عنوان: آیا مقدمه واجب شرعاً هم واجب است؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

این مسأله دیروز ما یک مسأله مشکلی است انصافا و من پنجاه سال قبل که کفایه می‌خواندم این مسأله برای من خیلی مشکل بود تا الان، از یک طرف مشهور در میان اصحاب آن هم مثل مرحوم شیخ انصاری مثل مرحوم آخوند می‌فرمایند، مقدمه واجب علاوه بر این که عقلا واجب است شرعاً  هم واجب است، خُب؛ این یک شهرت است، از یک طرف هم مباحثه دیروز ما می‌گوید: نه مقدمه واجب ،ب است عقلا نه شرعاً ، از یک طرف سه تا دلیل مثل شیخ انصاری و مرحوم آخوند آورده‌اند و می‌گویند: اصل در مسأله دلیل حسن بصری است که هرسه تا دلیل خیلی بی ریشه است، از یک طرف هم به شهرت به همین دلیل‌ها استدلال کرده است، مثل مرحوم شیخ انصاری متأخرین مثل مرحوم نائینی و مرحوم محقق عراقی همین حرف مرحوم شیخ انصاری را زده ند بزرگان از اساتید ما حرف مرحوم آخوند را زده‌اند اما ادله خیلی نارسا است لذا خیلی دلمان می‌خواست که این مسأله راستی حل بشود، همین جور ما بگوییم: نه مقدمه واجب، واجب نیست، شرعاً  بلکه مقدمه واجب، واجب است عقلا، آن هم یک امر بدیهی است خیل هم حرف روی آن نیست، و رد بشویم خیل درد را دوا نمی‌کند، ما باید راستی ببینیم در ذهن مبارک شهرت مثل شیخ انصاری چه چیزی بوده است؟ چه می‌گوید: مقدمه واجب، واجب است شرعاً  یعنی چه؟ سه تا دلیل که دارند دلیل اول: همان دلیل حسن بصری است که مرحوم آخوند(ره) در کفایه می‌فرمایند: و هو الاصل یعنی دلیل شیخ از همین جا سرچشمه گرفته است، خُب؛ ایشان چه می‌گوید: می‌گوید مقدمه واجب شرعاً  یا واجب است یا نه، اگر واجب نباشد لازم می‌آید محال چرا؟ برای این که ذی المقدمه را خواسته بدون مقدمه، و اگر هم بگویند: نه وقتی مقدمه را به جا نیاوردی دیگر ذی المقدمه را نمی‌خواهد، لازم می‌آید این که همه واجبات، واجب مشروط بشودمثل باب حج بشود که اگر مقدماتش را به جا آوردیم واجب الحج می‌شومی، اگر مقدماتش را به جا نیاوردیم واجب الحج نمی‌شویم، و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا اگر استطاعت را آوردید مستطیع شدید واجب الحج و الا نه، خُب؛ این دلیل آقای حسن بصری.

