عنوان: شرايط طلبگى
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.

بحث روزهاى چهارشنبه درباره شرايط طلبگى شرايط يك روحانى شرط اوّل گفتم كه بايد ملّا باشيم بايد همه عمرمان الا ما استثنى صرف مطالعه، صرف درس و بحث بشود و طلبه يا اهل علم بقول عوام آنكه سرش در كتاب و قرآن باشد و اگر غير از اين شد ديگر نمى‏شود گفت طلبه هست نمى‏شود گفت روحانى است و نظير كسى است كه يك شغلى را انتخاب كرده است و مصيبت اينجا است كه غالب مسائلى كه براى اهل علم هست زير سر همين بى‏سوادى است خدا نكند يك كسى شهرتى در اجتماع پيدا كند و بى‏سواد باشد خيلىمصيبت‏ساز است شرط دوم كه چند جلسه‏اى درباره‏اش صحبت كردم گفتم كه بايد متقى باشد و دوش به دوش آن علم تقوا اگر علم نباشد متقى باشد و هر چه شهرتش بيشتر ضررش بيشتر اگر علم باشد تقوى نباشد هر چه شهرتش بيشتر ضررش بيشتر «اِذا فَسَد العالِم فَسَد العالَم» كه يك روايت هم داريم كه اهل علم كه متقى نيست در قيامت وقتى جهنمش مى‏برند جهنم را مى‏گنداند از بوى تعفن او جهنمى‏ها شكايت مى‏كنند پيش خدا استاد عزيز بزرگوار ما حضرت امام رضوان‏الله تعالى عليه مى‏فرمودند تا ببينيم چقدر سعى وجودى دارد اگر اين عالم بى‏عمل خانه‏اش را گندانده زنش را بچه‏هايش را بدبين كرده به روحانيت بدبين كرده به خدا و پيغمبر لاابالى كرده اطراف خودش را در جهنم مى‏گنداند و امّا اگر عالمى كه عالم‏گير شده و با بى‏تقواى ضرر به اسلام زده ضرر به روحانيت زده در جهنم همه جهنم را مى‏گنداند و در آن روايت داريم كه جهنمى‏ها اين را لعن مى‏كنند ايشان مى‏فرمودند كه همه جهنم اينرا لعن مى‏كنند براى اينكه تمام جهنم از اين عالم بى‏عمل آزرده خاطر مى‏شوند و همه جهنمى‏ها اينرا لعن مى‏كنند لذا اين مراد است كه اگر علم باشد تقوا نباشد يا تقوا باشد علم نباشد اين مثل مرغ يك بال است مرغ اصلاً بال نداشته باشد پرواز نمى‏تواند بكند گربه او را مى‏خورد و اگر هم يك بال داشته باشد باز هم پرواز نمى‏تواند بكند گربه او را مى‏خورد حالا گربه درون گربه برون گربه شيطان انسى شيطان جنى كه معمولاً وقتى تقوا نباشد شياطين انسى او را مى‏برد لذا اين دو چيز در حاق ذات طلبگى خوابيده اصلاً اسمش را شرط نگذاريم خيلى بهتر است بگوييم طلبگى يعنى علم، تقوا روحانيت مرادف با علم با تقوا و من از همه شماها كه خوب هستيد تقيد به اين حرفها داريد از همه تقاضا دارم اهميت به اين دو چيز بدهيد اين دو چيز خيلى مهم است هفته گذشته مى‏گفتم اگر ما هيچ چيز نداشتيم جز اين تشبيه خدا كه من مى‏گفتم اخبار است تشبيه نيست و مى‏گفتم اخبار است از يك واقعيت كه عالم بى‏عمل مثل يك الاغ است كه يك بار كتاب بارش باشد راستى اگر هيچى نداشتيم جز اين آيه «مَثَلُ الذين حُمِّلُوا التَّورَةَ ثُمَّ لَم يحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسْفارَا» اين بس بود اينكه ما بدانيم تقوا مى‏خواهيم اين تقيد به ظواهر شرع چشم ما زبان ما اعضاء ما جوارح ما كليد داشته باشد و به عبارت ديگر روح خدا ترسى در عمق جان ما حكم فرما باشد و مى‏دانيد شما طلبه‏ها تقواييكه مى‏خواهد اسلام اين ملكه است حتى مبارزه منفى با نفس اماره و شيطان خوب است اما براى ما خيلى بالاتر از اين تقواى مثبت مى‏خواهند روح خدا ترسى در عمق جان ما حكم فرما باشد اين شرط دوم اما شرط سوم كه مهمتر از شرط اول و دوم است گرچه شرط اول و دوم