عنوان: دوران امر بين متباينين / روايات حلّ
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ديروز راجع به اين روايت حلّ بود كه حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏فرمودند اين روايتها مختص علم اجمالى است، كه خواه ناخواه شبهه بدوى را هم مى‏گيرد و ايشان مى‏فرمودند اين كل شى‏ء فيه حلال و حرام به ما مى‏گويد اطراف علم اجمالى است براى اين كه در شبهه بدويه فيه حلال و حرام نيست. شما مثلاً در شبهه بدوى، ظرفى هست كه نمى‏دانى نجس است يا نه، يا نمى‏دانى اين غذا حلال است يا نه، اگر حلال است و حرام نيست، اگر حرام است حلال نيست. اما «فيه حلالٌ او حرام» آنجا فرض مى‏شود كه دو تا اناء باشد. اين انائين مشتبهين «فيه حلالٌ حرام»؛ يك كدام حلال است، يك كدام حرام است، با هم مشتبه شده نمى‏دانم كدام حلال است كدام حرام است.

يكى هم كلمه بعينه است كه مى‏فرمودند ظهور دارد در اطراف علم اجمالى، براى اين كه اگر يك ظرف را ندانى اين نجس است يا پاك، يك ظرف
را ندانى اين حرام است يا حلال و گفتى رفع مالايعلمون، يا كل شى‏ء طاهر حتى تعلم، ديگر اين بعينه بگوييم حلال است معنا ندارد؛ اين خودش حلال است. اين بعينه آنجا درست در مى‏آيد كه دو تا ظرف داشته باشيم لا بعينه اين نجس باشد، يا لابعينه حرام باشد، وقتى معلوم شد مى‏شود بعينه نجس. گفته‏اند اين كلمه بعينه هم ظهور در اين دارد كه روايت شريف مربوط به اطراف علم اجمالى است نه شبهه بدويه، چون شبهه بدويه فيه حلالٌ و حرامٌ ندارد، شبهه بدويه بعينه ندارد پس روايت مربوط به علم اجمالى است. لذا حضرت امام مى‏فرمودند اين فيه حلالٌ و حرام يعنى اطراف علم اجمالى چون طرف دارد و اين بعينه يعنى اطراف علم اجمالى و در شبهه بدويه فيه حلال و حرام نيست و در شبهه بدويه بعد از آنكه فهميدى حرام است ديگر استعمال بعينه معنا ندارد.

يك روايت[1] را ديروز خوانديم، كه مرحوم حضرت امام مى‏فرمودند اين روايت ضعيف السند است و نمى‏شود به او تمسك كرد و الا اگر صحيح السند
بود، مى‏شد به آن تمسك بكنيم وبگوييم اطراف علم اجمالى اصل جارى است.

حرف ما ديروز اين بود كه روايات صحيح السند است و صحت روايت را ديروز بيان كرديم و راجع به اين فيه حلال و حرام هم مى‏گفتيم فرمايش امام
ظهورش خوب است، فقط اشكالى كه هست اين است كه اين كل ما كان فيه حلال و حرام يك چيز فرض كرده است كه اگر بخواهيم حرف حضرت امام را بزنيم بايد بگوييم كل مجموعة فيه حلال و حرام و اين خلاف ظاهر است، بايد بگوييم كل شيئين فيه حلال و حرام و از شى‏ء شيئين اراده بكنيم، خلاف ظاهر است.

اما ما يك يحتمل در تقدير مى‏گيريم و از شى‏ء مشكوك اراده مى‏كنيم، كل شى‏ء، يعنى كل مشكوك قرينه او هم حتى تعلم است. آن حتى تعلم قرينه است براى اين كه اين كل شى‏ء يعنى كل مشكوك؛ مى‏شود كل مشكوك فيه حلال و حرام، يعنى يحتمل فيه حلال و حرام. آن وقت فهو لك حلال حتى تعرف الحرام بعينه و بعينه را معنا مى‏كنيم به اين كه خود نجاست را بدانى، تا خود نجاست را ندانى پاك است.

لذا به حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» عرض مى‏كرديم: همانطور كه فيه حلال و حرام ظهور دارد در اطراف علم اجمالى، اما بايد از شى، شيئين اراده كنيم و اين خلاف ظاهر است، يك خلاف ظاهر ديگر هم هست و آن اين كه از شى‏ء اراده كنيم مشكوك و فيه حلال و حرام را تصرف در او نكنيم، كدام يك از  اين دو احتمال اقرب است؟ ديروز مى‏گفتيم اگر بدهيم دست عرف بالاخره بايد تاويل كند و از شى‏ء مشكوك اراده كند، آسان‏تر است براى او تا اين كه از شى‏ء شيئين اراده بكند.

آن وقت گفتم روايت دوم[2] قرينه است براى روايت اول كه از شى‏ء مشكوك اراده كنيم، براى اين كه روايت 2 اينجور بود كه «كل شى‏ء لك حلال
حتى يجيئك شاهدان» در آنجا از كل شى‏ء چه اراده مى‏كنيم؟ مشكوك و آنجا نمى‏خواهيم بگوييم كل شى‏ء لك حلال يعنى فيه حلال و حرام، اين را كه ندارد تا ما بگوييم اطراف اجمالى است، پس از كل شى‏ء اراده مى‏كنم كل مشكوك را، مى‏شود «كل شى‏ء يحتمل فيه حلال و حرام فهو لك حلال، حتى يجيئك شاهدان، يعنى حتى تعلم». اين روايت قرينه است بر اين كه در آن روايت اول هم مراد از كل شى‏ء يعنى كل شى‏ء يحتمل فيه حلال و حرام.

روايت 4 - «و عن ابيه، عن صفوان، عن منصور بن حازم، عن بكر بن حبيب». روايت صحيح السند است و اشكال در روايت نداريم. مخصوصا اين
كه صفوان بن يحيى هم در سند واقع شده است.

«قال: سئل ابو عبداللّه‏ عليه‏السلام عن الجبن و انّه توضع فيه الانفحة من الميتة قال: لا تصلح»، اگر ميته در چيزى واقع شد نجس است. «ثم ارسل بدرهمٍ فقال: اشتر من رجل مسلم و لا تسأله عن شى‏ء» يك درهم دادند به ايشان و فرمودند برو پنير بگير از مسلمان و سؤال از او نكن كه چيست و همان يد دليل بر صحت است و بياور پنير را بخوريم.

اين روايت شاهد اين است كه اينها مى‏گفتند پنير مايه از ميته است، گوسفندهايى كه مى‏ميرند اين پنير مايه او را در مى‏آورند و اين پنير مايه را از
او پنير درست مى‏كنند. مثل اين كه ديده بودند و آن ديد آنها مشهور شده بود در ميان مسلمانها كه ميته را نجس مى‏دانند، لذا سؤال و جواب مى‏كردند و حضرت هم مرتب مى‏فرمودند پاك است، پاك است. به چه مناسبت؟ از اين روايت فهميده مى‏شود كه يكى، يك جا، اما اين مسلمان كه الان دارد به تو پنير مى‏فروشد يد اين مسلمان براى تو صحت است، بازار مسلمان براى تو صحت است و همين مقدار كفايت مى‏كند. راجع به تو شبهه بدوى است و اصل هم نمى‏خواهد، همان مسلمان بودن، اصالة الصحة فى يد المسلم، همان سوق، اصالة الصحة فى سوق براى تو مى‏گويد پاك است، كه اصلاً احتياج به كل شى‏ء لك حلال هم نداريم.

و اين روايت سوم يك چيز ديگرى هم به ما مى‏خواهد بگويد و آن اين كه مى‏خواهد بگويد روايت اول از باب جريان اصل نيست، از باب اصاله الصحة
فى فعل المسلم است، از باب اصالة السوق است. لذا كل شى‏ء فيه حلال و فيه حرام حتى تعلم، ياكل شى‏ء لك حلال در آن پنير حتى تعلم، اينها يعنى اصالة الصحة فى فعل المسلم و اگر اين را بپذيريد اصلاً اصالة الصحه‏اى كه معناى او اصل است كه سابقا درباره او صحبت كرديم، كه يكى رفع مالا يعلمون بود و يكى كل شى‏ء لك حلال و مى‏گفتيم اين دو روايت مربوط به برائت نيست ،مربوط به اين است كه اگر شما نمى‏دانى چيزى حلال است يا حرام و از بازار مسلمانها بخريد، آن بازار به شما مى‏گويد اين حلال است، مى‏خواهد رفع ما لايعلمون داشته باشيد، يا نداشته باشيد و اصالة الصحة مقدم است بر رفع ما لايعلمون. خيلى‏ها اصالة الصحة را مثل ما اماره مى‏دانند، آنها هم كه اصل مى‏دانند اين اصل مقدم است حتى بر استصحاب. اين جريان اصل از باب رفع ما لايعلمون نيست، از باب كل شى‏ء لك حلال نيست بلكه از باب اصالة الصحة فى فعل المسلم است، بلكه از باب اصالة السوق است، از باب اصالة اليد است. اگر اين عرض من باشد اصلاً روايت 1 سالبه به انتفاء موضوع است، شباهت دارد به اصل و در حقيقت اصل نيست.

روايت 5 - «و عن ابيه، عن محمد بن سنان، عن ابى الجارود». اين ابى الجارود توثيق نشده، الا اين كه صفوان بن يحيى از او روايت نقل مى‏كند،
مرحوم ابن قولويه هم از او روايت نقل مى‏كند، مرحوم على بن ابراهيم در تفسيرش از او روايت نقل مى‏كند و اين سه تا او را توثيق كرده‏اند، قطع نظر از اين كه در كتب اربعه زياد از او روايت نقل مى‏كنند، آن هيچى، خود اينها گفته‏اند ما نقل نمى‏كنيم الا عن ثقةٍ و اينها از او روايت نقل كرده‏اند و اين كه شنيده‏ايد روايات ابى الجارود ضعيف السند است، اين طور نيست و اين كه ابى الجارود را از رجال بيرون كرده‏اند و مى‏گويند اين غالى بوده است، منافات ندارد كه بگوئيد غالى است،اما بدتر از نوفلى و سكونى نيست، اما از نظر روايت كه توثيق هست. لذا منافات ندارد كه شيخ طوسى بگويند غالى است، اما ابن قوليه از او روايت نقل بكند، پس  روايت معتبر است.

«قال سألت ابا جعفر عليه‏السلام عن الجبن فقلت له: اخبرنى من راى انّه يجعل فيه الميتة»، اين كه ما از شما سؤال مى‏كنيم براى اين است كه ديده‏اند پنير درست مى‏كنند از پنير مايه‏اى كه از ميته است. «فقال: امن اجل مكان واحد يجعل فيه الميتة حرّم فى جميع الارضيين؟ اذا علمت انّه ميتة فلا تاكله و ان لم تعلم فاشتر و بع و كل»؛ اگر مى‏دانى ميته است كه هيچى و الا برو بخر و بخور. اين بخر مى‏شود، سوق مسلمين. بعدش باز حضرت همين را تاكيد مى‏كنند و مى‏فرمايند: «واللّه‏ انّى لاعترض السوق فاشترى بها اللحم و السمن و الجبن، واللّه‏ ما اظن كلهم يسمّون هذه البربر و هذه السودان»؛[3] فرمود بازار مسلمانها را اگر بخواهى در او دقت بكنى چيزى در او باقى نمى‏ماند. اين بربرها و سودانى‏ها كه بسم اللّه‏ نمى‏گويند، اما بازار، بازار مسلمانهاست حضرت فرمودند برو بگير و بخور. اما آيا اين را از راه كل شى‏ء لك حلال يا از راه سوق فرمودند؟ حضرت مى‏فرمايند از راه سوق. از راه كل شى‏ء لك حلال يا از راه اصالة الصحة؟ حضرت مى‏فرمايند از راه اصالة الصحة.

اين روايتها به ما مى‏گويد وسواسى گرى موقوف، ظن به نجاست هم ولو قوى باشد حجت نيست و سوق و اصالة الصحة براى ما كار مى‏كند. و اگر گفتم كل شى‏ء فيه حلال و حرام، اين مربوط به آن رفع ما لايعلمون نيست، مربوط به اين است كه اگر پنير مايه بعضى از اوقات ميته است، بازار مسلمانها براى تو حجت است. اگر اين باشد، اين روايتهاى باب 61 از بحث ما بيرون است، نه حرف ماست و نه فرمايش مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه». بحث بعد فردا.

 

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]- وسايل الشيعه، ج 17، ص 90، باب 61 از ابواب الاطعمة المباحة، ح 1.

[2]- وسايل الشيعه، ج 17، ص 91، باب 61 از ابواب الاطعمة المباحة، ح 2.

[3]- وسايل الشيعه، ج 17، ص 91، باب 61 از ابواب الاطعمة المباحة، ح5.