عنوان: كنترل صفات رذيله
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

براى ما طلبه‏ها دو سه چيز خيلى لازم است امّا خيلى مشكل است و توجه به اين دو سه چيز خيلى لازم است اولاً اينكه بايد هميشه توجه داشته باشيم كه اين كار ما مقدس‏ترين كارها است هم از نظر قرآن هم از نظر روايات و هم از نظر بزرگان ما اگر چيزى نداشته باشيم براى اين كارمان جز «تفكر ساعة خير من عبادة سنه يا من عبادة ستين سنه من عبادة سبعين سنه» بس بود اينكه قدر مقينش ما است ديگر بس بود بگوييم كار ما بهترين كارها است افضل كارها است مداد العلما افضل من و دماء و الشهدا نظير اينها زياد است زياد «يرفع اللّه‏ الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات» مرحوم طبرسى همين جا يك روايت نقل مى‏كند هشام بن حكم وارد شد بر امام صادق عليه‏السلام جوانى بود كه هنوز خوب ريش در صورت مباركشان ديده نشده بود پيرمردها از بنى هاشم از بزرگان  قوم امام صادق بلند شدند ايستادند و هشام را بردند پهلوى خود نشاندند اين كار بزرگى بوده است كار پر جرأتى بوده است از امام صادق آن هم يك عُجمى به اين معنا كه ايشان كوفى بودند عربها حجاز آنها را عرب نمى‏دانستند مى‏گفتند عُجم است و گران تمام شد بر مجلس امام صادق فورا اين آيه را خواندند «يرفع اللّه‏ الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات» فرمودند اين درباره قريش نيست درباره سادات و بزرگان قوم نيست درباره اين است «هذا ينصرنا بللسانه» و امثال اينها كه شما هم خوانديد هم مى‏دانيد هم براى ديگران فرموديد و يك دفعه مى‏گفتم به شما كه مرحوم آقا سيد حسين قاضى خدا درجاتشان عالى است خدا عالى‏تر بكند مرد عجيبى بود در قم. بى آلايش نا شناخته شده و عجيب هم هيچ كس ايشان را نمى‏شناخت هم ملا بود و هم تشرف زياد داشت و چيزهاى عجيبى از ايشان گاهى سر مى‏زد ايشان مى‏گفتند كه جمكران خدمت آقا رسيدم آقا فرمودند كه خدا را به جيره خوارانم قسم بده تا دعايت مستجاب بشود گفتم آقا جيره خواران شما چه كسانى هستند گفتند طلبه‏ها و همين هم هست ما راستى اگر هيچ چيز نداشتيم جز همين كه امام زمان بگويند خدا را قسم به طلبه‏ها اين هم به اين عنوان به جيره خواران من لذا ما طلبه‏ها از نظر شأن مقام خيلى بالا هستيم قدر خودمان را نمى‏دانيم معمولاً كم است كه يك طلبه قدر خودش را منزلت خودش را بداند اين طلبه اول چيزى كه در برنامه است اين است كه بايد خوب درس بخواند و ملا شدن مشكل است خيلى مشكل است يك كسى ملا بشود آن هم در زمان ما در معارف اسلامى در ادبيات ملا باشد در فقه و اصول راستى ملا باشد در تفسير آشنايى كامل ملا باشد در معارف بتواند جواب گوى جامعه بشريت باشد «نظر فى حرامنا و حلالنا» به طور مطلق عرف احكامنا بشود به طور مطلق خيلى مشكل است من هيچ فراموش نمى‏كنم بچه بودم مى‏خواستم وارد طلبگى بشوم يك كار خرافى كردم فال حافظ شيرازى و چند نفر بودند كه آنها واداشتند فال بزن ببين چه جورى است خدا رحمت كند حافظ شيرازى را يك شعر خوبى آورد گفت كه مورچه جان از اين طرف دريا مى‏خواهى بروى آن طرف دريا و راستى چنين است انصافا چنين است