عنوان: تقوا
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما درباره كلمه تقوا بود اين كلمه‏اى كه فوق العاده نورانيت دارد به قول امام دوم  عليه‏السلام به انسان عزت مى‏دهد به انسان ابهت مى‏دهد انسان را در چشم ديگران بزرگ مى‏كند در دل ديگران محبوب مى‏كند پيش ديگران با ابهت و شوكت و با عظمت مى‏گردد «ومن اراد عزا بلا عشيره وهيبتة بلا سلطنه فليخرج من  ذل معصية اللّه‏ الى عز طاعته» به تجربه هم اثبات شده چنين است اين كلمه مقدسى كه براى همه زينت است به قول قرآن شريف «ولباس التقوى ذلك خير» [1] براى همه زينت است بالاترين زينتها است امّا براى ما طلبه‏ها يك زينت لازم يك زينت واجب همان كه امام صادق  عليه‏السلام فرمودند كه «الحسن لكل احد حسن و منك احسن لمكانك منا و القبيح لكل احد قبيح و منك اقبح لمكانك منا» راستى چه دُرّهايى ما در روايت داريم به قول امام صادق تشبيه به دُرّ هم غلط است آمد خدمت امام صادق آقا يك روايتى برايش خواهندند اين يك حال هيجان پيدا كرد يك حال احساساتى گفت يابن رسول اللّه‏ «هذه درّ» حضرت تبسم كردند فرمودند «هل الدُرّ الاّ الحجر» دُرّ يك سنگ است چون ناياب است قيمتى شده است كلام مارا به درّ تشبيه كردن درست نيست انصافا خوشا به حال آن كسانى كه در اثر تقوا درّ را حجرى بيش نمى‏دانند خوشا به حال آن افرادى كه رياست اين جهان را به اندازه پر كاهى برايش ازرش نمى‏دانند خوشا به حال آن كسانى كه  در اثر تقوا دنيا و آن چه در دنيا است كمتر از سايه مى‏دانند اين روايت امام حسين خيلى روايت خوبى است از امام حسين ما كم روايت داريم امّا تا آن اندازه كه من مى‏دانم هر روايتى كه از ايشان داريم از يك لطافت خاصى برخوردار است در يك روايت مى‏فرمايد «الدنيا و ما فيها عند احد من اولياء اللّه‏ ليس الا كفيئ اظل» دنيا و آنچه در دنيا است پيش اوليا خدا مثل سايه امّا نفرمودند كاظل، كفيئ اظل هيچ اگر سايه پذيرد منم آن سايه هيچ  كه نه از هيچ نشانى و نه از سايه هيچ يعنى سايه هم باز يك وجود شعارى دارد يك وجود، نماى دارد امّا كالظل سايه ديگر پوچ است، پوچ خوشا به حال اينها و راستى هم هستند ديديم كه تقوا اينها را رسانده به آنجا كه هيچ چيزى هيج كسى در دلشان نيست جز خدا ديگر وقتى كه چنين شد همه چيز پيش اينها پوچ است همه چيز پيش از اينها هيچ است قرآن اطلاق خوبى دارد «كسراب بقيعه يحسبه الضمان ماء»[2] اطلاق خوبى است چه لطافت خوبى مردم خيال مى‏كنند آب است نه آب نما است پيش اهل دل هيچ است ادم تخيلى وقتى به دامن كوه نگاه مى‏كند مخصوصا اگر تشنه هم باشد يك دريا آب مى‏بيند امّا آدم عاقل از دور هم مى‏بيند كه پوچ است براى همه واجب است امّا براى ما طلبه‏ها خيلى لازم است نمى‏شود ما طلبه‏ها تقوا نداشته باشيم نمى‏شود ما طلبه‏ها زبان ول باشيم چشم ول باشيم بايد گوش ما چشم ما اعضا و جوارح ما كليد داشته باشد تا كم كم برسد به آنجا دل ما كليد داشته باشد معنا ندارد كه در دل يك طلبه هر شيطانى مى‏خواهد وارد بشود چراگاه شيطان بشود «لو لا ان الشياطين يحومون الى قلوب بنى آدم لنظروا على ملكوت السموات و الارض» اين روايت يك منطوق دارد يك مفهوم، منطوق اين است كه بعضى‏ها دلشان كليد دارد حق ندارد شيطان وارد بر او بشود نه اصلاً حق ندارد شيطان چندين جا تشر زده به خدا امّا همان جا كه تشر مى‏زند به خدا اين ملعون و در مقابل خدا ايستادگى ميكند اين جمله را مى‏گويد كه من آن كسى كه راستى متقى باشد راستى كارى باهاش ندارم يعنى دشمنش نيستم چرا؟ امّا دست رسى بهش ندارم استثناء، استثناء منقطع است «فبعزتك لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» اين تكرار شده توى همان تشرها كه در مقابل خدا جسارت مى‏كند بى ادبى مى‏كند اين منطوقش اين است كه اگر راستى شيطان در دل انسان نباشد دلش چراگاه نباشد اين مى‏تواند قيوميت حق را درك بكند بالاترين مقام براى يك انسان همين جا است يعنى ممكن به مقام فنا به مقام لقا پائين‏تر به مقام تجلى به مقام تحليه اينها برسد امّا به مقام درك قيوميت نرسد انسان درك بكند اين جهان وابسته به خدا است ربط نظير وجود ربطى اين وجودهاى ربطى مثل معناى حروف مِن ديگر هيچ يك قبل و بعدى بايد داشته باشد تا يك معنا پيدا كند اين تدلى جهان وابستگى به خدا نظير وجود ذهنى ما يك بى توجهى نابود مى‏شود اگر نازى بكند بر هم ريزد قالب‏ها نابود مى‏شود همه و همه نابود مى‏شود توجه به حق ماسوى اللّه است موجود است انسان درك بكند ملكوتيت را«و نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض» على كل حال اين تقوا براى ما طلبه‏ها است واجب است بله منطوقش اين است مفهومش اين است كه اگر تقوا نباشد دل انسان چراگاه شيطان مى‏شود ديگر هر گوشه‏اى را يك شيطان در آنجا لانه كرده است به قول يك اهل دلى مى‏گفت كه همه مى‏گويند مشرك نباشيد من مى‏گويم مشرك باشيد بعد معنا كرد مى‏گفت كه اين دل مال خدا است «قلب المومن عرش الرحمن» «لا يسعنى ارضى و لا سمائى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» اين مال خدا است حالا اين كه مال خدا است هيچ چيزى هيچ كسى در آن نبايد باشد جز خدا حالا اگر يك دلى اصلاً خدا در او نباشد يك دفعه راستى اين طور است يك گوشه هم مال خدا اين شرك است يك گوشه‏اش را هوى و هوس گرفته يك گوشه را دنيا به معناى عام گرفته و پر كرده است يك گوشه هم مال خدا اين شرك است امّا به قول اين اهل دل بعضى اين دلها قفسِ خدا هم نيست همه‏اش مال شياطين است همه مال غير خدا بايد دل ما كليد داشته باشد شياطين وارد اين دل نشوند و معناى طلبه گى يعنى همين طلبه گى مشكل است راستى مشكل راستى مشكل است مرحوم آقاى داماد «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» از نظر علمى به من مى‏گفتند فلانى فقه مشكل است من هشت ساعت ديشب مطالعه اين مسئله را مى‏كردم راستى ملا شدن مشكل است امّا همين آقاى داماداز مرحوم حاج شيخ نقل مى‏كردند مثل باران هم گريه مى‏كردند مى‏گفتند مرحوم حاج شيخ مى‏فرمود ملا شدن مشكل است آدم شدن محال است راستى مشكل است امّا معنا ندارد كه ما طلبه‏ها اين را پشت سر نگذاشته باشيم ما طلبه‏ها دو چيز بايد داشته باشيم بتوانيم كار بكنيم يك علم اگر زير عمامه ما علم نباشد خيلى ضرر دارد بعضى اوقات مى‏بينيم يك كسى به عنوان روضه خوان مخصوصا توى اين زنها كه چيزهائى مى‏گويند كه يك سال ما بايد اين طرف و آن طرف بزنيم تا اين چيزها را پاكش كنيم بعضى اوقات ما طلبه‏ها روى منبر يك جمله‏اى مى‏گوئيم اين جمله خيلى خسارت دارد وقتى كه بررسى كنيم مى‏بينيم كه علم ندارد توجه نداشت وقتى توجه نداشت غفلت است ديگر هر چه به زبانش بيايد مى‏گويد ما بايد عالم باشيم بايد ملا باشيم ما بايد در اين زمان بايد جوابگوى جامعه بشريت باشيم هميشه چنين بوده است الحمداللّه‏ از زمان امام صادق هميشه چنين بوده است الان هم هست امّا تأكيد است و الا در زمان امام صادق شاگردانى را امام صادق درست كرده بودند كه هر كه هر اشكالى داشت امام صادق مى‏گفتند از اين بپرس اشكال تفسيرى اشكال فقهى به تفسير مى‏رسيدند مى‏گفتند از اين بپرس به فقه مى‏رسيدند از او بپرس اشكال اعتقادى اينها زياد بودند در زمان امام صادق بعدش هم اصحاب ائمه طاهرين اينها يك سد محكم در مقابل دشمن مخصوصا سنى‏ها جواب‏گو بودند مى‏نشستند و توى مسجد داد مى‏زدند فرياد مى‏زدند حرف مى‏زدند بعدش هم زمان غيبت صغرى يك افرادى مثل نواب اربعه اينها ملاهاى بالاى بودند بعدش نزديك غيبت صغرى نظير شيخ مفيدها سيد مرتضى‏ها تشيع را اينها آوردند جلو و الا همان روزها تشيع از بين رفته بود بعدش هم همين طور نسل بعد نسل آنچه مردم احتياج داشتند از نظر فقهى از نظر اعتقادى از نظر عرفانى از نظر روائى آنچه اينها مردم احتياج داشتند اينها دارا بودند البته زمانها مكانها تفاوت دارد خواجه نصير الدين طوسى و علامه حلى اين تجريد و شرح تجريد را نوشتند خيلى بالا است امّا الان ما بايد رنگش را عوض بكنيم ما بايد يك تجريد و شرح تجريد ديگرى بنويسيم جواب گوى جامعه بشريت باشيم هميشه بوده الان هم هست لذا از امتيازهاى بزرگ روحانيت اين است كه دين را تا اين جا آورده است ديگر تا آخر كار هم همين طور است اميدوارم در همين نسل باشد كه ما طلبه‏ها دين را بدهيم دست امام زمان و از كارگردانهاى امام زمان هم باشيم و اين مسلم است ما طلبه‏ها خيلى كار كرديم خيلى لذا خيلى هم دشمن داشتيم هميشه خيلى دشمن داشتيم الان هم خيلى دشمن داريم براى اينكه مى‏بينند سد محكم ما طلبه‏ها هستيم اين ملائى مى‏خواهد تقاضا دارم ملا شويد و ملا شدن هم همان طور كه مقام معظم رهبرى هم به شما گفتند در مسجد حكيم جمله خوبى فرمودند كه «بى مايه فطير» است فقه مى‏خواهد اصول مى‏خواهد مبناى فقه مى‏خواهد فلسفه مى‏خواهد و بالاخره اين درسهاى سنتى به قول حضرت امام فقه جواهرى اين است كه آدم را ملا مى‏كند و مى‏تواند در مقابل دشمن ايستادگى بكند اين يك بال است و بال دوم تقوا است و ما بايد متقى باشيم ما بايد مثل علممان هر چه جلو برويم كم است از نظر تقوا هم هر چه جلو برويم كم است بايد متقى باشيم بايد برد به آنجا كه تقواى دل هم داشته باشيم يعنى علاوه بر اينكه چشممان كليد دارد زبانمان كليد دارد دلمان كليد داشته باشد اگر در بسته باشد ديگر دزد وارد نمى‏شود اگر دل مال خدا شد درش بسته شد ديگر شياطين وارد اين دل نمى‏شود ديگر هوى و هوس وارد دل نمى‏شود و از كجا هم بايد شروع كرد از همين جا زبان ما كليد داشته باشيم مشكل است شكى نيست بهشت را هم مجانى به كسى نمى‏دهند آن مقام‏هاى طلبگى را هم به كسى نمى‏دهند معلوم است مشكل است اسلام اين پل صراطى كه گفتند از مو باريكتر روايت صحيح سند هم دارد از مو باريكتر از شمشير برنده‏تر از آتش سوزاننده‏تر اين از نظر تجسم يعنى همان اسلام اسلام در حالى كه احكامش آسان است راستى اگر يك كسى بخواهد مسلمان واقعى بشود خيلى  مشكل است متقى خيلى مشكل به قول حضرت امام چهل سال خون جگر مى‏خواهد انسان بتواند يك صفت رذيله را از دل بكند ريشه كن بكند ديگر حسود نباشد خيلى كار ميخواهد امّا بايد كار كرد بايد شبانه روز زحمت كشيد راجع به اخلاق نمى‏شود كه ما بى تفاوت باشيم راجع به اخلاق اوجب واجبات است تمام بزرگان مى‏گويند اوجب واجبات است شما پيدا نمى‏كنيد يك كسى كه بگويد اوجب واجبات نيست واجب است نه همه مى‏گويند اوجب واجبات است از نماز واجب‏تر از روزه واجب‏تر از حج واجب‏تر از درس خواندن واجب‏تر از همه چيز واجب‏تر اخلاق و اين براى ما طلبه‏ها خيلى عالى است  خيلى خوب است ديگر پايه‏ها هم محكم مى‏شود قرآن شريف يك تشبيه خيلى اوقات يك تشبيه معقول به محسوس دارد و اينجا هم يك تشبيه معقول به محسوس دارد مى‏فرمايد كه «افمن اسس بنيانه على تقوى من اللّه‏ و رضوانه خيرام من اسس بنيانه على شفا جرف هار فانهار به فى نار جهنم واللّه‏ لا يهدى القوم الظلمين»[3] تشبيه معقول به محسوس است يك خانه بسازيم پايه‏ها ديگر نم هم در او نتواند وارد بشود چه برسد به آب پايه‏ها محكم معلوم است اين بنايى كه روى اين پايه‏ها است پا بر جا است الان اين ساختمان هايى كه پايه هايش محكم است هزار سال است الان از هر ساختمانى محكمتر است و امّا يك بنايى كه پايه نداشته باشد لب دره سيل زده به قول قرآن يك بناى دم دره سيل زده بنا بكند معلوم روز دوم و سوم مى‏ريزد كه قرآن مى‏فرمايد اين تقوا اين جور است اگر زندگى ما روى تقوا باشد اين زندگى با نشاط پر فايده عمر پر فايده علم پر فايده و بالاخره محكم مستحكم مو زير درزش نمى‏رود دست عنايت خدا روى سر انسان باشد يك وقت حرفهاى گمراه كننده نزند اينها معلوم است كه دست عنايت امام زمان روى سر انسان باشد يك وقت حرف بيجا نزند تسلط بر اعصاب داشته باشد عقلش آن موقع كار بكند انجا كه جاى عاطفه است عاطفه‏اش كار بكند اين تقوا مى‏خواهد و امّا اگر زندگى ما مخصوصا ما طلبه‏ها روى تقوا نباشد متقى نباشيم ممكن است يك زرق و برقى هم پيدا بشود امّا مثل همان ساختمانى است كه پايه نداشته باشد بالاخره روزى رسوايى بار مى‏آورد ديگر خدا نكند بقول حضرت امام مى‏گفتند خدا نكند يك طلبه ايى شهرت پيدا بكند علم نداشته باشد يك طلبه ايى شهرت پيدا كند تقوا نداشته باشد اسلام را نابود مى‏كند «اذا فسد العالِم فسد العالم» راستى ديديم ديگر، اين مابقى هم به قول قرآن ديگر آب نما است اين تشبيه معقول به مخصوص در اين آيه شريفه خيلى تشبيه خوبى است خيلى تشبيه بالا است و به ما مى‏گويد اگر دنيا مى‏خواهى تقوى اگر آخرت مى‏خواهى تقوا اگر مى‏خواهى عمرت پر بركت باشد تقوا اگر مى‏خواهى علم پر نور باشد پر بركت باشد تقوا اگر مى‏خواهى عزت شوكت در ميان مردم داشته باشيد تقوا اگر مى‏خواهيد محبوبيت در ميان مردم داشته باشيد تقوا والا ديگر نمى‏شود يك روايت از امام حسين  عليه‏السلام حالا اين جلو آمد خيلى خوب است امروز امام حسين عليه‏السلام كمكمان  ند يك روايت از امام حسين  عليه‏السلام است براى ما خيلى خوب است يك عربى آمد پيش امام حسين و گفت «عظنى بكلمتين» گفت آقا يك سر مشق از شما مى‏خواهم يعنى يك موعظه مختصر كه هميشه توى فكرم باشد  حضرت فرمودند كه موعظ‏ه من به تو اين باشد اگر از راه گناه بخواهى چيزى بدست بياورى يقين داشته باش دوان دوان به ضد مطلوب رفته‏اى و از آنچه مى‏ترسيدى به سرت خواهد آمد از راه گناه كسى بخواهد به جايى برسد نمى‏شود حتما نمى‏شود اگر عزت بخواهيم، شوكت و مريد و دنيا و ... نمى‏شود آخرت هم معلوم است نمى‏شود اگر از راه گناه آمدى از آنچه مى‏ترسى به سرت خواهد آمد دوان دوان به ضد مطلوب خواهى رفت و سببش هم اين است كه اين آيه هم مى‏گويد «واللّه‏ يهدى قوم الظالمين» دست عنايت خدا روى سر فاسق نيست وقتى دست عنايت خدا روى سر ما نباشد معلوم است پرت هستيم چه پرتى همه چنين هستند امّا ما طلبه‏ها اگر پرت شديم يك وقت به جاهاى باريك، باريك مى‏رسد اين دينها كه اختراع شده همه‏اش زير سر عمامه بدون علم عمامه بدون تقوا بوده است لذا يك وقتى من مى‏گفتم اين مثال عوامانه‏اى كه مى‏خواهند اين طلبه‏ها را هو بكنند مى‏گويند هر چه هست زير اين عمامه هاست راست مى‏گويند خيلى حرف خوبى است براى اين كه شيخ انصارى زير اين عمامه است ميرزا على محمد بهائى هم زير اين عمامه است وقتى علم تقوا باشد شيخ انصارى مى‏شود ژست او آدم مى‏سازد صورت او آدم مى‏سازد نگاه به او آدم مى‏سازد يك يهودى اين مسلمان شده بود از آن طرف حسابش مى‏پرسيد حجه‏الاسلام يعنى چه گفت حجه‏الاسلام يعنى ما آن كسى را كه از علما بخواهيم احترام بهش بگذاريم مى‏گوييم حجة الاسلام گفت نه حجة الاسلام اين است كه ژست او قرآن براى اسلام باشد مثل شيخ انصارى اين شيخ انصارى ژست او من را مسلمان كرد راستى زير عمامه است. ميرزا على محمد بهائى ( كه اسم اين زهر مار را هم نياوريم) زير اين عمامه است دين را تا اين جا آورده اين زير عمامه امّا از آن طرف هم در مقابل دين ايستاده و زير اين عمامه خيلى حرف خوبى است هر كه گفته مى‏خواسته خراب بكند امّا پروردگار عالم يك حقى را به زبانش جارى كرده يك كسى بود يك شاعر نكبتى بود خيلى بد بود من يادم است همه را هجو مى‏كرد يك شهرتى هم داشت زمان پهلوى من بچه كوچك بودم اين منزلش نزديك مدرسه امام صادق چهارباغ بود به نوكرش گفته بود برو اين اسب من را آب بده و بيا. اين رفته بود به جاى اين كه برود آن طرف آمادگاه سر مادى رفته بود توى مدرسه درب مدرسه هم باز بوده كسى هم نبوده رفته دزدى كرده و رفته توى اين مدرسه و اين اسب را آب داده و آمده پرسيده كه خوب زود آمدى آبش دادى گفت بله گفت كه چه زود گفت براى اينكه رفتم توى مدرسه چهارباغ و آبش دادم گفت برو اين اسب را بفروش اين ديگر بار نمى‏دهد آن مى‏خواسته هو بكند طلبه‏ها بى عار هستند نه به رضا شاه بار مى‏دهند نه به محمد رضا نه به امريكا بار مى‏دهد نه به ديگرى طلبه بار نمى‏دهد و راستى ما خيلى بالا هستيم خيلى امّا خدا نكند تقوا نباشد ديگر يك دفعه بار كه مى‏دهد، مى‏دهد وامى‏دارد ديگران هم بدهند.  خدايا مى‏دانيم اين كلمه تقوا حرف خوبى است، جمله خوبى است خدايا به حق محمد و آل محمد به حق امام حسين كه اسم مباركش جلو آمد، اين كلمه تقوا را، ولو مرتبه ضعيفش را به ما، به جامعه ما، به نسل  وان ما، به طلبه‏هاى مبتدى ما، به زن و بچه ما، عنايت بفرما.

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 



[1] ـ سوره اعراف، آيه 26.

 

[2] ـ سوره نور، آيه 39.

 

[3] ـ سوره توبه، آيه 108.