عنوان: شرح صدر
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحثى كه روزهاى چهارشنبه داشتيم به عقيده من بحث مفيدى است مخصوصا براى ما طلبه‏ها و آن بحث سعه صدر، شرح صدر اينكه انسان بايد دريا دل باشد بتواند هم مشكلات را هم نعم را در خود هضم بكند رنگ آنها را نگيرد آنها رنگ او را بگيرند و اين براى همه لازم است مخصوصا افرادى كه بخواهند در اجتماع زندگى بكنند، بخواهند مسئوليتى پيدا بكنند و از همه اينها مهم‏تر خود ما، ماها بايد سعه صدر داشته باشيم و الا به جايى نمى‏رسيم و اگر راستى بخواهد يك مسئوليتى پيدا بكند بدونِ سعه صدر نمى‏شود، همان كه اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در نهج البلاغه فرموند «آلته الرّياسته سعه الصدر»[1] ما اگر سعه صدر نداشته باشيم مثل يك نويسنده است كه قلم نداشته باشد چنانچه او نمى‏تواند بنويسد ما هم نمى‏توانيم كار خودمان را انجام بدهيم لذا بحث خيلى مهم است و همانطور كه در آن چند جلسه هم ديدم فوق العاده اسلام، قرآن، به اين بحث ارزش مى‏دهد لذا پيدا كردنش هم كار مشكلى است البته مراتب دارد يك مرتبه مى‏رسد به آنجا استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبايى «رضوان اللّه تعالى عليه» از حالات استادشان مرحوم قاضى نقل مى‏كردند مى‏گفتند ما درس ايشان مى‏رفتيم هر وقت ايشان خيلى خوشحال بودند و مى‏خنديدند ما مى‏فهميديم كه امروز مشكل ايشان زياد است ولى هر روزى كه اين حالت نبود مى‏فهميديم كه وضع ايشان عادى است و مشكل چشم‏گيرى ندارند برسد به اينجا و مى‏رسد اگر انسان كار كند مى‏رسد به اينجا كه مشكل را از الطاف خفيه خدا مى‏داند اگر نعمت باشد الطاف جليه اگر مشكل باشد از الطاف خفيه و راستى اينها را نه بگويد، هضم كرده است كه مشكل‏ها از الطاف خفيه خدا و اين جمله «الحمدللّه‏ على كل نعمة الحمدللّه‏ على كل حال» گفتند جمله اوّل مربوط به نعمت‏ها، جمله دوّم مربوط به نقمت‏ها و مشكل‏ها و راستى نه اينكه از راه انتفام بگويد «الحمدللّه‏ على كل نعمه» نه راستى همانطور كه مى‏گويد «الحمدللّه‏ على كل نعمه» همانطور مى‏گويد «الحمدللّه‏ على كل حال» اين را نعمت مى‏داند خفى و مى‏رسد انسان به آنجاها كه كليه مشكل‏ها يعنى راستى مى‏رسد به اينجا كه وقتى ابن زياد به حضرت زينب مى‏گويد ديديد خدا با شما چه كرد اوّل مى‏گويد «ثكلتك امك يابن مرجانه» مُرده شُورَت را ببرند كه نمى‏فهمى و بعد با كمال شهامت مى‏گويد «ما رأيت الا جميلا» اين جمله به يك دنيا ارزش دارد يعنى راستى اين جمله حضرت زينب را يك طرف بگذاريم و تمام دُرهاى جهان را طرف ديگر، قطعا اين جمله كه از دل زينب، از روح و جان حضرت زينب  عليهاالسلام سرچشمه گرفته قدرش بالاتر است و اين هم معلوم است از صفر بايد شروع بكنيم كم‏كم برويم جلو و بالاخره برسيم به آنجا كه مشكل‏ها با نعمت‏ها براى ما مساوى باشد من نمى‏دانم اين شاعر چقدر شعرش مطابق دلش بوده است اما هستند ديگر:

 يكى درد و يكى درمان پسندد                                              يكى وصل و يكى هجران پسندد

 من از درمان و درد و وصل و هجران                                        پسندم آنچه را جانان سندد

 كه در بحثهاى قبلى مى‏گفتم كه اينها يك مراتبى است كه مقام تسليم و رضا ملازم با اين مى‏شود يا خود اين مى‏شود چنانچه اين سعه صدر يك لوازمى دارد، صبر، حلم از لوازم او است صبر بر مشكل‏ها، صبر در عبادت، صبر در معصيت و مابقى صفات خوبى كه مترتب بر اين مى‏شود لازمه اين است خيلى لوازم دارد و از جمله لوازمش مقام تسليم و رضا پسندد آنچه را جانان پسندد خيلى خوب است و هر كسى هم به جايى رسيد همين بود من از نظر تاريخى در حالات بزرگان مطالعه بكنم، مطالعه بكنيم مى‏بينيم كه راستى هر كسى كه به جايى رسيد در اثر اين صعه صدر بود و الا به قول حضرت امام يك دفعه درباره صاحب جواهر مى‏فرمودند صاحب جواهر كرامت كردند انصافا كرامت است ولى اين كرامت مرهون سعه صدر ايشان است يك كسى در آن درجه هوا بيش از 50 درجه نه كولرى، نه باد بزنى و يك خانه محقرى، يك اطاق محقرى دو درب داشته باشد يكى در دالان، يكى در صحن خانه كوران بشود براى صاحب جواهر و همان موقع بنشيند جواهر بنويسد، پسرش بميرد بعد از نماز مغرب و عشاء سر جنازه پسرش و جواهر بنويسد بعد هم هديه كند براى پسر، اين معلوم است جواهر تحويل جامعه مى‏دهد مرحوم شهيد دوّم در حالى كه بيش از 54 سال بيشتر عمر نكرده، بيش از دويست جلد كتاب نوشته در آن خفقان، مرحوم شهيد دوّم متوارى بود گاهى اين طرف، گاهى آن طرف و بالاخره هم مى‏دانيد در راه مكه ايشان را گرفتند و سر بريدند توى درس گفتن مثل ما نبود كه هر چه دلش بخواهد بگويد توى درس ايشان بايد قول ابوحنفيفه را بگويد تا بتواند قول امام صادق  عليه‏السلام را بگويد لذا درس ايشان پنج درس بود تا در ضمنش بتواند فقه شيعه را بگويد اما همين مسالك نوشته است خيلى عجيب است مسالك ايشان خيلى بالا است انصافا يك دوره فقه به تمام معنى فرقش اين است كه صاحب جواهر مفصل‏تر است اين مختصرتر است و الا خيل استدلال دقيق بالا و نقل مى‏كنند كه صاحب جواهر مى‏گويد اگر مسالك و وسائل پيش من باشد كافى است براى من كه بتوانم جواهر بنويسم مسالك نوشت و شايد اين وسائل را چهل سالگى نوشته است اگر سعه صدر نباشد انسان همان اوّل از ميدان بدر مى‏رود نقل مى‏كنند آيت اللّه‏ العظمى آقاى حاج سيد محمد باقر درچه‏اى «رحمة اللّه‏ عليه» ايشان هم خيلى سعه صدر داشته است چون توى درس براى طلبه‏ها گفته بودند من وقتى رفتم نجف تصميم گرفتم نامه نخواهم براى اينكه نامه‏هاى ايران حواسم را پرت مى‏كرد نامه‏هاى اوّل، دوّم، سوّم همين طور بنا شد برگردم گفتم خوب حالا اين نامه‏ها را بخوانم نامه اوّل نوشته بود پدرت مُرد زود بيا، مرحوم حاج سيد محمد باقر درچه‏اى مى‏خنديدند و توى درس و مى‏گفتند اگر آن نامه اوّل را خوانده بود ديگر بايد برمى‏گشتم اينها خيلى خوب است البته مشكل است ولى بايد باشد بايد نامه را نخواند بايد دلش ياد جايى را نكند و مشكل است تحمل مشكل خيلى مشكل است ولى ماها بايد اوّل با صبر با حوصله مشكلات را حل بكنيم نشد، از كنار مشكل ردّ بشويم مهم‏تر از اين دو اينكه مشكل را به دوش بگيريم، برويم جلو به جايى مى‏رسيم البته من