عنوان: حکم وطي در دبر زن
شرح:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏

ديروز عرض کردم که دو دسته روايت راجع به مسئله داريم. اين روايات زياد هم هست. بيش از سي روايت در باب 72 و 73 مقدّمات نکاح، مرحوم صاحب وسائل نقل فرمودند. بر روي هم، يک دسته از روايات ميفرمايند که استفادۀ جنسي از زن از هر راهي جايز است. يک دسته از روايات هم ميفرمايد استفادۀ جنسي از زن، جايز نيست الاّ از راه متعارف.

فقها جمع بين روايات کردند به اينکه جايز است اما کراهت دارد. آن رواياتي که ميگويد جايز نيست به قاعدۀ حمل ظاهر بر نصّ، ميگوييم جايز نيست اما علي سبيل الکراهة؛ و چون در بعضي از روايات لفظ حرمت آمده، گفتند که کراهتش، کراهت شديده است. لذا مرحوم سيّد در عروه و محشين بر عروه ميفرمايند استفادۀ جنسي از زن،از هر راهي چه متعارف و چه غيرمتعارف، جايز است اما از راه غيرمتعارف کراهت دارد، کراهة شديدة.

ديروز عرض کردم ولو اينکه بحث را بردند روي قُبُل و دُبُر و زائد بر اين دو بحث نکردند، اما معلوم است که مرادشان دُبُر، خصوصيت ندارد بلکه آنچه خصوصيت دارد همين است که استفادۀ جنسي از راه متعارف و استفادۀ جنسي از راه غيرمتعارف. اين را بايد گردن فقها بگذاريم و اشکال هم ندارد و کسي هم اشکال نکرده است. بنابراين مثل صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر، من جمله عروه، مسئله را از نظر اصول مسئلۀ واضحي دانستند. يک دسته روايت داريم بر جواز و يک دسته روايت داريم بر عدم جواز؛ به قاعدۀ حمل ظاهر بر نصّ؛ آن رواياتي که ميگويد جايز نيست حمل بر کراهت ميشود و چون لفظ حرمت در بعضي از روايات است، کراهت شديد مراد است. اين خلاصۀ بحث آقايان است.

چيزي که انسان را جداً در مسئله گير مياندازد دو چيز است. يکي که ديروز دربارهاش صحبت کردم و آن اينست که در روايت صحيح السند و ظاهرالدلاله که مطابق با قواعد فقهي هم هست، لفظ رضايت هست؛ بنابراين برميگردد به اينکه اگر زن راضي باشد، از هر راهي اشکال ندارد و اگر راضي نباشد، جايز نيست. و ما گفتيم به قاعدۀ اصول، حمل مطلق بر مقيّد؛ اين لفظ رضايت را به همۀ روايتها ميزنيم و بحث اينطور ميشود که اين حرف و اين مسئله دائرمدار رضايت و عدم رضايت است. اين يک مسئله که ديروز دربارهاش صحبت کردم. يک مسئلۀ ديگري که امروز داريم، اينست که اين رواياتي که براي جواز و عدم جواز است، اين روايتها در هم برهم است و معنا کردن اين روايتها انصافاًکار مشکلي است. آن رواياتي که ظاهرالدلاله است،ضعيف السند است. آن رواياتي که صحيح السند است،غيرظاهرالدلاله است و اين را صاحب جواهر متعرض نشدهاند و ديگران متعرض نشدند؛ و اين هم يک مسئلۀ فوقالعاده مشکلي است که اين درهم برهم بودن روايات چرا؟! البته دليلش را ميدانيم، به خاطر اينکه اگر ما در يک مسئلهاي در مقابل عامه واقع شديم و قضيۀ تقيه جلو آمد، روايات ما درهم برهم ميشود. معنا کردن روايات مشکل ميشود. اين به تجربه اثبات شده که رواياتي که در باب تقيه هست و رواياتي که در مقابل عامه هست، نفياً يا اثباتاً؛ يعني روايتها موافق با عامه باشد يا مخالف با عامه باشد، کم پيدا ميشود که اين روايتها ظاهرالدلاله باشد و درهم برهم است. ولو بعضي صحيح السند است اما ظاهرالدلاله نيست.

