عنوان: چه مقدمه ای واجب است؟ عقلاً یا شرعاً
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

بحثی که جلو آمده است بحثی است فوق العاده مفید اما فوق العاده مشکل و آن این است که چه مقدمه‌ای واجب است عقلاً و شرعاً آیا ذات مقدمه، من حیث هی هی مثل این که از این جا می‌خواهیم برویم تهران این رفتن این راه ذات این راه ما را تهران می‌رساند آیا این مقدمه واجب است؟ که مرحوم آخوند(ره)(رضوان الله تعالی علیه) در کفایه خیلی اصرار روی آن دارند و در مقابل استادشان شیخ انصاری ایستادگی می‌کنند و بالاخره چندین صفحه با یک عبارات مشکلی این طرف و آن طرف می‌زنند تا این را درست بکنند که نقل کردند مرحوم آشیخ محمد رضا مسجد شاهی این اصفهانی زرنگ که در درس مرحوم آخوند(ره) اشکال می‌کرده این جا می‌گویند: یک اشکالی به مرحوم آخوند(ره) کرد مرحوم آخوند(ره) در آن اشکال ماند و این طرف و آن طرف می‌زد که به طور غیر مستقیم جواب آشیخ محمدرضا مسجد شاهی را بگوید و آن بود ایشان می‌فرمایند: ذات مقدمه مرحوم آشیخ محمدرضا مسجد شاهی گفته بودند خُب؛ پس بنابراین آن لشکر ابن زیاد که رفتند کربلا این‌ها مقدمه واجب طی کردند، برای این که نُصرت امام حسین(علیه‌السّلام) واجب بود، و رفتن مردم از کوفه به کربلا من باب المقدمه برای آنها واجب بود، خُب؛ شما می‌گویید: ذات مقدمه پس لشکر ابن زیاد که رفت کربلا مقدمه واجب به جا آورد، می‌گویند: این اشکال را به مرحوم آخوند(ره) کرد و مرحوم آخوند(ره) در جوابش ماند و این طرف و آن طرف می‌زد که جواب این سئوال را بدهند. علی کل حال می‌توانیم هم می‌گوییم: مشهور است اما آن که مُهّم است، حرف مرحوم آخوند در کفایه است که ایشان می‌فرمایند: ذات مقدمه من حیث هی هی در مقابل قول مرحوم آخوند(ره) سه تا قول دیگر هست، یک قول صاحب معالم که ایشان می‌فرمایند: مقدمه مُراده: آن مقدمه‌ای که اراده کند، به واسطه آن مقدمه ذی المقدمه را که به عبارت دیگر برود بخواهد ذی المقدمه به جا بیاورد آن اراده می‌کند ذی المقدمه را، یک اراده تبعی هم روی مقدمه دارد. یک اراده اصلی روی ذی المقدمه دارد،ق مراده و مراد یعنی مراد ذی المقدمه که می‌شود یک اراده مستقل، همین مثل حرف آشیخ محمدرضا مسجد شاهی آنکه مثل حبیب بن مظاهر اراده کرده است، نُصرت امام حسین(علیه‌السّلام) را آن اراده یک اراده تبعی برایش پیدا شده است، که از کوفه برود کربلا گفته این مقدمه لازم است، مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) دیدند که بخواهند این اراده را قید بگیرند نمی‌شود لذا فرمودند که مقدمه در حال ایصال بنحو قضیه حینیه، یعنی آن مقدمه‌ای که برای رسیدن به مقصود است اما نه قید باشد بلکه نحو قضیه حینیه و حالیه باشد، مقدمه در حال رسیدن به مقصود، رسیدن به مطلوب که مرحوم صاحب فصول اگر بخواهیم این حرف‌ها را بزنیم که متابعت از ایشان هم خیلی‌ها کرده‌اند گفتند: مقدمه موصله دیگر دورسرگرداندن ندارد بگو مقدمه موصله مقدمه‌ای واجب است که ما را به مقصود برساند اگر به مقصود برساند مقدمه است، اگر به مقصود نرساند مقدمه نیست. که استاد بزرگوار ما حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) خیلی پافشاری داشتند که قول صاحب فصول را درست کنند و عقیده ایشان هم همین بود که مقدمه موصله هفت، هشت، ده تا ایراد به مقدمه موصله شده است حالا اگر ما این مقدمه موصله را اگر بتوانیم ایرادهایش را جواب بدهیم یک سر و سامانی برایش درست بکنیم که مرحوم حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) درست می‌کردند دیگر  مستغنی می‌شویم از قول صاحب معالم از قول شیخ انصاری جواب آشیخ محمد رضا مسجد شاهی را هم خواهیم داد و هفت، هشت، ده تا ایراد به این مقدمه موصله شده است، که اگر مطالعه کرده باشید در ضمن بحثها سه، چهارتای آن را مرحوم صاحب کفایه در کفایه نقل می‌کنند. یک اشکال مُهّمی که مرحوم آخوند(ره) در کفایه دارند آخر کار گفتند: اگر بخواهیم قائل بشویم به مقدمه موصله لازمه‌اش تحصیل حاصل است. برای خاطر این که مثلاً؛ من می‌خواهم بروم تهران شما می‌گویید: که تا من به تهران نرسم، مقدمه‌اش واجب نیست، خُب؛ پس قبل رسیدن به تهران که مقدمه واجب نیست لا عقلاً و لاشرعاً و وقتی که رسیدم به تهران، مقدمه موصله شده آن وقت هم نمی‌شود واجب باشد تحصیل حاصل است. من به ذی المقدمه رسیدم وقتی به ذی المقدمه رسیدم دیگر چه چیزی را می‌گویید: مقدمه واجب است شرعاً  یا عقلاً یا هردو مرحوم آخوند(ره) در کفایه این را خیلی اصرار دارند. البته سه، چهارتا ایراد دیگر هم دارند اما عمده این ایراد است، خُب؛ این ایراد هم حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) جواب می‌دادند: خیلی واضح است می‌گفتند: که وقتی رسیدیم آن وقت کشف می‌کنیم که این مقدمه از اول واجب بوده است. و دیگر تحصیل حاصل نیست. صاحب فصول هم که مقدمه موصله می‌گویند: همین را می‌گوید: می‌گوید تا نرسی نمی‌دانی مقدمه واجب است یا نه؟ وقتی رسیدی می‌فهمی مقدمه از اول واجب بوده است و به عبارت دیگر رسیدن به ذی المقدمه برای ما یک علم پیدا می‌شود و آن وجوب مقدمه عقلاً یا شرعاً  این حرف مرحوم آخوند و جوابی که حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) دادند حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) و خیلی‌ها گفتم: این مقدمه موصله یک شهرتی پیدا کرده و مخصوصاً در زمان متأخرین و خیلی این طرف و آن طرف زدند این مقدمه موصله را درست اش بکنند، حالا یکی از حرف‌ها این است که حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) می‌گفتند: که ما مقدمه را برای چی می‌خواهیم؟ برای این که ذی المقدمه برسیم ما از این جا می‌رویم چهار، پنج ساعت تُو راه برای خاطر این که به تهران برسیم خُب؛ پس مطلوب ما ذی المقدمه است، غایت ذی المقدمه است، این یک مقدمه یک حرف دیگر هم حیثیات از نظر عقل حیثیت تقییدیه است، مثلاً؛ اگر گفت که اِشرب زیداً یومَ الجمعه اَمامَ الامیر لانهُ جانی، این‌ها و لو یک ظرف زمان است، یک ظرف مکان است، یکی علت حکم است اما همه این‌ها برمی‌گردد به حیثیت تقییدیه، در حقیقت این جور می‌شود ضرب اَمامَ الامیر یوم الجمعه للجانی این واجب است نظر به مطلق، در  ادبیّت ما یکی اش را قید زمان می‌گیریم یکی اش را قید مکان می‌گیریم. یکی اش را علت می‌گیریم یکی اش را مفعول مطلق می‌گیریم، یکی اش را مفعولٌ له می‌گیریم این‌ها در  ادبیّت است، اما لُب حیثیات همه ظرفی باشد، یا مکانی لَهی باشد، یا علی همه برمی‌گردد به قید، لذا مشهور شده حیثیات تعلیلیه برمی‌گردد به حیثیت تقییدیه، خُب؛ این دو مقدمه، گفتند: وقتی چنان چه باشد دیگر خواه ناخواه باید بگویید: که مقدمه موصله واجب است. چرا؟ برای این که شما مقدمه را برای چی می‌خواهید به جا بیاورید؟ برای خاطر این که رسیدن به مقصود آن رسیدن به مقصود که علت است، این علت در لُب می‌شو.د تقیید، وقتی تقیید شد ذات مقدمه واجب نیست، بلکه مقدمه موصله است. لذا ایصال در ذات مقدمه نهفته است. عمده حرف‌های حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) به این برمی گشت، ما به حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) می‌گفتیم: که این حیثیات تقییدیه برمی گردد، این گر چه در فلسفه مشهور است، اما این را ما قبول نداریم، حیثیات گاهی ظرف است، گاهی ظرف زمان است، گاهی ظرف مکان است، گاهی مفعول له است، گاهی مفعول مطلق است، این‌ها بله این‌ها صورتاً به صورت شرط است، به صورت ظرف است، و واقعاً به صورت قید است، اینها را قبول داریم. اما بیا سر علت، علت غائی، علت غائی از نظر تصور، از نظر مفهوم مقدم بر معلول است. و اما از نظر خارج این مؤخر از معلول است. مثلاً؛ اگر شما می‌خواهید بروید تهران برای خاطر این که جنس بخرید، آن جنس خریدن علت غائی است، آن جنس خریدن از نظر تصور مقدم بر همه چیز است، یعنی اصلاً؛ محرک شما است، آن نتیجه محرک شما است که تصدیق کنی شوق کنی، اراده کنی و بروید به طرف تهران، برسید به تهران بروید جنس را بخرید، لذا محرک علت غائی مقدم است از نظر تصور از تحریک، اما از نظر نتیجه علت غائی چه وقت پیدا می‌شود؟ بعد از معلول بعد از ذی المقدمه، یعنی وقتی که مقدمه را به جا آوردید. و رفتید جنس را خریدید آن وقت آن جنس خریند مترتب می‌شود بر رفتن به تهران، مترتب می‌شود بر مقدمات خُب؛ وقتی چنان چه باشد دیگر چیزی که از نظر خارج بعد معلول باشد معنا ندارد قید برای مقدمه یا قید برای معلول باشد، و این که مشهور شده حیثیات تعلیلیه برمی‌گردد به حیثیات تقییدیه این را ما قبول نداریم دلیلش هم این است که وقتی بخواهیم مقدمات این فعل را بشماریم ایصال از جمله مقدمات حساب نمی‌کنیم یعنی خارج آن چه ما را به تهران می‌رساند این پیمودن راه است مثلاً؛ گرفتن بلیط است، نشستن توی ماشین است، این ماشین سالم به تهران رسیدن است، در خارج این‌ها است. اما یک ایصال هم جزء مقدمه باشد قطعا جز مقدمه نیست. آن وقت هم که برسیم به تهران رفتن این طرف و آن طرف جنس خریندن، هیچ کدام ایصال جزء علت نیست. و جنس خریدن مترتب می‌شود بر ذات آن معلول، یا بر مقدمات، پس حیثیات همه و همه برمی‌گردد به تقیید این را قبول داریم، اما حیثیات علت غائی، تعلیلیه او برمی‌گردد به قید این را قبول نداریم بله حیثیات مثل شروط و استعدادها و سبب و این‌ها تقیید است. بلکه عین علت تامّه است اگر کسی علت تامّه را مرکب بداهد دیگر خواه ناخواه همه این‌ها جزء العلت است اگر هم جزء علت ندانید و علت تامّه را بسیط بدانید که ما بسیط می‌دانیم، ما بقی هم کل واحد علت از برای دیگری، این شرط علت از برای آن شرط، آن شرط علت است برای آن سبب، آن سبب علت از برای علت تامه، آن علت تامّه همان اراده است که مراد را ایجاد می‌کند، بالاخره این علت غائی هرچه باشد معلول ما هرچه باشد، مقدمات ما هرچه باشد این حرف است که علت غائی از نظر تصور مقدم بر همه چیز است، تا تصدیق نکند اصلاً؛ شوق نمی‌تواند بند و علت غائی یعنی تصدیق تصدیق می‌کند این کار خوب است، به این می‌گویند: علت غائی، این از نظر تصور، از نظر عالم مفهوم، از نظر این که تصدیق برای من شوق پیدا بشود مقدم بر همه چیز است. و اما بیایید در خارج همین علت معلوم می‌شود علت هم نیست. برای این که علت که نمی‌تواند مؤخر باشد، همین علت مؤخر بر معلول است، یعنی وقتی که معلول پیدا شد آن علت غائی بار بر او نخواهد شد، پس بنابراین علت غائی هیچ ربطی به مقدمه ندارد، اصلاً؛ در سلسله مقدمات که بسنجیم، در سلسله مقدمات، در سلسله علل نیست اصلاً؛ نیست، از نظر خارج، در سلسله علل آن استعداد است، آن شرائط است، آن اسباب است، آن علت تامّه که اراده است، و اما علت غائی هم قید باشد یا نه؟ بله آن مابقی که می‌گوییم: مثل ظرف مکان، مفعول مطلق و مفعلو له و امثال این‌ها جزء است این‌ها حیثیات است، ظرفیه حیثیات است. مکانیه حیثیات است، شرطیه این‌ها برمی‌گردد به حیثیات تقییدیه، خُب؛ وقتی چنان چه باشد ایصال مطلوب است، علت غائی است یعنی من می‌خواهم بروم قم برای چی؟ برای اینکه مثلاً؛ کار دارم می‌خواهم بروم کتاب بخرم آن چه محرک واقع شده من بروم قم خریدن کتاب است. این مقدم بر همه چیز است. آن وقت من شروع می‌کنم به رفتن قم تا می‌رسم قم آن جا کتاب بخرم، آن تصدیق من کتاب خریدن آن کتاب خریدن درخارج آن اول است آن آخر، بین اول و آخر یک چیزی‌هائی داریم به نام مقدمه و ذی المقدمه، به عبارت دیگر به نام علت و معلول بین این علت و معلول، این علت و معلول، این علت و معلول بین این کتاب خریدن مفهومی و کتاب خریدن خارجی پیدا شده است. لذا ایصال جزء مقدمه باشد، نه ایصال از نظر تصور مقدم بر هر علتی است، علت ایجاد کن است. از نظر خارج هم مؤخر بر معلول است. و این موخر بر معلول معلوم می‌شود اصلاً؛ علت نیست، غایت حکم است. اسمش را بگذارید غایت، اسمش را بگذارید غایات حکم نتایج حکم این‌ها علت غائی است، و این را علت غائی اش هم می‌گوییم: نه از نظر خارج علت غائی اش می‌گوییم: برای این که تصدیق است، تصدیق عله العلل است، یعنی اول چیزی که پیدا می‌شود تصور است بعد از تصور تصدیق است، آن تصور که هیچی، عمده تصدیق است، تصور می‌کنمد کتاب را، تصور می‌کند این کتاب را احتیاج دارد، تصدیق می‌کند به این که کتاب باید داشته باشد این اول است. به این می‌گوییم: علت غائی این مقدم بر همه چیز است و بعدض هم کتاب خریدن آن هم موخر از همه چیز است. اصلاً؛ در سلسله علل واقع نمی‌شود، اصلاً؛ ربطی به خارج، و معلول وابسته به آن، اصلاً؛ این حرف‌ها نیست، از این جهت به حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) عرض می‌کردم این ولو مشهور است که می‌گویند: حیثیات تعلیلیه برمی‌گردد به حیثیات تقییدیه، و شما این جا می‌خواهید، بگویید: مقدمه موصله می‌گوییم: اصلاً؛ ایصال در جزء مقدمات نیست، تا این که صاحب فصول بگوید: که مقدمه موصله واجب است و شما بخواهید تأییدش بکنید یا یک کسی بگوید: که مقدمه موصله، ایصال از نظر خارج چیزی نیست، ایصال یک امر مفهومی است، این خلاصۀ حرف است تا این جا، حالا باز هم حرف دارد دیگر إن شاء الله برای جلسه بعدمان.

و صلی الله علی محمد و آل محمد