يادم نمى‏رود در وقتى مى‏خواستم وارد طلبگى بشوم رفقاى غير معمم من گفتند بيا يك فال حافظ برايت بگيريم لذا گفتيم خيلى خوب، حافظ را باز كردند يك شعر خوبى آمد مذمون آن شعر اين بود كه يك مورچه مى‏خواست از اين طرف دريا برود آن طرف دريا، خدا بيامرزد حافظ شيرازى را چقدر عالى راستى مگر مى‏شود به اين زوديها مجتهد شد اما سعه صدر خيلى كار مى‏كند علامه طباطبايى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» خيلى در مضيقه بودند ما هشت سال درس فلسفه ايشان رفتم بيش از بيست سال آن درس خيلى خوب، شبهاى پنجشنبه ايشان و بالاخره دست عنايت ايشان روى سر من بود من در وضع خصوصى ايشان وارد بودم خيلى وضع براى ايشان مشكل بود از اين خانه به آن خانه، خانه اجاره‏اى بالاخره در آن آخر كار يعنى آن وقت كه الميزان را نوشتند يك زمين ارثى خريدند از ايشان و آمدند در قم يك خانه درست كردند وقتى كه اين خانه را درست كردند دشمن چه بازيها درآورد و حتّى شكايت نزد حضرت امام كه ايشان يك خانه اجاره‏اى داشتند از حضرت امام كه حضرت امام گفتند خانه‏اش را بگيريد يك وضعى خيلى وضع ايشان در مضيقه بودند خيلى دشمن حتّى رسيد به اينجا ما اسفار مى‏خوانديم خدمت ايشان يك تكفير نامه‏اى آمد از نجف آقاى بروجردى مجبور شدند درس اسفار را تعطيل كردند گفتند نگو اما ايشان نگفت امر ولايت فقيه، امر حكومتى رئيس حوزه، نگفت اما شفا شروع كرد براى خصوصى‏ها شبهاى پنجشبنه را يك مقدار بيشتر طول داد بيشتر اهميت داد تا اينكه كم كم  سر و صدا خوابيد تا توانستند فلسفه شروع كنند خيلى مشكل بود اما همين الميزان مى‏نويسد در عرض ده سال يك دوره الميزان بيست جلد كه انصافا كرامت كرده است الميزان خيلى بالا است افتخار براى شيعه است در اين مشكل‏ها ايشان الميزان مى‏نويسد و اگر سعه صدر آقاى طباطبايى نبود جلد اوّل هم نمى‏شد ايشان به من مى‏فرمودند كه من وقتى وارد شدم نگاه نكردم با آخرش سى جزء قرآن گفتم ما امروز اين آيه را معنى كنيم تا ببينيم فردا چى مى‏آيد همين جورى ناگهان از خدا اين آمد كه «قل اعوذ برب الناس» را هم معنا كرد اينها لازم است واجب است شما كم مى‏دانيد اما نمى‏دانيد اين نظام، اين انقلاب چه جورى به دست ما رسيد چه مصيبت‏ها حضرت امام كشيدند اگر سعه صدر حضرت امام نبود مگر مى‏شد همان روزهاى اوّل هر كه بود كنار مى‏زد هر كه اما آن سعه صدرى كه ما از ايشان سراغ داشتيم آن لطفى كه پروردگار عالم نسبت به ايشان داشتند بالاخره بيست سال صبر، سعه صدر تحمل مشكل‏ها ناگهان پروردگار عالم نتيجه مى‏دهد نتيجه پيروزى اين نظام، نعمت خيلى بالا است اما صبر و تحمل و سعه صدر هم خيلى بالا است معلوم است هر چه نعمت بالاتر، سعه صدرش بايد بالاتر باشد و اينها همه به ما مى‏گويد ما سعه صدر مى‏خواهيم اگر مى‏خواهيم دنياى خوشى داشته باشيم سعه صدر مى‏خواهيم، اگر مى‏خواهيم آخرت خوشى داشته باشيم سعه صدر مى‏خواهيم اگر مى‏خواهيم براى دين كار بكنيم سعه صدر مى‏خواهيم حالا براى دين كار كردن يك دفعه محراب است يك دفعه مرجعيت است سعه صدر مى‏خواهد يك دفعه هم رهبرى است سعه صدر مى‏خواهد هر كجا اين حوزه‏ها كه مرهون شيخ طوسى است از كجا سرچشمه گرفت شيخ طوسى ملحه را آتش زدند نه كرسى درس را نه كتابخانه را محله را آتش زدند پاى پياده فرار كرد آمد نجف اوّل كارى كه كرد حوزه تشكيل داد چه مردانى پيدا مى‏شود چه افرادى پيدا مى‏شود و مرحوم صاحب رياض توى رياض دارد مرحوم صاحب رياض مى‏فرمايند كه وهابى‏ها ريختند توى نجف همه آواره شدند بسيارى را كشتند و من زن و بچه‏ام رفته بودند فقط من بودم و يك بچه شير خوار و وهابى‏ها ريختند توى خانه و من رفتم زير بته‏ها و پروردگارام لطف كرد اين بچه گريه نكرد و الا اگر بچه گريه كرده بود من را پيدا كرده بودند و من و بچه را هر دو را سر مى‏بريدند او اينكه صاحب رياض مى‏گويند وقتى اينها رفتند بيرون، رفتم بچه را گذاشتم تو گهواره و شروع كردم به رياض نوشتن خيلى خوب است مزه دارد اينها يعنى انسان متصل بشود به صفات حسنه خيلى مزه دارد خيلى عالى است نتيجه خيلى شيرين است آدم برسد به اينجا كه از زير بته‏ها از طرف دشمن كه الان ايستاده‏اند كه اگر بيايد بيرون نابود مى‏شد بيايد بيرون و برود رياض بنويسد نمى‏خواهم اين جورى باشيد اما بايد سعه صدر داشته باشيد بايد نِق نِق‏هاى توى خانه نمى‏دانم مشكل‏هاى توى خانه اثر بگذارد وقتى اثر بگذارد درس نتوانيم بخوانيم برويم دنبال يك كارهاى كه نتوانيم درس بخوانيم كم كم برسيم به اينجا كه نتوانيم درس بخوانيم يكى از چيزهايى كه موجب مى‏شود طلبه درس خواندن را تعطيل مى‏كند همين مشكلات است و به عبارت ديگر سعه صدر ندارد وقتى سعه صدر نداشته باشد توجيه مى‏كند مشكل دارم نمى‏توانم نمى‏شود اين نمى‏توانم و نمى‏شود اين ديگر غلط است من بارها اين جمله را گفتم حتما چنين است نمى‏دانم، نمى‏شود، نمى‏توانم در قاموس انسان راه ندارد اگر بخواهد من بارها اين جمله را گفتم حتما مى‏داند اگر بخواهد مى‏شود اين كسانى كه به مقام علمى رسيدند معمولاً استعدادهايشان متوسط بود اگر مادون متوسط نبود و فهم و تفهيم متوسط بود اگر مادون متوسط نبود معمولاً نابغه‏ها مغرور به استعدادشان مى‏شوند كم به جايى مى‏رسند آنهايى كه مافوق متوسط باشند اما همين مادون متوسطها خواستند شد، خواستند دانستند، خواستند ديگر نشد و نمى‏دانم و نمى‏توانم اينها ديگر نيست حتما بخواهيم از اولياء اللّه‏ باشيم مى‏شود در همين محيطهاى آلوده هم مى‏شود اگر بخواهيم مجتهد مطلق بشويم مى‏شود و اگر بخواهيم به هر مقامى برسيم بايد بگوييم مى‏توانم بخواهيم هم مى‏توانيم هم مى‏شود هم مى‏دانيم و چنين كردند ما هم بايد بكنيم يعنى الان برويم توى تاريخ مى‏بينيم راستى چنين بوده است مى‏گفت رفتم خدمت امام صادق  عليه‏السلام ديدم كه «و الباب عليه مغلق و الستر عليه مرخا» توى آن هوا در بسته پرده هم كشيده شده ايشان تنها توى اطاق نشسته حفقان مى‏گويد كه من گريه راه گلويم را گرفت امام صادق  عليه‏السلام فرمودند گاهى مى‏شود گاهى نمى‏شود بايد فرصت را غنيمت شمرد همين تا يك فرصت پيدا بشود درس را شروع مى‏كند همين امام صادق عليه‏السلام الان اين حوزه‏ها مرهون ايشان است توانست هزار و دويست نفر مثل محمد ابن مسلم، مثل زراره تحويل جامعه بدهد تا آنجا كه شد از فرصت‏ها استفاده كردند اينكه اميرالمؤمنين  عليه‏السلاممى‏گويند از فرصت‏ها استفاده كنيد نگذاريد فرصت‏ها از بين برود از فرصت جوانى، از فرصت امنيت، از فرصت سلامت همه بايد استفاده بكنيم استفاده هم اين نيست كه العياذ باللّه‏ استفاده جسمى بكند نه استفاده اجتماعى، استفاده براى مردم استفاده براى روح اگر بخواهيم حتما مى‏شود و بايد بخواهيم بايد بدانيم اين سعه صدر عالى است لذا اگر سعه صدر نداشته باشيم آخرت كه نداريم دنياى بدى هم انسان پيدا مى‏كند راستى اگر مشكل انسان را زمين بزند بد دنياى پيدا مى‏كند بد يعنى يك دنيا غم و غصه يك دنيا اضطراب خاطر يك دنيا نگرانى وجود اين مى‏شود نگرانى، مى‏شود اضطراب خاطر مى‏شود غم غصه اما اگر راستى اولياء اللّه‏ شد «الا انّ اولياء اللّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» اينها از گذشته غم و غصه ندارند از آينده ترس ندارند يعنى سعه صدر درجه اوّلش اين اولياء اللّه‏ درجه اوّل است و الا راستى مى‏رسد به آنجا كه مشكل‏ها برايش الطاف خفيه خدا مى‏شود و از الطاف خفيه خدا انسان بيشتر مى‏تواند استفاده بكند تا از الطاف جليه اين نعمت‏ها و نقمت‏ها هر دو امتحان است آيه را برايتان در سوره والفجر خواندم هر دو امتحان است «فامّا الانسان اذا ما ابتله ربه فاكرمه و نعّمه فيقول ربّى اكرمن» غرور پيدا مى‏كند من آن هستم كه خدا اكرامم كرد «و اما اذا ما ابتله فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهنن» مى‏گويد معلوم مى‏شود كه خدا من را دوست ندارد قرآن مى‏فرمايد كلاّ اين فكر غلط است هر دو نعمت است آن نعمت آن هم نعمت است آن براى ساختن است آن هم براى ساختن است هر دو براى اين است كه ما ساخته بشويم هر دو براى اين است كه ما ساخته بشويم هر دو اين امتحان از آن امتحانهاى نظير امتحان مهندس از سنگ معدنى هر دو براى اين است كه ما برسيم به يك جايى بشويم صاحب جواهر بشويم علامه طباطبايى، بشويم حضرت امام همه اينها كلاّ يعنى اين فكر را نكن، نه بگو اكرمن، نه بگو اهنن اين غلط است پس چى بگو، بگو:

 يكى درد و يكى درمان پسندد                                  پسندم آنچه را جانان پسندد

بگو الحمدللّه‏ رب العالمين گاهى هم بگو الحمدللّه‏ على كل نعمه در مورد نعمت جلى و الحمدللّه‏ على كل حال در مورد بلا بگوييم، بگوييم آن نعمت خفى بلا آن نعمت جلى آنكه مردم نعمتش مى‏دانند اما راستى پيش ما بايد برسيم به آنجا كه هر دو نعمت باشد، مردم نمى‏پسندند خودم بپسندم. بحث خوبى است به شرطى كه يك مقدار رويش كار كنيم و اقلاً درجه اوّل سعه صدر را پيدا بكنيم واجب است، لازم است براى همه مخصوص% براى ما طلبه‏ها. خدايا به حقّ آن كسانى كه سعه صدر داشتند مثل امام حسين  عليه‏السلام مثل حضرت زينب عليهاالسلام مثل پيغمبر اكرم  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ائمه طاهرين  عليهم‏السلاممثل اولياى دين، خدايا اين نعمت بزرگ را ولو كمرنگ را به همه ما عنايت بفرما.

و صلّ اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 



[1] ـ نهج البلاغه، حكمت 176.