مقدمه است براى آن اما مهمتر از اينها اينكه همه ما طلبه‏ها بايد مهذب باشيم مشكل هم هست بقول حضرت امام چهل سال خون جگر مى‏خواهد انسان بتواند يك صفت رذيله را ريشه كن بكند يك كسى بگويد من ريا ندارم خيلى مشكل است يك كسى بگويد من تكبر ندارم «آخِرُما يَخْرُجُ عَنْ قُلُوبُ صِديقُ حُبُّ الجاه» يعنى ممكن است انسان راستى متقى باشد اما آن جاه طلبى سك بزند حسابى سك بزند كى بقول حضرت امام چهل سال برسد به مقام صديق يعنى از تقوا برود به ورع از ورع برود به صديق آنهم صداقت نه صديق آنوقت اخرما يَخْرُجُ عَنْ قُلُوبَ صِديقُ حُبُّ الجاه درخت رذالت را از دل كندن خيلى مشكل است درخت فضيلت را به جاى او غرس كردن آدم برسد به يك جاى كه هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نباشد جز خدا به اين مى‏گويند خلوص اين هم اول مرتبه‏اش اين است خيلى مشكل است انسان برسد به يك جا كه غرور علمى نداشته باشد من يك وقت به حضرت امام مى‏گفتم كه آقا اين انقلت انقلت ما طلبه‏ها از كجا سرچشمه مى‏گيرد و اين انقلت انقلت ما توى كتابها كه بعضى اوقات به هم ديگر جسارت مى‏كنيم اين از كجا سرچشمه مى‏گيرد وقتيكه ريشه‏يابى كنيم دقت كنيم مى‏گويند مرحوم شيخ انصارى دم مرگ گريه مى‏كرد گفتند كه تو ديگر چرا مى‏گفت كه من توى طهارت (كتاب) گفتم كه «و قال بعضُ من لافهم له» و مرادش هم صاحب جواهر است مرادش استادش هست حالا مى‏گويم اينكه دروغ است چى است كه من نوشتم و «تو هم من لا فهم له» اين يعنى چه آدم گير مى‏كند شيخ انصارى است كجا مثل شيخ انصارى پيدا مى‏شود شيخ انصارى همانكه حاج حبيب‏اللّه‏ رشتى مرحوم آخوند توى كفايه نقل مى‏كند تصديق مى‏كند يعنى دو شاگرد مثل حاج ميرزا حبيب‏اللّه رشتى و آخوند خراسانى تصديق مى‏كنند آنكه تالى تلو معصوم است علما و عملاً اين خيلى حرف است راجع به يك كسى بگويند و راستى شيخ انصارى خيلى بالا بوده اما راستى يك قدرى فكر كنيم كه و تو هم بعض من لا فهم له بعضهم ما عقل له اين يعنى چه اين انقلت، قلت طلبگى از كجا سرچشمه مى‏گيرد خدا نكند از غرور علمى انشاءاللّه‏ اين است كه من مى‏خواهم به شما چيز بفهمانم و شما هم مى‏خواهيد به من چيز بفهمانيد فقط همين است مراد اين است كه اين تهذيب نفس اين درخت رذالت را از دل كندن و راستى بكنيم ريشه نداشته باشد مثل يك درخت را مى‏كنند ولى ريشه‏هايش باقى است اين نه ريشه‏هايش را هم در مى‏آورند براى اينكه مى‏خواهند جايش گندم بكارند گندم خوب بدهد درخت فضيلت را به جاى او غرس كنيم بشود «مثل كلمة طيبه كشجرة طيبه» اين مصداق كاملش همين است «اصلها ثابت فرعها فى السماء توتى اكلها كل حين باذن ربها»[1] خلوص بارور بشود هميشه از ميوه آن خودم ديگران استفاده بكنند اينرا مى‏خواهيم چنانچه آن مثلة كلمه خبيسه كشجرة خبيثه اين است من فوق الارض ما لهم من قرار آنهم مابقى را خدا حذف كرده است مثلة كلمة خبيسه كشجرة خبيسه اينكه ميوه او تلخ است راستى تلخ است ميوه حسادت خيلى تلخ است مى‏رساند به اينجا ريشش سفيد است اما غيبت مى‏كند پايش لب گور است توى جلسه، جلسه را گرم مى‏كند و غيبت كردن خيلى تلخ است خدا نكند آدم دنيا پرست باشد خدا نكند انسان دلبستگى به چيزى داشته باشد خيلى تلخ است حضرت آيت‏اللّه‏ آقاى گلپايگانى مى‏فرمودند كه دم مرگ رفتم سر بالين هم مباحثه‏ام ايشان مى‏فرمودند كه هم مباحثه بوديم آن طلبگى، ايشان چشمش را دوخت در چشم من و گفت خدا عجب ظالمى است گفتم چرا گفت من و تو هر دو با هم طلبه بوديم تو بايد به اين مقام برسى و من خانه‏نشين بشوم هيچ كس منرا نشناسد. مُرد خيلى مشكل است اين اسلام از نظر احكام سهل است اما راستى وقتى برسيم بعضى چيزهايش همانها كه از مو باريك‏تر از شمشير برنده‏تر از آتش سوزاننده‏تر نظير همين را يك وقت برايتان مى‏گفتم حضرت امام رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه مى‏گفتند كه رفتم سر بالين كسى اهل علم ايشان مى‏فرمودند اهل علم آن هم همين چشمها را باز كرد گفت حاج سيد روح‏الله خدا عجب ظالمى است گفتم چطور شده گفت مى‏خواهد بين من و زن و بچه‏ام مفارقت بيندازد اين دل بستگى‏ها يك وقت اينجورها مى‏شود بايد آزاد باشيد و خيلى مشكل است اين آزاد بودن حريّت خيلى مشكل است و معناى اينكه آزاد باشيم معناى حريّت يعنى در دل ما هيچ چيزى هيچ كسى نباشد جز خدا غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است به اين مى‏گوييم آزادى چقدر مزه دارد به اين مى‏گوييم انقطاع عن الناس، انقطاع الى اللّه‏ حالا اين مشكل كه معمولاً مردم، ما طلبه‏ها يعنى الان شما خوبها شما خوب هستيد نمى‏شود كه شك كنيم در اين مورد در هفته چند ساعت فكر خودسازى هستيد راستى به فكر اينكه اين صفات رذيله را ريشه كن كنيد نمى‏شود بگوييم كه نداريم، همه‏مان داريم كى مى‏تواند بگويد من درخت رذالت را از دل كندم، حسود نيستم، پول‏پرست نيستم، جاه طلب نيستم، بخيل نيستم، غرور علمى ندارم و همچنين تا آخر نمى‏شود بگوييم حالا مرادم اينجا است كه شما در هفته چند ساعت خودسازى مى‏كنيد چند ساعت راستى قانون محاسبه داريد قانون مراقبه داريد كه راستى امروز حسادت با من چه كرد كه امروز  حسادت با من چه كرد امروز اين بخل من اين غرور علمى من اين تكبر من اين منيّت من اين منيت يعنى بت‏پرستى حالا كى مى‏تواند بگويد من منيّت ندارم منيّت ندارم، و راستى آن كسانيكه به فكر هستند خيلى تلاطم دارند مى‏گويد كه در تاريخ مدائن نوشتند راوى مى‏گويد رفتم بالاى سر سلمان دم مرگ بود ديدم گريه مى‏كند گفتم تو كسى هستى كه درجه گرفتى آنهم سلمان منى اهل البيت خيلى مقام بالا در يك روايت ديگر دارد ده درجه ايمان را پيمود اصلاً همه‏اش ده درجه است نمى‏دانم معنايش چيست ولى بالاخره خيلى بالا است ديدم گريه مى‏كند گفت من يك روايتى يادم آمده و اين روايت من را متلاطم كرده است و روايت اين است كه پيغمبر اكرم فرمودند در روز قيامت هفتاد گردنه هست سؤال حساب هست جواب هست و «نجى المخفون و هلك المثقلون» مى‏گويد من اطراف اين آقاى استاندار نگاه كردم ببينم چرا اين سنگين بار ديدم اين يك پوست گوسفند فرش اطاقش هست و فرشش هم همين است آن خانه هم خانه نبوده يك دكان بوده آنهم اجاره نمى‏دانم زن و بچه نداشت زن و بچه‏اش را نبرده بود نمى‏دانم چه جور بود توى اين دكان هم استاندارى مى‏كرده و هم زندگى ميكرده و يك پوست گوسفند اين هم رختخواب شد هم فرش اطاق يك كاسه گلى يك آفتابه گلى مثل جهازيه حضرت زهرا 17 قلم بود قالبش گل بود وقتى پيغمبر اكرم نگاه كردند گريه كردند و گفتند خدايا مبارك كن اين جهازيه را كه قالبش از گل است (البته گريه شوق) و يك قلم و دوات براى استاندارى اما هى مى‏گويد سنگين بارم سنگين بارم خدا رحمت كند اين بابا طاهر نمى‏دانم شعر گفته يا اينكه راستى به جاى رسيده ان‏شاءاللّه‏ رسيده مى‏گويد

 

مو كه چون اشترى قانع به خاكم

 خورم خارى و خروارى به بارم

با اين خرج قليل و بار سنگين

 هنوز اندر روى صاحب شرمسارم

 

          خوب گفته انصافا سلمان با اين خوراك و با اين خدمت و با اين زندگى گريه مى‏كند مى‏گويد سنگين بارم، سنگين‏بارم، سنگين‏بار پيغمبر گفته «نجى المخفون و هلك المثقلون» اينها حساب است كتاب است يك قدرى ما برويم دقيق بشويم گير مى‏كنيم و خوب است گير كنيم اين آدم همين جور برود جلو با غفلت ناگهان گير مى‏كند جاى كه ديگر فايده ندارد اين قانون محاسبه قانون مراقبه كه خيلى اهل دل علماى علم اخلاق رويش پافشارى دارند كه حتى در روايت داريم كه «ليسَ منى من لايُحاسبُ نفسهُ فى كُلِ يَوم» اصلاً شيعه نيست از ما نيست از اهل بيت نيست بايد محاسبه داشته باشيم مراقبه داشته باشيم بايد حداقل شب به شب 5 دقيقه وقت خواب وقتى مى‏خواهيم برويم توى رختخواب خيال كنيم مى‏خواهيم برويم تو قبر 5 دقيقه امروز چه شد زبانم چى گفت چشمم كرد دلم چه كرد اين دل مال خدا است ما چقدر قصب كرديم چقدر الان غاصب هستيم اينها واجب است ببينيد اين سوره و الشمس منحصر به فرد است در قرآن نداريم ديگر مثلش را يعنى خدا يك جا براى يك چيزى يازده قسم خورده باشد و بعد يازده قسم با چهار پنج تأكيد ظاهرا هفده تأكيد در اين سوره مباركه براى يك مطلب نداريم هيچ جا «قد افلح من زكّها و قد خاب من دسّاها» رستگارى فقط و فقط مال آن كسى است كه زكاها درخت رذالت را از دل كندن مزكى است حتما بدبخت شقى كى آن كسى كه اين مزكى نباشد من دساها، من دساها معنايش همين است يعنى اگر اين درخت ريشه دارد امّا تنه‏اش كنده شده اين زمين مزكى نيست كى مزكى است وقتى اين ريشه‏ها درونش نباشد كار مشكل است خيلى اما لازم است خيلى لازمتر از همه چيز مخصوصا براى ما طلبه‏ها تزكيه نفس است و متأسفانه به قول مرحوم آخوند اى كاش مرحوم آخوند كه بلد بودند يك بحث اين جورى كرده بودند قلمشان اينجا شكسته بود قلم رسيد اينجا قلم بشكست كى مى‏تواند بگويد كه من مزكى هستم لازم است واجب است اصلاً قرآن مى‏گويد خود آدم كه نمى‏تواند بايد يك كارى بكند خدا بكند معلم اخلاق خدا است «ولو لافضلُ اللّه‏ عليكم و رَحمةَ ما زكى مِنْكُمْ مِنْ اَحدٍ اَبَدا»[2] ببينيد چقدر تأكيد دارد «ما زَكى منْكُمْ مِنْ اَحَدٍ اَبَدا وَ لكِنَّ اللهَ يَزكّى مَن يشاءُ» هفت هشت تأكيد دارد كه معلم اخلاق خدا است تو اقلاً يك حال عجزى يك حال تضرع و زارى يك خدا، خدا راجع به دين ما راجع به همه چيز خدا، خدا داريم اما آيا شما خوب‏ها بعد از نماز دعا كرديد خدايا تو معلم اخلاق هستى منرا مهذب كن من  حسود نباشم خدايا در من پول‏پرست نباشم خدايا من منيّت، نفسيت نباشد در حاليكه بالاترين دعاها همين است ديگر با تضرع و زارى و توسل به واسطه فيض و اينها بايد برسيم به آنجا كه لااقل اين صفات رذيله ما آتش زير خاكستر باشد و تا اين اندازه كه اقلاً شعله‏هايش را بگيريم شعله‏هايش را نگيريم كه خيلى بدبختى برايمان جلو مى‏آورد.  يك چندين جلسه بايد راجع به اين شرط سوم صحبت بكنم از شرط اوّل و دوّم خيلى مهمتر است و صحبت مال من شنيدن مال شما لطفش مال حضرت ولى عصر واسطه فيض و معلم هم ان‏شاءاللّه‏ خدا خدا را قسم مى‏دهم به حق حضرت ولى عصر واسطه فيض در اين گونه چيزها و همه چيز كه خدا حالت توجه، تنبه به اين گونه چيزها به همه ما عنايت بفرمايد.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 



[1]- ابراهيم / 24.

 

[2]- نور / 21.