رواياتي که در مسئله هست، اينست که ديروز از شما تقاضا کردم که روي اين روايات فکري کنيد و ببينيد که قطع نظر از آن حرفي که من زدم، اين روايتهاي درهم برهم و اين رواياتي که يا ضعيف السند است که خيلي اهميت ندارد و يا صحيح السند است که اين صحيح السندها، ظاهرالدلاله نيست و يک اشکالاتي هست که رفع اين اشکالها کار بسيار مشکلي است. بحث امروزمان اينست. حال اميدوارم ان شاء الله امروز يا فردا، از شما استفاده کنم و بعضي از اين روايتها را ميخوانم. عرض کردم بيش از سي روايت است. آن رواياتي که ضعيف السند است خيلي اهميت ندارد و آن رواياتي که صحيح السند است، معنا کردنش کار مشکلي است و من دو سه تا از اين روايتها نفياً يا اثباتاً ميگويم. يعني آن رواياتي که ميگويد جايز است و آن رواياتي که ميگويد جايز نيست،دو سه تا از باب نمونه ميخوانم و مابقي را خودتان مطالعه کنيد.

حال ببينيم که در اين دو سه روايتي که امروز بحث ماست، ميتوانيم از شما استفاده کنيم يا نه؟

رواياتي که دال بر جواز است.

روايت 2 از باب 73 از ابواب مقدّمات نکاح: عن عبدالله بن أبی یعفور قال : سألت أبا عبدالله (علیه السلام) عن الرجل یأتی المرأة فی دُبُرها ؟ قال : لا بأس إذا رَضیت.

تا اينجا معلوم است و ديروز هم روي آن بحث کرديم و حرفي نيست. اما حرف در بعد اين است. قلت: فأین قول الله عزّ وجلّ: (فأتوهن من حیث امرکم الله).

راوي که از نظر جلالت قدر هم که ابن أبي يعفور انصافاً در ميان روات جلالت قدر دارد. البته ايرادش هم معلوم است که از عامه گرفته است. لذا در حقيقت ابن ابي يعفور به آقا عرض کرد که آقا! عامه ميگويند جايز نيست و تمسّک به اين آيۀ شريفه ميکنند. قلت: فأین قول الله عزّ وجلّ: (فأتوهنّ من حیث امرکم الله). قرآن ميگويد ارضاي غريزۀ جنسي از زن بايد از راه متعارف باشد. شما به اين چه جوابي ميدهيد، براي اينکه فرموديد که ارضاي غريزۀ جنسي از راه غيرمتعارف جايز است. عامه ميگويند جايز نيست و دليلشان هم اين است.

قال :هذا فی طلب الولد، فاطلبوا الولد من حیث امرکم الله

حضرت جواب دادند که اين آيۀ شريفه مربوط به اينست که اگر اولاد ميخواهيد، از راه متعارف ارضاي غريزۀ جنسي کنيد. اين چه جوابي است و حتي جواب دادن در مقام عامه انصافاً کار مشکلي که او ميگويد عامه ميگويند آيۀ شريفه ميفرمايد: فأتوهن من حیث امرکم الله؛ ارضاي غريزۀ جنسي از راه متعارف و حضرت آيه را معنا ميکنند و ميگويند معنايش اينست که اگر بچه ميخواهي از راه متعارف؛ و آيه را اينطور معنا کردن خيلي مشکل است و ملتزم شدن خيلي مشکل است و اگر مثلاً العياذبالله امام «سلاماللهعليه» نبود و دو طلبه با هم مباحثه ميکردند، اينگونه ان قلت قلتها طوري نبود؛ اما ابن أبي يعفور با آن جلالت قدرش، از عامه اشکال ميکند و آن هم به آقا. يعني به آقا عرض ميکند که شما ميفرماييد ارضاي غريزۀ جنسي از راه غيرمتعارف جايز است و عامه ميگويند جايز نيست و آيه هم آوردند که: (فأتوهنّ من حیث امرکم الله). حضرت ميفرمايند اين آيۀ شريفه معنايش اين است که اگر اولاد ميخواهي، (من حیث امرکم الله). اين چه جوابي است. بعد حضرت تمسّک کردند به آيۀ ديگر:

ان الله تعالى یقول:  (نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم )

گفتند عامه که به آن آيه تمسّک کردند، درست نيست و بايد تمسّک به اين آيه کرد که زنها کشتزارند و از آنها استفاده کنيد از هر راهي که ميخواهيد. آن آيۀ فأتوهنّ من حیث امرکم الله را اينطور معنا کردن، انصافاً خيلي مشکل است. آيۀ نِساؤکم حرث لکم هم اينطور معنا کردن، انصافاً خيلي مشکل است براي اينکه (نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم )، ظهور آيه اينست که در هر زمان و نه در هر مکان. براي اينکه از عقب ارضاي جنسي کردن که حرث نيست و کشتزار نيست. اگر از عقب ميشد بچه پيدا کنيد، حرف خوبي بود که بگوييم (نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم )؛ اما از عقب يا از غيرمتعارف که نميشود بچه پيدا کرد. اگر بخواهيم بچه پيدا کنيم و حرث باشد و کشتزار باشد، بايد از راه متعارف باشد. لذا حرث که بهره برداري نيست. نساؤکم حرث، نميگويد نساؤکم لکم فأتوا، از هر راهي که ميخواهيد بلکه ميگويد زنها کشتزارند و کشتزارند يعني از جلو با آنها مقاربت کن، آنگاه بچه پيدا کن و يک بچه مثل اينست که گندم در يک لتهاي بريزد و از آن گندم بردارد. نطفه را در رحم زن بگذار، از آن بچه توليد ميشود. به اين ميگويند حرث. اما اگر نطفه را در عقب بگذاري، از آن بچه توليد نميشود و اين حرث نيست. اگر ما بخواهيم جداً آيه را معنا کنيم، نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم؛ اين أنّي بايد زماني باشد و مکاني نباشد. البته مفسّرين، هم عامه و هم خاصه در مسئله اختلاف دارند که در نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم، اين أني آيا زماني است يا مکاني است؟!

همۀ عامه ميگويند مکاني است و در خاصه اختلاف است. بعضي ميگويند زماني است و بعضي ميگويند مکاني است. ما کاري به اختلاف خاصه نداشته باشيم، مائيم و بيني و بين الله روايت را معنا کردن و آيه را معنا کردن. ميگويد زن کشتزار است، هر وقت بخواهي بچه پيدا کني، اشکال ندارد. آنگاه معنا کنيم و بگوييم زن کشتزار است، اگر بخواهي از راه عقب استفاده کني، طوري نيست. اين کشت نيست و بايد حَرث باشد. اين معناي عرف است و اصلاً معنا ندارد که زن کشتزار باشد يعني از عقب هر کار ميخواهي با او بکن. معناي حَرث يعني نطفه در شکم زن باشد و از آن بچه پيدا شود و اين شکم يا رحم زن، حرث ميشود. لذا کلمۀ حرث اصلاً نميسازد به اينکه ما أني را مکاني کنيم، اين نميشود. آيۀ شريفه ميگويد رحم زن، حرث است و عقب او حرث نيست. دست و تفخيض و اينها که حرث نيست. پس بايد حرث درستي کني و آيه را معنا کني. اگر بخواهيم حرث درست کنيم، معنايش اينست که أني را بايد أني زماني بگيريم و معنايش اينست که اگر کسي خيلي بالا برود و بگويد که ميتواند جلوگيري کند. اين اختلاف در مسئله هست که بعد دربارۀ آن صحبت ميکنيم که آيا جلوگيري کردن جايز است يا جايز نيست. بعضي از فقها گفتن جلوگيري جايز نيست و بعضي گفتند با رضايت يکديگر جايز است و الاّ جايز نيست. بعضي هم گفتند مطلقا جايز است. آن جلوگيري معنايش اينطور ميشود که اين رحم زن، کشتزار است. اگر ميخواهي جلوگيري کني، بکن و اگر ميخواهي جلوگيري نکني، نکن. اگر ميخواهي از اين کشتزار و اين که مهياي بچه دادن است، استفاده کن و يا ميخواهي استفاده نکن. نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم؛ أني ميشود أني زمانيه. مرد ميخواهد که بتواند اين روايت را معنا کند و اگر بتواني معنا کني، خيلي عاليست و در هر دوي صدر و ذيلش گيريم. معناي حرث اينست که رَحم زن حرث است و عقب زن حرث نيست. مثل يک زميني که مهياي کشتزار است و يک زمين هم شوره زار است. آن زمين شوره زارحرث نيست. آن زميني که آب بر او مسلط ميشود و ميشود گندم در آن کاشت، اين زمين کشتزار است و حرث است. حرث يعني کشتزار. آيۀ شريفه هم اينگونه است. ميگويد رَحم زن کشتزار است. تو اگر ميخواهي از آن بچه پيدا کني که بکن و اگر نميخواهي نکن. ما بگوييم معناي آيۀ شريفه اينطور است که زن محل استفاده کردن تو به واسطۀ غريزۀ جنسي است و هرطور که ميخواهي از اين غريزۀ جنسي استفاده کني، بکن. آيا ميشود آيه را اينطور معنا کرد که بگوييم معناي حرث يعني استفاده کردن تو از زن. اگر ما باشيم و کلمۀ حرث، يعني رَحِم زن. رَحم زن حرث است و عقب زن حرث نيست. مثل اينکه زمين شوره زار حرث نيست و آن زميني که ميتواند آب بگيرد و تخم در آن انداخته شود و کشت شود و گندم بدهد، حرث است. اگر ما باشيم و آيه،بايد اينطور معنا کنيم و غير از اين توجيه است. بنابراين دو ايراد به نفهميدگي ما هست. اينکه ابي ابي يعفور سؤال ميکند و سؤالش هم معلوم است و سؤال در مقابل عامه است يعني ميخواهد جواب عامه را بدهد. براي اينکه ابن أبي يعفور شنيده که استفادۀ جنسي از زن، از راه غيرمتعارف جايز است. عامه هم ميگويند جايز نيست. لذا ابن أبي يعفور گير است. از آقا سؤال ميکند که استفادۀ جنسي از راه غير متعارف از زن جايز است يا نه؟ آقا مي‌‌فرمايند که جايز است. تا اينجا خيلي خوب است. مخصوصاً آن کلمۀ اذا رَضيت. حضرت فرمودند اگر راضي باشد،اشکال ندارد.

تا اينجا روايت هم صحيح السند است و هم ظاهرالدلاله است و هم مطابق با قواعد است. اما أبن أبي يعفور از عامه يک ايراد ميکند به امام صادق «سلاماللهعليه» و در اين جواب لنگيم. سؤال ميکند که آقا! پس اين آيۀ شريفه که عامه ميگويند چه کار کنيم. عامه ميگويند استفادۀ جنسي از زن بايد از راه متعارف باشد براي اينکه قرآن ميفرمايد: فأتوهنّ من حیث امرکم الله. عامه ميگويند جايز نيست براي اينکه قرآن ميگويد بايد از راه متعارف باشد و از راه من حیث امرکم الله بايد باشد. هرچه هست اينکه جواب به مقام قدس حضرت نميخورد. حضرت فرمودند اين فأتوهنّ من حیث امرکم الله، معنايش اينست که اگر ميخواهيد بچه پيدا کنيد. عامه ميگويند از راه متعارف و آيه را اينطور معنا کن که اگر ميخواهي بچه پيدا کني از جلو و الاّ از عقب. آيا ميشود آيه را اينطور معنا کرد؟! و حضرت اينطور آيه را معنا کردند. اگر بخواهيم آيه را اينطور که حضرت معنا کردند، معنا کنيم، اينطور ميشود که آنچه در جوي ميرود، آب است و اگر ميخواهي بچه پيدا کني بايد از راه جلو باشد و از راه عقب نباشد؛ و اين چه معنايي است.

بعد حضرت فرمودند دليل من که ميگويم ميشود اينست که: نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم. اين در مقابل عامه است و عامه هم به ما ميگويند اين حرث يعني ايجاد ولد و اصلاً معناي حرث همين است. آن کساني که مکاني گرفتند، معنايش اينست که نِساؤکم، محل استفادۀ شما؛ حرث لکم فأتوا حرثکم، اين مکان استفاده از هر راهي که ميخواهيد. اما عامه ميگويند نِساؤکم حرث لکم ؛ اين کشتزار است و وقتي کشتزار شد، اگر ميخواهي استفادۀ بچه بکني که بکن و اگر نميخواهي نکن. أنّي، زمانيه. و اما زمانيه باشد يا مکانيه باشد، در روايات ما اختلاف است. در بعضي از همين روايت صحيح السند، اين أني را زمانيه گرفته و در بعضي از روايات مکانيه گرفته است. اما حالا در اينجا که حضرت نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم، آقا مکانيه گرفتند و گفتند که آيۀ شريفه ميفرمايد که زن محل استفادۀ شماست و از هر راهي که ميخواهيد از او استفاده کنيد. و آنچه گيريم در لفظ حرثيم که آيا حرث را ميشود اينطور معنا کرد يا نه. آن فأتوهنّ من حیث امرکم الله را ميشود اينطور که امام معنا کرد ما معنا کنيم يا نه؟! اگر بتوانيم معنا کنيم، درست ميشود براي اينکه از آقا سؤال کردند که آيا استفادۀ جنسي از راه غيرمتعارف ميشود يا نه؟ حضرت فرمودند که ميشود. گفت پس فأتوهنّ من حیث امرکم الله را چه چيز معنا کنيم. فرمود معنايش اينست که اگر اولاد ميخواهيد. بعد آقا فرمودند دليلش هم اينست که نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم؛ يعني از راهي که ميخواهي از زن استفاده کن و انّي مکانيه است. مثلاً مثل صاحب جواهر يا ديگران، همينطور که عرض کردم روايت را معنا کردند و رفتند و روايت را هم گفتند هم صحيح السند است و هم ظاهرالدلاله است و روايت دلالت ميکند بر جواز.

اما جالب اينجاست که روي اذا رَضيّت، حرف نزدند و روي اين دو اشکالي هم که منع عرض کردم، اصلاًحرف نزديند. و قضيه را يک قضيۀ مفروغ عنه گرفتند و گفتند که امام فرموده استفادۀ غريزۀ جنسي از زن، از هر راهي ميشود و اگر بگوييد من حيثُ أمرکم الله داريم، معنايش اينست که هر وقت بچه بخواهيد. و آيهاي که ميگويد ميشود، نِساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنى شئتم، يعني از هر مکاني که ميخواهي و أني، مکانيه است.

فقها اينطور آمدند و اين بزرگواران که ايراد ميکنند؛ همينطور ايراد ميکنند و ميگويند  اين روايت از رواياتي است که هم صحي حالسند است و هم ظاهرالدلاله است.

حال باز روي اين فکر کنيد و توجيه حسابي کنيد و الاّ ميگوييد آيه از متشابهات است. همينطور که قرآن متشابهات است، خودشان فرمودند روايات ما هم گاهي از متشابهات است. خدا رحمت کند استاد بزرگوار ما آقاي داماد «رضوان الله تعالي عليه»، بعضي اوقات روايات را به گفتۀ صاحب حدائق ميفرموند. صاحب حدائق ميگويد تقيه اقسامي درد. يک قست از تقيه اينست که حضرت يک حرفهاي غيرعلمي ميزند،  براي اينکه يک اختلافي بيفتد و بتواند شيعه را با اين حرفهاي غير علمي نجات دهد. يک تقيه اينست که اختلاف در ميان شيعه مياندازد، «نحن نلقي الخلاف بينکم حفظاً لدمائکم». يک تقيه هم معنايش اينست که صلاح ميداند موافقت با عامه فتوا دهد. استاد بزرگوار ما آقاي داماد، در بعضي اوقات روي اين سه حرف پافشاري داشتند يعني عمل ميکردند و همانطور که صاحب حدائق عمل ميکردند، ايشان هم عمل ميکردند. حال کسي در اينجا حرف آقاي داماد را بزند و بگويد روايت صحيح السند و ظاهرالدلاله است و آن اينست که فرمودند استفاده از زن از راه غيرمتعارف جايز است. بعد براي اينکه در مقابل عامه، حرف بزنند،استدلالي کردند و استدلالشان غيرعلمي بوده است و مثال هم ميزنند. مثل قضيۀ امام جواد «سلاماللهعليه» که همينطور بود. ميخواستند دست دزدي را ببرند، لذا آقا امام جواد در جلسه بودند، اينکه از کجا ببرند؟! يکي گفت از آرنج و يکي گفت از مچ و بالاخره اختلاف شد. معتصم به امام جواد «سلاماللهعليه» گفت شما چه ميگوييد. حضرت فرمودند از چهار انگشت. آقا استدلال کردند و فرمودند براي اينکه کف دست مسجد است و نميشود به مسجد جسارت کرد. آن مسجد را باقي بگذار و چهار انگشت را ببُرد. هم دزد خود را بريدي و هم انّ لله المساجد، به حال خود باقي مانده و اگر بخواهي روي کف دست سجدۀ نماز کني، ميشود. اين استدلال آقاست و همه هم بارک الله گفتند و حسادشان هم گل کرد به طوري که موجب شهادت ايشان شد. اما در همين جا اين حرف هست که آقا اگر اين دزد، باز دزدي کرد؛ چه ميشود؟ فرمودند پاي او را ببُر. گفتند شصت پا محل سجده است و آقا فرمودند  اين را هم ببُر. اگر مفسد في الارض شد و گفتند دست راست و دست چپ را با هم ببُر، اين و هم انّ المساجد لله،اصلاً نميتواند جايي کار کند الاّ شاذاً و ما بخواهيم اين انّ المساجد لله را حمل کنيم بر اينکه چهار انگشت را ببُر و نه کف دست را؛ اين مقام شامخ امام جواد نميخورد.

صاحب حدائق نظير اينجا ميگويد حضرت ميخواستند اينها را ساکت کنند و وقتي اينها را ساکت کردند، به يک جمله که علميت و واقعيت ندارد اما از نظر مجادله حسابي خفه ميشوند و ساکت ميشوند. در آن جلسه همينطور شد؛ حضرت حق و واقع را گفتند و استدلال حضرت غيرعلمي است. گفتند من يک تقيه هستم.

اين روايت شريفه را آدم اينطور معنا کند و بگويد ابن أبي يعفور سؤال کرد و آقا جواب دادند و جواب هم صحيح السند و عالي ؛ اما استدلال مطابق با فهم عوام و با فهم عمومي و استدلال در مقابل آنها، علمي نبوده است. روايت از متشابهات ميشود؛ ذيل آيه نه صدر آيه.

اگر کسي اين حرف مرا بزند که حرف صاحب حدائق است و حرف استاد بزرگوار ما آقاي داماد است؛ حرفي خوب است و الاّ معنا کردن روايت، انصافاً کاري مشکل است.

حال باز فکر کنيد و دو سه روايت اينگونه داريم که فردا بخوانيم و ببينيم که چه بايد گفت.

 

و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد