عنوان: قطع / آيا قطع قطاع و قطع وسواسى حجت است يا نه؟
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

امر ششمى كه مرحوم آخوند درباب قطع عنوان نموده‏اند اين است كه آيا قطع قطاع و قطع وسواس حجت است يا نه؟ و آيا قطعى كه از مبانى عقليه پيدا بشود حجت است يا نه؟

كه مرحوم شيخ (رض) فصل را منعقد كرده‏اند و فرموده‏اند كاشف الغطاء استاد الاساتيد فرموده‏اند قطع قطاع حجت نيست و باز هم مرحوم شيخ نقل كرده‏اند از اخباريين، كه گفته‏اند قطعى كه از دقت عقلى پيدا بشود، از فلسفه پيدا بشود، در فقه حجت نيست، در احكام حجت نيست و همين‏كه مشهور در ميان اخباريين است و گفته‏اند ادله‏اى كه اصوليين مى‏گويند غلط است و بايد بگوئيم آنچه در فقه حجت است روايات است و لا غير كه مشهور در ميان اينها اين است كه قطع حجت نيست و قرآن هم حجت نيست و اجماع هم پشمى به كلاهش نيست، پس دليل در فقه ما متخصص است به روايات اهل بيت. اين را هم مرحوم شيخ نقل مى‏كنند، چنانچه مرحوم آخوند هم اين را از اخبايين اول نقل مى‏كنند و بعد توجيه مى‏كنند، چنانچه شيخ انصارى هم كلمات اخباريين را توجيه مى‏كند. پس بحث الآن اين است كه آيا قطع از هر راهى پيدا بشود حجت است يا نه ؟

نسبت مى‏دهند به كاشف الغطا كه ايشان مى‏فرمايند قطع قطاع حجت نيست اين آدم وسواسى كه زود قطع پيدا مى‏كند حجت نيست. مرحوم سيد در عروه مى‏فرمايد حجت نيست، مى‏فرمايد «لا اعتبار بقطع الوسواسى»[1]. محشين بر عروه هم بعضى در اينجا ساكت مانده‏اند و بعضى امضاء كرده‏اند و بعضى هم رد كرده‏اند .

مرحوم شيخ انصارى توجيه مى‏كند و مى‏گويد مرادشان از قطع قطاع كه حجت نيست، يعنى قطاع قطع ندارد ،شبهه موضوعى مى‏كند ،شبهه صغروى  مى‏كنند. اين در فرائد هم  نيامده است، بلكه در رد كاشف الغطا مى‏فرمايد القطع حجة لا تناله يد الجعل اثباتا و لا نفيا،بنابراين قطع از هر كجا پيدا بشود، براى هركه پيدا بشود، آن قطع حجت است، يعنى منجز تكليف، معذر از براى اين است. راجع به كلمات اخبارى هم مرحوم آخوند اگر ديده باشيد مى‏فرمايد مراد اخبارى اين است كه نمى‏خواهد بگويد قطع حجت نيست مى‏خواهد بگويد ظن و تخمين‏ها كه از ادله فلسفى پيدا مى‏شود، اين‏ها را نبايد در فقه آورد. نمى‏خواهد بگويد اگر كسى قطع پيدا كند از راه خاصى مثل فلسفه، ليس بحجة. كه تقريبا مرحوم آخوند همان رد شيخ انصارى را كه رد كاشف الغطا فرموده‏اند همان حرف را در رد اخبارى مى‏گويند، رد هم نه بلكه توجيه مى‏كنند كلام اخبارى را ،مى‏گويند مراد اخبارى كه مى‏گويد قطع فلسفى حجت نيست، قطع دقّى حجت نيست، مرادشان اين است كه انسان نمى‏تواند از فلسفه قطع پيدا
كند .انسان نمى‏تواند از اين براهين قطع پيدا كند و اين قطع‏ها كه پيدا مى‏شود
ظن و تخيل بيشتر نيست، اين‏ها تخيل قطع است، نه اينكه قطع باشد، پس اخبارى نمى‏خواهد بگويد قطع در فلسفه حجت نيست قطع عقل حجت نيست و بايد از روايات قطع پيدا بشود، مى‏خواهد بگويد قطعى كه از روايات پيدا بشود قطع حسابى، است قطع واقعى است، اما قطعى كه از فلسفه پيدا بشود اين قطع ظن است اين صورتا قطع است، ولى واقعا ظن تخمين است. كه مرحوم آخوند كلمات اخبارى‏ها را يك صفحه نقل مى‏كند، از استر آبادى و سيد صدر.

