که در معرض تلف بوده است ديگر مثل آنجاست که پولش را داده باشد به يک مجنون گفته باشد اين رابراي من نگه دار عبايش را داده باشد به يک ديوانه و گفته اين عبا را براي من نگه دار و ديوانه عبا را انداخت توي چاه خب ضامن نيست ديگر. و اما اگر جاهل باشد جاهل به موضوع اين نداند که اين سفيه است حالا که نمي‏داند اين سفيه است خب پول رابه او داد اقدام علي الضرر نکرده وقتي اقدام علي الضرر نکرده «من اتلف مال الغير فهو له ضامن» مي‏گيرد هم سفيه و هم مجنون و هم صغير و هم عاقل را براي اين که قاعده «من اتلف» مسلم اگر مثلاً يک ديوانه کاسه مردم را شکست خب مي‏گويند ضامن است از مالش برمي دارند، وليّ بايد بدهد يک صغير، يک بچه چهار پنج ساله کاسه مردم را شکست مي‏گويند خب ضامن است «من اتلف مال الغير فهو له ضامن» سفيه هم همين طور است «من اتلف مال الغير فهو له ضامن» لذا فرق مي‏کند بين اقدام علي الضرر و اقدام علي لا ضرر.

سفيه ممنوع از تصرف است و وقتي ممنوع است مثل ديوانه است. آن ديوانه هم عمداً کاسه را مي‏شکند و راستي مي‏فهمد و کاسه را مي‏شکند الان بچه هفت هشت خب ميداند و کاسه مردم را مي‏شکند اينها که تفاوت نمي‏کند از اين نظر، اينها ممنوع از تصرف در اموال هستند، اين آقا مي‏داند که اين ممنوع است و مي‏داند که گول مي‏خورد حالا پولش را داد و گفت برو مضاربه کن چه فرقي مي‏کند با اين که پولش را بدهد به ديوانه و بگويد برو مضاربه کن؟ لذا اصلاً حرف صاحب جواهر نمي‏آيد اينج،ا هيچ ربطي به مسئله ندارد «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» اين اصلاً معامله باطل است من اول الامر، معامله نيست، اصلاً معامله‏اي نبوده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» آنجاهاست که يک معامله‏اي و چيزي بوده آنوقت «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» آن هم همين جورهاست در آنجا هم قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» آنجاها که اقدام علي الضرر کرده باشد نمي‏گويند فقها اصلاً يک قاعده کلي خود صاحب جواهر هم قبول ندارند «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده، ما لايضمن بصحيحه لا يضمن بفاسده» اين را صاحب جواهر خودشان هم کليتش را قبول ندارند علي سبيل قضاياي مهمله يک چيزي گفته‏اند مواردش را بايد بسنجيم ببينيم مواردش کجاها صحيح است؟ کجاها صحيح نيست؟ فرق است بين اقدام علي الضرر و لا اقدام علي الضرر آنجاها که اقدام بر ضرر نباشد بگوييد «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده»، اما اقدام علي الضرر که شد آن حکومت پيدا مي‏کند بر قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده، ما لا يضمن بصحيحه لايضمن بفاسده» اقدام به ضرر کرده وقتي اقدام به ضرر کرده ديگر نمي‏توانيم بگوييم قاعده من اتلف مي‏آيد نمي‏توانيم هم بگوييم قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده». اين حرف اول ماست.

