عنوان: ادله حجيت خبر واحد / روايات
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

مرحوم شيخ بزرگوار براى حجيت خبر واحد تمسك كرده‏اند به يك رواياتى و اعتراض شده به ايشان كه تمسك براى حجيت خبر واحد به خبر
واحد معنا ندارد.

مرحوم آخوند «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» در كفايه مى‏خواهند جواب اين  حرف را بدهند، لذا مى‏فرمايند دوم دليل براى حجيت خبر واحد، روايات است. بعد مى‏فرمايند اين روايات گرچه تواتر لفظى و تواتر معنوى ندارد، امّا تواتر اجمالى دارد و با يك تلگرافى و عبارات موجزى تواتر لفظى و تواتر معنوى و تواتر اجمالى را معنا مى‏كنند.

مى‏فرمايند: تواتر لفظى آن است كه روايات را تواطؤ كنند بر يك لفظى. كه ديگران مثال مى‏زنند به اين جمله «الاعمال بالنيات» و مى‏گويند اين تواتر لفظى دارد، براى اينكه بيش از صد روايت به صد سند، اين روايت را نقل كرده است، لذا تجمع روايات بر يك لفظى است. به اين مى‏گوييم تواتر لفظى است و امّا تواتر معنوى هم همين جا مرحوم آخوند مى‏گويند تواطؤ روايات بر يك معنايى است، گرچه تواطؤ بر لفظ ندارد، امّا همه يك چيز مى‏گويند و يك معنا دارند. به اين مى‏گوييم تواتر معنوى. مثال مى‏زنند به شجاعت اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه تواطؤ لفظى تاريخ ندارد امّا تواطؤ معنوى دارد. بعد
مى‏فرمايند اين دو نيست، يعنى اينكه ما رواياتى داشته باشيم كه تواطؤ لفظى و
تواطؤ معنوى داشته باشد بر حجيت خبر واحد، اين نيست. امّا تواتر اجمالى داريم و آن اين است كه به اندازه‏اى روايت آمده باشد كه يقين داشته باشيم كه بعضى از اين روايات از ائمه طاهرين عليهم‏السلام صادر شده است، مثلاً ده روايت صحيح السند و ظاهر الدلاله است كه اينها مى‏گويند خبر واحد حجت است و اين ده تا تواطؤ لفظى و معنوى ندارد. هر كدام براى معنايى آمده، امّا انسان يقين مى‏كند كه يكى از اين روايات از ائمه طاهرين عليهم‏السلام  صادر شده است. كه بعضى از بزرگان گردن مرحوم آخوند گذاشته‏اند، كه ايشان مى‏گويند اگر از نظر  سند ضعيف هم باشد چنين است. ده تا روايت ضعيف السند آمده در يك باب انسان علم عرفى پيدا مى‏كند.

اطمينان پيدا مى‏كند كه يكى از اينها از امام صادر شده است.

مرحوم آخوند مدعى هستند كه در روايات ما گرچه تواتر لفظى بر حجيت خبر واحد نيست، تواتر معنوى براى حجيت خبر واحد نيست، امّا تواتر اجمالى
هست و از اين تواتر اجمالى ما پى مى‏بريم كه خبر واحد حجت است.

بعدش مرحوم آخود «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» گير مى‏كنند و از جاهايى كه در مضيقه عجيبى واقع شده‏اند، همين جاها است. مى‏فرمايند حالا اگر اين را گفتى لازمه اين حرف اين است كه بايد اخص مضمونا را بگيرى، يعنى در ميان اين ده تا روايت آن اخص مضمونا، يعنى آنكه همه روايات دلالت بر او دارد را بگيرى و اخص مضمونا روايت عدل مذكى بتزكيه عدلين است، يعنى يك روايت صحيح السند كه همه راوى‏ها تزكيه و توثيق شده باشند، آن هم نه از يك راه، بلكه از دو راه، يعنى مثلاً مرحوم كشى با مرحوم نجاشى هر دوى اينها يك روايت را توثيق كرده باشند. اخص مضمونا اين است، براى اينكه اگر روايت ضعيف حجت باشد، اين هم حجت است، اگر هم روايت موثق حجت باشد، اين هم حجت است، اگر روايت حسن حجت باشد، اين هم حجت است و اگر روايت صحيح حجت باشد، اين هم حجت است. به اين مى‏گويند اخص مضمونا، يعنى همه آن روايتها كه ما از آن تواتر اجمالى درست كرديم، مى‏گويد اين روايت حجت است بعد دو دفعه از نظر علمى متوقف مى‏شود. مى‏فرمايند لازمه اين حرفها اين است كه كه شما بگويى روايتى حجت است كه صحيح السند باشد و  علاوه بر اين هر كدامشان هم مزكى بتزكيه عدلين باشند، دو نفر اين روايت را تعديل كرده باشند. آن وقت ما اين جور روايتى در فقه نداريم، يا خيلى كم داريم، ظاهرا ما نمى‏توانيم يك روايت پيدا كنيم كه اين تعديل شده باشد از دو نفر. معمولاً مرحوم كشى و مرحوم نجاشى و شيخ ثقه بودن آن را مى‏آورند و مى‏گويد «انه ثقة»، امّا «انه عدل» خيلى كم است، مخصوصا اينكه اگر دو نفر را احتياج داشته باشيم، هم مرحوم نجاشى و هم مرحوم كشى بگويند ثقةٌ عدلٌ. اين به چه درد شما مى‏خورد؟ به فرض ده تا روايت اين جور در فقه داشته باشيم به چه درد شما مى‏خورد؟

مرحوم آخوند مى‏گويند ما مى‏گوييم يك روايت اين جورى پيدا مى‏كنيم كه آن روايت به ما مى‏گويد مطلق خبر واحد حجت است. آنوقت خبر واحد را با
آن روايت حجت مى‏كنيم. بعد هم مى‏گويد فافهم.
[1] 

خلاصه حرف مرحوم آخوند اين است كه در كفايه مى‏گويند با تواتر اجمالى ثابت مى‏كنيم اوّلاً خبر واحد حجت است. ثم اخص مضمونا را مى‏گيريم
و با آن اخص مضمونا با آن تواتر اجمالى مى‏گوييم روايت مذكاى بتزكيه عدلين
حجت است. ثم روايتى پيدا مى‏كنيم كه مذكاى بتزكيه عدلين باشد، آن بگويد خبر واحد مطلقا حجت است و خبر واحد را مطلقا حجت مى‏كنيم به آن و بالاخره بر مى‏گردد به اينكه خبر واحد مطلقا حجت است به تواتر اجمالى، بعد هم مى‏گويند فافهم. 

معلوم است كه به مرحوم آخوند ايرادها وارد است:

اولاً: اين تواتر اجمالى را توى او گيرند كه يعنى چه يعنى. مثلاً اگر شما ده تا روايت صحيح السند داشته باشيد، آيا قطع پيدا مى‏كنيد كه يكى از اينها از امام عليه‏السلام صادر شده است؟ كى اين را گفته است؟ در تواتر معنوى و لفظى اين درست است كه انسان قطع پيدا مى‏كند كه اين معنا از امام عليه‏السلام صادر شده باشد. در حقيقت آن قطع و اطمينان حجت است، حالا اگر اين قطع پيدا بشود، تواتر درست مى‏شود و اگر قطع درست نشود تواتر درست نمى‏شود. ديگر تواتر اجمالى پيدا نمى‏كنيم. تواتر يا لفظى مى‏شود يا تواتر معنوى. امّا يك تواتر ديگر پيدا كنيم به نام تواتر اجمالى، كه مرحوم آخوند مى‏گويند، پافشارى هم دارند، ظاهرا پايه و اساسى هم ندارد براى خاطر اينكه تواتر لفظى، تواتر معنوى معناى او اين است كه به اندازه‏اى روايت داريم كه تواطؤ بر كذب امر محالى باشد. اگر اين پيدا بشود، يا تواطؤ لفظى است، يا تواطؤ معنوى. مثلاً صد لفظ داشته باشيم از اين آقا و آن آقا و آن آقا، اين مى‏شود تواتر لفظى. امّا اگر صد تا حرف مختلف داشته باشيم، كه يك مضمون را بگويد، اين مى‏شود تواتر معنوى امّا حالا ده تا لفظ داريم، آيا مى‏خواهد بگويد اين صادر شده؟ يا نه، مى‏خواهد بگويد اين لفظ از نظر معنا صادر شده؟ يا نه، مى‏خواهد بگويد يكى از اين ده تا صادر شده؟ اين به چه دليل؟ با ده تا روايت چه جور مى‏توانيم بگوييم يكى از اينها صادر شده است؟ اگر قطع پيدا بشود، كه همان تواتر معنوى است. اما اگر قطع پيدا نشود، ديگر تواتر اجمالى معنا ندارد.

لذا انسان نمى‏تواند اين فرمايش مرحوم آخوند را به عنوان يك دليل در مقابل تواتر معنوى در مقابل تواتر لفظى بپذيريد. و اينكه چند روايت پيدا بشود، من مى‏گويم از اين چند روايت ضعيف السند من اطمينان دارم يكى از اينها از ائمه طاهرين عليهم‏السلام صادر شده همين مى‏شود تواتر معنوى و اگر هم اطمينان پيدا نشود، ده تا عدم مى‏شود هيچى.

لذا آقا كه مى‏گويد ده نخ را بگذاريم پهلوى هم يك طناب مى‏شود، بر مى‏گردد به اينكه اين همان تواتر معنوى است، يا تواتر لفظى.

و اين را هم بايد توجه داشته باشيم كه آنها كه تواتر لفظى، تواتر معنوى درست مى‏كنند، مى‏دانند يك كلاغ چهل كلاغ هم هست در ميان مردم، مى‏دانند يك شايعه يك شهر را پر مى‏كند، با اينكه اساس او دروغ است و اين شايعه در عموم مردم زياد است. لذا بايد اطمينان ما در تواتر معنوى، اطمينان ما در تواتر لفظى اين شايعه را طرد بكند. همان كه صاحب معالم معنا كرده‏اند و مرحوم آخوند هم اينجا دارند، تواطؤ بر كذب او محال باشد. از همين جهت درست شدن تواتر معنوى در فقه ما بسيار مشكل است، از همين جهت صاحب معالم نتوانسته‏اند مثال فقهى درست بكنند، رفته در شجاعت اميرالمؤمنين عليه‏السلام. براى  تواتر لفظى نتوانسته چيزى را پيدا كنند، رفته‏اند «الاعمال بالنيات» را در روايات سنى و شيعه درست كرده‏اند.[2] بعد هم خيلى‏ها يك فتامل دارند و اگر حساب كنيم صدِ هشتاد حرفها شايعه است، اين را بايد متوجه باشيم. مخصوصا اينكه صدِ هشتاد حرفها اوّل يك كلمه است، كم‏كم كه جلو مى‏رود، همان مثال عوامانه، يك كلاغ چهل كلاغ مى‏شود.

لذا ما اگر بخواهيم يك تواتر درست كنيم، بايد ترك كنيم اين شايعه را و نشود بگوييم اين شايعه است. به قول صاحب معالم محال باشد كه بگوييم
شايعه است. اگر ما بخواهيم تواتر معنوى درست كنيم، بايد به اندازه‏اى
گفته‏هاتكرار شده باشد، هم در زمانهاى مختلف، نه در يك شهر و يك زمان
-كه احتمال توطئه - ندهيم. در زمانهاى مختلف، در مكانهاى مختلف به
اندازه‏اى باشد كه علم عادى باشد، بطورى كه محال باشد بر اينكه توطئه‏اى در
كار باشد.
 

از نظر ثبوتى تواتر لفظى را مى‏شود درست كرد، تواتر معنوى را هم مى‏شود درست كرد. حالا از نظر اثباتى داريم يا نداريم، فعلاً بحث ما نيست.

و امّا تواتر اجمالى كه مرحوم آخوند مى‏گويند از نظر ثبوتى انسان لنگ است، يعنى با ده تا روايت ضعيف السند چه طور شما مى‏توانيد بگوييد كه من
اطمينان دارم كه يكى از اينها از امام عليه‏السلام صادر شده است؟ اگر اطمينان و علم
عادى آمد، مى‏شود همان تواتر معنوى و در تواتر معنوى هم بايد اخص مضمونا را گرفت يعنى همان شجاعت اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه تواتر معنوى روى آن است. و خصوصيات هيچ كدام حجت نيست.

اميرالمؤمنين عليه‏السلام در جنگ بدر چه كه كردند، حجت نيست، در جنگ تبوك بودند، يا نبودند، اينها تاريخ است و خصوصيات و معلوم نيست. امّا بر
روى هم يك حرف اجمالى هست و آن اينكه اميرالمؤمنين عليه‏السلاماشجع الناس
است. لذا تواتر معنوى هم همين است كه خصوصيات را نمى‏شود گرفت، بلكه اخص مضمونا را مى‏شود بگيريم و اينكه مرحوم آخوند مى‏گويند تواتر اجمالى حجت است و اخص مضمونا را بايد گرفت. به مرحوم آخوند مى‏گوييم آقاى  آخوند در تواتر معنوى هم مسلم بايد اخص مضمونا بگيرى، تا تواتر معنوى شما درست بشود، و الا در تواتر معنوى اگر نخواهى اخص مضمونا بگيرى، نمى‏توانى تواتر درست بكنى براى اينكه روى خصوصيات اطمينان و قطع عادى نيست.

لذا اشكال اوّل ما به مرحوم آخوند اين است كه ما غير از تواتر لفظى و تواتر معنوى، ديگر نمى‏توانيم يك تواتر را قبول كنيم به نام تواتر اجمالى.

حالا قبول كنيم كه تواتر اجمالى داريم، ايشان مى‏گويند بايد اخص مضمونا گرفت. امّا اخص مضمونا را كه در جاهاى ديگر فرموده‏اند، هم نظير
استاد ما مرحوم آقاى بروجردى نقل كرده‏اند و مرحوم آقاى مشكينى كه حاشيه
بر كفايه دارند، مرحوم كمپانى و مرحوم نائينى و مرحوم آقا ضياء اينها نقل مى‏كنند كه ايشان فرموده‏اند اخص مضمونا عدلِ مذكى بتزكيه عدلين است.

ايراد ما به مرحوم آخوند اين است كه اين اخص مضمونا نيست. در روايات ما آنكه اخص مضمونا است، روايت صحيح السند است، امّا آنكه
مشهور است در ميان اصحاب و تلقى به قبول شده، اين است كه بايد روايت
معتمد عليها عند الاصحاب باشد.

معتمد عليها عند الاصحاب را قدماء مى‏گفتند كارى به سند ندارد، همين مقدار كه فقهاء روايت را قبول داشته باشند، به او مى‏گفتند مقبوله و اين روايت صحيح السند است.

متأخرين از علامه به اين طرف مى‏گفتند آن روايات اهل بيت منقسم مى‏شود به چهار قسم: كه مسلمانها، چه شيعه و چه سنى مى‏گويند: روايات يا  صحيح است، يا حسن، يا موثق است، يا ضعيف.

1ـ روايت صحيح السند، يعنى مذكى بتزكيه عدل واحد، آن هم عدل نه، بلكه خبره لازم نيست كه ما براى مرحوم كشى، يا مرحوم نجاشى، را يا مرحوم شيخ اثبات عدل براى آنها بكنيم، بلكه همين اثبات خبرويت كافى است كه بگوييم اين روايت صحيح السند است.  

2ـ روايت حسن: گفته‏اند آن روايتى است كه راوى آن امامى باشد، امّا نه ثقه. درباره‏اش خوبى گفته شده باشد و تعريف او شده باشد، گفته باشند انه عالم، ورع، انه عالم، شجاع.

3ـ روايت موثق را گفته‏اند، مى‏خواهد راوى آن مسلمان باشد، يا مسلمان نباشد، بلكه راستگو باشد.

4ـ روايت ضعيف را گفته‏اند آن است كه اين 3 قسم نباشد.

و ما ديگر روايتى در ميان اين روايتها درست بكنيم به تزكيه عدلين، اين را ديگر نداريم. لذا اگر هم تواتر اجمالى بگيرند و اخص مضمونا هم بگيرند، ديگر
اخص مضمونا او اين قدر بالا نيست، شهادت نمى‏خواهد بدهد، بلكه بينه است
كه مربوط به شهادت است. امّا راجع به اثبات وثاقت راوى به «انه ثقة»، «معتمد عليها» همين مقدار كه مرحرم نجاشى بگويد ثقةٌ، كفايت مى‏كند.

حالا براى اينكه اخص مضمونا را يك مقدار بالا برده باشيد، بگوييد مرحوم كشى و مرحوم نجاشى هر دو گفته باشند ثقه، اين هم ظاهرا در كلمات
نيست كه بگوييم مذكى بتزكيه خبروين و اخص مضمونا، روايت صحيح السند
است، هم پيش سنى و هم پيش شيعه. اخص مضمونا روايت معتمد عليها در  پيش قدماست لذا اين روايت مسكونى كه سنى هم هست، به او بگويند مقبوله، معتمد عليها عند الاصحاب و بيش از اين اخص مضمونا نداريم. اين هم حرف دوم ما كه با مرحوم آخوند داريم.

حرف سوم ما كه با مرحوم آخوند داريم، اين فافهم ايشان است، كه آقا ما يك روايت صحيح السند پيدا كنيم كه بگويد مطلق خبر واحد حجت است،
نداريم، اصلاً نمى‏توانيم پيدا كنيم. در ميان روايات، از اوّل فقه تا آخر فقه را من
گشته‏ام، روايتى پيدا نمى‏كنيم كه امام صادق عليه‏السلام بفرمايند كه خبر واحد حجت است. اين را نداريم ضعيف السند باشد، نداريم صحيح السند هم باشد نداريم.

بله امام صادق عليه‏السلام گاهى در خصوصيات بعضى را توثيق كرده‏اند مثل اينكه فرموده‏اند: «العمرى ثقة». كه عثمان عمرى يكى از نواب اربعه است كه از اصحاب امام هادى عليه‏السلام است. امام هادى عليه‏السلام مى‏فرمايند «العمرى ثقةٌ فما ادّى اليك عنى، فعنّى يؤدى»،[3] گفته او، گفته من است. اين جور روايات را داريم امّا موردى است و روايت موردى كه نمى‏تواند براى ما كار كند. آنكه ما مى‏خواهيم روايت صحيح السند درست كنيم كه بگويد خبر واحد حجت است، اين را ما نداريم.

لذا اينكه مرحوم آخوند مى‏گويند مى‏گرديم كه يك روايت صحيح السند پيدا كنيم كه بگويد خبر واحد حجت است، نداريم. شايد هم فانهم ايشان اشاره
به همين باشد. امّا من با قطع مى‏گويم چنين روايتى نداريم.

و ما سابقا گفته‏ايم كه بيش از هزار روايت هست، كه نمى‏گويد خبر واحد  حجت است، بلكه مفروغ عنه گرفته است كه خبر واحد حجت است و اين بالاتر از اين است كه بگويد خبر واحد حجت است.

لذا تواتر معنوى هست - آن هم خيلى قوى - بر اينكه مطلق خبر حجت است. بله قدر متيقن او خبر ثقه است و خبر ضعيف اصلاً خبر نيست، خبر ضعيف يعنى شايعه و آنكه بايد دور انداخت. پس خبر ثقه مفروغ عنه است كه حجت است كه در همين جلد 18 وسائل در مقدمات كتاب قضاء، در همين باب 9 و 10 و 11  بيش از 500 روايت هست كه مفروغ عنه گرفته كه خبر واحد حجت است.

حتى آن رواياتى كه قوم به آنها تمسك مى‏كردند براى عدم حجيت خبر واحد، ما مى‏گفتيم توى همين روايتها خوابيده است كه خبر واحد حجت است.

 

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



[1]- كفاية الاصول، ص 346.

[2]- معالم الدين و ملاذ المجتهدين، ص 341.

[3]- الكافى، ج 1، ص 329، باب فى تسمية من رآه عليه‏السلام، ح 1.