يك مورچه از اين طرف دريا به آن طرف دريا بعضى اوقات حضرت آية اللّه‏ العظمى آقاى داماد به من مى‏گفتند فلانى فقه خيلى مشكل است من ديشب 8 ساعت مطالعه مى‏كردم و نظيرش هم گاهى حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» داشتند فقه مشكل است امّا اين مشكل جلوى پاى ما است بايد همه چيز فداى اين مشكل بشود همه چيز قطعا اگر همه چيز فداى اين مشكل بشود به جايى مى‏رسيم ولو اگر استعداد هم نداشته باشد به جايى مى‏رسد ما چه بسيار از بى استعدادها را سراغ داريم در اثر كار رسيدند به جاهاى بالا بالايى در اثر تحرك تلاش لذا اين هم فعلاً جايش خالى است در همه جا آدم هدف باشد ملا مى‏شود ولى در اين باره بايد بگويم كه اگر انسان همه چيز را فداى او بكند ولو اينكه خيلى بى استعداد باشد. خيلى بى ذهن‏ها معمولاً مشهور اينكه بزرگان حالا استعدادهايشان ذهن و حافظه شان خيلى خوب نبوده است تلاشهايشان كوششهايشان اينها خيلى خوب بوده است زياد هم من مثال دارم. زياد هم در مخترعين معمولاً چنين بوده است انيشتين خودش مى‏گويد من بارها در ابتدايى رفوزه مى‏شوم و هم در اهل علم همين ملا صالح مازندرانى كه انصافا ملايى است همين شرح نهج البلاغه‏اش راستى ملايى است مى‏گويد كه گاهى خانه‏اش را گم مى‏كرد و تعجب نكنيد امّا بالاخره اين در اثر كار و كوشش به خيلى جاها رسيد مرحوم آية اللّه‏ العظمى سيد محمد درچه‏اى ايشان درس مى‏خواست بگويد حتما بايد از رو باشد نمى‏شد از رو خارج‏ها در حالى كه راستى ملا بوده‏ها همين حاشيه مكاسبش را ببينيد درجاتشان عالى است عالى‏تر بشود استاد بزرگوار ما حضرت آية اللّه‏ العظمى بروجردى آخر كار در پيرى تعريف ايشان را مى‏كردند تجليل از ايشان تجليل از آقا زاده‏هاى ايشان مى‏كردند و مى‏گويند ايشان هميشه درس مى‏گفت تعطيلى نداشت و يك عيد عمرى مى‏خواست درس بدهد مى‏خواستند نگذارند بالاخره گفته است فردا درس است مى‏گويند كه يك طلبه‏اى آمد در مقابل ايشان نشست پر جرأت هم بوده است براى اينكه ايشان خيلى جذبه داشته است و داشت سؤال مى‏كرد از زير تشك ايشان آن را برداشت رفت نشست ايشان بسم اللّه‏... الحمدللّه‏ رب العالمين ديروز گفتيم دست بر داشتند آن را ديدند نيست هر چه اين طرف آن طرف را ديدند نيست گفت امروز تعطيل باشد امّا ملا شد در اثر چى؟ كار كوشش مشهور اين است كه مدرسه نيم آور مى‏گويند سينه به حصير بمال تا چيزى بشود از اول شب هيچ كس را هم راه نمى‏داد تا نصفه شب به آن طرف اين كار ما است و ما كم مى‏آييم كم صرف مى‏كنيم كم مطالعه مى‏كنيم خوبيهايمان هم همين جور است ما هفت هشت ده تا كار داريم يكى از اين كارها فقه و اصول است معلوم است كه به جايى نمى‏رسيم همه چيز بايد فداى فقه و اصول بشود نمى‏شود ديگر على كل حال اين يك كار است كه ما طلبه‏ها داريم و بايد خيلى روى آن زحمت بكشيم اهميت بدهيم اين را هم بايد بدانيم كه اين كار يعنى كار مشكل در فقه در مضيقه اقتصادى خوابيده است اين را هم بايد بدانيم اول طلبگى صد نود و نه هميشه در مضيقه شديد بوده است هميشه به قول حضرت امام يك كاخ نشين را سراغ نداريد مرجع تقليد باشد هميشه در مضيقه شديد بوده‏اند شديد وقتى هم به جايى رسيدند باز هم در مضيقه شديد است براى اينكه همان وقت هم نظير آن كسى است كه در بانك پول مى‏دهد اين آقايى كه دارد پول مى‏دهد اگر ماهى هفت هشت ده تومان زير و رو بكند چه زندانها دارد چه بدبختيها دارد اخراجى دارد وقتى شما هم پول دار بشويد اين جورى است به قول آقاى بروجردى در آخر عمر صراف شدم مى‏گفتند صراف اقلاً يك چيزى بر مى‏دارد آن را هم كه من بر نمى‏دارم به جايش فحش مى‏شنوم در آخر كار اگر بخواهد حضرت امام بشود خيلى مضيقه شديدى است يكى از اين پاسدارهاى حضرت امام كه مدتى پاسدار من بود آدم خوبى هم بود مى‏گفت كه خانم حضرت امام به من گفتند امروز عصرى ميهمان دارند يك مقدار پرتقال و خيار براى من بگير من دو تا دسته گرفته بودم يكى به اين دست و يكى به آن دست وارد شدم حضرت امام وقتى بود كه راه مى‏رفتند نگاه كردند گفتند اينها براى چه كجا. گفتم خانم فرمودند مرادم اين جا است مى‏گفت خانم آمدند بگيرند حضرت امام رو كرد به ايشان گفتند كه جواب خدا را چه مى‏دهيد مى‏شود جواب خدا را داد و با اين تندى راهشان را گرفتند مقام معظم رهبرى آقاى محمدى به من مى‏گويد كه بعضى اوقات ايشان پول مى‏خواهد و از من قرض مى‏كند مابقى مراجع هم همه همينند آقاى بروجردى مى‏گفتند من واللّه‏ يك شاهى از سهم امام نه من نه اولادم مصرف نمى‏كنم و من صراف شدم اگر خدا نباشد صراف يك مقدار مى‏گيرد آن هم كه من نمى‏گيرم به جايش فحش مى‏گيرم همه آنها قضايا را شنيده‏ايد همه شماها شيخ انصارى نظير اميرالمؤمنين و برادرش كه در نهج البلاغه آمده است شيخ انصارى بالاخره برادرش در مضيقه شديد بود مادرش اصرار كرد كه بيشتر بدهد كليد صندوق را داد و گفت خودتان برويد بدهيد چرا من، من نمى‏توانم جواب خدا را بدهم بيش از اينكه به ديگران مى‏دهم به او بدهم من نمى‏توانم جواب بدهم تو مى‏توانى برويد بدهيد آن هم ترسيد ديگر ترسيد گفت نه من كه از اين كارها بلد نيستم يك روز به شما مى‏گفتم يك چادر رختخواب نداشت ديگر رختخواب‏ها در اتاق بود در اندرونى هم كه نبود همان اتاق بالاخره زن شيخ انصارى نخورى نخورى يك چادر درست كرد چادر رختخواب شيخ انصارى يك روز بعد از درس آمدند ديدند چادر رختخواب را گفتند اين كجا بوده است گفت سه سير گوشت بنا بود ما بگيريم دو سير و نيم گرفتيم نخورى نخورى اين شد شيخ انصارى خيلى ناراحت شد گفت معلوم مى‏شود به كمتر ما مى‏توانيم زندگى كنيم نكرديم از اين به بعد دو سير و نيم اين هميشه چنين است اگر راستى بخواهيم به جايى برسيم راستى بخواهد شيخ بروجردى بشود شيخ انصارى بشود اگر راستى بخواهد شهيد اول، دوم بشود كه حالاتشان اينها همه آمده است ديگر اينها معمولاً حاضر است كه شبها هيزم بكند براى زن و بچه امّا سهم امام چون دستش است مصرف نكند يك حرف اين است شهريه بدهد حلال‏ترين چيزها براى شما است يك حرف اين است كه خودش حالا دستش است صندوق بيت المال مصرف بكند نمى‏كرد ديگر نمى‏كنند و اين هم بايد بدانيد همان روايتى كه در بحار است كه مردم علم را در رفاه مى‏خواهند در حالى كه من علم را در فقر گذاشتم روايت قدسى است علامه مجلسى از خدا نقل مى‏كند و وقتى ما برويم در اهل علم مى‏بينيم كه راستى اين جورى است اين فقر يك لازمه طلبگى است عرفا لارمه عرفى هميشه بوده است و اين هم كه مى‏بينيد ما ديگر پيشرفت نداريم براى همين است يك كدام چهار ساعت مى‏رود آنجا يك كدام دو ساعت مى‏رود آنجا يك كدام پنج ساعت آنجا بالاخره براى اينكه يك پولى در بياورد صرف اينها مى‏شود معلوم است نمى‏شود ديگر. ولى اين فقر اين را اقلاً بايد بدانيم حالا اين دانستنش هم خيلى خوب است اين را حذف كنيد كه ما نظير يك درختى كه بايد در آب روئيده بشود طلبه بايد در فقر اين هم از الطاف خفيه خدا است در فقر بزرگ بشود تا بميرد حالا ولو اينكه برسد به يك جايى در ماه يك ميليارد زير دستش اين طرف و آن طرف باشد اميرالمؤمنين  عليه‏السلام همين طور بود ديگر هفته كه مى‏شد انبار را جارو مى‏كرد دو ركعت نماز در انبار مى‏خواندند شكر مى‏كردند مى‏رفتند بيرون امّا لباس خودشان مى‏گفت از بس وصله زده بودند مى‏گفتند ديگر خجالت مى‏كشم به وصله كن بدهم امّا چون كه بنا است كه اين جورى ما با همين پيراهن و كوله بار كه آمديم با همين بميريم يا برگرديم مدينه يعنى يك شاهى حتى يك پيراهن گفت سر حد ديدم مثل بيد مى‏لرزد گفتم على به اندازه يك پيراهن پشمينه حق بيت المال را هم ندارى. گفت دنيا مى‏گذرد حالا پشمينه هم باشد يا نه سرما باشد يا گرما بالاخره اين است و مشكل هم هست راستى اگر كسى پول دستش است بايد رضايت امام زمان دست باشد رضايت امام زمان به دست آوردن كارى است بسيار مشكل بسيار مشكل اين اول كار كردن مشكل آن هم در فقر از اينها نگذريد اقلاً گاهى اين «تفكر ساعة خير من عبادة سنه» گاهى آدم بنشيند يك ربعى فكر بكند هم در حال بزرگان هم در حال خودش هم در حال اينكه درس خواندن يعنى چه؟ درس خواندن مشكل است ملا شدن مشكل است اين ملا شدن بايد در فقر باشد چرا بايد در فقر باشد چه لذتى هست امّا حالا اينها را بايد بدانيم كه نيامديم در اين دنيا براى اينكه بخوابيم تفريح بكنيم آنكه «تاكلون كما تاكل الانعام» درباره‏اش آن جور مى‏گويد آمديم براى اينكه راه را بپيماييم «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملقيه» راه خار دار است پر رنج است سراشيبى دارد دره‏هاى فوق العاده مهم دارد جزر و مدها دارد موج‏ها دارد و بالاخره از يك طرف دريا به آن طرف دريا رفتن آن هم يك مورچه مشكل است آن هم با اين موانع و راستى هم حالا يك طلبه زن داشته باشد بچه داشته باشد خانه نداشته باشد زندگى نداشته باشد نمى‏دانم بخواهد درس هم بخواند در وضع فعلى نمى‏شود ديگر مشكل يعنى اين در سر حد محال يعنـى ايـن امّا معلوم است محال نيست مشكل نيست رفتند و شد رفتيم و شد ديديم و شد و بايـد برويد تـا ببينيد چقـدر لـذت بخش اسـت و راستـى چه جور مى‏شود؟

