عنوان: صفات رذيله
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى درباره اخلاق يعنى صفات رذيله و صفات حسنه از مهمترين مسائل در اسلام است پيش عقل است و در اين باره يك مقدارى در جلسات قبل صحبت كردم چيزى كه بايد توجه به آن داشته باشيم اين است كه اتفاقا هر چه عقل ما مى‏گويد واجبتر هر چه قرآن و روايات مى‏گويد واجب مؤكد معمولاً مردم به آن اهميت نمى‏دهند و شايد يك در هزار باشد شايد كمتر اينكه در صدد باشد مهذب بشود. راستى اقلاً بيست و چهار ساعت يك ساعت هم درس اخلاق بخوانند مطالعه اخلاقى بكند در صدد باشد رذالت را از فضيلت بشناساند و آنجا كه رذالت است در صدد رفع آن باشد كجا پيدا مى‏شود الان شما نخبه‏ها آيا در بيست و چهار ساعت وقت حسابى براى اين گذاشتيد عموم مردم چنين هستند اين يك مصيبت است يعنى از يك طرف قرآن 11 تا قسم بخورد بعد از 11 تا قسم بفرمايد «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» پس از 11 تا قسم با دو سه تا تأكيد رستگارى فقط و فقط مال كسى است كه مهذب باشد بى بهره است شقى است جهنمى است آن كسى كه صفت رذيله‏اى بر دل او حكمفرما باشد اين از يك طرف امّا از طرف ديگر اهميت مسلمانها به اين مسئله اهميت روحانيت به اين مسئله بسيار كم است و حالا چه بايد كرد چه بايد گفت و اين جلسات قبل ما هم به خوبى به ما مى‏فهماند اينكه اگر صفت رذيله‏اى باشد بالاخره كار خودش را مى‏كند حالا ممكن است در مواقع عادى آتش زير خاكستر باشد امّا يك وضع استثنايى بيايد جلو، كار خودش را مى‏كند يعنى مثلاً يك آدم پول پرست ممكن است متقى باشد و وقتى متقى شد آن تقوايش جلو گير باشد حق مردم را حق مردم بداند حق خودش را حق خودش بداند امّا يك وضع استثنايى بيايد جلو كه يك دفعه به شما مى‏گفتم ظاهرا مى‏گفتم مرحوم حاج آقا حسين قمى آن مرجع تقليد كه عالى بوده است انصافا هم از نظر علم هم از نظر عمل بزرگان نقل مى‏كنند ايشان با كمال شهامت مى‏گفتند من تا يك ميليون عادل هستم يعنى مى‏دانم اطمينان دارم يك ميليون به من بدهند بگويد دينت را به من بده نمى‏دهم اگر بگويند گناه بكن نمى‏كنم امّا حالا بيشترش را، بگويند قم را به شما مى‏دهيم بگويند يك غيبت كن يك كسى را زمين بزن مى‏فرمودند كه نمى‏دانم چه كسى مى‏تواند بگويد مى‏دانم يك كسى بگويد كه «و اللّه‏ لو اعطيت الا قاليم السبعه و ما تحت افلاكها على ان اعصى اللّه‏ فى غلة اصلبها جلب شعيره ما فعلته» عالم هستى را به من بدهند بگويند كه به يك مورچه ظلم بكن پوست جو را از دهانش بگير من كه على هستم نمى‏كنم چه كسى مى‏تواند حالا اميرالمؤمنين كه به جاى خود چه كسى مى‏تواند اين جور بگويد آن كسى كه مهذب باشد راستى دنياى حرام پيش او اهون از همه چيز باشد اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مى‏گويد «دنياكم» از بادى كه از دماغ بز بيرون بيايد عطفة عنس دنياكم از آن استخوان خوكى كه در دست آدم خوره‏اى باشد دنياكم كه از اين كفشى كه وصله دارد و اصلاً هيچ ارزشى ندارد لذا همان هم بر مى‏گردد به اين كه درخت رذيله اين پول پرستى از دل بايد كنده شود و در راه شرع در راه عقل بيفتد همان كه اميرالمؤمنين مى‏فرمايد الا اينكه حقى را اثبات كنم باطلى را از بين ببرم و الا اگر صفت رذيله‏اى باشد حالا متقى نماز شب خوان و حسابى مقيد به ظواهر شرع امّا كار خودش را مى‏كند صفت رذيله كار خودش را مى‏كند الا اينكه پروردگار عالم به واسطه تقوايش ترحمى بكند وضع استثنايى برايش جلو نيايد و الا اگر در امتحان بيفتد حتما رفوزه مى‏شود شما مى‏دانيد كه علم خيلى بالا است «تفكر ساعة خير من عبادة سنه من عبادة ستين سنه من عبادة سبعين سنه من عبادة الف سنه من عبادة الوف سنه» تا ببينيم چه عملى از چه كسى و براى چه امّا همين عمل اگر بار ديگرى كه تهذيب نفس باشد نباشد ممكن است علمش او را نگه بدارد نگه هم مى‏دارد مسلم نگاه مى‏دارد امّا يك وضع استثنايى بيايد جلو همان علم وسيله مى‏شود براى شقاوتش براى جهنمش است مى‏گويد هر چه علمش بيشتر شقاوتش بيشتر تا در گوشه مدرسه و در گوشه خانه راستى با تقوا است امّا وقتى كه يك رياست آمد جلو اين بتواند خودش را نگه بدارد اين كتاب موش و گربه خيلى كتاب خوبى است انصافا خيلى و اى كاش اين طنزها كه در اين كتابها كه قبلاً براى ما نوشته شده بود اين جور كتابها و حالا ديگر كتاب موش و گربه رفت و چه به جايش آمد اين كتاب موش و گربه خيلى خوب است قضيه گربه را مى‏گويد و مى‏گويد تا وضع عادى بود حسابى امّا ناگهان وضع استثنايى دو به اين چنگ و دو آن به چنگال يك به دندان شد شير غران چقدر خوب است تا پول ندارد عالى است راستى مقدس است مقيد است امّا آن وقتى كه پول آمد در تاريخ هم زياد ديديم ابى حمزه بطائنى مى‏شود يازده هزار دينار براى يازده هزار دينار منكر حضرت امام رضا عليه‏السلام شد اينها را ما بايد در تاريخ مطالعه بكنيم فسيروا فى الارض يازده تا امر دارد در قرآن «فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبت ظالمين عاقبت الفاسقين» اين همين‏ها را مى‏گويد آقا برو در تاريخ ببين ابو حمزه بطائنى مقدس بود وكيل امام موسى كاظم هم بود خيلى تقيد به ظواهر شرع يك وضع استثنايى آمد منكر حضرت رضا شد چرا؟ پول پرست بود يعنى به عبارت ديگر آن رذيله پول غريزه پول بر آن تسلط داشت ديگر بردش به آنجا كه خاطر خواه اوست ديگر آن وقت هم اين جور كه به كم قانع نيست صفت رذيله شيطان و نفس اماره هم همين جور است اگر نفس اماره بر كسى مسلط بشود اگر يك كسى از صفات رذيله اين شيطان درون شيطانهاى درون بر كسى مسلط بشود از كم شروع مى‏كند امّا به كم قانع نيست مخصوصا توجيه گرى‏ها ديگر كار را مى‏رساند به آنجا توجيه مى‏كند توجيه مى‏كند و حرام خدا را حرام مسلّم خدا را حلال مسلم خدا مى‏كند ديگر هر چه علمش بيشتر مى‏تواند بيشتر توجيه بكند حالا اين عالم باشد همين است بلعم باعور، بلعم باعور از نظر روايات ديگر از بس خباثت كرد قرآن قضيه‏اش را آورده و «و اتل عليهم نبا الذى اتيناه من آياتنا» يعنى بگو شما سير تاريخ بكنيد «و اتل عليهم نبا الذى اتيناه من اياتنا» مثل اينكه علمش موجب شده علم لدنى هم پيدا كرده بالاخره عالم بود عالم امّا پول امّا رياست ترغيب و تحريص در رياست رسيد به آنجا كه در مقابل حضرت موسى قد علم كرد و چه قد علم كردنى شد آخوند دربارى آن هم آن جورى كه حضرت موسى را مى‏خواست زمين بزند و تا آخر ما شما قطعا بيش از هزار مورد بلد هستيد براى مريدها و براى پاى منبريهايتان هم گفتيد ولى آنكه الان بايد توجه به آن داشته باشيد اينكه آن صفت رذيله بيدار است ما خواب باشيم يا بيدار آن كار خودش را مى‏كند دنبال فرصت است وقتى فرصتى جلو آمد ديگر كار خودش را مى‏كند غريزه جنسى باشد همين است كه ممكن است مثلاً جوان باشد جلوى غريزه جنسى را نيروى قوى باشد اراده قوى باشد آن غريزه جنسى را كنترل مى‏كند امّا اگر اين شهوترانى اين هوى و هوس اين از بين نرود ممكن است پير بشود وقتى پير شد غريزه جنسى هم ندارد امّا آن ريشه‏ها كار بكند كار را برساند به اينجا كه سن ظاهرا در سن هشتاد، نود بود اين جمله را من از او ديدم كه در يك كتاب نوشته بود كه چه مانعى دارد كه زن قرضى دو سه روز اين زن مال رفيقش باشد زن رفيقش مال خودش يك كسى كه راستى دنيا روى آن حساب مى‏كند از نظر فلسفه حالا فلسفه بلد نبوده است دنيا چيزى سرش نمى‏شود دنيا فلسفه ندارد و الا الفباى ملاصدرا را هم بلد نبود ولى على كل حال دنيا روى اين حساب مى‏كرد روى راسل انگليسى يك آدم فيلسوف پيرمرد برايش مهيا از نظر ارضاى غريزه جنسى امّا چون در دل رسوخ كرده بود هوى و هوس ديگر كار را مى‏رساند به اينجا كه يكى از بزرگان به من مى‏گفت البته غير اهل علم مى‏گفت من مبتلا شدم به يك زنى در جوانى از اول شب تا به صبح هر چه اين زن گفت و كرد متابعت نكردم توانستم پا بگذارم روى نفس اماره توانستم شهوت را كنترل كنم ديگر تمام شد خدا عاقبتمان را به خير كند مى‏گفت در بيست سال بعد سى سال بعد مبتلا شدم به همين زن از اول شب تا به صبح منتظر بودم آخر نيامد صبح كه شد ما با داغش از خانه آمديم بيرون چرا كه اگر صفت رذيله‏اى بر دل حكمفرما باشد چنين خواهد شد بالاخره آنجا كه زمينه بيايد كار خودش را مى‏كند قابيل مى‏شود هابيل را مى‏كشد مسلما كداميك از ماها قابيل هستيم از نظر معرفت پسر پيغمبر بود هوى و هوس مى‏شود پسر نوح مى‏شود حرف حضرت نوح را نمى‏شنود بالاخره  التماس حضرت نوح در گوش او نمى‏رود و همين طور بيا، حتى بيا در بچه‏هاى ائمه طاهرين ما جعفر كذاب مى‏شود زيد النار مى‏شود مگر اينها پسر موسى ابن جعفر نيست چرا پسر امام هادى نيست بله پس چرا اين؟ «افكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون» وقتى هوى و هوس بر انسان حكمفرما بشود ديگر دانسته فهميده پيغمبر كش مى‏شود «و ففريقا كذبتم و فريقا يقتلو» و اين آيه خيلى آيه تكان دهنده‏اى است. چه جور مى‏شود با معجزه، معجزه ظاهره ديگر اينها همه معجزه رسا داشتند «ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون» پيغمبر كش مى‏شود واى به صفات رذيله نه حسادت باشد، غرور باشد يك دفعه غرورها راستى مى‏رسد به اينجا در مقابل خدا، شيطان عالم‏تر است يا ما ملا شيطان است ديگر خيلى علم دارد با خدا حرف بزند تا آسمان چهارم رفته است من نمى‏دانم تا چه اندازه درست باشد. آنجا منبر گذاشته بودند براى ملائكه منبر مى‏رفت و منبر شكسته شد در برابر آنچه روايت داريم پيغمبر اكرم ديدند در آسمان چهارم بالاخره يك ملاى حسابى بود در مقابل خدا بايستد بگويد تو بى خود مى‏گويى كه من سجده كنم «انا خير من» الان دارد قدرت خدا را مى‏فهمد درك مى‏كند مسلم علمش به اعتقادش بيشتر از ماست دارد با خدا حرف مى‏زند امّا مى‏گويد «انا خير من» بعد هم يك قياس غلط من اين،اين هم قياس غلط است كه قرآن نقل مى‏كند براى همين است كه آقا ملائيات بعضى اوقات جهل مركب مى‏شود و آن جهل مركب مى‏رساندت به آنجا كه خود را در مقابل خدا عالم‏تر مى‏دانى «خلقتنى من نار و خلقته من طين» در حالى كه شما مى‏دانيد قرآن نمى‏فرمايد كه سجده كنيد به جسم تا اين كه او بگويد «خلقتنى من نار و خلقته من طين» نگفت كه به جسمش. گفت «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» آنكه تو ندارى او دارد آن وقت سجده نكرد چرا سجده نكرد تكبر خطاب شد كه آقا چرا تو سجده نكردى علم در مقابل خدا آورد امّا جهل مركب گفت كه «خلقتنى من نار و خلقته من طين» من از آتش هستم و او از خاك آتش بهتر از خاك حالا يا اين درست است يا نه اين را من كار ندارم اصلش غلط است قياسش غلط است امّا اين ديگر سرش نمى‏شود يعنى علم او به عبارت ديگر تكبر او، او را كور مى‏كند او را كر مى‏كند او را جهل مركب مى‏دهد و وقتى جهل مركب است ديگر در صدد اين است از يك راهى يك جورى خودش را بگويد من بهتر از او برتر هستم نژاد برتر فرد برتر نمى‏دانم خوب برتر طائفه برتر اين لفظ برتر در ذهنش است در صدد اين است اين برترى را درست بكند ولو بگويد «خلقتنى من نار و خلقته من طين» چرا؟ يعنى راستى چه جور مى‏شود كه شيطان چندين جا تشر مى‏زند به خدا با خدا حرف مى‏زند حالا يك كسى باشد با خدا حرف نزند برايش حق اليقين نباشد تشر مى‏زند «فبما اغويتنى لا قعدنّ لهم صراطك السمستقيم و لا تجد اكثرهم شاكرين فبعزتك لاغوبنهم اجمعين الا عبادك المخلصين» سه چهار جا تشر زده است به خدا، خدا تو من را رانده درگاهت كردى ببين چه كارت مى‏كنم حالا كه دسترسى به خودت ندارم پدر بنده هايت را در مى‏آورم چرا؟ چرا قرآن اين قضايا را نقل مى‏كند يعنى چرا حضرت امام مى‏فرمايند شما نمى‏توانيد يك آيه در قرآن پيدا كنيد كه رنگ اخلاقى نداشته باشد، چرا قرآن كتاب اخلاق است براى اينكه قصه كه نمى‏خواهد بگويد همه اينها اين است كه اين طلبه مواظب باش اگر دوش به دوش علم اخلاق نباشد بالاخره هر چه علم رفت بالاتر يك دفعه آقا شيطان مى‏شود تشر مى‏زند به خدا مى‏گويد خدا دسترسى به خودت كه ندارم پدر بنده هايت را در مى‏آورم آن فبعزتك چند جا قسم خورده است غرورش همين است و حسودش همين است رياست‏طلبى پول پرستى همين است بُخلش همين است مخصوصا آنكه پدر در مى‏آورد منيت خوديت خود محورى علم يابى براى خودش علم خود يابيدن خود ديدن ديگران را فراموش كردن همين طور تا آخر اين خود محورى‏ها حالا آنكه بايد برايش خون گريه كنيم اينجا است اينها را مى‏دانيم امّا در صدد رفع اين صفات رذيله نيستيم گويا ما خلق شديم معصوما اين جور است ديگر يعنى اگر ما خلق شده بوديم معصوما باز هم يك مقدار به فكر بوديم كه در حالى الان در اين جلسه كه خوب جلسه مقدس‏ها است جلسه نخبه‏ها است چه كسى مى‏تواند بگويد من صفت رذيله ندارم من آن هستم كه درخت رذالت را از دل كندم چه كسى مى‏تواند بگويد چهل سال خون جگر آن هم اقلاً هر روزى دو سه ساعت سه چهار ساعت تا انسان بتواند بگويد من صفت رذيله آن هم يك صفت رذيله ندارم كه نمى‏شود كجا مى‏شود اين جمله علامه طباطبايى اين استاد بزرگوار ما كه بارها به ما مى‏گفت و دم مرگ دو سه مرتبه فرمودند و مردند اين را فراموش نكند «توجه توجه توجه» و ما راجع به تقوايمان بيشتر توجه داريم الحمدللّه‏ آن هم خوب است مسلم است انسان متقى باشد تقواى منفى‏اش خوب است تقواى مثبت اش خوب است خوب‏تر است تقيّد به ظواهر شرع عن ملكة معلوم است خيلى خوب است آن هم كار دارد مگر به اين زوديها انسان مى‏تواند تقواى مثبت پيدا بكند كه به طور نا خود آگاه اهميت به واجبات بدهد عالى اجتناب از گناه بكند عالى عدالت در اسلام يعنى اين. اين خيلى مشكل است خوب هم است ولى اين را بايد بدانيد اگر صفت رذيله‏اى بر ما حكمفرما باشد اين تقوا را از بين مى‏برد از تقوا زور مى‏شود آقا، ملا شدن مشكل است به قول مرحوم حاج شيخ مگر انسان مى‏تواند به اين زودى‏ها ملا بشود انسان آشنا بشود به معارف اسلامى فقه بداند اصول بداند فلسفه بداند عرفان اسلام بداند معارف اسلام بداند اخلاق اسلام بداند اينها خيلى مشكل است راستى مشكل است امّا خيلى‏ها بدست مى‏آوردند. اين را بگويم اگر صفت رذيله باشد اين علم همان است كه سعدى مى‏گويد البته ممكن است 50 سال هم نتواند 50 سال وضع استثنايى جلو نيايد علم مقدم مى‏شود علم كنترل مى‏كند امّا يك وضع استثنايى ناگهان علم مى‏شود شمشير دست زندگى مست عالَمى را به بدبختى مى‏كشاند اينهايى كه ادعاى نبوت كرده‏اند ادعاى امامت كرده‏اند خيلى از آنها عالم بودند و راستى وارد بودند ابن تيميه كه مصيبت را براى عالم اسلام جلو آورده است كه شايد بگويم از همه بدتر اين، اين يك ملايى است انصافا يعنى علاوه بر اين كه مفسر است علاوه بر اينكه وارد روايات است علاوه بر اينكه يك تتبعى دارد يك فهم و شعورى دارد امّا همين ابن تيميه رسيده به آنجا كه بالاخره زير سر همين خبيثت قبور ائمه طاهرين را خراب كردند آمدند ميخ طويله روى قبر مطهر پيغمبر اكرم كوبيدند مى‏خواستند قبر پيغمبر را خراب كنند كه دول اسلامى