عنوان: تنبيهات دوران امر بين متباينين/ آيا اجتناب از ملاقى شبه محصوره لازم است؟
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما درباره ملاقى شبهه اطراف علم اجمالى بود، كه اسم او را مى‏گذارند ملاقى شبهه محصوره، آيا اين ملاقى پاك است يا نه؟ به عبارت
ديگر آيا مى‏توانيم اصل در ملاقى جارى بكنيم يا نه؟ مثال خوبش اينكه مى‏داند فرش نجس است، اما نمى‏داند كجاى فرش نجس است، حالا با پاى‏تر مى‏رود روى فرش، حالا نمى‏داند پاى‏تر به نجس برخورد كرد يا نه. به اين مى‏گوييم ملاقى شبهه محصوره. آيا پا- يعنى ملاقى شبهه محصوره - پاك
است يا نه؟

حرف هايى كه قوم زده‏اند زديم و ديديم مسأله، مسأله‏اى مشكل بود. اما به نظر ما ملاقى شبهه محصوره پاك است، نه به آن روش كه آقايان آمده‏اند
بلكه به يك روش ديگرى، يعنى ما سه تا دليل داريم براى اين كه ملاقى شبهه محصوره پاك است.

دليل اول: اگر يادتان باشد در مقدمه دوم، مقدمه‏اش را گفتيم و آن اين است كه عقل ما كه مى‏گويد از اطراف علم اجمالى بايد اجتناب كنى، نمى‏گويد در اطراف حرمت هست، در اطراف نجس هست بلكه از باب اشتغال است، از باب مقدمه علميه است. يعنى مثلاً اگر مى‏دانى يا عبا نجس است يا قبا، عقل ما مى‏گويد از عبا و از قبا هر دو اجتناب كن، روايت هم مى‏گويد از عبا و از قبا هر دو اجتناب كن. اين حكم عقل است، حكم شرع است، اما اين حكم نمى‏گويد هم عبا و هم قبا نجس است، بلكه حكم مى‏كند كه حتما يكى از آنها پاك است، يكى از آنها نجس است، چون نمى‏دانى كدام است از هر دو اجتناب كن، به قاعده اشتغال يقينى، برائت يقينى، به قاعده مقدمه علميه. كه حتى فقها احكام را هم در كل واحد بار نمى‏كنند؛ اگر بداند يكى از دو ظرف شراب است، حالا يكى از دو ظرف را بخورد و شراب نباشد، مسلم حد ندارد، يكى از دو ظرف را بداند نجس
است و يكى را بخورد، بعد ببيند آب است، مسلم دهان نجس نيست و حتى آنجا كه درست از كار دربيايد باز فقهاء احكام و آثار واقع را بار براو نكرده‏اند. دو تا زن هستند، مى‏داند يكى زن خودش است، يكى زن اجنبى، بايد از هر دو اجتناب كند. اگر نكرد و با يكى از آنها مقاربت كرد، بعد ديد زنا از كار درآمد، فقها مى‏گويند حد ندارد، اما عقاب دارد، چون بايد از هر دو اجتناب بكند و نكرده است.

مسلّم است پيش فقهاء كه حكم واقع بر آنها كل اطراف بار نيست، بلكه اجتناب از آنها براى خاطر مقدمه علميه است، براى اشتغال است. وقتى چنين باشد ملاقى اثر است، وقتى ملاقى اثر باشد، عقل ما مى‏گويد «اجتنب عن النجس فى البين»؛ يا از اين يا از آن، اما آثارى كه بار است بر كل واحد، عقل ما و روايات ما اثر را بار نمى‏كند. علم اجمالى هر اثرى دارد بار مى‏كند تنجيز تكليف هر اثرى دارد بار مى‏كند، اما بخواهيم آثار واقع را اطراف علم اجمالى بار كنيم، آن را دليل نداريم كه بگوييم كل واحد نجس است، عقل ما مى‏گويد اجتناب كن، اما نجس نيست. لذا اجتنب بخاطر مقدمه علمى كه در اين چاه نيفتى.

آنكه دليل داريم اينكه اجتناب از خودش بكنيم نه اجتناب از اثرش، براى اين كه اجتناب از اثر بايد واقع داشته باشد، تا اجتناب از اثر داشته باشد يعنى در شبهه بين زن خودش و زن اجنبى بگويم هذا اجنبيه، نمى‏تواند بگويد، وقتى نتوانست بگويد، اثر بار بر او نيست، يعنى با اين زن زنا كردن حرام است، اما عرق اين حرام باشد، اين حد بر او واجب باشد، نيست. چرا؟ دليل ندارد حد آنجاست كه بداند اين زنا است و اين نمى‏داند زنا كرده است يا نه، عرق جنب از حرام آنجاست كه بداند اين اجنبيه است و اين نمى‏داند اين زن اجنبيه است يا نه، پس آثار واقع را بخواهيم بر كل واحد بار كنيم دليل نداريم. از خودش بايد اجتناب كرد، از قبا و عبا هر دو بايد اجتناب كند و نماز نخواند، چون مى‏داند در نجس نماز خوانده است. لذا اگر در يكى از قبا يا عبا نماز خواند و بعد فهميد نجس نبوده است، نمازش درست است و اگر آثار بار بود بايد نماز باطل باشد. لذا اشتغال يقينى، برائت يقينى مى‏گويد از هر دو اجتناب كن. با احدهما نماز بخوان، اين هم نمى‏شود. چرا؟ چون نمى‏دانى شرط را آوردى يا نه. عقل تو مى‏گفت نمى‏شود در اين ها نماز بخوانى، حالا اين مخالفت كرد و با يكى از اينها نماز خواند، بعد فهميد كه با اينكه نماز خوانده نجس نبوده است، مسلّم نمازش درست است و اگر آثار واقع در اطراف علم اجمالى بار باشد اين بايد در نجس نماز خوانده باشد و نمازش باطل باشد و احدى از فقها اين را نگفته است و
نمى‏شود اين را ملتزم بشويم. مثل اينكه از انائين مشتبهين بايد اجتناب بكنيم، به معنا اينكه اگر واقع از كار در آمد عقاب دارد. اين را مى‏گويند قاعده اشتغال. حالا يكى از ظرفها را خورد و نجس از كار در آمد، دهانش را بايد آب بكشد و عقاب هم بايد بشود. اگر هم يكى از ظرفها را خورد و پاك از كار در آمد، نبايد دهانش را آب بكشد، كتك مخالفت با واقع ندارد، ولى كتك تجرى دارد - يعنى كتك مخالفت باعلم اجمالى - كتك علم اجمالى و كتك تجرى غير از كتك واقع است. لذا آنها كه مى‏گويند جرأت على المولى حرام نيست اينجا هم مى‏گويند كتك هم ندارد. پس بنابراين نجاست واقعى نجس است و احكام بر او بار است نه معلوم النجاسه. علم اجمالى كه نمى‏تواند چيزى را نجس بكند بلكه علم تفصيلى هم نمى‏تواند؛ اينها همه طريقند. علم تفصيلى طريق الى الواقع است، علم اجمالى طريق الى الواقع است، به اين معنا كه عقل ما مى‏گويد از هر دو اجتناب كن تا به واقع برسى. مى‏داند نماز جمعه و نماز ظهر يكى از اين دو واجب است. عقل ما مى‏گويد هر دو را بايد بياورى. حالا اگر از عقل بپرسند اينكه هر دو را بايد بياورند يعنى هر دو بر من واجب است؟ مى‏گويد نه، بلكه يكى از اين دو بر تو واجب است؛ اينكه مى‏گويم هردو را بياور بقاعده مقدمه
علميه است، بقاعده اشتغال يقينى برائت يقينى است. چون اشتغال يقينى، برائت يقينى مى‏خواهد، به تو مى‏گويم هردو را بياور. حالا اين اگر نماز جمعه نخواند و واقع و نفس الامر نماز ظهر براى او واجب بود، مسلم كتك ندارد، چون وظيفه را كه نماز ظهر بوده آورده است. بله كتك تجرى رادارد، يعنى كتك مخالفت علم به معنا تجرى از مولا، تجرى على العقل. اما اگر يك نماز خواند و مخالف با واقع در آمد اين كتك واقعى مى‏خورد، مى‏گويند چرا نماز نخواندى؟ مى‏گويد نمى‏دانستم. مى‏گويند علم اجمالى كه به تو گفت هر دو را بياور و چون نياوردى كتك مى‏خورى. كتك را روى واقع مى‏خورد و اينجا نمى‏تواند بگويد معذورم. اگر شبهه بدوى بود كل شى‏ء حلال جارى مى‏كرد و او را معذور مى‏كرد و چون علم اجمالى است، علم اجمالى مثل علم تفصيلى حجةٌ، حجةٌ بين العبيد و الموالى و بيش از اين كه علم اجمالى نمى‏تواند اطراف را حكم واقعى بدهد و در علم اجمالى عقل نمى‏تواند بگويد اين دو كاسه كه مى‏گوييم از هر دو اجتناب كن، نمى‏تواند بگويد هر دونجس است.

دليل دوم ما اين است كه مى‏گفتيم اصل در اطراف علم اجمالى جارى است و مى‏گفتم مرحوم آخوند در كفايه و استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى و استاد ما مرحوم داماد مى‏گفتند اصل در اطراف علم اجمالى جارى است و مانعى ندارد براى اينكه كل واحد مشكوك است. دو ظرف را مى‏دانم احدهما نجس است دست مى‏گذارم روى اولى، مى‏گويم اين نجس است يا نه؟ مى‏گويى نمى‏دانم. مى‏گويم كل شيى‏ء طاهر حتى تعلم. روى آن دومى هم مى‏گويم كل شيى‏ء طاهر حتى تعلم. مى‏گويد «النجس فى البين» را چه كار مى‏كنيد؟ مى‏گويم آن شبهه
احتماليه اگر نجس بود چه كار مى‏كرديد؟ يعنى در شبهه بدويه نمى‏دانم نجس است يا نه، كل شيى‏ء طاهر جارى مى‏كنيد، يا اينكه واقعا نجس است، كل شيى‏ء طاهر را كه جارى كرديد، آن نجس واقعى را چه كار مى‏كنيد؟ مى‏گوييم كه مولى رفع يدمى كند از تكليف. جمع حكم واقعى و ظاهرى به همين شد؛ در جمع بين حكم واقعى و ظاهرى تصرف مى‏شود در حكم واقعى و شارع رفع يد مى‏كند از
تكليف. اينجا هم همين طور است؛ وقتى كل شيى‏ء طاهر در هركدام جارى كرديم حرمت را شارع مقدس رفع يد مى‏كند. وقتى حرمت برداشته شد، نجس هست، اما حرام نيست. يقين دارد نجس خورده، اما نمى‏داند حرام خورده است يا نه، براى اين كه مولى رفع يد كرد از تكليف.

فرق است بين نجس خوردن و حرام خوردن و خيلى جاها نجس مى‏خورد، اما حرام نيست. شراب مى‏خورد در حال اضطرار، يا نجس نماز مى‏خواند، با
حال اضطرار، در حال مرض يك ماه نجس مى‏خورد، اما اين حرام نيست. گفته اطراف علم اجمالى هم همين جور است، چون كه نجس مى‏خورد اما حرام نيست. الا اينكه ما مى‏گفتيم در علم اجمالى يحريقهما و يتيمم جلوى ما را مى‏گيرد، يعنى روايت و دليل داريم كه از اطراف علم اجمالى بايد اجتناب كرد، آن روايت مى‏آيد، مى‏گويد از اطراف علم اجمالى بايد اجتناب كرد. مرحوم آخوند هم در كفايه همين جور جلو آمده، كه روايت مى‏گويد از اطراف علم اجمالى بايد اجتناب كرد، اما چون بحث اصولى بوده، نمى‏گويند و ايشان اينجاها مى‏گويند در اطراف علم اجمالى اصل جارى است و اگر كسى بگويد مخالفت قطعيه است، مى‏گوييم نه، مولى رفع يد از تكليف كرده است.

حالا بياييم سر بحث خودمان يحريقهما ويتيمم مى‏گويد اجتناب از آن دو تا و اما اجتناب از اثر اين دو دليل نداريم. يحريقهما و يتيمم مى‏گويد از اين ظرف
و از آن ظرف اجتناب كن، اما از ملاقى او هم اجتناب كنم يا نه؟ دليل ندارد. وقتى دليل ندارد كل شيى‏ء طاهر حتى تعلم در ملاقى جارى است و اين دليل شايد بهتر از دليل اول هم باشد.

مرحوم آقاى داماد خيلى اين طرف و آن طرف مى‏زدند براى اين كه در اطراف علم اجمالى اصل جارى بكنند. ايشان مى‏گفتند اگر من و آقاى آخوند
مى‏خواهيم اين كار را بكنيم براى خاطر اين است كه آن مباحث بعدى برايمان صاف بشود، يعنى آنجا كه مبتلابه نيست، آنجا شبهه غير محصوره است، آنجا كه اضطرار است، آنجا كه ملاقى شبهه محصوره است. اين فروعاتى كه بعد مرحوم آخوند بار مى‏كند، اين چهار فرع روى حرف مرحوم آخوند و آقاى بروجردى و آقاى داماد خيلى آسان مى‏شود، يعنى يحريقهما و يتيمم فقط به ما مى‏گويد از هر دو اجتناب كن، اما اگر يكى مورد اضطرار باشد ديگرى چى؟ ساكت مى‏شود، آن ديگرى كل شيى‏ء طاهر دارد. يكى مبتلابه باشد و يكى مبتلا به نباشد چى؟ آنكه مبتلا به نيست هيچى، آن ديگرى كل شيى‏ء طاهر دارد. اگر شبهه غير محصوره است چى؟ آنها كه مبتلا به است كل شيى‏ء طاهر دارد. ملاقى شبهه محصوره چى؟ آن ملاقى و طرف ملاقى يحريقهما و يتيمم، بايد اجتناب بكنم، در ملاقى از هم كل شيى‏ء طاهر دارد. مرحوم آخوند هم در كفايه همين جورها مشى مى‏كنند، يعنى وقتى مى‏فرمايند اصل در اطراف علم اجمالى جارى است، بعد مى‏فرمايند اينكه مى‏گويم اصل جارى است براى اين كه
مى‏خواهم مطالب بعد را آسان كنم، مى‏خواهم آثار واقع را بار بر طرفين نكنم و چون مى‏خواهم آثار واقع را بار بر طرفين نكنم، لذا مى‏گويم اصل در اطراف علم اجمالى جارى است. اين هم دليل دوم. دليل سوم براي فردا ان شاء الله.

 

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.