عنوان: وجه حجيت ظواهر / بررسى ادله اخباريين براى عدوم حجيت ظواهر قرآن
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث درباره ظواهر بود كه فرموده‏اند الظن لا يكون به حجة الا ما اخرجه الدليل، يا به قول مرحوم شيخ الاصل حرمة العمل بظن الا ما اخرجه الدليل.

فرموده‏اند از آن قاعده بيرون است ظواهر. اگر انسان لغتى را ببينيد و ببيند  كه متكلم لفظى را استعمال كرده و از آن لفظ معنا مى‏فهمد، به فهم اين از اين لفظ مى‏گوييم حجت است، اين فهم حجت است. به اين مى‏گوييم ظواهر حجت است.

ما تبعا لمحقق آقا ضياء عراقى مى‏گفتيم از باب اطمينان حجت است، از همين جهت هم در ميان عرف مى‏گويند من لفظ را معنايش را مى‏دانم، وقتى
متكلم مى‏گويد زيدٌ قائمٌ من اطمينان پيدا مى‏كنم كه آقاى متكلم چه مى‏خواهد
بگويد و تا حالا نشده كه كسى بگويد اين الفاظ را معنايش را مظنه دارم، بلكه مى‏گويد اين الفاظ را معنايش را مى‏دانم به اين معنا كه اطمينان پيدا مى‏كنم كه آقاى متكلم اراده كرده از الفاظ معنا را. ما اين جور قائل بوديم لذا ظواهر تخصصا از بحث بيرون است. نه تخصيصا.

لذا دليلمان هم اين است كه عرف وقتى معنا را گفت و معنا را فهميد، مى‏گويد معنايش را مى‏دانم، معنايش را فهميدم و نمى‏گويد به معنايش مظنه
پيدا كردم. على كل حال ما قائليم به اينكه ظواهر حجت است از باب علم.

آقايان مى‏گويند ظواهر حجت است از باب مظنه، حجت يعنى دليل داريم بر حجيتش، لذا حجت است. چنانچه خبر واحد هم همين است، در باب خبر ثقه هم همين را مى‏گوييم كه خبر ثقه حجت است از باب علم و از باب اطمينان. اگر يك موثقى كه شما مى‏دانيد موثق است اگر يك جمله به شما بگويد اطمينان آور است و احتمال كذب او هم خيلى كم است، يعنى ظن متاخم للعلم است، يعنى اطمينان است، علم عرفى است. اينها سه لفظ است يك معنا دارد. عقل دقى فلسفى نيست كه صد در صد باشد، بلكه اطمينان است. در باب خبر واحد هم همين را مى‏گوييم، در باب ظواهر هم همين را مى‏گوييم.

امّا آقايان مثل شيخ بزرگوار و ديگران مى‏گويند ظواهر حجت است از باب مظنه و چون مظنه حجت است، ظواهر هم مظنه آور است، اين مظنه عند العقلاء حجت است.

حالا اگر كسى حرف ما را نپذيرد بايد دنبال دليل برود كه به چه دليل مى‏گوييد ظواهر حجت است؟ همه آقايان گفته‏اند از راه بناى عقلاء. عقلاء
ظواهر را حجت مى‏دانند و شارع مقدس هم ردعى از اين بناى عقلاء نكرده
است، بلكه امضاء كرده است. خود شارع تمام محاورات عرفى او روى همين ظواهر بوده است، امام صادق خودشان حرف مى‏زدند و اصحاب چيز مى‏فهميدند، خود اصحاب حرف مى‏زدند و امام صادق مى‏فهميدند و ردعى از اين بناى عرفى نكرده‏اند بلكه امضاى شارع از اين بناى عقلاء به ما مى‏گويند ظواهر حجت است.

فرق بين ظاهر و نص به اين است كه در ظاهر احتمال خلاف مى‏رود، امّا در نص احتمال خلاف نمى‏رود و معنايش صد در صد است و بيش از يك معنا
ندارد و خيلى هم در كلمات كم است، در قرآن شريف و روايات كم است.

حرفى كه هست و ما بايد خيلى مفصل در اين باره صحبت كنيم راجع به ظواهر قرآن است كه بين اخبارى و بين اصولى نزاع درگرفته است، او مى‏گويد كه ظواهر قرآن حجت نيست و قرآن را بگذار كنار. ادله اربعه‏اى كه شما درست كردى به نام عقل و اجماع و كتاب و سنت آن سه اولى حجت نيست. عقلى حجت نيست و نمى‏شود با عقل بروى در فقه، اجماع هم حجت نيست، براى  اينكه كلمات فقهاء معنا ندارد كه حجت باشد. براى تو ظواهر قرآن شريف هم حجت نيست، بلكه بايد با روايت بيايى جلو و فقه درست كنى. اين حرف اخبارى است.

شيخ بزرگوار براى اينها پنج دليل نقل كنند براى عدم حجيت قرآن، كه ديگران هم نقل مى‏كنند، من جمله مرحوم آخوند در كفايه و اينها از كلمات خود
اخبارى‏ها هم پيدا مى‏شود. 

دليل اوّلشان اين است كه معناى قرآن مختص به اهل بيت : است و معنا ندارد كه ظواهر قرآن براى من حجت باشد. يك روايتى هم در اين باره نقل
مى‏كنند كه در آن روايت دارد كه قرآن مختص به «مَن خوطب به» است و
بالاخره مى‏گويند كه فهم قرآن مختص به اهل بيت است، پس بنابراين غير از
اهل بيت حق ندارد از قرآن چيز بفهمد و قرآن بخوانند. اين دليل اوّلشان است.
 

اين دليل اوّل يك ايراد نقصى دارد و آن اين است كه قرآن در سوره قمر اين آيه را تكرار مى‏كند «و لقد يسرنا القران للذكر فهل من مدكر»[1]. اين آيه را چه جور معنا مى‏كنيد؟ الا اينكه همين را هم بگوييد معنايش را نمى‏فهمم و مختص به اهل بيت است، يا «افلا يتدبرون القران ام على قلوب افقالها»[2] و اين را هم بگويد مختص به اهل بيت است و اينها خيلى مؤنه مى‏خواهد كه كسى اين جورى حرف بزند و بگويد خدا در قرآنش به امام زمان گفته كه آيا قفل بدبختى روى دلت هست؟ چرا تدبر در قرآن نمى‏كنى؟ و اين مختص به پيامبر باشد «و لقد يسرنا القران للذكر»، يعنى آسان باشد براى اهل بيت:، امّا براى  مردم نه. كسى بخواهد اين جورى معنا كند، يا اصلاً بگويد اين هم مجمل است و امّا حق مطلب اين است كه اهل بيت به معناى مخصص براى عام هستند، تا اين اندازه انسان به خوبى مى‏تواند بگويد كه پيامبر و اهل بيت مبين قرآن هستند، لذا اگر من بخواهم قرآن بفهمم، اوّل بايد تفحص كنم در كلمات اهل بيت : مثل اينكه عامى را اگر شما به من بدهيد، در قانون اين عام حجت نيست قبل از فحص، بايد بگردم و مخصص‏ها را پيدا كنم. اگر تفحص كردم، مابقى عام هم حجت است، العام حجة، يا در همه معنا يا در مابقى. امّا عمل كردن به عام قبل از فحص از مخصص، نمى‏شود، اين حجت نيست. قرآن اين جورى است، قرآن شريف را اگر ما بخواهيم حجت كنيم، اوّل بايد تفحص كنيم در كلمات اهل بيت،
برويم توى تفسير برهان، برويم در نور الثقلين ببينيم آيا روايتى از آنها آمده از
براى تفسير يا نه، اگر آمده عمل نمى‏كنيم، مى‏شود مفسر و مبين، اگر نيامده، عام بعد از فحص از مخصص است، مى‏شود حجت.

تا اين اندازه انسان مى‏تواند بگويد امّا اينكه بعد از آنكه انسان تفحص كرد و چيزى پيدا كرد، يا چيزى پيدا نكرديم، باز قرآن حجت نيست، اين هيچ
وجهى ندارد.

اگر هم بگوييد نزاع بين اخبارى و اصولى لفظى است، اين هم طورى نيست، يعنى آنكه مى‏گويد قرآن حجت نيست، يعنى منهاى اهل بيت:. حرف
خوبى است. آنكه مى‏گويد قرآن حجت است، يعنى توأم با اهل بيت. پس
بنابراين منافاتى ندارد اصولى مى‏گويد قرآن حجت است، امّا توأم با اهل بيت. «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه‏ و عترتى».[3] كتاب اللّه‏ فقط ضلالت است و  حجت نيست، اهل بيت هم فقط ضلالت است و حجت نيست، دو پشتوانه با هم بايد باشد. اخبارى كه مى‏گويد قرآن حجت نيست، مرادش اين است كه منهاى اهل بيت حجت نيست، يعنى عام قبل از فحص ليس بحجة.

اگر كسى بپسندد حرف من را نزاع مى‏شود لفظى بين اخبارى و اصولى. اين دليل اوّلشان است.

دليل دومشان كه شيخ بزرگوار هم دارند اينكه مى‏گويند قرآن كتاب علمى است، در قرآن علم بما هو كان و ما يكون و بما كائن در او هست، اين قرآن يك ظاهرى دارد و آن ظاهر يك بطنى دارد، آن بطن يك بطنى دارد، تا هفتاد ميليون، بلكه يك معناى غير متناهى براى اين قرآن هست. وقتى اين جور
باشد، شما از اين كتاب علمى چه مى‏فهمى؟ به قول بعضى از اين اخباريين
مى‏گويند اسفار ملاصدرا از او چه مى‏فهمى با اينكه يك انسان گفته، حالا از قرآن چه مى‏خواهى بفهمى؟ قرآنى كه تجلى ذاتى حق با تمام اسماء و صفات او است، ما از اين قرآن چه مى‏خواهيم بفهميم؟

اين هم زرق و برق خوبى دارد و درست هم هست، امّا منافات با بحث ما ندارد قرآن شريف يك سفره‏اى است انداخته شده كه هر كس با اندازه وسعش از اين سفره مى‏تواند بخورد. يك ظواهرى دارد مثل «ان اللّه‏ على كل شى‏ء قدير»[4]، اين ظاهر يك بطنى دارد كه نمى‏فهميم، لازم نيست بفهميم، عرضى نيست، بلكه طولى است آن كس ديگر مثل طلبه مى‏فهمد يك بطنى، بطنى دارد آن را مفسر مى‏فهمد، نظير علامه طباطبايى، يك قدرى بالاتر آنكه نور قرآن را  مى‏يابد و يك قدرى بالاتر و اهل بيت (ع) چنانچه در تفسير آيات و روايات يك چيزهايى هست كه ما نمى‏فهميم، مثلاً «و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا».[5]

اين يك ظاهر دارد اينكه امت اسلامى شما يك الگو هستيد براى جامعه بشريت، چون شما امت وسطى هستيد و اسلام افراط ندارد. بنابراين يك
مسلمان شاهد است و الگو است براى جامعه بشريت، چنانچه پيامبر اكرم براى
اين امت اسلام الگوست، «و لكم فى رسول اللّه‏ اسوة حسنة»[6] دست هر كس اين را بدهيم كه آشنا به زبان عربى باشد مى‏تواند اين جور معنا كند چه رسد به يك طلبه. امّا امام صادق اين را قبول دارند و طرد نمى‏كنند و مى‏گويند يك معناى ديگر هم دارد كه در روايات هم آمده، نمى‏دانم روايت باشد بالاخره در كلمات آمده، معناى بطنى يا معناى تاويلى، يا به قول مرحوم علامه طباطبايى معناى جربى جَريى هرچه مى‏خواهى اسمش را بگذار، يعنى معناى دوم معناى دوم چى است؟ امام صادق مى‏فرمايند مراد از اين آيه ما هستيم، امت وسط، يعنى ما، مراد از شهادت هم يعنى شهادت در روز قيامت، شهادت بر اعمال.

«و كذلك جعلناكم امة وسطا»، يعنى ما «لتكونوا شهداء على الناس»، يعنى روز قيامت. «و يكون الرسول عليكم شهيدا»، يعنى پيامبر اكرم در روز
قيامت شهادت بر اعمال امت مى‏دهد، ائمه طاهرين: شهادت مى‏هند. اين
روايت تقريبا در حد تواتر است، كه مرحوم صاحب برهان روايات را نقل
مى‏كنند.

على كل حال اگر روايات مستفيضه را نگوييم، حالا به حد تواتر اين معنا را مى‏كند. كس ديگر پيدا مى‏شود از فرمايش امام صادق چيز ديگر مى‏فهمد و
مى‏گويد امام صادق علاوه بر اينكه شاهد بر اعمال هستند، واسطه فيض هم
هستند، سعه وجودى هم دارند. ما الان ما در محضر امام زمان هستيم چرا؟ براى اينكه اگر در محضر آنها نباشيم، روز قيامت چگونه مى‏خواهند شهادت بدهند؟ بايد تحمل در اين دنيا باشد، تا اداء شهادت در روز قيامت باشد. اين هم يك امر عقلى است كه از قرآن استفاده مى‏كنيم.

البته قرآن بضميه روايات كه ائمه طاهرين: واسطه فيض اين عالم هستند و اگر هم واسطه فيض به آن معنا را نفهميم، سعه وجودى بر عالم وجود دارند. الان اين مجلس ما در محضر مقدس حضرت ولى عصر است، يك قدرى بالاتر بايد امام زمان، قيومت هم بر من داشته باشند يعنى همان طور كه اين جلسه در محضر امام زمان است بايد دل ما هم بايد در محضر امام زمان باشد. براى اينكه الان اگر من درس بگويم رياءً گناه در سر حد كفر است، يا درس بگويم براى دنيا، گناه در سر حد كفر است، اگر بگوييم براى خدا و براى خاطر امام زمان ثواب در حد عصمت است، كه ملائكه مى‏آيند و بالهاى ملائكه فرش مى‏شود براى ما.

امام زمان اگر بخواهند روز قيامت شهادت بدهند كه اين ثواب بوده، بايد بر دل من مسلط باشد، اگر هم مى‏خواهد شهادت بدهد كه گناه بوده، بايد بر دل من مسلط باشد. لذا اگر بخواهند شهادت روز قيامت باشد، تحمّل شهادت مى‏خواهد و اين مسلتزم به اين است كه تسلط وجودى داشته باشند بر اعمال و  گفتار من، بلكه تسلط وجودى داشته باشند بر افكار من.

اين معانى را كى مى‏فهمد؟ مثل آن كسى كه مى‏خواهد واسطه فيض درست بكند به ضميمه روايات اهل بيت، كه مى‏گويد مراد از شهادت، يعنى در
روز قيامت اين معنا از او پيدا مى‏شود و اينها هيچ كدام با هم منافات ندارد،
يعنى معناى اوّل معناى ظاهر است، شما امت اسلامى الگو هستيد براى جامعه بشريت، معناى دوم، معناى سوم، معناى چهارم جرى است، يعنى آيه شريفه را جريان داديم كلى كرديم و مصاديق پيدا كرديم، يك مصداق آنكه امام صادق (ع) فرموده و يك مصداقش آنكه از كلام امام صادق (ع) استفاده كرديم و يك مصداقش آن. هفتاد مصداق، بلكه هفتصد مصداق، بلكه هفت ميليارد مصداق برايش هست. اينها همه طولى است و عرضى نيست كه با هم منافات داشته باشد.

كتاب علمى بودن منافات ندارد با اينكه ظواهر حجت باشد، جواهر و كتاب ملاصدرا هم همين است، يك نفر آدمى كه در ادبيت وارد باشد مى‏تواند
اسفار ملاصدرا را كان يكون معنا كند و برود تا آخر، و اما آيا چير هم مى‏فهمد؟ نه و بايد يك مقدار روشن باشد در فلسفه يك معناى ديگر مى‏فهمد يك مقدار روشن‏تر باشد.

من خيال مى‏كنم اين دليل هم نزاع لفظى باشد، يعنى اينكه اخبارى مى‏گويد قرآن كتاب عملى است، علم به ما كان و علم به ما يكون و علم به ما
كائن است، اصول هم مى‏گويد بله آنكه اخبارى مى‏گويد آن معانى علمى حجت نيست، اصولى هم مى‏گويد بله حجت نيست. آنكه اصولى مى‏گويد اينكه  ظواهر حجت است اين لفظهاى كان يكون و علمى بودن كتاب، منافات با اينكه الفاظ دال بر معنا است ندارد. ما الان اين را داريم صحبت مى‏كنيم كه آيا ترجمه قرآن اين حجت است يا نه؟ مى‏شود قرآن ترجمه دارد، آيا حجت است يا نه؟ و اين منافات ندارد با اينكه قرآن كتاب عملى باشد. اين هم دليل دوم.

دليل سوم: گفته‏اند كه قرآن متشابه است و چون متشابه است معنايش مختص به اهل بيت است و آنها بايد اين متشابه را معنا كنند و امّا تو بخواهى لفظ متشابه را معنا كنى نمى‏فهمى و نمى‏شود و لفظ متشابه اصلاً از ظواهر نيست.

اين دليل سوم نمى‏خواهد بگويد ظواهر حجت نيست، كه اگر قرآن ظاهر باشد حجت نيست، بلكه مى‏خواهد تخصصا بيرون كند، يعنى اصلاً قرآن ظاهر
نيست. اگر راستى اين درست باشد پس محكمات قرآن كجاست؟ خود قرآن در سوره آل عمران تصريح مى‏كند و مى‏فرمايد «منه آيات محكمات هن الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا اللّه‏ و الراسخون فى العلم».
[7]

اين حرف اخبارى اگر درست باشد سؤال مى‏كنيم پس محكمات قرآن كجاست؟ شما كه مى‏گويى از اوّل تا آخر متشابه است و اين آيه شريفه مى‏گويد بلكه بعضى از آيات محكمات است و پيروى كن، بعضى متشابهات است و پيروى نكن و از اهل او بپرس. اهل او كسيت؟ خدا پيامبر و ائمه طاهرين. الا اينكه بگويد همين هم متشابه است، كه يك حرف ديگر مى‏شود. امّا اگر تا اين  اندازه بى انصافى به خرج ندهد، خيلى جرأت مى‏خواهد كه كسى بگويد از اوّل قرآن تا آخر متشابه است و كسى چيزى نمى‏فهمد.

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1] ـ سوره قمر، آيه 17 و 22 و....

[2] ـ سوره محمد، آيه 24.

[3] ـ دعائم الاسلام، ح 1، ص 28.

[4] ـ سوره بقره، آيه 20.

[5] ـ سوره بقره، آيه 143.

[6] ـ سوره احزاب، آيه 21.

[7] ـ سوره آل عمران، آيه 7.