نگذاشت ترسيدند حالا هم اگر قدرت پيدا بكنند همين است آخوند اينها (چند وقت قبل من ديدم) آخوند است راستى علم دارد شعور دارد مفتى است مفتى حجاز است نه مفتى فقط يا مدينه يا مكه در مصاحبه‏اش گفته است الحمدللّه‏ كور هستم و اين گنبد سبز را نمى‏بينم آقا صفت رذيله يك وقت انسان را به اينجا مى‏رساندها. من و شما دلمان پر مى‏زند از اينكه چشممان بيفتد به گنبد مطهر پيغمبر اكرم اين در مدينه مى‏گويد الحمدللّه‏ كور هستم چشمم گنبد را نمى‏بيند واى به صفت رذيله واى به جهل مركب به رياست‏طلبى. ديگر مى‏شود ابن تيميه خبيث و اين حرفها چه جور مى‏شود اين الازهر مصر صدا كرده است در دنيا يك افتخار براى اسلام است خيلى هم كار كرده است حالا دارد كتاب قديمى‏ها را تجديد چاپ مى‏كند امّا هر روايت مهمى راجع به اهل بيت است حذف مى‏كند تجديد چاپ مى‏كند دزدى در علم اين دزدى بدتر است يا دزدى از ديوار مردم برود بالا يك جفت النگو بدزدد اين همين است كه اگر يك حمال دزد بشود اين كارى كه مى‏تواند بكند مثلاً برنج بدزدد يك بخارى از مغازه بدزدد برود، يك حمال اگر دزد بشود امّا يك عالم دزد بشود با يك امضا مملكت را به باد مى‏دهد ناگهان دين را بر باد مى‏دهد بدتر از مملكت دين را بر باد مى‏دهد همان كه مملكت را بر باد مى‏دهد همان كه دين را بر باد مى‏دهد همان كه عليه روحانيت مى‏ايستد همان حرفها را مى‏زند همان كه مى‏گويد كور هستم اين گنبد را نمى‏بينم الحمدللّه‏ همين كه دزد فرهنگى و دزد علمى است همه‏اش را ريشه يابى كنيد بر مى‏گردد به صفت رذيله بر مى‏گردد به يك صفت رذيله كه بر دلش حكمفرما است همان كه قرآن مى‏گويد «قل كل يعمل على شاكلته» اگر شيخ انصارى بشود و صاحب جواهر فكر طيب گفتار طيب قلم طيب كردار طيب براى اين است كه سلامت نفس است اگر هم ابن تميمه مى‏شود و الازهر مصر و بالاخره دزد فرهنگى دزد مملكت دزد كتاب دزد دين «قل كل يعمل على شاكلته» براى اينكه فكر ديگر خبيث است و اين به طور نا خود آگاه هم بعضى اوقات اتفاق مى‏افتد اين آيه شريفه شايد به طور نا خود آگاهيش را مى‏گويد «قل كل يعمل على شاكلته» يعنى به طور نا خود آگاه ديگر اين جور مى‏شود «هل انبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» من بچه بودم يادم نمى‏رود اين كيمياى سعادت را مطالعه مى‏كردم گريه كردم به حال غزالى ديدم اين صفحه تمسك مى‏كند به اين آيه و مى‏گويد بدبخت‏ترين مردم ورشكست‏ترين مردم اخسرين اعمال مردم اين «هل انبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» كار بد مى‏كند امّا خيال مى‏كند به چه كار خوبى كرده است يك صفحه دو صفحه آن طرف كيمياى سعادت ديدم نوشته است يزيد امام حسين را كشت امّا نمى‏شود لعنش كنيد شايد هم توبه كرده باشد گفتم خاك بر سرت با اين علم و عرفانت به كجا مى‏رسد راستى عارف بود راستى معلم اخلاق بود ديگر راستى كه اين كيمياى سعادتش فارسى است خوب است احياء خوب است امّا همين احياء بعضى اوقات يك دروغ‏هاى شاخ دار در همين احياء آمده است مى‏شود يك كسى پايش لب گور باشد دروغ بگويد بله شما تعجب نكنيد شما چون صفت رذيله نداريد شما دروغ نمى‏گوييد تعجب مى‏كنيد و الا من ديدم پايش لب گور است دروغ مى‏گويد اهل علم ريش سفيد پايش لب گور دروغ مى‏گويد بله مى‏شود احياء العلوم غزالى. احياء العلوم راستى كتاب خوبى است اين محجه البيضاء اگر چه بوى سنى گرى مى‏دهد امّا بالاخره مرحوم فيض خيلى خدمت كرده است اين را بر داشتند يك قدرى درستش كردند ولى واى به صفت رذيله وقتى برسد به آنجا كه وقتى مى‏رسد به آنجا كه جهل مركب خودش مى‏گويد يزيد را لعن نكنيد آقا مخصوصا جوانها بايد خودسازى كرد يعنى همين كه ما هيچ كدام به فكرش نيستيم در اصفهان چند تا درس اخلاق هست در قم به قول حضرت آيت اللّه‏ مشكينى به يكى از شماها گفته بود يكى داشتيم آن هم شماها دزديديد برديد حالا آن هم كه دزديديد برديد از آن استفاده نمى‏كنيد كه حالا من كه معلم اخلاق نيستم آنها مى‏گويند. در زمان مرحوم آقا سيد عبد اللّه‏ شيرازى اين مرد بزرگ اين آيت اللّه‏ العظمى كه خودش معلم اخلاق بود گفته بودند 30 تا درس اخلاق در نجف است. نبودِ درس اخلاق كار نكردن روى اخلاق مطالعه نكردن روى كتابهاى اخلاقى يك چيزى كه از همه مشكلتر آدم شدن محال است ما بخواهيم آدم بشويم سرسرى، بايد خودسازى كرد مبازره كنيم با آن صفات رذيله همه ما داريم چه كسى مى‏تواند بگويد من پول پرست نيستم رياست طلب نيستم به اين معنا كه اگر دنيا يك طرف و دين يك طرف من دين را مى‏گيرم به دنيا پشت مى‏زنم چه كسى مى‏تواند بگويد من حسود نيستم چه كسى مى‏تواند بگويد من بخيل نيستم و بالاخره اينها نيستم خيلى الا جهل مركب داشته باشد و الا مرد مى‏خواهد بگويد نيستم و بايد نباشم «يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اعتى اللّه‏ بقلب سليم» به اندازه‏اى مشكل است كه قرآن تأكيد منحصر به فرد مى‏گويد كه اصلاً معلم اخلاق خداست ديگر تو بايد با دعا با راز و نياز رياضت رياضتهاى دينى بايد از او بخواهيد «فلو لا فضل اللّه‏ عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا ولكن اللّه‏ يزكى من يشاء» خيلى تأكيد است «ما زكى» «فلو لا فضل اللّه‏ عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا ولكن اللّه‏ يزكى من يشاء » همين است كه يك زنگ خطر كه ما بايد خودسازى بكنيم بايد تضرع زارى بعد از نماز شبتان راستى از خدا، مهمتر از همه چيز خدا يا من را آدم كن يا بچه هايم نسل آينده‏ام را خدايا هم مباحثه هايم را اهل علم خدايا اين كسانى كه دين فعلاً روى سر اينها مى‏گردد روى شانه اينها است خدايا همه آنها را من جمله من را، اقلاً برسانم به آنجا كه اگر ريشه كن نمى‏كنم بتوانم كنترل كنم تا اين اندازه تا اين اندازه كه حتما بايد باشد.

خدا را قسمش مى‏دهم به فضل خودش به رحمت خودش توفيق تهذيب نفس به همه ما عنايت بفرما.

و السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته