عنوان: إذا نُسخ الوجوب هَل یبقی الجواز أمْ لا ؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

بحث امروز ما در کفایه نیست، یعنی اصل در این عنوان، إذا نُسخ الوجوب هَل یبقی الجواز أمْ لا ؟ این مسأله ی امروز مان را بزرگان متعرض نشدند، و این استصحابی که من الان می‌خواهم بکنم استصحاب در مصالح نفس الامری، بحث ما این بود که إذا نُسخ الوجوب هَل یبقی الجواز أمْ لا ؟ راجع به امکان ثبوتی اش صحبت کردیم، گفتیم: از نظر ما امکان ثبوتی دلیل ندارد، از نظر اصل صحبت کردیم، استصحاب گفتیم: استصحاب جاری نیست، استصحاب قسم دوم است، استصحاب قسم سوم است برفرض هم جاری باشد نتیجه ندارد باز استصحاب جاری نیست، و در استصحاب باید نتیجه داشته باشد اذا نسخ الوجوب لایبقی الجواز.

امروز می‌خواهیم عرض کنیم که اذا نسخ الوجوب با استصحاب می‌توانیم بگوییم: یبقی الجواز به معنا مصلحت نفس الامری به ما می‌گوید: می‌توانی آن چیزی که از بین رفته نسخ شده بیاوری بحث این است، قبل از این که این بحث را جا بیندازیم، دو تا مقدمه عرض کنم این دو تا مقدمه در فقه ما خیلی نتیجه دارد، مقدمه اول اش را قبلا آن نزاع بین شیخ بهائی و مرحوم آخوند بود مباحث کردیم و آن این بود که آیا اگر امر نباشد مصلحت باشد ما می‌توانیم به همان مصلحت اکتفا کنیم و مأمورٌ به را بیاوریم یا نه؟ اگر یادتان باشد شیخ بهائی در تزاحم واجبین می‌گفتند: که خُب؛ بر فرض هم همه ایرادها رفع بشود آن مُهّم امر ندارد وقتی امر ندارد چیزی را بیاوریم باطل است. مرحوم آخوند در کفایه فرمودند: نه امر ندارد  برای خاطر این که تزاحُم اما مصلحت هست و ما همان مصلحت به همان می‌گوید: می‌توانی مأمورٌ به را بیاوری خُب؛ این مسلم بین عقلاء، مسلم در فقه ما است، مثال هم می‌زنند، می‌گویند: یک‌دفعه بچه الان دارد غرق می‌شود. پدرش نیست که بگوید: بچه را بگیر، در حالی که امر ندارد اما مسلم است که این می‌تواند بچه را بگیرد بلکه واجب هم هست، خانه یک کسی دارد می‌سوزد در حالی که صاحبش نیست بگوید: که بفریادم برس، این حتماً باید خانه مردم را خاموش کند لااقل رُجحان دارد خاموش کند نسوزد، مال مردم دارد تلف می‌شود امرنیست که به او بگویید: مال مرا نجات بده، مال من را حفظ کن، اما خُب؛ معلوم است رجحان دارد. لااقل جواز مال مردم را از تلف نجات بدهیم و امثال این‌ها زیاد است، که وقتی کشف مصلحت نفس الامری بشود، آن مصلحت رجحان حسابی داشته باشد که واجب باشد، یا رجحان کم که مستحب باشد، یا این رجحان به اندازه جواز گفته اند: همان مصلحت، همان رجحان ذاتی، کفایت می‌کند برای جواز، برای استحباب، برای وجوب، خُب؛ این مسأله ی اول که مرحوم آخوند در کفایه دو، سه جای کفایه فرمودند: دیگران هم متعرض شندند که این امر عبره است، نشانه است، والا این امر کاشف از آن مصلحت نفس‌الامری است، و ما آن مصلحت نفس‌الامری را اگر از جایی دیگر بدست بیاوریم این گفتن صیغه افعل و ما بمعناه این خصوصیت ندارد کسی نمی‌تواند بگوید: صیغه افعل و ما بمعناه این خصوصیت دارد، اگر باشد باید به جا بیاوریم، اگر نباشد به لازم نیست به جا بیاوریم، این صیغه افعل و ما بمعناه کاشف از مصلحت است، ما مصلحت را از هر راهی که بدست بیاوریم باید طبق آن مصلحت عمل بکنیم، اگر جواز به معنا الاعم است، به معنا الاعم، اگر جواز رُجحانی است مستحب، اگر منع من النّقیض است دیگر واجب و لازم، این یک مقدمه.

مقدمه دوم: اختلاف بین فقهاء است، این که در اوامر ثانوی که منهً علی الاُمّه هست، آیا اگر کسی طبق آن مأمورٌ به عمل کرد آیا عمل اش درست است یا نه؟ آیا محبوب است یا نه؟ مثلاً؛ چشم‌هایش درد می‌کند وضو برایش ضرر دارد، قاعد لاضرر می‌گوید: وضو نگیر. حالا ای وضو گرفت، این وضو باطل است یا نه؟ یا مثلاً؛ غسل برایش ضرر داشت، روزه برایش ضرر دارد این می‌گوید: من دلم نمی‌آید تو ماه رمضان روزه بخورم و روزه را گرفت و ضرر هم دارد آیا این روزه صحیح است یا نه؟ آیا این روزه مصلحت دارد یا نه؟ قاعدۀ حرج رو زدن به دیگری برای این که آب بگیرد مثلاً؛ زن برود خانۀ همسایه در بزند بگوید: حمام ما خراب است، اجازه بده من بروم تو حمام شما غسل بکنم و این آبرویش می‌رود به نظر عرفی، خُب؛ این باید تیمّم کند، بگوید: دلم نمی‌آید برود غسل بکند، حالا این غسل باطل است یا نه؟ این‌ها را می‌گوییم: عناوین ثانوی قاعده ضرر، قاعده حرج، قاعده عسر، مصل شیخ و شیخه خُب؛ این‌ها نباید روز بگیرند برای آنها ضرر ندارد سخت است، اما این عُسر را به خود می‌خرد و بسیاری از شیخ و شیخه همین طور هستند و روزه را می‌گیرد و بعضی‌ها مثل نود ساله که اجازه داده شده روزه‌هایش را بخورد نمی‌خورد و روزه می‌گیرد آیا این روزه‌اش صحیح است یا نه؟ بعضی از فقهاء گفته اند: نه برای این که امر ندارد وقتی امر نداشت دیگر صحیح نیست بعضی‌ها هم تمسک کرده‌اند به انّ الله یحب انْ یُأخذ برُخصهِ کما یُحِب اَن یُأخذ بعزائمه، خدا دوست دارد همین طور که محرمات را آدم باید ترک کند آن‌هایی که رُخصت داده شده آن‌ها هم ترک کند، گفتند: خُب؛ رخصت از طرف خدا حالا هدیه خدا را قبول نکند، این که خیلی بد است هدیه خدا را باید قبول کرد، خدا گفته روزه نگیر باید قبول کرد، این شاید مشهور در میان اصحاب است، ما قائلیم که نه، ولو ضرر باشد حرج باشد روزه‌اش صحیح است، ما دو تا دلیل داریم:

1-          این که عقلاء این را مذموم نمی‌دانند این را مطلوب می‌دانند و همین که این را مطلوب می‌دانند، دلیل بر این است ولو این که امر ندارد ولو قاعده لاضرر می‌گوید: روزه نگیر، ولو قاعدۀ حرج می‌گوید: روزه نگیر، ولو قاعدۀ عُسر می‌گوید: روز نگیر اما این روزه بگیرد مطلوب است، لذا مثلا گفته است شما ساعت هشت بیا کارت دارم این مریض است نمی‌تواند برود اما با مشقت می‌رود خُب؛ به او می‌گوید: بارک الله می‌گوید: لازم نبود بیائی، اما بارک الله، خوب کاری کردی، تشکر می‌کنم در حالی که مریض بودی آمدی. لذا این عناوین ثانویه آمده وجوب را برداشته و اما رجحان هم بردارد عقلاء می‌گویند: نه رجحان هست، لذا اگر صدمه را به خود بخرد این خیلی هم خوب است، شارع مقدس می‌گوید: که من نمی‌خواهم اما من نمی‌خواهم به این معنا که چون این برای تو ضرر دارد یعنی رجحان هست اما چون برای تو ضرر دارد نمی‌خواهم عقلا این طورند، یک جا یک پیدا کنیم عقلا وقتی شما مثلاً؛ شما مریض بودی و باید ساعت هشت بروی، اگر نروی هیچ اشکال ندارد بلکه نسخه از دکتر می‌گیری، که من مریض بود، نمی‌توانستم بیایم هیچ اشکال هم ندارد نروی، اما به صدمه بروی، نمی‌گوید: چرا آمدی از تو تشکر می‌کند، بلک آنهایی که برایشان صدمه نداشت رفته و این که صدمه داشته رفته، از این بیشتر تشکر می‌کند تا آن، اگر هم پاداش باشد بیشتر پاداش می‌دهد تا آن، می‌گوید: چون مریض نمی‌خواهد بیایی از این رفت، حالا کتک اش می‌زند، این نهی ارشادی است، چون من مریض هستم گفت نمی‌خواهد بیایی، اما من احترام او را نگه می‌دارم من دوست دارم بروم در خدمت اش، خوب وقتی که می‌آید نمی‌گوید: که من نهی ات کردم نیا، می‌گوید: بابا لازم نبود بیایی دیگر، برای خاطر این که مریضی، قاعده حرج، قاعده ضرر، قاعده عُسر، این‌ها می‌گوید: لازم نیست، اما حالا به او بگوید: که چرا آمدی اما بالاتر از این دلیل قاعدۀ امتنان است، این ادلّۀ ثانویه رُفع عن امتّی است، ما جُعل علیکم فی الدّین من حرج، یعنی منهً علی الاُمّه، این امر برداشته شده است، خُب؛ اگر بخواهد منهً علی الاُمه، امر را بردارد رجحان باقی باشد خیلی خوب است. و اما اگر بخواهد رُجحان هم بردارد خلاف امتنان می‌شود، و هر کجا خلاف امتنان باشد دیگر نمی‌شود، و این قاعده حرج، قاعده ضرر، قاعدۀ امتنانی است، قاعده امتنانی معنایش این است که وجوب نه، و اما حالا وجوب نه، حرام آری این دیگر خلاف امتنان است، این آقا دلش می‌خواهد بجا بیاورد بگوید: نه این خلاف امتنان است، آن که امتنان است این که واجب نیست برای تو، آن که امتنان است، این که چون عُسر است نمی‌خواهد روز بگیری، اما روزه را اگر گرفتی باطل است، این خلاف امتنان است، و قواعد ثانویه همه همه به قول شیخ انصاری امتنانی است، و این حرف مرحوم آخوند در کفایه اگر یادتان باشد در جلد دوم در باب اشتغال این را از مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) نقل کردند و قبول هم کردند که این قواعد امتنانیه فقط می‌تواند وجوب را بردارد و اما بیش از وجوب هم بخواهد بردارد خلاف امتنان است، یک روایت هم داریم، این روایت الان نمی‌دانم کجا است، اما روایت صحیح السند است، که امام صادق علیه‌السّلام مریض بودند: مرضشان هم سخت بود آب هم برای‌شان ضرر داشت، اما با این فرض غسل کردند در حالی که آب برای شان ضرر داشت غسل کردند، من خیال می‌کنم روایت را مرحوم صاحب وسائل در باب وضو، یا در باب غسل روایت را نقل می‌کنند حالا الان مدرک من روایت نیست، مدرک من دو چیز است، یکی بناء عقلا یکی هم قواعد امتنانیه، کلیه قواعد ثانویه، قواعد امتنانی است، و قواعد امتنانی فقط می‌تواند وجوب را بردارد و اما رجحان هم بردارد یا نه؟ نه رجحان به حال خود باقی است و اگر این زحمت را به خود تحمل کند و وضو را بگیرد، غسل را بکند، نماز را بخواند، روزه را بگیرد، می‌گوییم: وضویش صحیح است، غسل اش صحیح است، روزه‌اش صحیح است، نه کتک ندارد بلکه بارک الله هم دارد، این‌ها نهی در عبادت نمی‌شود نهی در عبادت آن است که رُجحان را بیاید بردارد، رجحن نداشته باشد اما این می‌شود اجتماع امر و نهی، آن جاهایی که ضرر فی‌الجمله دارد که اصلاً؛ داعی عقلا روی این ضررها زیاد است، و مسلم این عَمَلِه صبح تا شب این همه کار می‌کند خودش را زخمی می‌کند، خود را خسته می‌کند، خُب؛ این‌ها ضرر است، اما داعی عقلایی دارد هیچ طوری نیست، مسلم روزه برای ماها هم ضرر دارد، خُب؛ این ضررها که اشکال ندارد، ضررهای عمده مثل خودکشی و

دست بریدن، و مال خودش را آتش بزند و باید برویم روی آن بحث‌ها، و اما این حالا این سر ما خورده اگر تیمم بکند امروز خوب می‌شود، اگر تیمم نکند فردا خوب می‌شود، حالا این‌ها که چیزی نیست، بنابراین عمده آن ورایتی که گفتم یا لاجُناح و امثال این‌ها.  این‌ها بحث نیست، آن که بحث است، راجع به آن دو تا دلیل است، یکی بنای عقلا، یکی هم ادله امتنائیّه، و بنای عقلا اگر وجوب رفت نمی‌گویند: که به طور کُلّی رجحان رفته، در باب ادلّۀ امتنانیّه هم اتگر این به خود خرید نمی‌گویند: چرا برای این که این‌ها بیش از این که وجوب را بردارند بیش از این کار نمی‌کنند. سیرۀ عقلا هم بر همین است.

آن ادلّۀ امتنانی هم همین را اقتضاء می‌کند وقتی چنین باشد، اذا نسخ الوجوب این احتمال را می‌دهیم، احتمال اذا نسخ الوجوب مصلحت شدیده رفته، مصلحت ضعیف باقی مانده، مقول به تشکیک هم هست، خارجیت هم دارد، وحدت هم دارد به قول مرحوم آخوند در قسم سوم مثل مصلحت و مثل رنگ و امثال این‌ها که قائل به مقول به تشکیک بودند می‌گفتند: وحدت خارجی دارد حالا در همین جا همین طور است مصلحت تامّه رفته، اذا نسخ الوجوب می‌دانم واجب رفته نمی‌دانم رجحان باقی مانده یا نه؟ استصحاب دارد، می‌گویم: کان لان یکونُ کذلک رجحان خارجی باقی استف معنای رجحان خارجی باقی است یعنی می‌تواند این عمل را بیاورد مثل این که مثلاً؛ نماز جمعه بود در زمان حضور یقیناً هیچ اشکال هم نداشت، حالا روایات به ما می‌گوید: واجب نیست، نمی‌دانیم رجحان دارد یا نه؟ استصحاب مصلحت می‌کنیم، می‌گوییم: مصلحت کان الان یکونُ کذلک » می‌توانم بروم نماز جمعه بخوانم، لذا دیروز راجع به احکام می‌گفتم: مرحوم آخوند می‌فرمایند: یک‌دفعه بین وجوب و بین استصحاب تباین عرفی است، گفتند: ولو این که تباین عقلی نیست، مقول به تشکیک است اما این تباین عرفی است، ما هم پذیرفتیم، گفتیم: بله لذا گفتیم استصحاب ندارد، اما حالا روی مصلحت داریم، مصلحت دیگر آن جا تباین نیست، مصلحت شدید، مصلحت ضعیف، مثل نور، مصلحت شدید مسلم رفته، مصلحت ضعیف نمی‌دانم باقی مانده یا نه؟ « کان الان یکونُ کذلک »، لذا در استصحاب قسم سوم: اگر یادتان باشد مرحوم آخوند(ره) فرمودند که آن جایی که مقول به تشکیک باشد استصحاب قسم سوم نیست، برمی‌گردد به استصحاب قسم اول. مثال زدند به نور، مثال زدند به یوم، مثال زدند به حُمره، به رنگ و امثال این‌ها، یکی اش هم مصلحت است، مصلحت نفس‌الامری مثل نور می‌بیند، همین طور که می‌دانم نور شدید رفته نمی‌دانم نور ضعیف هست یا نه؟ استصحاب دارد نه قسم سوم، قسم اول، در این جا همین طور است. مصلحت شخصی یعنی خارجی به این معنا که آن مصلحت نفس‌الامری خارجی، شدیدش بوده می‌دانم شدید رفته، نمی‌دانم ضعیف باقی مانده یا نه؟ استصحاب شخصی می‌گویم: « کان الان یکونُ کذلک » این خلاصۀ حرف است.

امروز بحث مان سه تا بحث خیلی مُهّم خوبی بود:

1-  ما در اوامر و نواهی نمی‌خواهیم، نهی نمی‌خواهیم، این‌ها عِبره است از برای مصالح و مفاسد نفس الامری که مرحوم آخوند در باب ترتب این را فرمودند ما هم قبول کردیم.

2-  یک حرف دیگر در قوانین امتنانیّه آن جا چون امتنان است، آن چه می‌رود وجوب است، آن پاگیر، اما اصل رجحان دیگر نه، به حال خود باقی است.

3-  این که مصلحت نفس‌الامری نمی‌دانم همه‌اش رفته یا ضعیف اش باقی است، استصحاب شخصی می‌کنم می‌گویم: هست، اذا نسخ الوجوب یبقی بحث مان می‌رود برای بعد از ماه مبارک رمضان راجع به واجب تخییری.

از همه تان التماس دعا داریم فردا در مورد ماه مبارک رمضان  و وظايف مایک مقداری باید صحبت کنیم إن شاء الله.

و صلی الله علی محمد و آل محمد