عنوان: بررسى مؤداى روايات من بلغه
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ديروز درباره اين بود كه معناى  روايات من بلغ چيست.

گفتم قدماى از اصحاب مى‏گفتند اين روايات براى ما استحباب درست مى‏كند، كه اگر يك روايت ضعيف السندى به شما گفت فلان زيارت آنقدر
ثواب دارد،  يعنى مستحب است. قدماء اين جورى مى‏گويند كه روايات من بلغ براى مااستحباب درست مى‏كند.

 ديروز ما ايراد داشتيم و مى‏گفتيم قبل از اينكه روايت بيايد استحباب درست كند، بايد زمينه داشته باشد و دليلى نمى‏تواند زمينه ساز باشد لذا
مى‏گفتيم حرف قدماء از اين جهت اشكال دارد.

حرف دوم، حرف مرحوم شيخ بود كه گفتند پروردگار عالم ثواب را مى‏دهد، اما نه بعنوان استحباب، بلكه بعنوان رجاء، بايد نيت او اين باشد كه
بعنوان رجاء مى‏آورم، اگر مطابق با واقع است، مستحب و الا ثواب انقيادى دارد و روايات من بلغ ارشاد است؛ عقل ما هم همين را مى‏گويد كه اگر نمى‏دانى واجب است يا نه، بياور بعنوان رجاء. لذا شيخ انصارى مى‏فرمايند اين روايات بيش از حكم عقل ديگر دلالت ندارد و روايات ارشادى است.
[1]

اين را هم ما اشكال داشتيم كه اگر مطلق و مقيد درست بكنيم و بواسطه روايت محمد بن مروان، رواية هشام را تقييد كنيم، حرف مرحوم شيخ خوب
است، اما اگر تقييد نكنيم، رواية هشام مطلق است و بخواهيم بگوييم ارشادى است نمى‏شود گفت. اين هم حرف دوم بود.

حرف سوم، حرف مرحوم نائينى بود كه شاگردهاى مرحوم نائينى، من جمله مرحوم حكيم، آقاى خوئى و امثال اينها روى او پا فشارى دارند، كه
مرحوم نائينى مى‏فرمايند اين روايات براى ما سند درست كن است، من بلغه شى‏ء من الثواب كان له اجر ذلك، يعنى سند ضعيف بجاى سند صحيح است  و آنچه مربوط به مستحبات است، سند لازم ندارد.
[2] ايرادى كه ديروز ما داشتيم اين بود كه مى‏گفتيم تخصيص زدن با اين گونه بيان جايز نيست.  مگر امام عليه‏السلام نمى‏توانستند بگويند ما در شبهات سند نمى‏خواهيم و همين مقدار كه شما يك چيزى ببينيد روايت بمنزله صحيح السند مى‏شود و عمل بكنيد و مى‏شود صحيح السند؟ مى‏شود بگويى كه امام بجاى اين گفته ما بلغه شى‏ء من الثواب فعمله كان له اجر ذلك و لو لم يقله رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم؟ اينكه عبارت گوئى نيست، اين يك نغز و معما مى‏شود، يعنى نغز بگوييم و در حقيقت در روايات ما يك معما باشد، كه از امام عليه‏السلام بپرسيم مرادتان از اين و من بلغه شى ء من الثواب فعلمه چيست، امام  عليه‏السلام بگويند مراد من اين است كه در مستحبات روايات ضعيف السند بمنزله روايت صحيح السند است.

لذا حرف مرحوم نائينى يك حرف دقى و عقلى و اصولى  است ،كه عرف پسند نيست، يعنى نمى‏شود اين معنا را تحميل بر عرف كنيم.

حرف ديگر هم در مسأله هست و آن اينكه شما مى‏خواهى صدق العادل را تخصيص بزنى، وقتى مى‏خواهى صدق العادل را تخصيص بزنى يك حرف
اينكه اصلاً صدق العادل آيا تخصيص بردار است؟ مى‏شود تخصيص زد، كه بگوييم تصديق عادل كن الا اينجا؟ عرف نمى‏تواند. بپذيرد فاسق را بايد طرد
كرد؛«ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا»
[3] فاسق را طرد كن. حالا بگوييم روايات من بلغ آمده تخصيص مى‏زند اين صدق العادل را. خيلى بعيد است انسان اين جور بگويد. معنايش اين است كه تصديق كن عادل را در خبر واحد و اما خبر واحدى كه مربوط به مستحباب است، اين لايشرط فى العدله. توسعه باشد همين است تخصيص هم باشد، همين است، و اينها عرف پسند نيست، نظير آن عامهايى كه آبى از تخصيص است، اين هم آبى از تخصيص است.

ايراد مهم‏تر از  اين  دو، اين است كه در باب حجج و ادله، بقول خود مرحوم نائينى تتميم كشف است. كه اين از قول شيخ بزرگوار گرفته شده، كه اگر
مى‏گويد خبر عادل را به او عمل بكن، تتميم كشف كرده است، يعنى اين روايت كه براى ما مظنه مى‏آورد، صدى نود مى‏نماياند واقع را، يا صدى هفتاد
مى‏نماياند واقع را. حجيت خبر واحد مى‏آيد مى‏گويد صد درصد، تتميم كشف مى‏كند ناقص را كامل مى‏كند.

در باب حجج و ادله همه‏اش اينجورى است، كه بقول مرحوم شيخ و خود مرحوم ناينيى تتميم كشف است، وقتى اينجور باشد، اگر يك روايت بنماياند كه كشف در اينجاناقص است، اين ديگر نمى‏تواند تتميم كشف باشد مثل مانحن فيه «من بلغه شى‏ء من الثواب فعمله كان له اجر ذلك ولو لم يقله رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم»اين لم يقله به رسول اللّه‏ يعنى اين كاشف نيست، يعنى اين ممكن است مطابق با واقع نباشد و خود لم يقله به رسول اللّه‏ بجاى اينكه تتميم كشف باشد، تنقيص كشف است و ما در باب حجج تميم كشف مى‏خواهيم، نه تنقيص كشف.

ما در باب حجيت خبر واحد اينجورى مى‏خواهيم:«العمرى ثقتى فماادى اليك عنى فعنى يؤدى».[4] اين را مى‏گويند تيم كشف كه از امام هادى يا امام
عسگرى عليه‏السلام، يا هر دو مى‏پرسند كه عمرى چه وضعى دارد؟ آنكه يكى از نواب خاص امام زمان است ؛ آنوقت در يك روايت دارد:«العمرى ثقتى، فما ادى اليك عنى فعنى يؤدى»، است، گفته او گفته من است. به اين مى‏گوييم تتميم كشف. يا در روايت ديگر دارد:العمرى و ابنه ثقتان فما ادّيا اليك عنى، فعنّى يؤديان»،
[5] عمرى و پسرش هر دو ثقه‏اند و گفته آنها، گفته من است و گفته من، گفته آنهاست. حالا بجاى اينكه بگويد گفته او گفته من است، مى‏گويند اگر هم درست نباشد، ما ثواب او را به تو مى‏دهيم.

در حقيقت اينجورى مى‏شود: عمرى ثقةٌ فما يؤدى عنه و ان لم يؤدى عنى، فانّه حجة. خود ما هم استعمال هايمان همين جور است كه مى‏گويم ايشان ثقة است، گفته او گفته من است، كار او كار من است. اين را مى‏گوييم تتميم كشف، اين را مى‏گوييم خبر واحد بجاى علم مى‏نشيند، اين را مى‏گوييم اينكه امام صادق عليه‏السلام آمده آن نقص را كشف كرده است و اما اين روايت مى‏نماياند آنجا كه نقص دارد؟ مى‏گويد اين نقص را هم دارد، اما حالا ما قبول مى‏كنيم و ثواب او را به تو مى‏دهيم؟ من بلغه شى‏ء من الثواب و لو لم يقله رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم
ثواب او را به تو مى‏دهيم و لو اينكه مطابق با واقع هم نباشد؟

اين نمى‏سازد با اينكه ما بخواهيم بگوييم در خبر واحد در مستحبات عدالت شرط نيست، ثقه نيست، بلكه خبر ضعيف نازل منزله خبر صحيح است.

ظاهرا نمى‏شود حرف مرحوم نائنيى را پذيرفت،اما انصافا حرف خوبى است و به عقيده من شايد اينكه قدماء مى‏گفته‏اند اين روايات من بلغ مستحب
درست مى‏كند، مرادشان همين حرف مرحوم نائينى باشد، كه مى‏خواهند بگويند اين روايات تصحيح مى‏كند سند مستحبات را و مى‏گويد در باب مستحبات لازم نيست راوى ما ثقه باشد، يا عادل باشد.

حرف خوب است، اگر بتوانيد جواب اين سه ايراد را بدهيد و مخصوصا ايراد اول، اينكه آقا گفتن عبارت براى تصحيح سند، ظاهرا نمى‏شود استعمال
شى‏ء در غير وضع له است. اين هم قول سوم و من خيال مى‏كنم حرف مرحوم نائينى خوب باشد اما دليل ندارد اگر دليل او بتواند درست بكنيد حرف مرحوم نائينى خيلى خوب است.

حرف چهارم حرف استاد بزرگوار ما مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» است. ايشان مى‏فرمايند اين روايتها سياق و نسق، آن سياق و نسق اين آيه شريفه است كه «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها».[6] اينها ترغيب و تحريص است باينكه مردم رو بياورند به مستحبات. «من يطع اللّه‏ والرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه‏ عليهم من النبين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا».[7]

مردم رو بياورند به اطاعت خدا، متقى بشوند مردم مقدس بشوند. لذا مى‏رساند او را به آنجا، كه ثواب تفضلى او را مى‏رساند به پيغمبر اكرم هم در
قيامت، هم در بهشت. مثلاً اگر انسان اين دعاء را بخواند، گناهش آمرزيده مى‏شود. اينها استحقاق نيست، تفضلى است. ايشان مى‏فرمودند: زيارت
ابى‏عبداللّه‏ عليه‏السلام از همين باب است.

چشم پيامبر كه به امام حسين عليه‏السلام افتاد فرمودند: اى عايشه يك دسته‏اى از امت اين حسين من را مى‏كشند و اين در كربلا دفن مى‏شود. هر كس زيارت او برود، هر قدم كه برمى دارد خدا ثواب يك حج و يك عمره به او مى‏دهد. عايشه تعجب كرد. پيامبر پى در پى ثواب را زياد كردند. اين چه ثوابى است؟ ثواب تفضلى است.

حضرت امام مى‏فرمودند اين هر قدم يك حج و يك عمره چه ثوابى است؟ اين با من بلغه شى‏ء من الثواب كان له اجر ذلك و لو لم يقله رسول
اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مثل هم است، يك نسق و سياق دارد و اين روايات من بلغ بقول ايشان آمده كه دانه بريزد و كبوتر بگيرد. يكدفعه دانه را مى‏ريزند، براى اينكه اين استحقاق دارد، يك دفعه كارش تفضلى است، به اين معنا كه دانه مى‏ريزد، كبوتر بگيرد. خداوند عالم با اين روايت كه تور است، مى‏خواهد بنده بگيرد. ترغيب و تحريص مردم به عبادات است هر قدمى كه نود حج و نود عمره ثواب
ندارد، بلكه تفضل است.

يك روايت از امام رضا عليه‏السلام هست كه سؤال مى‏كنند يابن رسول اللّه‏ چرا متشابه در قرآن است؟

حضرت يك جواب مثل خودشان مى‏دهند مى‏فرمايند متشابه در قرآن است براى اينكه مردم محتاج به ولايت باشند، مردم اطراف ما را بگيرند،

براى اينكه «من بكى او ابكى او تباكى وجب له الجنة».[8]

لذا ايشان مى‏فرمودند نسق اين روايتها نسق آنها «و من يطع اللّه‏ و الرسول»[9] است «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»[10] است «من زار
الحسين عليه‏السلام بعله موته فله الجنة وجب الجنة»
[11] است فردا هم يك مقدار درباره‏اش صحبت مى‏كنيم.

 

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]-فوائد الاصول، ج 1، ص 477.

[2]-رجوع كنيد به فوائد الاصول، ج 3، ص 412.  

[3]-سوره حجرات، آيه 6.

[4]-الكافى، ج 1، ص 329، باب فى تسمية من را،  عليه‏السلام، ح 1.

[5]-همان

[6]-سوره انعام، آيه 160.

[7]-سوره نساء، آيه 69.

[8]  و من بكى و ابكى واحدا فله الجنة، و من تباكى فله الجنة». بحار الانوار، ج 44، ص 288، باب ثواب البكاء على مصيبته و مصائب سائر الائمة  عليه‏السلام، ح 27.

[9]-سوره نساء، آيه 69.

[10]-سوره انعام، آيه 160.

[11]-ارشاد المفيد، ص 491.