برمى گردد حرف شيخ انصارى و مرحوم آخوند به اينكه القطع حجة لا تناله يد الجعل اثباتا ولا نفيا، اين قطع قطاع باشد،يا قطع آدمهاى متعارف ،اين
 قطع از فلسفه باشد، يا از قرآن،يا از اجماع،يا از روايات‏اهل بيت عليهم‏السلام.

موارد قطع از كجا پيدا بشود تفاوت نمى‏كند، افرادى كه قاطع هستند اين افراد هم در حجيّت قطع دخالت ندارند و اگر كسى بگويد قطع حجت نيست، اين را بايد كلامش را توجيه كرد.به قول شيخ انصارى نمى‏شود نسبت داد به كاشف الغطاء بخواهد بگويد لا اعتبار بالقطع الوسواسى، در ذهن مبارك شيخ و شاگردان شيخ و شاگردان مرحوم آخوند اين جمله القطع حجة لاتناله يد الجعل اثباتا ولا نفيا، يك جمله اصل موضوعى بوده و مو زير درج اين نمى‏رفته و يقين داشته‏اند كه القطع حجة لا تناله يد الجعل .لذا مثل شيخ انصارى كلام كاشف الغطاء را توجيه مى‏كند.مثل مرحوم آخوند كلمات اخباريش را توجيه مى‏كنند.

اگر يادتان باشد ما در اين جمله القطع حجة لا تناله يد الجعل اثباتا ولا نفيا ايراد داشتيم و مى‏گفتيم القطع كاشف و مى‏گفتيم اين كشف از ذاتيّات قطع است و نمى‏شود از قطع گرفت، نمى‏شود بگوئيم القطع ليس بكاشف، از اين لازم مى‏آيد تناقض و ضد و بالاخره معنا ندارد كه ذاتيش را از او بگيريم.كاشفيت ذاتى قطع است چون ذاتى است، نمى‏شود از او گرفت و اما حجيّت مى‏گفتم امر اعتبارى است و يك امر عقلائيست و ذات قطع اين حجيّت راندارد، قطع يك امر وجدانى و وجودى و نفس الامرى است، اما حجة يك امر عقلائيست، يعنى منجزيّت و معذريت، تكليف منجز است يا تكليف معذور است. اين يك امر عقلائى است كه گاهى عقلاء مى‏گويند معذور است، گاهى مى‏گويند معذور نيست، اين مشت پركن در خارج نيست، اين محمول اعتبارى است كه بار بر قطع شده ومحمول ذاتى در القطع الكاشف، محمول ذاتى است، وجودى است، خارجى است، نفس الامرى است. اما در القطع حجةٌ محمول ما انتزاعى است، ما باِزاء در خارج ندارد، اعتبارى است، مثل ملكيت است، ملكيت مثل عباى دوش شما، اين ملك شما است اما ما باِازاء در خارج ندارد اين عقلاء هستند كه مى‏گويند ملكيت هست يانيست. حجيّت هم همين است كه اين را مرحوم آخوند
بارهادركفايه دارند در احكام وضعيّه مرحوم آخوند تصريح مى‏كنند ملكييّت و
ولايت و حجيّت يك امور انتزاعى است، حالا اينجا نمى‏گويند، جاهاى ديگر
فرموده‏اند.

لذا القطع حجةٌ يك امر اعتبارى است، وقتى‏امراعتبارى شد، ديگر دست عقلاء است و امرذاتى نيست، محمولى است كه مى‏شود از موضوع سلب كرد. پس بنا بر اين مى‏شود شارع مقدس از ثبوتش بگويد قطع قطاع حجة نيست. از نظر ثبوت هيچ اشكالى ندارد به معناى اينكه قطع قطاع معذّر نيست، معجّز هم نيست.

همانطور كه مرحوم شيخ فتوى مى‏دهند ما هم فتوى مى‏دهيم كه  چنانچه وسواسى قطع  پيدا بكند كه ترشح به او كرد، بايد به او بى اعتناء باشد، يقين دارد كه ترشح كرد، بايد بى اعتناءباشد. اثباتا هم امام صادق  عليه‏السلامفرمود بى اعتنائى كند. از نظر ثبوتى مانعى ندارد، كاشف الغطاء فرموده، مرحوم سيد هم فرموده و ما هم عرض مى‏كنيم كه بگويد القطاع قطعه ليس بحجة، يعنى منجز تكليف نيست و اينكه مرحوم شيخ و آخوند مى‏گويند لازم مى‏آيد تناقض، مى‏گوئيم بلكه نه، لازم مى‏آيد تناقض در وقتى كه ذاتى شى‏ء را از شى‏ء بخواهيم بگيريم، اما اگر انتزاعى، محمولى كه ذاتى نيست، محمولى كه جداى  از موضوع است از موضوع بخواهيم بگيريم، مثل اين است كه بگوئيم زيدٌ ليس بقائم، همينطور كه مى‏توانيم بگوئيم زيد ليس بقائم، همينطور مى‏توانيم بگوئيم القطاع قطعه ليس بحجة و همچنين از نظر ثبوت حرف اخبارى طورى نيست، اخبارى بگويد امام صادق(عليه السلام) فرموده‏اند اينكه بايد از راه متعارف باشد قطع پيدا كنى در احكام من از راه روايات. اين را اگر اخبارى بتواند اثبات كند از نظر ثبوتى اشكال ندارد.

شيخ انصارى و مرحوم آخوند و شاگردان اين دو بزرگوار رفته‏اند در عالم ثبوت و مى‏گويند ممكن نيست كه حجيّت را از قطع گرفت و حجيت ذاتى است
و چون ذاتى است عقلاً و ضرورتا نمى‏شود گفت القطع ليس بحجة و نمى‏شود
گفت تناله يد الجعل اثباتا و نفيا.اما اگر اين جمله را از مرحوم شيخ و آخوند و شاگردانشان گرفتيد و گفتيد حجيّت غير از كاشفيّت است كاشفيت ذاتى قطع است، اما حجيّت ذاتى قطع نيست و چون ذاتى قطع نيست، مى‏شود از او گرفت، پس ثبوتا مانعى ندارد كه شارع مقدس بگويد اگر قطع از راه فلسفه پيدا كردى اين حجت نيست. اما اگر راستى قطع داشته باشد قطع او را نمى‏خواهد بگيرد، مى‏گويد تو قطع دارى، اما چون غير متعارف است، حجت نيست.

اتفاقا اين مطلب در فقه ما موضوعا و اصولاً آمده است.شيخ انصارى ياد ما داده‏اند كه در استصحاب اختلاف است كه موضوع استصحاب رااز كى بايد
گرفت؟ بعضى گفته‏اند از دقت عقلى، بعضى گفته‏اند از لسان دليل، بعضى
گفته‏اند از عرف. مرحوم شيخ انصارى از كسانى است كه مى‏گويد از عرف، يعنى اگر چيزى را يقين داشتى بعد شك كردى، نمى‏دانيد كه هست يا نه اگر  عرفا موضوع يك چيز است، بگو لا تنقض اليقين بالشك، اما اگر عقلاً دو چيزاست، مرحوم شيخ انصارى مى‏گويند اعتنا نكن و بگو يك چيز است مثلاً  حوضى قبلاً كر بوده است، يك مقدار از او رفته، حالا شك دارد كه اين كر است يا كر نيست، عقلاً موضوع دو تا است، براى اينكه آن آبى كه يقين داشت با آن آبهاى رفته بود و اين آبى كه روى او شك دارد با منهاى آن آب رفته است،پس موضوع عقلاً دوتا است، عقلاً بخواهيم بگوئيم لا تنقض اليقين بالشك نمى‏شود، ولى شيخ انصارى مى‏گويد بگو مى‏شود، چرا؟ براى اينكه هذويّت اين عقلاً دوتااست اما عرفا يكى است، عرفا مى‏گويد اين آب كر بود، الآن يكون كذلك. شيخ انصارى در اينجا عقل دقّى را از كار انداخت و عقل عرفى رابكار انداخت همين مقدار كه عرف مى‏گويداينها يكى،تو هم بگو يكى است.بگو لا تنقض اليقين بالشك.

در جمع بين دو دليل همه شيخ طوسى را رد كرده‏اند.كه شيخ طوسى در تهذيب تا آنجا كه مى‏شد جمع بين روايات متعارضه كرده وصدى نود جمع‏ها در تهذيب اينها جمع‏هاى تبرئى است،جمع‏هاى عقلى است.وشيخ انصارى و مرحوم آخوند وهمه فقهاء ايراد كرده‏اند به شيخ طوسى كه نمى‏شود جمع تبرئى وجمع عقلى كرد.اگر بخواهى جمع كنى بايد جمع عرفى كنى، مثل حمل عام بر خاص. بقول مرحوم آخوند توفيق عرفى ،وفق العرف ان يجمع بين الروايتين ،مى‏گويند اين جمع حجت است، مثل حمل عام بر خاص،حمل مطلق بر مقيد،حمل ظاهر بر اظهر .اما جمع عقلى حجت نيست در صورتيكه مى‏تواند جمع كند، مثل اكرم العلماء،لا تكرم العلماء،در اكرم العلماء قدر متيقن‏گيرى  مى‏كنيم، مى‏گوييم يعنى عادل، در لا تكرم العلماء قدر متيقن‏گيرى مى‏كنيم، مى‏گوييم يعنى فساق. در حالى كه تناقض است مى‏شود جمع بين دو دليل.شيخ انصارى مى‏گويند اين جمع نشد، اين جمع عقلى است و جمع عرفى نيست.عرف بين اكرم العلماءولا تكرم العلماء تناقض مى‏بيند.

در احكام هم همين است.آن افرادى كه ذهن عرفى داشته باشند، اينها اعلم هستند از كسانى كه ذهن فلسفى داشته باشند، بلكه آنها كه در فقه مى‏روند روى عقل دقى فلسفى بسيارى از فقهاء گفته‏اند اينها اصلاً مجتهد نيستند ،اصلاً قولشان  حجت نيست .اين همان حرف اخبارى است كه خودمان هم مى‏گوئيم واو را هوومى كنيم ودر ميان ما طلبه‏ها يك چيز مشهورى شده باينكه آنكه فهم عرفى دارد، اعلم از آن كسى است كه فهم عقلى دارد.مثلاً مثل حاج شيخ ،مؤسس حوزه علميه قم را مى‏گويند اين اعلم از همه است يا مرحوم آقاى مديثه‏اى اين فهم عرفى بالائى داشته است ،در فقه اصطلاحات را مى‏گذاشته كنار، وقتى وارد روايات مى‏شويد ،ببينيد عرفاچه مى‏گويد، يعنى چه؟ يعنى ذهن خالى از اصطلاحات شما،يعنى ذهن خالى از دقت‏هاى شما بايد بتواند كار كند.معنايش اين است كه احكام را بخواهيم با ابزار دقت عقلى بيائيم جلو، اين اخبار را آنچه مى‏فهميم حجت است وحكمى كه روى دقت عقلى فلسفى مى‏دهيم حجت نيست. اينكه در ميان همه ما مشهور شده مى‏گوئيم عرفا روايت ظاهر در اين است ،عرف از روايت اين را مى‏فهمد، معنايش اين است كه عقل دقى در اين روايت نمى‏تواند كار كند،عقل دقى نمى‏تواند فتوى بدهد. همين
حرف اخبارى است ،اخبارى هم مى‏گويد بايد روايات اهل بيت عليهم‏السلام را با فهم
عرفى فهميد، نه با دقت عقلى وفلسفى. اين درست هم هست، مى‏شود شارع مقدس از نظر ثبوتا بگويد عقل دقى فلسفى حجت نيست، بلكه يك مقدار بالاتر از اين، الآن موضوعات را از دو راه مى‏شود گرفت: يكى از راه معمول، مثل اينكه نمى‏دانم اول ماه است يا نه، مى‏روم تفحص مى‏كنم و ماه رابا چشم عادى مى‏بينم، اين مى‏شود اول ماه .صم للروية ،افطر للروية ،يعنى بااين چشم عادى اين حجت است. اما اگر كسى با دوربين ماه راديد واثبات كرد، يا با كامپيوتر ماه
را ديد، همه مى‏گويند حجت نيست .اين حرفى است كه خود آقايان بطور غير
مستقيم همه فرموده‏اند .يا مثلاً در اين ذره بين‏ها عرض را بلا معروض، بو على سينا مى‏گويد ممكن نيست،علم امروز هم مى‏گويد ممكن نيست.اين رنگ خون را اگر با ميكروسكوپ‏ها ببينيد، مى‏بينيد قائم به ذات است ،قائم به جوهر است، بوعلى سينا هم همين را مى‏گويد كه عرض ممكن نيست بدون جوهر باشد .اما در رساله‏هامى نويسند رنگ خون پاك است، اما خون نجس است.

شما نوشته‏ايد كه قطع غير متعارف حجت نيست كه شيخ انصارى و مرحوم آخوند هم نوشته‏اند ،ولى اين يك نرخ شاه عباسى شده القطع حجة لا تناله يد الجعل اثباتاولانفيا.اما وقتى بيائيم در فقه مى‏بينيم از اول تاآخر اين است كه قطع مجتهد بايد از راه متعارف باشد والّا اگر قطع غير متعارف حجت باشد ،يك قاضى بجاى اينكه علم قضاوت بخواند، رمل واسطرلاب بخواند و از راه رمل واسطرلاب دزد را پيدا كند، اين قطع حجت نيست. يا از راه احضار ارواح قطع پيدا كند، آيا اين حجت است؟ نه، چرا؟ براى اينكه مى‏گويند قطع در باب قضاوت ودرباب احكام ودرباب عبادات ومعاملات بايد عرفى باشد، يعنى از  راه متعارف باشد، يعنى شارع مقدس مى‏تواند بگويد قطع قطاع حجت نيست ومعناى حجت نبودن همين حرف اخبارى است ومن خيال مى‏كنم اخبارى هم همين را مى‏خواهد بگويد وحرف خوبى هم هست .

اخبارى نمى‏خواهد بگويد عقل حجت نيست والّا اگر بخواهد بگويد عقل حجت نيست، خود همين جمله عقليه است.مى‏گويد عقل دقى فلسفى حجت نيست ودرست مى‏گويد ،نه اينكه عقل دقى فلسفى ظن و تخمين است ،شكل اول را كه نمى‏شود گفت ظن وتخمين است كه مرحوم آخوند نسبت به استرآبادى وسيد صدر مى‏دهد و بگوئيم اينها مى‏خواهند بگويند آنها كه قطع از راه فلسفه دارند ظن وتخمين دارند، مسلّم اين را نمى‏خواهد بگويد .شكل اول كه مسلم است پيش همه كه يك امر ضرورى است پس چى مى‏خواهد بگويد؟ مى‏خواهد بگويد قطع را از راه عقل عرفى پيدا كن. همان كه صاحب قوانين در قوانين دارد، ذهن مجتهد خالى از اصطلاحات، اگر فيلسوف است فلسفه‏اش را بگذارد براى فلسفه وعلم كلام ودر فقه نياورد .

شما خودتان مى‏گوئيد فقه بايد روى فهم عرفى باشد، اگر حكمى را از راه دقى عقلى بدست آوريد منجز تكليف نيست ومعذور نيستى واگر موضوعى را از راه دقى عقلى بدست آورديد فايده ندارد وموضوع را عرف بايد تعيين كند.گاهى موضوع متسامحٌ فيه را شارع مى‏آيد موضوع قرار مى‏دهد، مثل
زكات فطره، كه 3كيلو گندم، مسلم يك سير آشغال دارد ،اما چون عرف
مى‏گويد 3كيلو گندم، مى‏گويد همين كافى است. چرا؟ براى اينكه عرف مى‏گويد اين 3كيلو است، موضوع متسامح فيه است .

 سرّ مطلب اين است كه قرآن با همه سر و كار دارد، اما روايات اهل بيت عليهم‏السلام با مردم سر وكار دارد، وقتى چنين باشد، لذا از روايات دو قسم است: بعضى از روايات صعب متصعب لا يتحمّله الّا ملك مقرب او نبى مرسل .اين مربوط به عقل دقى شماست، مثل قرآن شريف ،اما اين قرآن شريف يك دسته ظواهر دارد كه مثل روايات ما سروكار با مردم دارد، اين روايات كه عرضه داده شده به عرف ،پس فهم عرف حجت است، نه فهم غير عرف.

فتلخص كه قطع قطاع ليس بحجة و كاشف الغطاء درست گفته، مرحوم سيد هم درست گفته است، قطع غير متعارف هم ليس بحجة مثل قطع فلسفى.  بحث فردا راجع به علم اجمالي.

 وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 

 



[1]-عروة الوثقى، ج1، ص158 و عين مسأله مرحوم سيد اين است: «مسأله 1- لااعتبار بعلم الوسواسى فى الطهارة و النجاسة».