حرف دومى كه مهمتر از اين است تقوا است متقى شدن مشكل‏تر از درس خواندن است راستى مشكل‏تر است روح خدا ترسى در انسان حكومت كند كه برسد به آنجا كه براى خاطر دنياى به معنا عام دين ندهد خيلى مشكل است معناى تقوا هم همين است ملكه تقوا يعنى انسان روح خدا ترسى در او حكمفرما است به اندازه‏اى كه ديگر در مقابل دنياى به معناى عام دين نمى‏دهد غيبت نيست تهمت نيست شايعه نيست و بالاخره دنياى به معنا عام نيست مى‏دانيد اين مراتب دارد آن مراتب دارد بالايش را كه نه مى‏خواهيم و نه مى‏توانيم به آن برسيم اينكه گفتيم مشكل است آنجاهاست ديگر معلوم نيست بشود كه انسان بتواند بگويد كه دنياكم يعنى دنياى حرام مثل يك بادى كه از دماغ بز بيرون مى‏آيد «عطفة عنز» اين را كه ما نمى‏توانيم بگوييم نه گفتنش درست است نه انسان مى‏تواند اين جور بگويد دنياكم از يك استخوان خوك دست يك آدم خوره‏اى از اين بند كفش يا از اين خود كفش وصله دار پست‏تر است اينها نه، اينها مال اميرالمؤمنين است تقوا مراتب دارد اين مرتبه آخرش كه مرتبه عصمت هم هست امّا آن مرتبه اولش آن تقواى منفى يعنى راستى آدم گناه نكند اين به درد شما نمى‏خورد براى اينكه ملكه مى‏خواهيم مرتبه دوم است به بالا مرتبه دوم تقواى مثبت است روح خدا ترسى در شما به طور نا خود آگاه به طور خودكار گناه در زندگى شما نباشد حالا ولو صغيره يا كبيره آن هم ديگر شوخى مى‏كنيم اگر راستى انسان يك گناه صغيره بكند چشم چرانى داشته است معلوم است عادل نيست اين معلوم است ديگر به اين بخواهيم بگوييم عادل. زبان ول اين معلوم است عادل نيست گوش ول اينها كه ديگر نمى‏شود حالا كبيره صغيره يك معناى فقهى ديگر دارد شايد هم يك معناى اضافى داشته باشد كه ما عقيده داريم يك معناى اضافى دارد اصلاً صغيره و كبيره ندارد آن روح خدا ترسى اگر آمد ديگر نه صغيره هست نه كبيره به طور نا خود آگاه و اين پيدا شدنش مشكل است از درس خواندن خيلى مشكل‏تر است و من بارها به شما گفتم كه اين را مى‏خواهيم امام جماعت بشويم مى‏خواهيم قاضى شويم مى‏خواهيم مرجع بشويم مى‏خواهيم ربهر بشويم و هر كار اجتماعى دست ما باشد مى‏خواهيم و اين هم مثل درس خواندن ما ضربه خورده است و خدا نكند ديگر يك توجيهاتى هم بيايد جلو اين ديگر مصيبت بالا است كه انسان گناه بكند توجيه هم بكند «هل ننبئكم بالاخسرين الاعمالاً الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» اين هم دومى خيلى مشكل است. سومى كه بحث ما است خودسازى است تهذيب نفس است دو تا معنا دارد يك معنا مثل آن مرتبه آخر عدالت راستى درخت رذالت را كنده است درخت فضيلت به جاى آن غرس كرده است بارور كرده است از ميوه‏اش استفاده مى‏كند اين محال است اين همان است كه مرحوم حاج شيخ گفته‏اند محال است نمى‏شود در حالى كه «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» با 11 تا قسم آمده است امّا نمى‏شود يعنى كسى راستى حسود نباشد راستى متكبر و نفسيت نباشد حب به دنيا، دنياى عام نباشد و همچنين تا آخر رياست طلب نباشد راستى وقتى برسد به آنجا مثلاً شيخ انصارى را مرحوم صاحب جواهر گفته بود مرجع در حاليكه مرجعيت خيلى بالا است نيابت از طرف امام زمان نيابت عام است ولى زير بار مرجعيت نمى‏رفت ديگر مى‏گفت كه آن آقا در مازندران است هم مباحثه من بود اعلم‏تر از من بود و نظيرش زياد است نقل مى‏كردند ديگر ما مى‏خواستيم حضرت امام را منبرشان كنيم نمى‏رفتند در مسجد سلماسى درس مى‏گفتند و نشسته بودند درس مى‏گفتند آن آخريها برايشان مشكل بود بالاخره يك منبر برايشان درست كرديم و گذاشتيم همان جا كه ايشان مى‏نشستند ايشان سرشان پايين بود آمدند ناگهان ديدند منبر هست به احترام ما ضربه به احساسات ما نخورد رفتند منبر امّا گريه كردند فرمودند ما كجا و منبر كجا گفتند مرحوم نائينى وقتى رفتند منبر گريه كردند گفتند اينجا جاى پيغمبر است اينجا جاى شيخ انصارى است اينجا جاى شيخ طوسى است من كجا و منبر كجا راستى اين جور حالتها اينها تا اين اندازه‏اش بشود امّا انسانى برسد به آنجا كه درخت رذالت را همه همه از دل كنده باشد كه محال است يك قسمتش كه محال نيست امّا مشكل است و همان تقوا مى‏بينيد كنترل كردن صفات رذيله است يعنى در حاليكه ريشه‏هاى حسد است امّا دل اظهار نكند مبرز نداشته باشد اين همان كه مرحوم صاحب شرايع در شرايع در باب شهادات مى‏فرمايند «الحسد معصية و الاظهار به قادح للعدالة» ملاها وقتى حرف مى‏زنند ببينيد چقدر بالا حرف مى‏زنند لذا صفات رذيله بد است معصيت عقلى است امّا آنكه ضرر مى‏زند «اظهار به قادح للعدالة» حالا بعضى گفته‏اند بنابراين از باب مثال است براى همه صفات رذيله اين است بعضى‏ها هم گفته‏اند نه مخصوص حسادت است براى اينكه حسادت رفع عن امتى يكى از آن حسادت است حسادت هم باشد يعنى بگوييم حسادت هم اينها آدم را از عدالت مى‏اندازد بودش يعنى آن ريشه هايش آن كه مرادم هست اين است كه حالا اگر هم نفسيت هست نشده است اين را رفعش بكنيم اگر هم تكبر و جاه‏طلبى و دنيا پرستى و اينها هست نشده است ريشه هايش را بكنيد اقلاً كنترل باشد تضمين شده باشد دست ما باشد نگذاريم برافروخته بشود اگر برافروخته شد پدر در مى‏آورد هر كدامشان اگر برافروخته شد ديگر شهوت جنسى‏اش باشد يا حسادت برافروخته شد قابيل هابيل مى‏كشد اگر برافروخته شد ديگر حاضر است دو سال فرعون را بكشد اينكه بر ديگرى سلطنت كند حكومت كند لااقل برسيم به اينجا كه نگذاريم برافروخته بشود اين ديگر از اوجب واجبات است مشكل است از ملا شدن مشكل‏تر از متقى شدن مشكل‏تر همين است كه كنترل شده صفات رذيله بله ممكن است با توسل آن خيلى كارها مى‏كند با رياضت دينى خيلى كارها مى‏كند انسان بتواند ريشه‏ها را بكند ولى با كار مسلم نمى‏شود نمى‏شود ولى اين زنگ خطر است كه اگر خداى نكرده ريشه‏ها باشد كنترل نشود و اين آتش زير خاكستر شعله‏ور بشود دنيا و آخرت انسان را به باد مى‏دهد و ديگر اين آيه شريفه كه حضرت يوسف مى‏فرمايد «و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين» اين را فراموش نكنيد. يك سرمشق خدا كه در همين بارهايش هم باز خدا «فلو لا فضل اللّه‏ عليكم و رحمة ما زكى منكم من احدا ابدا و لكن اللّه‏ يزكى من يشاء» خدا توسل به اهل بيت مخصوصا حضرت ولى عصر در زمان ما و رياضت دينى نماز شب راز و نياز با خدا جدى خواست از خدا تهذيب نفس را سر لوحه دعاهاى ما اين باشد بتوانيم لااقل كنترل بكنيم.

خدايا به حق اولياء اللّه‏ آنهايى كه توانستند صفات رذيله را از دل بركنند خدايا توفيق متقى شدن توفيق درس خواندن مخصوصا توفيق تهذيب نفس به همه ما عنايت بفرما.

و السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته