عنوان: ادله حجيت خبر واحد / بررسى دلالت آيه نفر
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

تمسك شده است براى حجيت خبر ثقه به آيه نفر. «فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفةً ليتفقّهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون».

اين آيه شريفه مربوط به ما طلبه‏ها است، كه مى‏فرمايد: به واجب كفائى يك عده‏اى كه لياقت طلبگى داشته باشند اينها بايد بروند و طلبه شوند و بر
گردند و براى مردم احكام بگويند تا آنها هم متقى شوند.

وجوب در اينجا وجوب مؤكدى است كه لولا در اينجا تحضيضيه است، غير از امر است كه ظاهر در وجوب است، ملامت شديد است از كسانى كه
اهميت به حوزه‏ها نمى‏دهند. اين آيه مباركه براى ما طلبه‏ها كه دلالت مى‏كند
براى كسى كه بتواند آينده ساز باشد، بيرون رفتن از طلبگى حرام است، كم كارى، يا بيكارى حرام است و آيه به خوبى به اين مقدار دلالت دارد.

براى حجيت خبر واحد مثل مرحوم نائينى كه مى‏فرمايند: بهترين آيات براى حجيت خبر واحد است.[1]

مرحوم آخوند تبعا لشيخ براى استدلال به اين آيه شريفه، براى حجيت خبر واحد 3 تقرير كرده‏اند. [2]

تقرير اوّل: كه در كفايه آمده و از مرحوم شيخ گرفته است، اين است كه مى‏گويد كلمه لعل را كه نسبت به خدا مى‏دهيم، آن معناى حقيقى او اراده
نمى‏شود و اين طور كلمات كه نسبت به ذات مقدس الهى مى‏دهيم از باب
خذالغايات و اترك المبادى است. شما مى‏فرماييد لعل زيدا قائمٌ نسبت به ما يعنى دوست مى‏دارم اين كار بشود، يعنى اى كاش مى‏شد. امّا نسبت به پروردگار عالم اين مبادى را بگذار كنار ترجى ايقاعى به قول مرحوم آخوند كه محال است در ذات خدا لذا مى‏ماند محبوبيت او. هر كجا ليت و لعل و امثال اينها استعمال مى‏شود درباره بارى تعالى از باب خذالغايات و اترك المبادى است، يعنى بند و بيل او را بگذار كنار و نتيجه‏اش را بگير.

لعلهم يحذرون معنايش اين است كه خدا مى‏گويد دوست دارم چنين باشد. وقتى دوست مى‏دارد انذار بشود معنايش است كه آن ملّا بگويد و آن قبول كند، اين محبوب خدا است. محبوب خدا است يعنى چه؟ يعنى حجيت خبر واحد. اين يك تقرير است، كه از لعل استفاده كنيم، بگوييم كلمه لعل، يعنى محبوبيت تلو او، محبوبيت تحذر و اين به معناى اين است كه دوست مى‏دارم كه بترسى، يعنى آنكه مى‏گويد كلامش حجت است و الا اگر آنكه مى‏گويد، كلامش حجت نباشد، كلامش پروردگار عالم بايد بگويد دوست ندارم كه حرف او را بپذيرى. اينكه مى‏گويد دوست دارم حرف او را پبذيرى، يعنى حرفش حجت است.  

تقرير دوم: گفته‏اند اين كلمه لولا كه لولاى تحضيضيه است، دلالت مى‏كند بر وجوب، يعنى واجب است كه ما ملّا بشويم، امّا نه فقط ملا شدن، بلكه وقتى كه ملا شديم برگرديم در ميان مردم و مردم را انذار كنيم. مى‏گويد اين واجب است، وقتى اين واجب شد، غاية الواجب واجبٌ، لعلهم يحذرون هم به منزله علت غايى است، يعنى ملا شدن براى اينكه مردم را بسازيم. تقريب اين است كه كه ملا شدن واجب است، غايت او هم واجب مى‏شود، چون انذار واجب است، پس تحذر واجب است. اين هم حرف دوم.

تقرير سوم: گفته‏اند از يك لازم عقلى استفاده كنيم و آن لازم عقلى اين است كه پروردگار عالم مى‏گويد شما بايد ملّا شويد و خواه نا خواه وقتى كه ملا شدند، بايد بروند در ميان مردم و مردم را هدايت كنند. اين واجب است. حالا اگر خدا به مردم بگويد حرف اين را گوش نكنيد، لازم مى‏آيد لغويت. به يك دسته بگويد برويد ملا شويد و برويد براى مردم نقل كنيد و به مردم بگويد حرف اينها را نشنويد. لازم مى‏آيد لغويت در كلام و در دستگاه ربوبى لغويت محال است.

بنابراين لعلهم يحذرون مى‏شود واجب و خبر واحد مى‏شود حجت، يعنى اينكه گفته برو مردم را انذار كن لازمه‏اش اين است كه مردم بپذيرند.

مرحوم آخوند در كفايه به هر 3 تقرير اشكال دارند. يكى اينكه گفتى كلمه لعل براى محبوبيت است. اين را مى‏پذيريم، اما واجب است يا نه؟ ديگر دلالت ندارد. اين يك ايراد.

ايراد ديگر كه مرحوم آخوند دارند، مى‏فرمايند آن زمان و اين زمان مثل هم مى‏ماند. الان منبرى‏ها منبر مى‏روند و آيه و روايت مى‏خوانند و مردم
مى‏ترسند و اينها كه حجيت خبر واحد نيست، اينها يك خطابه‏هايى مى‏گويند و
مردم هم از آن خطابه‏ها استفاده مى‏كنند و انذار پيدا مى‏شود و از آن انذار تحذر پيدا مى‏شود و زمان سابق همين بوده و تفاوتى با هم ندارند و معمولاً مردم از منبرى‏ها تا يقين پيدا نكنند قبول نمى‏كنند و وقتى كه دارد آيه و روايت مى‏خواند احتمال كذب در او نمى‏دهند.

ايراد سوم كه در ضمن كلامشان فهميده مى‏شود اين است كه گفته‏اند نمى‏خواهد بگويد خبر واحد حجت است همين مقدار مى‏خواهد بگويد كه
منبرى‏ها برويد بگوييد. اوّلى مى‏گويد، دومى مى‏گويد، سومى مى‏گويد،
چهارمى مى‏گويد، كم‏كم از آن انذارها تحذر پيدا مى‏شود و نمى‏خواهد بگويد
كه يك منبرى وقتى گفت، اين حتما بايد بپذيرد.

على الظاهر اين ايرادها هيچ كدام وارد نيست.

امّا آن محبوبيتى كه مرحوم آخوند مى‏گويند اعم است از واجب و مستحب، مى‏گوييم اعم باشد. معناى اعم اين است كه منبرى كه اگر در نماز
شب مى‏گويد مستحب است، تو قبول مى‏كنى، اگر در نماز ظهر بگويد واجب
است، قبول كنى؛ «ان كان واجبا فواجبٌ و ان كان مستحبا فمستحب». اين معناى عموميت است و معناى عموميت اين نيست كه حتما مستحب باشد، براى اينكه لعل يك معناى عامى دارد، به معناى محبوبيت است و محبوبيت عام است، پس دال بر وجوب نيست.

مى‏گوييم نه، بلكه محبوبيت هم دال بر وجوب است و هم دال بر استحباب، تا ببينيم متعلق چيست و حب به چه چيزى تعلق گرفته است.

لذا معناى لعلهم يحذرون اين مى‏شود كه ان اللّه‏ يحب اينكه تو بترسى از گفته او، «ان كان مستحبا فمستحب» نماز شب خوان مى‏شوى «ان كان واجبا واجبٌ»، نماز اوّل وقت خوان مى‏شوى. لذا اين ايراد وارد نيست.

ثم مهمتر از اين، اين لعل بين انذار و تحذر واقع شده و انذار مستحبى كه معنا ندارد، يعنى بترسد تا نماز شب خوان شود. اينكه معنا ندارد. تحذر يعنى
بترس. از چى بترس؟ معمولاً بترس يعنى از آتش جهنم بترس، از خدا بترس، از
مخالفت بترس، اصلاً در خود انذار و تحذر وجوب خوابيده است. 

لذا اين لعلهم يحذرون روى اين تقريبى كه آقايان كرده‏اند، معلوم نيست نماز شب را بگيرد، معلوم نيست كه انفاقات مستحبى را بگيرد و اينكه مرحوم
آخوند مى‏گويند اعم از مستحبات است، اصلاً معلوم نيست مستحبات را بگيرد
تا ما بتوانيم بگوييم «و ان كان واجبا فواجب و ان كان مستحبا فمستحب». لعل بين انذار و تحذير است و انذار و تحذير در ذات او خوابيده محبوبيت، يعنى به واجب بر مى‏گردد. درس خواندن و طلبه شدن واجب است، امر و معروف كردن، يعنى منبر رفتن و تبليغ كردن اين واجب است. واجب است مردم هم اين را بپذيرند و لعل ولو به معناى محبوبيت است، اما اينكه بخواهيم بگوييم مستحب، هيچ معنا ندارد. لذا اشكال اوّل مرحوم آخوند وارد نيست.

و امّا اشكال دوم كه مى‏فرمايند مربوط به انذار است و اينكه از انذار او متحذر بشوند و اين غير از خبر واحد است. اينها خطابه‏هاست و غير از نقل
روايت و حجيت خبر واحد و امثال اينها است. به مرحوم آخوند مى‏گوييم اينكه
منبرى روى منبر از خودش چيزى نمى‏گويد. چه مى‏گويد؟ روايت نقل مى‏كند و روايت را يك قدرى توضيح مى‏دهد، يا قرآن نقل مى‏كند و توضيح مى‏دهد امّا از خودش بگويد كه اين عبادت را انجام دهيد از خودش بگويد كه اگر بهشت مى‏خواهيد، فلان كار را بكنيد اينكه منبر نيست. پس لبّ كلام منبرى يك روايت يا آيه شريفه است، لعلهم يحذرون مى‏گويد حجت است. پس اين زمان و آن زمان ندارد، منبرى در همه زمانها روايت نقل مى‏كرده است و بعضى اوقات يك مقدارى توضيح مى‏دهد، اما خمير مايه‏اش و لب كلام او يك روايت، يا يك آيه است و قرآن مى‏گويد اين را بپذيريد. اين هم حرف دوم مرحوم آخوند كه خطابه است و پامنبرى مجبور نيست، بپذيرد. حرفى نيست كه به مقام شامخ مرحوم آخوند بخورد.

و امّا فرمايش سوم كه مى‏فرمايند اين منبريها يكى پس از ديگرى بايد بگويند، تا اين حالت تحذر پيدا كند، نه اينكه يك نفر بگويد.

به مرحوم آخوند مى‏گوييم اين كجاى آيه خوابيده است كه بايد جمعى بگويند تا حالت تحذر پيدا شود؟ الا اينكه مرحوم آخوند اين فلولا نفر من كل
فرقة را جمع استغراقى نگيرند و بگويند اين جمع مجموعى است. آيا مى‏شود
گفت؟ و اين استقراقى است، يعنى كل واحد. در اين فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفه اين طائفه يعنى يك دسته، ولى اين دسته يعنى كل واحد از آن يك دسته، «ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم»، نه دسته جمعى.

حرف مرحوم آخوند اين مى‏شود كه ما طلبه‏ها اگر بخواهيم تبليغ كنيم، بايد دسته جمعى برويم تبليغ كنيم، تا مردم يقين پيدا كنند و اين معناى آيه نيست. پس اگر شما بتوانيد از آيه عام مجموعى درست كنيد، يك معنايى پيدا مى‏كند، امّا خيال نمى‏كنم خود مرحوم آخوند هم بگويند اين عام مجموعى نيست و مسلم عام استقراقى است و اينكه مى‏گويد طائفه، مى‏خواهد واجب كفايى درست بكند. براى ما طلبه‏ها ماندن در حوزه‏ها واجب كفايى است، براى آنها كه پاى منبر هستند واجب كفايى است گرفتن؛ پس اين فرمايش مرحوم آخوند هم كه بگوييم «ليتفقهوا فى الدين ولنيذروا اليهم» يعنى دسته جمعى انصافا از آيه شريفه فهميده نمى‏شود.

تا اينجا آيه شريفه به درد دو چيز مى‏خورد: يكى اينكه وظيفه را براى ما طلبه‏ها سنگين مى‏كند و يكى هم وظيفه را براى امت تشيع و اسلامى سنگين مى‏كند و اينكه امت حوزه مى‏خواهد، «و لتكن منكم امّة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر»،[3] هيئت ناهون عن المنكر و امرون بالمعروف مى‏خواهد. اين يك مطلب.

مطلب دوم: اينكه حجيت خبر واحد از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود. فقط ايرادى كه در مسئله هست كه اگر اين را بتوانيد جواب بدهيد، آيه شريفه بهترين آيات است براى حجيت خبر واحد اين است كه اين لعلهم يحذرون اطلاق ندارد. اطلاق فردى دارد، براى اينكه جمع است، اطلاق زمانى هم مى‏توانيم بگيريم، براى اينكه «حلال محمد و حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة»،[4] امّا اطلاق احوالى اگر از آيه بخواهيد بگيريد، بگوييم لعلهم يحذرون در هر حالى ولو يقين نداشته باشيم و تعبدا بپذيريم، اين اطلاق كار مشكلى است. در كلام و مكالمه وقتى كه مى‏گويد جئنى برجل، گاهى اطلاق فردى دارد، يعنى شما مقدمات حكمت جارى مى‏كنى و مى‏گويى مولى در مقام بيان مرادش بوده، يك مردى مى‏خواسته و قرينه‏اى ذكر نكرده است، پير و جوان و جاهل و عالم ندارد، هر مردى را مى‏توانيد ببريد. به اين مى‏گوييم اطلاق فردى، يعنى از نظر فرد، رجل صادق بر اين، صادق بر اين و صادق بر آن است.

يك اطلاق زمانى هم ما بعضى اوقات مى‏خواهيم. مى‏گويد جئنى برجل، نمى‏دانم امروز را مى‏گويد يا هر روز. اگر امروز نتوانستيم رجل را ببرم آيا فردا
بايد اين رجل را ببرم يا نه؟ اطلاق زمانى جارى مى‏كنيم، مى‏گوييم: مولى در
مقام بيان مراد است و نگفت جئنى برجل يوم الجمعة، قرينه نياورد، پس اطلاق زمانى دارد.

يك اطلاق مقامى هم داريم كه اسم او را مى‏گذارند اطلاق حالى. در جئنى برجل بعضى اوقات شك مى‏كنى كه آيا اين رجل عالم باشد يا جاهل. در فردش كه گفته جئنى برجل عالم، آيا فقيه يا غير فقيه، جوان يا غير جوان. آن وقت بگوييم مولى در مقام بيان مراد است، حالى از احوال نگفت، پس مطلقِ حالات اراده كرده است. كه اين اطلاق حالى را هم گاهى احتياج به آن پيدا مى‏كنيم، كه در اصول به نام اطلاق مقامى ناميده شده است.

اگر ما بخواهيم اينجا با اين لعلهم حجيت خبر واحد را درست بكنيم، بايد اين جور بگوييم كه واجب است بر من بپذيرم. وقتى منبرى گفت، چه من يقين پيدا كنم يا نه، مظنه پيدا كنم يا نه. در اين حالات اگر بتوانيد مقدمات حكمت درست كنيد، خوب است. مى‏گوييم همه بايد تحذر پيدا كنيم، در هر زمان بايد تحذر پيدا كنند، چه صدر اسلام باشد، چه حالا، در هر حال بايد تحذر پيدا كنند، چه يقين پيدا كنيم، چه مظنه، تعبد باشد، يا غير تعبد.

اطلاق فردى را لازم نداريم، چون عام فردى داريم، چون لعلهم يحذرون جمع است و عام است. لذا راجع به آن اصلاً مقدمات حكمت ندارد.

اطلاق زمانى هم نمى‏خواهيم براى اينكه «حلال محمد حلال الى يوم القيامة»[5] - آن قاعده مسلم در اسلام - به ما مى‏گويد امروز و فردا ندارد و
اينجا اطلاق لازم نداريم.

فقط مى‏ماند اطلاق مقامى كه مى‏گوييم مولى در مقام بيان مراد بوده و قرينه ذكر نكرده و نگفته «لعلهم يحذرون اذا استيقنوا» و چون نگفته است اذا
استقينوا، بنابراين اگر هم يقين پيدا نكنيم بايد تحذر پيدا كنيم. پس خبر واحد
حجت است و آيه شريفه در مقام بيان لعلهم يحذرون نيست، آيه شريفه در بيان وظيفه ما طلبه‏هاست، در اين مقام است كه براى ما وظيفه‏اى درست كند.

لعلهم يحذرون علت غايى است، كه مراتب بر او شده است. نحوه تحذر چيست؟ آيه شريفه در مقام بيان او نيست، آيه شريفه در مقام بيان اين است كه يك دسته از امت اسلامى بايد بروند درس بخوانند و فقيه بشوند و بروند مردم را ارشاد كنند. امّا آن لعلهم يحذرون چون در مقام بيان نيست، نمى‏توانم بگويم مولى در مقام بيان مراد است. مى‏گويد من در مقام بيان نبودم، لذا مقدمات حكمت مى‏ماند و اطلاق‏گيرى نمى‏توانيم درست بكنيم.

بنابراين اين ايراد را كه من مى‏كنم اگر بتوانيد ردّ كنيد، دلالت آيه شريفه خوب است. مرحوم نائينى هم مى‏گويند دلالت او خوب است و ايرادهاى مرحوم آخوند وارد نيست و اين اطلاق نداشتن لعلهم يحذرون را اگر شما بتوانيد جواب بدهيد، آيه نفر خيلى بهتر از آيه نبأ است و اگر نتوانيد جواب
بدهيد اين آيه هم مثل آيه نبأ دلالت بر حجيت خبر واحد نمى‏كند.

 و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]- «فالانصاف انّ اللّه‏ الآية لو لم يكن اظهر من آية النبأ فى الدلالة على حجيةخبر العدل فلا تقصر عنها، فتأمل جيدا». فوائد الاصول، ج 3، ص 189.

[2]- كفاية الاصول، ص 342.

[3]- سوره آل عمران، آيه 104.

[4]- الكافى، ج 1، ص 58، كتاب فضل العلم، باب البدع و الرأى و المقائيس، ح 19.

[5]- الكافى، ج 1، ص 58، كتاب فضل العلم، باب البدع و الرأى و المقائيس، ح 19.