و اما حرف دوم که فرق گذاشته‏اند بين بيع و وديعه هيچ تفاوت نمي‏کند اگر بيع باطل باشد وديعه هم باطل است اگر بيع صحيح باشد وديعه هم صحيح است چه فرقي مي‏کند؟ اين آقاي سفيه همين طور که نمي‏تواند بيع و شراء کند نمي‏تواند مضاربه کند و پول به او بدهند بگويند برو مضاربه بکن و اين پول امانت پيش تو همين طور که نمي‏تواند بيع و شراء کند نمي‏تواند پول مردم را نگه دارد به او بگويند که اين امانت پيش تو، خب اين گول مي‏خورد يک بچه مي‏آيد او را گول مي‏زند مي‏گويد که صاحب پول گفت پول را بده و او هم پول را داد و رفت يا يک کسي مي‏آيد مي‏گويد که اين يک ميليوني که پيش تو است از فلاني گفت بده به من و او هم داد خب اين تلف است؟ تلف نيست؟ وضعش چيست؟ چه جوري است؟ مثل آنجا که خانه‏اش را فروخت، خانه‏اي که 100ميليون قيمتش است فروخت به 50ميليون، يک خانه خريدو خانه را خراب کرد گفت مي‏خواهم دو دفعه بسازم مثل همين سفهايي که الان هستند خانه هايشان را اين طوري مي‏کنند حالا آنجا که سفيه باشد خب اين چه فرقي مي‏کند بين وديعه و بين بيع؟ که ما در بيعش بگوييم بيع باطل است و در وديعه بگوييم وديعه صحيح است؟ لذا همين جور که تصرف درمال خودش نمي‏تواند بکند تصرف در مال مردم هم نمي‏تواند بکند در تصرف در اموال محجور است مثل آنجا که مجنون است، تصرف در نکاحش باطل است ما در سفيه اگر يادتان باشد مي‏گفتيم نکاحش هم باطل است و از اين نظر ديوانه و صغير و مجنون هيچ تفاوتي با هم ندارند ممنوع هستند در تصرف در اموال حالا در حالي که اين آقا عالم است که اين گول مي‏خورد پولش راداد و گفت برو مضاربه کن خب معلوم است هر عاقلي مي‏گويد اين پول اگر از بين رفت از کيسه صاحب پول رفته و اين آقا گول خور است يک ميليون را مي‏فروشد به 500هزار تومان يا 500 هزار تومان را مي‏خرد به يک ميليون تومان مثل ديوانه، مثل صغير و اين فرقي که مرحوم صاحب جواهر مي‏فرمايند «لانّه عاقل و بالغ» به ايشان مي‏گوييم که آقا اين تهافت بين صدر عبارت شما و ذيل عبارت شماست اگر لانّه بالغ عاقل و مي‏تواند وديعه کند خب مي‏تواند مضاربه هم بکند لانه بالغ عاقل چرا آنجا نگفتيد؟ در بيعش هم بلوغ مي‏خواهيم عقل مي‏خواهيم اين سفيه هم عاقل است هم بالغ است مي‏گوييد نه ممنوع ازتصرف در مال است پس بيعش باطل است مي‏گوييم در وديعه هم همين طور است بالغ است عاقل است اما ممنوع از تصرف در مال است نمي‏تواند وديعه کند اين لانه بالغ عاقل تهافت بين کلام صاحب جواهر که اول مي‏فرمايد قاعده ما يضمن دارد و مي‏خواهند او را ضامن کنند و آخر کار با لانه بالغ عاقل مي‏خواهند بگويند فرق است بين بيع و وديعه، اگر لانه بالغ عاقل، در همه معاملات مي‏آيد اگر هم لانه بالغ و عاقل نمي‏تواند براي ما کار بکند که نمي‏تواند کار کند هيچ جا نمي‏آيد و اما روايت، روايت از نظر سند اشکال ندارد و حالا چرا صاحب جواهر مي‏فرمايد سنداً اشکال دارد؟ از نظر دلالت هم هيچ اشکال ندارد حرف اين بوده که يک فاسق و فاجري اين که مال مردم خور بوده شارب الخمر بوده اسماعيل آمد خدمت امام صادق‏عليه السلام‏گفت که مي‏خواهم با اين شخص مضاربه کنم و اما مردم مي‏گويند اين آدم بي خودي است و امين نيست حضرت فرمودند خب اگر امين نيست خب چه جوري ميخواهي با او مضاربه کني، نکن. گفت مردم مي‏گويند اين را اگر يادتان باشد مرحوم صاحب کفايه هم در جلد 2 کفايه در برائت آنجاها نقل مي‏کنند روايت را، اسماعيل گفت مردم مي‏گويند، امام فرمودند من نمي‏گويم که بد است من مي‏گويم پول را پيش او نگذار فرق است بين اين که تو بگويي بد است که قاعده اصالة الصحه جاري است يا اين که تو احتياط بکني و با او معامله نکني و عقل تو مي‏گويد اين آدم که فاسق و فاجر است با او معامله نکن اين حرف امام صادق‏عليه السلام را نشنيد اين مخالفت امام صادق عليه السلام و اينها هم نيست گفت خب پدرم يک چيزي گفته ولي ما هم پول را مي‏دهيم به او حرف امام صادق‏عليه السلام را نشنيد و پول را داد تا مضاربه بکند وديعه بود آن هم پول را خورد بعد با امام صادق عليه السلام مکه بود هي مي‏گفت خدايا اجرني اجرني پاداش بده خدايا اين پول من را خورده تو مرا ياري کن امام صادق‏عليه السلام يک اشاره‏اي به او کردند و گفتند مگر به تو نگفتم پول را نده به اين براي اين که اين سفيه است حالا نمي‏خواهند بگويند سفيه اصطلاحي است براي اين که در روايات ما زياد داريم که آن کساني که گناه کار هستند سفيه هستند اين سفيه تنزيلي است اما امام صادق عليه السلام روي حرف ديگر حرف دارند نه روي سفاهت، روي فسقش حرف دارند که اگر شما بخواهيد پولي را پيش کسي بگذاريد اين عدالت در اموال مي‏خواهد بايد ثقه در اموال باشد و الا اگر ثقه در اموال نباشد اين مؤتمن نيست حالا ولوبشودپشت سرش هم نماز بخوانيد اما اگر اين در مال مؤتمن نباشد مثل ثقه در روايات ماست که لازم نيست عادل باشد بايد ثقه در گفتار باشد و ثقه در گفتار ثقه در معاملات اينها با هم تفاوت دارد اين ثقه در معاملات نبوده است حضرت فرمودند که چرا پول را دادي به اين؟ بايد ثقه باشد و چون ثقه نبود بي خود پول را به او دادي مردم هم مي‏گفتند بايد ترتيب اثر بدهي، نه اين که بگويي ثقه نيست، نه اين که بگويي شراب خوار است، تو احتياط بکني، چرا احتياط نکردي و در چاه افتادي؟ حالا هم ديگر هر چه داد و فرياد کني فايده ندارد. بنابراين اصلاً لفظ ائتمان و اينها در خود روايت آمده، مربوط به سفاهت نيست، مربوط به ائتمان است که اگر من در مال بخواهم با کسي کار بکنم، شريک خودم قرار بدهم بخواهم پول را به او بدهم مضاربه بکند عقل من مي‏گويد بايد احتياط بکنيم و الا اين بحرانهاي قرض الحسنه‏اي که امسال در اصفهان جلو آمد از همين جا سرچشمه مي‏گيرد که پول را دادند به يک جاي بي ريشه‏اي خب عقل مي‏گفت نکن طمع آنها مي‏گفت بکن، طمع بازي آنها اين بحران را درست کرد خب عقل مي‏گويد نکن حالا اگر يک کسي فاسق است، فاجر است و پول را بدهيد دست او و او بخورد خب عقل مي‏گويد بدکاري کردي بحث ما سفاهت است نمي‏گوييم ضامن نيست، غاصب است، چون غاصب است ضامن است براي اين که پول را به هدر داده، اين فاسق و فاجر، سفيه که نبوده پول مردم را به هدر داده غاصب مثل اين که دزدي کرده باشد پول کسي را و افراط کرده باشد و قاعده «من اتلف مال الغير فهو له ضامن» آن را مي‏گيرد و روايت نه از نظر سند اشکال دارد نه از نظر دلالت اشکال دارد فقط اين است که روايت اصلاً مربوط به بحث ما نيست آن که مربوط به بحث ماست مربوط به سفاهت است و آن که روايت اسماعيل است آن مربوط به فاسق و فاجر است مربوط به آنجاست که يک کسي پولش را بدهد به کسي که فاسق و فاجر باشد و ثقه در حفظ اموال نباشد اما نمي‏دانم چرا صاحب جواهر اين جمله را نفرموده‏اند که آقا روايت مربوط به بحث ما نيست براي اين که مربوط به سفاهت نيست.

سفيه نيست تنزيل است امام‏عليه السلام هم نمي‏گويد شارب الخمر سفيه است تنزيل است يعني کسي که خمس ندهد سفيه است کسي که شراب خوار است سفيه است اين سفيه تنزيلي است نه اين که راستي سفيه فقهي باشد فرق است بين سفاهت فقهي وسفاهت اخلاقي سفيه اخلاقي کيست؟ اين زنها با اين مانتوها که عقبشان پيداست جلويش پيداست اين سفيه است، سفيه‏ترين افراد بي عفت‏ترين زنها اينها هستند اما اينها راستي بي عفت هستند؟ نه، راستي سفيه هستند؟ نه پروردگار عالم توي سر آنها مي‏زند براي خاطر اين کار بي جايي که کردند، اين سفيه اخلاقي است نه سفيه فقهي. آدم شراب خوار خب معاملاتش که صحيح است مسلم خانه بخرد خانه بفروشد نه آدمهاي فاسق و فاجر دروغ مي‏گويد متقلب است حقه باز است خب معاملاتش صحيح است اما از نظر اخلاق سفيه است، روايت اسماعيل هم همين است که اين شراب خوار بوده سفيه است سفيه تنزيلي، سفيه اخلاقي نه سفيه فقهي و اصلاً بحث ما در سفيه فقهي است سفيه فقهي يعني ديوانه يعني آن کسيکه در مال گول بخورد در مضاربه گول‏خور باشد زياد بخرد يک تومان را دو تومان بخرد دو تومان را يک تومان بدهد اين بحث ماست.

مسئله سوم براي فردا ان شاء اللَّه.

وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.