عنوان: وظايف طلاب و مبلغين
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

در جلسه قبل حرفى جلوآمد كه بايد اينحرف را مقدارى باز كنم و مخصوصا اينكه قبل از محرم هم هست براى اهل منبر اين جلسه مفيداست ما از قرآن از روايات به خوبى استفاده مى‏كنيم كه حساب خاص غير از حساب عموم مردم است حساب ما در اسلام غير از حساب مريدهاى ما است آن حسابى كه مردم روى ما باز مى‏كنند اسلام باز كرده است مى‏كند غير از حساب عموم مردم است در روايت داريم در روز قيامت هفتاد گناه از آنها آمرزيده مى‏شودقبل از آنكه يك گناه از ما آمرزيده بشود و اين روايت كمر شكن است روايت داريم كه جهنمى‏ها بهشتى‏ها را مى‏بينند بهشتى‏ها جهنمى‏ها را مى‏بينند با هم حرف مى‏زنند يك دفعه مريدها كهتوى بهشت هستند مى‏بينند كه آقاشان توى جهنم است از او سؤال مى‏كنند كه ما بواسطه تو بهشت رفتيم بهشتى شديم چرا خودت جهنم هستى جواب مى‏گويد كه من گفتم ولى عمل نكردم اما شما شنيديد و عمل كرديد شما شديد بهشتى من شدم جهنمى لذا در روايات مى‏خوانيم كه بالاترين حسرت در جهنم براى اين افراد است كه در روايت داريم كه حسرتش از آتش جهنم هم سوزاننده‏تر است وقتى برويم در قرآن مى‏بينيم قرآن روى اين مطلب خيلى پا فشارى دارد مثلاً قضيه حضرت يونس را در قرآن شريف سه چهار جا نقل مى‏كند و در سوره والصافات يك جمله‏اى داد كمر انسان را مى‏شكند راجع به اين قضيه مى‏فرمايد«اذ ابق اى الفلك المشحون فساهم فكان من المدحضين فلولا انه كان من المسبحين فالتقمه الحوت و هو مليم للبث فى بطنه يوم الى يبعثون»[1] اول اطلاث مى‏كند به پيغمبر خدا يك غلام فرارى پناه بر خدا بعد مى‏فرمايد اين غلام فرارى كه جزايش اين شد كه بايد ماهى او را بخورد ماهى او را بلعيد حالا آنكه كمر شكن است آنجا است كه مى‏فرمايد اگر در شكم ماهى توبه نكرده بود اين در شكم ماهى مى‏ماند تا روز قيامت استحقاق زندان با شكنجه تا روز قيامت مگر چه كرده بود اگر استحقاق نباشد كه ظلم است پس استحقاق اين زندان با شكنجه را تا روزقيامت دارد داشته است اما توبه كرد خدا توبه‏اش را قبول كرد«فلولا كان من المسبحين للبث فى بطن الى يوم يبعثون» براى ما خيلى كمر شكن است همه بر ميگردد به اينكه حساب خواص غير از حساب عموم مردم است حضرت يونس يك ترك اولى كرد اما ترك اولى او يك گناه خيلى بزرگ بدون اجازه از طرف خدا از قوم آمد بيرون براى اينكه مى‏دانست اين قوم هلاك مى‏شود براى اينكه هلاك نشود بدونه اجازه آمد و آمد توى كشتى و آنجا مبتلا به آن نهنگ شدند بالاخره قرعه كشيدند يكى فدا بشود و قرعه به نام او در آمد«فسا فكان من المحدثين» اما قرآن اول مى‏فرمايد اين غلام فرارى بعدهم مى‏فرمايد شكنجه تا روز قيامت در آيه ديگر مى‏فرمايد اين زندان خيلى زندان عجيبى بوده است كه اين ذكر يونسيه خيلى ذكر خوبى بوده است از شما تقاضا دارم اين ذكر را در روز هز چه مى‏توانيد بگوييد خيلى خوب است براى دنيا خيلى خوب است براى ارتقاء درجه خيلى خوب است براى آخرت خيلى خوب است خيلى روى آن پا فشارى دارند «لا اله الا انت سبحانك انيكنت من الضالمين» اين كنت من الضالمين در ظلمات ظاهرا اين ذكر يونسيه را در شب بيشتر مى‏گفته است هم شب هم دريا هم شكم ماهى، شكم ماهى كه زندان معمولى نيست خيلى زندان سخت است اما قرآن مى‏گويد خدا گفته استحقاق دارد«فلولا كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون» در مدينه يك مقدار جنگ كه شد مسلمانها يك مقدارى از نظر امكانات مالى وضعشان خيلى بد بود به اندازه‏اى كه بقول جرجى زيدان در جنگ يك دانه خرما را دو تا نظامى مى‏خوردند خيلى وضعشان بد بود اما بالاخره با نبود امكانات مى‏رفتند و پيروز مى‏شدند يك مقدارى وضعشان خوب شد زنهاى پيغمبر طمع كردند كه يك مقدار هم ما چرا همه‏اش مال مسلمانها يك مقدار هم ما آنها كه از پيغمبر زرو زينت كه نمى‏خواستند مى‏گفتند اين اتاق ما درب داشته باشد، پيغمبر يك دفعه رفتند جنگ وقتيكه برگشتند اين براى تشريفات پيغمبر خويش و قوم‏هاى ام سلمه آمده بودند و اتاق ام سلمه را كاهگلى كرده بودند خانه پيغمبر خشتى نبود از همين ديوار باغى‏ها ديوار گلى، دور آن را ديوار مى‏كشيدند خود پيغمبر هم شركت مى‏كردند بعد هم يك قدرى از شاخه‏هاى خرما ليف خرما مى‏آرودند و مى‏گذاشتند روى آن و مى‏شد يك اتق درب هم نداشت يك پرده موى كه باد هم خيلى تكانش ندهد يك پرده موى هم براى درب اين و اين مى‏شد اتاق زن پيغمبر اينها يك قدرى گفتند فرش نداريم بقول امروزى‏ها يك موكت بعضى‏ها اصلاً فرش نداشت پوست هم نداشت يك پوست گوسفندى كه حضرت زهرا(س) به سلمان مى‏گويد فرش اتاق من اين پوست گوسفند و اين پوست گوسفند روزها علف براى شتر مى‏ريزم رويش و شبها مى‏تكانم و من و اميرالمومنين روى اين مى‏خوابيم و توحالا ناراحت هستى از اينكه چادر من وصله دارد اينجورى بوده است لذا دسته جمعى (حضرت زهرا كه نه) زنهاى پيغمبر آمدند پيش پيغمبر براى گله كه يا رسول اللّه‏ يك مقدارى همبه ما برس آيه شرفه آمد چقدر داغ «يا ايّها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلاً» بگو اينلات بازى‏ها مربوط به شماها نيست و الا اگر اين اين‏ها را مى‏خواهيد طلاق بگيريد و برويد اگر زن پيغمبر مى‏خواهى بشوى ديگر اين حرفها نيست و گفتم آنها دست بند هم نمى‏خواستند بايد ما هم مثل مردم باشيم بايد ما هم تشريفات داشته باشيم اينها نه يا زن پيغمبر و همين جورى كه هست روى شن بخواب خيلى بالا باشد روى پوست گوسفند زندگى كن و يا نه حرام نيست اگر تجمل گراى نباشد حرامنسيت اگر اصراف و تبذير نباشد حرام نيست اگر از مال مردم نباشد حرام نيست اگر از خمس و زكات نباشد حرام نيست اما طلبه نباش زن پيغمبر ديگر راستى چه مى‏گويداين آيه به ما بعد هم در همين سوره احزاب خطاب مى‏شود زنهاى پيغمبر اگر خوب شديد پاداش شما دو برابر اگر بد شديد پاداش شما دو برابر چرا براى خاطر اينكه زن پيغمبر هستى اگر يك غيبت بكنى يك گناه چون زن پيغمبر هستى يك گناه هم چون غيبت كردى يك گناه براى اينكه آن غيبت اسلام مى‏شكند به اسلام ضربه مى‏زند بعضى اوقات ذنب لا يغفر است حضرت امام به ما نصيحت مى‏كردند مى‏فرمودند كه در اين شهرها مى‏رويد در اين جلسات خصوصى كه نشستيد هفت هشت نفر خيلى مواظب باشيد براى اينكه يك دفعه سر سفره يك پر خورى يك بد خورى آنوقت مردم مى‏گويند آخوندها را ببين اين آخوندها ضربه مى‏زند به آن مجتهد جامع الشرايطى كه يك عمر با عزت در خانه‏اش زندگى كرده بعدايشان عسبانى مى‏شدند مى‏كفتنداين ذنب لا يغفر است بى خود كه نمى‏گفتند يعنى مشكل است اين ديگر توبه بكند اصلاً به فكرش نمى‏آيد كه اين ضربه زده به آن عالم با عصمت با عزت در گوشه خانه نشسته بعضى اوقات اينجورى است روى منبر يك جمله مى‏گوييم پدر همه را درمى آوريم خيال هم مى‏كنيم منبر رفته‏ايم و براى امام حسين عليه‏السلام هم كارد كرده‏ايم عمار مى‏گويد آمدم خدمت امام صادق  عليه‏السلام امام فرمودند شنيده‏ام عليه حج صحبت كرده‏اى يك سال بايد مرض بشوى براى اينكه يك جمله گغته بود پولها رابدهيد بع فقرا عمران آبادى كنيد همين، اما بى جا گفته بود همين يك جمله بى جا يك سال مريضى بعضى اوقات ما روى منبر قدر بى حيا مى‏شويم پشت سر مرجع تقليد حرف مى‏زنيم ديگر چه برسد پشت سر روحانيت پشت سر مردم و خيال هم مى‏كند به عنوان ولايت ديگر امير المومنين  عليه‏السلام بهس مى‏گويد بارك اللّه عمده اينجااست «قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالاً الّذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا»[2] مى‏خواهيد بدتر از همه ور شكسته‏تر از همه آن كسيكه كار بد ميكند كار خوبى كرده است توى شماها هست بعضى اوقات روى منبر عليه نظام صحبت مى‏كند بعد هم خيال مى‏كنيد امام زمان به شما مى‏گويد بارك اللّه‏ بله ثواب ما خيلى بالا است به اندازه‏ايكه قرآنمى فرمايد اگر بتوانيد توى اين دهه محرم يك كسى رابسازيد«فكانمااحيا الناس جميعا» مثل اين است كه دنيا را زنده كرده باشى اما همين قرآن مى‏فرمايد اگر با گفتارت با كردارت يك كسى را به اسلام بكنى بدبين روحانيت بكنى بدبين به نظام بكنى «فكانما قتل الناس جميعا»مثل اين است كه جهان را كشته باشى اين مال ما طلبه‏ها است امام صادق عليه‏السلام اين دو آيه را پياده مى‏كند راجع به ما طلبه‏ها «مَن قَتَلَ نفسا بغيرِ نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا»[3] يك قضيه‏اى در سوره است مربوط به حضرت داود عليه‏السلام بنابر آنچه قرآن مى‏گويد روايت مى‏گويد حضرت داود را بنا است امتحانش كنند رفوزه درآمد حالا ببينيد رفوزه‏اش چى است دو نفر آمدند و جور هم قضاوت بود كه مثل حضرت داود هم گول خورد چى بود اين دوتا اين جور گفتند (ان هذا له تسع و تسعون نعجه ولى نعجة واحدة فقال اكفلنيها وعزّنى فى الخطاب»[4] گفتند ما دو تا برادر هستيم اين برادرم نود ونه تا ميش دارد و من يكى اين مى‏گويد اين يكى را بده من، من صدتا داشته باشم تو هيچ چيز خيلى هم با استدلال مى‏گويد و من را مجاب كرده است پشت سر هم انداز هم است حسابى و من رامجاب كرده است مثلاً مى‏گويد من نود و نه تا گوسفند دارم اين يك گوسفند مزاحم تو است بيا اين يكى را بده به من و من كه اين نود و نه تا اداره مى‏كنم اين يكى را هم اداره بكنم و اين مزاحم تو نباشد از اين حرفها حضرت داود تحريك عاطفى شد حكم نكرداگر حكم كرده بود وامصيبتها مقابلاً گفت «لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه»گفت كه ظلم مى‏كندكه مى‏خواهد گوسفندهاى خودش ملحق بكند بعد هم حضرت داود يك قاعده گفت «و ان كثيرا من الخلطاء ليبغى بعضهم على بعض» مردم بضى هاشان همين طور هستند مى‏خواهند خودشان صد تا داشته باشند و خودشان هيچ چيز «الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و قليل ماهم» كم است كه مى‏خواهند اين جور ناشند اغلب مردم هم همين جور هستند ناگهان متوجه شد نبايد اين جمله را گفته باشد «فستغفر له فغفرنا له ذلك و ان له عندنا زلفى و حسن مأب» اين هم باز اين جور كه خيال نكنيد در پيغمبرى ايشان اشكال ايجاد شد نه ما آمرزيدم او را ما براى اينكه «خرّ و عناب» توبه حسابى كرد اصلاً پيغمبر است مقام بالاى پيش ما دارد بعد يك خطا فوق العاده كوبنده‏اى راجع به حضرت داود دارد «يا داود انّا جعلنك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل اللّه‏» تو خليفه هستى بايد حكم به حق بكنى و الا اگر انسان حكم به حق نكند كه اين ضلالت است گمراهى است «ان الذين يضلون عن سبيل اللّه‏ لهم عذاب شديد» اگراينجورها نباشد عذاب دردناكى در روز قيامت دارد اينها همه براى چى اول خود حضرت داود متوجه شد لذا قرآن مى‏فرماييد متوجه شد توبه كرد، تضرع كرد، زارى كردبعد هم مى‏فرمايد ما توبه‏اش را قبول كرديم فغقرنا له باز هم با اين فرض باز هم خدا دست از سرش بر نمى‏دارد «يا داود انا جعلنك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى» اين مقابله تحريك عاطفه كه راستى بعضى اوقات اينجورى است كه حق باهمان است كه مى‏گويد من نود و نه گوسفند دارم تو هم آن يكى را بده دلسوزى مى‏خواهد بكند هميشه كه ناحق نيست بعضى اوقات هم حق است خود همين جمله هم كه حضرت داود مى‏فرمايد كه «انّ كثيرا من الخلطاء ليبغى بعضهم على بعض» اما خكين كلى گفتن « لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه» همين كناه بزرگى بود براى حضرت داود چرا براى اينكه حساب خواص غير از حساب عموم مردم است ممكن است يك كسى توى خانه‏اش خيلى كارها بكند كه اگر يكى از آنها را ما بكنيم از عدالت مى‏افتيم ممكن است در ميان مردم، مردم خيلى تشريفات براى خودشان داشته باشند يكى از شماها زن صيغه كرده بود بهش مى‏گفتند چرازن صيغه كرده‏اى مى‏گفت صيغه خيلى خوب است ثواب دارد بهشت دارد هرچه مى‏گفتم اين صيغه تو مريدهاى تو رابد بين به روحانيت كرد مى‏گفت بيخود نمى‏شود كه اينها را گفت نمى‏شودكه اينها را كرد اگر بخواهيم عمامه را برداريم و برويم دنبال كارمان آنوقت هر كار مى‏خواهيم بكنيم هر كار يعنى كار حلال نه هر كار حرام خيلى از حلال‏هاى مردم براى ما حرام است خيلى از مكروه‏هاى مردم براى ما حرام است اگر عنوان ثانوى به خود بگيرد مردم بدبين به روحانيت بشوند مردم پشت سر آخوندها حرف بزنند در وضع فعلى كه دارند مردم را بد بين به روحانيت مى‏كنند ما هم دامن به آتش مى‏زنيم خيلى از مردم ممكن است كه يك چيزهاى بگويندتوى مجلس نشسته و هى مى‏گويد اما يكى از آنه را ما بگوييم همه را زمين مى‏زنيم همه زمين مى‏خورند ما خيلى بايد مواظب زبانمان باشيم خيلى بايد مواظب چشمانمان باشيم خيلى بايد مواظب كردارمان باشيم خيلى بايد مواظب زندگى مان باشيم ماشين براى اين بازارى‏ها عر چه مدل بالا برايشان يك شأن است دخترش را زودتر مى‏روند مى‏گيرند خانه‏اش هر چه مدل بالا برايش شأن است مردم بيشتر به او اطمينان پيدا مى‏كنند كاسبى‏اش بيشتر مى‏گردد حالا ما هم همين طور از ما هرچه مدل پايين‏تر باشد او بهتر است حالا الا كل حال كارى به اسلام هم ندارم مردم هم همين جور هستند يعنى مردم روى ما اين جورها حساب مى‏كنند ديگر ما هم با مريد هامان بايد بسازيم ديگر حالا نمى‏گويم كه تظاهر بكنيد، ريا كارى بكنيد، نه بايد جورى باشد كه ما زبان مردم را قطع بكنيم زبان مردم را راجع به روحانيت دراز نكنيم و اينها حرف من و حرف حضرت امام و ساير مراجع و اينها نيست حرف قرآن است اينها حرف روايت است يك روايت صحيح السند مرحوم كلينى نقل مى‏كند در كافى نقل مى‏كند كه يكى از پيامبرها آمد در يك شهرى ديد كه يك عالمى مرده است و زير هوار است و مورچه‏ها مغز اين را خورده‏اند لذا رابطه‏اش را با خدا وصل كرد كه خدايا چى شده است اين را من مى‏شناختم عالم بود، عابد بود، متقى بود چرا اينچنين تعجب اين پيامبر بيشتر شد وقتيكه وارد شهر شد ديد حاكم ظالم آن شهر مرده است يك تشيع جنازه حسابى از او كردند آن ظالم اين هم عابد خطاب شد براى اينكه چند روز قبل ايم عالم مراجعه كرد به به اين ظالم از اين چيزى خواست حاجتى داشت و آن حاجتش را برآورد اوكيفر دارد او پاداش دارد پاداش او را در دنيا داديم اينكه ديدى، كيفر او را هم توى دنيا داديم اينكه ديديبراى اينكه در آخرت اين بهشتى باشد او جهنمى مگر اين چه كار كرده بود هميكه پيش ظالمى مقدارى ذلت يعنى حاجتى خواست همين چرا يعنى ما بايدعفت نفسمان به اندازه‏اى باشد كه بگويند اين آخوندها چقدر عفت نفس دارند بارك اللّه‏ و حالا اگر روى منبر چرا پول كم دادى اگر او پول كم مى‏دهد جهنم ميرود پاداش منبر هايش هم مال شما اين يك حرفى است و الان بحث ما نيست كه يكى از مصيبت‏هاى بزرگ همين است كه يك ميليون، دو ميليون، سه ميليون خرج مى‏كند اما موقعى كه به آخوند مى‏رسد به يك گدا هم اينقدر نمى‏دهند كه به اين آخوند مى‏دهند اف بر اين روضه خواندن اين جهنم مى‏رود همين روضه هايش مى‏شود جهنم ثوابش هم مى‏شود مال شما اما يك حرف توى چك چك شما است مى‏شود يا نه خوب نه الا كل حال حساب ما جداى از حساب مردم است خيلى، خيلى، خيلى وما بايد يا بقول قرآن عمامه رابگذاريم كنار هر كارى كه مى‏خواهيم بكنيم حالا برويم دنبال صيغه ياعمامه داشته باشيم وهمين يك زن بس است هر تاجى دارى سر همين بزن بقول اميرالمومنين  عليه‏السلام فرمودند دو تا تخم مرغ يكى آبى يكى سرخ تخم مرغ تخم مرغ است اميرالمومنين عليه‏السلامفرمودند هر كارى دارى با خانمت چهداعى دارى نگاه بكنى به ديگران اين نگاه كردن به ديگران خيلى احمقى مى‏خواهد به خانمت نگاه كن و اين حرفها يك دفعه آبروى روحانيت را مى‏برد يك تخم مرغ كافى نيست، آبروى آخوندرا مى‏بريم براى همين و الا كل حال توى ماها، شماها نه، توى ماها عمل به اين منبر امروز نمى‏شود درحاليكه قرآن رويش خيلى پا فشارى دارد و من تقاضا دارم روى اين آيات، آيات زياد است روى اين آيات حساب بكنيد، فكر بكنيد فرق بين احمق وعاقل اين است عاقل اول فكر مى‏كند بعد كار انجام مى‏دهد اما احمق اول كار مى‏كند بعد پشيمان مى‏شود بايد روى اينها فكر كرد قرآن چه مى‏گويد روايات چه مى‏گويد علما چه كردند يك مثال بزنم بينيديك تخم مرغ كافى است يا نه دختر فتحعلى شاه اين طلاق گرفت رفت كربلا مجاور شد و دختر متمول و زيباى بود معلوم مى‏شود دختر مقدسى هم بوده است آنوقت حاج سيد ابراهيم قزوينى از مراجع بزرگ آن زمان بوده و كربلا بود رياست حوزه مال او، اين دختر طمع كرد فرستاد پيش مرحوم حاج سيد ابراهيم وگفت كه آقا من آمدم اينجا مجاور شدم ومى خواهم دست عنايت شما روى سر من باشد مرحوم حاج سيد ابراهيم گفت كفو شرط است و من هم كفو تو نيستم او خيال كرد كه مى‏گويد يعنى من پول ندارم پيغام داد كه خرج و مخارج زن وبچه‏ات را هم مى‏دهم من خرج ومخارج خانه ات را مى‏دهم خرج و مخارج خانه خودم را هم مى‏دهم اصلاً جدا هستيم ربطى نداريم من شما راپول دار مى‏كنم براى حوزه ومن دختر شاه هستم فقط همين مقدار مى‏خواهم دست عنايت شما روى سر من باشد حالا اين جمله مرحوم حاج سيد ابراهيم پيغام داد دست از سر ما بردار من يك زن دارم اين در طلبه‏گى من خيلى زحمت كشيد مشقت ديد يك عمرى پاى من سوخته است حالا بعد يك عمرى من هوو بياورم سر اين بدبختى است اينكه نمى‏شود درستش كرد بنابراين ان شاءاللّه يك شوهر خوب براى تو پيدا مى‏شود ما اين كاره نيستيم خداحافظ ما بايد چنين باشيم بودند و هستند راستى بايد پاى همه چيز بسازيم هم خانه مان هم تخم مرغ مان بچه هامان غير از بچه‏هاى ديگران بايد باشند اين بى عرضه گى ما برسد به آنجا كه دختر من مانتوى بشود و من نتوانم جلويش را بگيرم چقدر بى عرضه هستيم مرده شور تو طلبه را ببرد نمى‏شود كه بعد هم توجيه كنى مانتو كه طورى نيست مانتو طور است براى تو حرام است. خدايا به حق امام زمان (عج) قسمت مى‏دهيم ما را بدار در راهى كه رضايت امام زمان در آن است.

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 



[1] ـ سوره صافات، آيه 140.

 

[2] ـ سوره كهف، آيه 103.

 

[3] ـ سوره مائده، آيه 32.

 

[4] ـ سوره ص، آيه 32.