خب اولا این که دلیل که به ما نمی‌گوید: واجب شرعی برای این که در آن نخوابیده وجوب شرعی باید اثبات بکند شرعاً  واجب است، و این دلیل اگر درست باشد می‌گوید: عقلا واجب است، برای خاطر این که عقل ما این جور می‌گوید: من می‌گویم، مقدمه واجب است اگر بخواهیم بگویم مقدمه واجب نیست، لازم می‌آید که این ذی المقدمه، بخواهد بدون مقدمه نمی‌شود اگرهم بدهد دست ما می‌شود واجب مشروط نه واجب مطلق، این خیلی درد را دوا نمی‌کند اگر حرف حسن بصری هم نبود ما همین را می‌گفتیم: عقل ما می‌گوید: باید مقدمه را بیاورید برای این که این ذی المقدمه واجب است اگر بخواهید بگویید: نه لازمه‌اش این است که ذی المقدمه واجب مشروط بدون مقدمه بیاورید نمی‌شود، اگر هم بخواهید بگویید که نه ذی المقدمه متوقف بر مقدمه است، لازم می‌آید ما هیچ واجب مطلقی نداشته باشیم، همه واجب‌ها واجب مشروط است، که مقدمه‌اش را درست ما داده‌اند، واجب مشروط به این معنا، این اولاً و ثانیاً این بین مُکلِّف و مُکلِّف یک خلطی شده است، یک‌دفعه مُکلِّف چه کار بکند خُب؛ این حرف‌ها درست است، اگر آقای مُکلِّف بخواهد واجب را بیاورد بدون مقدمه نمی‌شود، و اما آقای مُکلِّف می‌گوید: که نماز بخوان کاری به این حرف‌ها هم ندارد نماز چیست؟ خُب؛ چون مرکب اختراعی است، مقدماتش را تعیین می‌کند حالا اگر من بخواهم نماز بخوانم باید مقدماتش را بیاورم، نخواهم نماز بخوانم هیچی، اگر هم نماز را آوردم بدون مقدمه کتک می‌خورم می‌گویند: چرا نماز نخواندی می‌گوید: خواندم می‌گویند: نماز بدون وضو که نماز نبوده، دیروز می‌گفتم: اصلاً؛ وقتی که می‌گوید: نماز بخوان هیچ نظر حتی به مقدمات داخلیه هم ندارد آن امر را می‌آورد روی ماهیّت روی عنوان، آن امر را می‌آورد روی عنوان، عنوان هم بسیط است نماز، اقیموا الصّلاه و اما من بخواهم این مأمور به را در خارج بیاروم این متوقف بریک مرکبات مأتی به است، ن وضو می‌گیرم از اول الله اکبر می‌گویم تا آخر تسلیم می‌گویم وقتی گفتم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته آن مأمور به، مأتی به من مطابق می‌شود با مأمور به مأمور به که بسیط بود ساقط می‌شود، و اصلاً؛ و ابداً نظر داشته باشد چه مولای عرفی چه مولای شرعی روی مقدمات داخلی چه رسد روی مقدمات خارجی اصلاً؛ ندارد، لذا اگر کسی مقدمات را نیاورد این که حسن بصری می‌گوید: اگر امر داشته محال است، می‌گوییم: نه با با محال است، الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار یک کسی خودش را از بالا انداخته پایین خُب؛ وقتی که سرش می‌خورد به زمین آن وقت که اختیار ندارد آن وقت نمی‌شود گفت: خودت را نکُش اما این جور می‌گویند: می‌گویند: چرا خودت را کشتی. می‌گوید: من نکشتم، کشته شدم، می‌گویند: چرا خودت را از بالا انداختی پائین اسمش را می‌گذارند الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار در همه جا هم همین جور است که یک کسی برود در خانه‌ای که می‌داند در آن خانه گناه است، حالا برود در آن خانه به زور گناه کند این اضطرار که فایده‌ای ندارد کتک می‌خورد، این جور به او می‌گویند: می‌گویند چرا شراب خوردی؟ می‌گوید: اختیار نداشتم. می‌گوید: چرا خودت را به اضطرار زدی ؟ الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار در حقیقت اصلاً؛ عرف این ذی المقدمه را اختیاری می‌داند این جا هم همین طور است اگر کسی آب داشت می‌توانست وضو بگیرد و وضو نگرفت بعد ملجأ شد خُب؛ به او می‌گویند: چرا نماز نخواندی؟ می‌گوید: خواندم می‌گویند: نماز بدون وضو که فایده‌ای ندارد می‌گوید: آب نداشتم می‌گویند: تو که قبلاً آب داشتی چرا آب تهیه نکردی؟ و همچنین تا آخر لذا این حسن بصری که می‌گوید: اگ مقدمه را نیاورد حالا ذی المقدمه واجب است یا نه؟ اگر بخواهید بگویید واجب است لازم می‌آید محال همین جا می‌گوییم: نه واجب است محال هم لازم نمی‌آید برای این که مقدمه‌اش دست خودش بوده است و این که می‌گوید: اگر بگوئی واجب نیست برگردد واجب مطلق به واجب مشروط می‌شود می‌گوییم: نه واجب است برگشت هم نیست برای این که مقدمات را در ظرف خودش باید به جا بیاورد نیاورده کتک می‌خورد روی ذی المقدمه خُب؛ این‌ها هر کسی که یک مقداری منطق خوانده باشد کفایه را خوب خوانده باشد یک چیز واضحی است که حسن بصری بی خود گفته است، خُب؛ حالا حسن بصری بی خود گفته اما شیخ انصاری مرحوم آخوند، مثلاً؛ شیخ انصاری ببینیداین‌ها را من نمی‌توانم نسبت به شیخ هم بدهم اما دلیلی که مرحوم آخوند(ره) برای شیخ انصاری می‌آورد مرحوم نائینی قبول می‌کند، مرحوم آقا ضیاء عراقی قبول می‌کند این است که می‌گوید: مرحوم شیخ این طور می‌گوید: هر کسی بخواهد مثلاً؛ یک ذی المقدمه‌ای را به جا بیاورد اراده می‌کند مقدمات را این قائله تکوین است، اگر شما از خانه تان بخواهید بیایید این جا: مسلم است عقل شما می‌گوید: مقدمات اراده روی ذی المقدمه یک اراده تبعی پیدا می‌کند روی مقدمات می‌گویند: تشریع هم مثل تکوین است، اگر مولی بخواهد بگوید: نماز بخوان اراده روی نماز یک اراده تبعی درست می‌کند روی مقدمات و معنای واجب ترشحی یعنی همین پس بنابراین علاوه بر این که مقدمه، واجب عقلی دارد واجب شرعی هم دارد این حرف شیخ بزرگوار خُب؛ اولا: قیاس تکوین به تشریع است و این نمی‌شود که مرحوم شیخ این‌ها را یاد ما دادند که نمی‌شود قیاس بکنید آن هم تکوین به تشریع قیاس مع الفارق است در تکوین خیلی چیزها هست در تشریع نیست خُب؛ حالا بفرمایید: این قیاس درست است می‌گوییم: این قیاس درست است آن تکوین راجع به کیست؟ راجع به آن فاعل آن که از خانه شان می‌خواهد بیاید این جا، خُب؛ اگر بخواهیم قیاس به تشریع بکنیم باز برمی گردد به مصلی ملکف نه به ملکف ملکف اگر بخواهد نماز بخواند باید وضو بگیرد یعنی یک اراده تبعی درست می‌شود این را می‌گوییم یک اراده تبعی برای ملکف درست می‌شود برای این که وضو بگیرد روبه قبله بایستد، لباسش نجس است، تطهیر کند، بدنش نجس است، برود حمام. خُب؛ این‌ها همه هست اراده‌اش هم همه تبعی است، مثل همان که از خانه می‌خواهد بیاید این جا. اما بحث ما این نیست، بحث ما این است که شارع مقدس می‌خواهد بگوید: نماز بخوان آیا اراده تبعی پیدا می‌شود بگوید: وضو بگیر، این بحث ما است، می‌گوییم: نه برای این که شارع مقدس می‌گوید نماز بخوان امر را می‌آورد روی ماهیّت روی عنوان امر به شیء مقتضی نهی از خود شیء است یا امر به شیء امر به خود شیء است. اما امر به شیء امر به خود مقدمات هم باشد این به چه دلیل؟لذا من ارادَ شیئاً ارادَ المقّدمات خُب؛ بله من بخواهم نماز بخوانم باید اراده تبعی به مقدمات پیدا کنم اما شارع مقدس بخواهد امر به ذی المقدمه کند باید امر به مقدمه کند این کجا؟ بلکه مسلم این جور نیست، قطعاً وقتی که شما به پسرتان بگویید که برو نان بگیر. اصلاً؛ تو ذهنتان نیست پول از کجا بیاورد. قدمها را بردار، برو در بازار برو در مغازه این‌ها اصلاً؛ تو ذهن شما نیست. تا ما بگوییم امر به نان گرفتن امر به این است که برود در بازار مسلم این جور نیست. در شبانه روز ما داریم امر و نهی می‌کنیم اصلاً؛ مغفول عنه است در وقتی که می‌گوید برو نان بگیر. مقدمات مغفول عنه است چه رسد به این که امر به مقدمات همه وهمه، مغفول عنه است کم پیدا می‌شود که توجه به مقدمات هم داشته باشد، حرف این است وقتی که می‌گوید صلِّ، اقیموا الصّلاه آیا در این اقیموا الصلاه خوابیده وضو بگیر یا نه؟ بحث ما این جا است. و مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) می‌گویند: بله وقتی که می‌گوید: اقیموا الصلاه درآن خوابیده وضو بگیرد. رکوع کن، فاتحه الکتاب بخوان، اذا ارادَ ذی المقدمه ارادَ المقّدمات، خُب؛ به شیخ می‌گوییم: این وجدانی است که ما خیلی جاها اراده می‌کنیم: ذی المقدمه را مقدمات مغفول عنه است، وقتی مغفول عنه شد چه طوری می‌گویید: امر به آن شده است، اصلاً؛ موضوع مغفول عنه است، بگوئید امر به آن شده است و خودمان اوامری که داریم به دیگران نود و نه درصدش مغفول عنه است، مقدمات خیلی کم پیدا می‌شود مغفول عنه نباشد، مرحوم آخوند(ره) که مثال می‌زنند: «اُدخُلُ السُّوق و اشتر اللَّحم» خیلی کم پیدا می‌شود که امر به مقدمه هم بکند، این هم حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) است، که اگر مطالعه کرده باشید مرحوم نائینی و بزرگانی مثل مرحوم عراقی و این‌ها هم همین جورها می‌فرمایند بنابر آن چه مقرِّر نسبت به ایشان داده اند، نمی‌دانم چه چیزی در ذهن مبارکشان است، آن که دنبال هستیم و شماها باید دنبال بکنید، این جاها باید استفاده بکنیم نمی‌دانم اصلاً؛ چه می‌خواهند بگویند: مشهور که می‌گوید: مقدمه واجب، واجب شرعی است چه چیزی می‌خواهد بگوید این وجوب از کجا آمده است، این ترشح یعنی چه؟ و راستی مشکل است بگوییم: واجب عقلی است خیلی خوب است. یعنی وقتی که ما ذی المقدمه را می‌خواهیم بیاوریم می‌گوید: برو دنبال مقدمات خیلی خوب، اما این که شرع بگوید: برو دنبال مقدمات آن هم از کجا سرچشمه می‌گیرد از امر به ذی المقدمه این حرف خیلی مشکل است.

مهم حرف مرحوم آخوند(ره) است، مرحوم آخوند(ره) می‌فرمایند: وجدان است، وجدان هرکسی حاکم است به این که وقتی اراده می‌کند ذی المقدمه را اراده می‌کند مقدمات را وقتی که بخواهد ذی المقدمه را، می‌خواهد مقدمات را، وجدان اقتضاء می‌کند. بعد می‌فرمایند: گاهی این وجدان را تصریح می‌کند می‌گوید: «اُدخُلُ السُّوق و اشتر اللَّحم» و این مقدمه واجب، واجب است شرعاً  یعنی همین «اُدخُلُ السُّوق و اشتر اللَّحم» و «اُدخُلُ السُّوق» مستقل نیست ترشح است از و اشتر اللَّحم اراده کرده است. اشترِ اللَّحم را، و گفته است و ادخل السوق و این یک امر وجدانی است که مقدمه واجب، واجب است، شرعاً  و امر به ذی المقدمه امر به مقدمه است، این همان حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) است، اما می‌دانید مرحوم آخوند به قول طلبه‌ها ظریف می‌گویند: مرحوم آخوند(ره) یک دلیل هم اضافه کرده‌اند، کتاب و سنت و عقل و اجماع، یکی هم وجدان، وجداناً خُب؛ این را خیلی مرحوم آخوند(ره) در کفایه دارد حالا این جا هم از همان دلیل پنجم استفاده کرده است. وجدانا هرکسی که ذی المقدمه بخواهد مقدمه می‌خواهد پس امر به ذی المقدمه امر به مقدمه است، دلیلش گاهی ریخته در لفظ می‌گوید: «واُدخُلُ السُّوق و اشتر اللَّحم» خُب؛ ایراد به مرحوم آخوند(ره) این است که این وجدانی که شما می‌گویید: ما به عکس می‌گوییم: وجدانا امر به ذی المقدمه، امر به مقدمه نیست، دلیلش صدی نود و نه جا اصلاً؛ توجه به مقدمه ندارد تا این که امر بکند بگوید «واُدخُلُ السُّوق» وهمین «واُدخُلُ السُّوق» حالا اگر تلفن کرد گوشت را آورد درخانه حالا مولی می‌تواند بگوید: «اُدخُلُ السُّوق» را چرا عمل نکردی؟ می‌گوید: گوشت می‌خواستی؟ این گوشت، خودش نمی‌رود در بازار این و ادخُل السّوق را پا روی آن می‌گذارد تلفن می‌کند گوشت را می‌آورد در خانه حالا چی؟ اگر حرف مرحوم آخوند درست بود باید این کتک بخورد روی این و «اُدخُلُ السُّوق» اما می‌داند این و «اُدخُلُ السُّوق» مقدمه برای این واشتر اللَّحم است، دیگر خودش واجب شرعی باشد که نیست،عقل می‌گوید: این گوشت می‌خواهد حالا از هر راهی گاهی خودت می‌روی گاهی بچه‌ات را می‌فرستی گاهی تلفن می‌کنی و اگر راستی حرف مرحوم آخوند درست باشد باید همه جا توجه به مقدمه داشته باشد و ترشح بکند از ذی المقدمه به مقدمه واجبی و این جور نیست این قضیه «اُدخُلُ السُّوق و اشتر اللَّحم» از باب ان رُزقت ولداً فاختنهٌ اصلا از بحث ما بیرون است، ان رُزقت ولداً فاختنهٌ می‌گویند: صیغت لبیان موضوع اصلاً؛ امر نیست، ان رُزقت ولداً فاختنهٌ اصلاً؛ شرط نیست، می‌خواهد موضوع درست بکند می‌گوید: اگر بچه داری شدی ختنه‌اش کن در این همین طور است می‌خواهد موضوع درست بکند برای اشتر اللَّحم می‌خواهد بگوید: گوشت بگیر می‌گوید: برو بازار گوشت بگیر، این عین همان ان رُزقت ولداً فاختنهٌ اصلاً؛ از بحث ما بیرون است حالا یک کسی بگوید نه از بحث ما بیرون نیست، اما عرض می‌کنیم آقا و «اُدخُلُ السُّوق و اشتر اللَّحم» این نادر است، صدی نود جا بلکه بیشتر اصلاً؛ توجه به مقدمه ندارد تا امر به مقدمه بکند، مرحوم آخوند(ره) می‌خواهند بگویند «اُدخُلُ السُّوق» و موضوعیت دارد. یک وجوب دارد.

خلاصه حرف ما این مسأله را نمی‌فهمیم از یک طرف مشهور می‌گوید: مقدمه واجب، واجب است از یک طرف این دو، سه دلیل بی پایه، آن هم از حسن بصری است، آن هم مثل مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) و مرحوم آخوند(ره) از حسن بصری متابعت بکنند خیلی زور می‌گوید: آقای آخوند شما افتخار برای ما، افتخار برای اسلام، حسن بصری چه چیزی گفته است؟ من هم همان را بگویم با یک لسان دیگر این‌ها که خیلی بد است خود مرحوم آخوند(ره) هم می‌گویند: و هو الاصل اصل مسأله آن است که حسن بصری یک دلیل برای آن آورده است. از آن طرف هم انسان می‌بیند مقدمه واجب، واجب است، عقلاً ضرورت دارد. اما شرعاً  هم مستقلاً نه ارشاداً روی او یک تعبد داشته باشد مسلم تعبد نیست، تعبد می‌خواهیم این بحث تمام شد بحث فردامان مقدمه مستحب إن شاء الله در این باره صحبت می‌کنیم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد