عنوان: هوى و هوس
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى

بحث ما درباره گناهان كبيره بود و سيزده تا از اين گناهان را با هم مباحثه كرديم گناه چهاردهم كه قرآن روى آن پا فشارى دارند متابعت از هوى و هوس و اين گر چه مراتب دارد اما بالاخره على سبيل قضاياى مهمله گناه به اندازه‏اى بزرگ است كه قرآن او را شرك مى داند «افرأيت من اتخذ الهه هويه و اضله اللّه على علم» آيا نمى‏بينى بعضيها به جاى اينكه خدا بپرستند هوى مى‏پرستند در چاه مى‏افتد بعضى اوقات دانسته و مصيبت اينجا است و اين آيه مى‏فرمايد كه اينها دانسته در چاه مى‏افتند در گمراهى ضلالت مى‏افتند بعضى كارشان مى‏رسد به آنجا كه بدست خودشان، خودشان را جهنمى مى‏كنند مى‏دانند جهنم است اما مى‏روند خوب اصل مطلب خيلى مهم است انصافا كه قرآن بگويد بت پرست به جاى اينكه حالا عروسك نمى‏پرستد اما بت درون يعنى هوى و هوس مى‏پرستد بعدش هم اين «و اضله‏اللّه‏على علم» اين هم خيلى خسران بالايى است انسان گاهى با غلبه غضب غلبه شهوت، ندانم به كارى جهل جهنمى مى‏شود جهنم مى‏رود گاهى اينها نيست دانسته رو به جهنم مى‏رود مى‏داند جهنم است اما انتخاب مى‏كند يك روايتى هم نبوى هم ولوى معلوم مى‏شود خيلى مهم است با يك عبارت هم هست روايت از پيغمبر اكرم  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل شده اميرالمومنين هم در نهج البلاغه دارد «ان اخوف و ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فأما اتباع الهوى فيصد عن الحق و طول عمل فينسى الاخره» پيغمبر اكرم نبوت اميرالمومنين ولايت كه اين «ان اخوف و ما اخاف عليكم اثنان» به اين عبارت نه به عبارتهاى ديگر از غير امير المومنين هم در روايات ما آمده مرحوم كلينى در جلد دوم اصول كافى رواياتى كه نقل مى‏كند از امام باقر عليه‏السلام امام صادق عليه‏السلام امام سجاد عليه‏السلام نظير اينها را نقل مى‏كند يعنى ولايت و نبوت هر دو فرمودند آنكه خيلى برايتان مى‏ترسم از آن دو چيز است يكى اتباع الهوى يكى هم طول الامل، آمال و آرزوهاى تخيلى، غير انسانى مى‏فرمايد «فأما اتباع الهوى فيصد عن الحق» اگر آدم تابع هوى و هوس شد ديگر كور مى‏شود نمى‏تواند حق را ببيند ديگر بى دل مى‏شود نمى‏تواند حق را بفهمد ديگر كَر مى‏شود نمى‏تواند حق را بشنود «و اما طول الامل فينسى الاخره» آدم آمال و آرزو هم ديگر نمى‏تواند روى قيامت عمر بكند ديگر آن آمال  و آرزويش اين را مثل كرم ابريشم در دنيا مى‏تندش مثل كرم ابريشم در دنيا مى‏تند تا ناگهان مرگ بيايد خوب اين هم خيلى مهم است يعنى روايت كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خيلى براى ما ترسيده از آن اميرالمومنين خيلى وحشت دارد براى ما از اينكه ما تابع هوى و هوس باشيم و اين تابع هوى و هوس بودن خالى شدن از آن هم كارى است بسيار مشكل كه انسان برسد به آنجا كه ديگر هوى و هوس نداشته باشد يا لااقل كار كرده باشد ديگر آنچه محركش است خواست خدا، دين واقعيات و اما هوى و هوس محركش نباشد خيلى مشكل همه شما شنيديد مرحوم علامه آن قول مشهور را كه مى‏خواست بشكند اول چاه منزلش را پر كرد بعد فتوا داد اين خيلى حرف در آن است يعنى بعضى اوقات مرجع تقليد راستى عادل است متقى است اما هوى و هوس روى فتوايش كار مى‏كند و لو خودش هم نمى‏فهمد امابه طور ناخودآگاه خواست خودش آنكه مى‏خواهد او كار مى‏كند نه خواست خدا نه واقعيت، و اينها را نبايد سبك بشماريد بايد انسان هميشه مخصوصا جوان‏ها تمرين كنند تمرينش خيلى مشكل است مشكل و در فتوا دادنها بعضى اوقات انسان دنبال يك روايت مى‏گردد كه هوى و هوس خودش را پياده كند آنكه مى‏خواهد روايت بگويد و روايت را بگويد براى مردم زياد است انسان برسد به آنجا ببيند خدا چى مى‏خواهد نه هوى و هوسش يكدفعه خدا مى‏خواهد اين مكه نرود حالا ولو هوى و هوس مى‏خواهد كه برود مكه است ديگر، كربلا خوب دل همه پر مى‏زند براى كربلا و الا شيعه نيست بزرگ شده در تشيع نيست همه ما اين جور هستيم ولى انسان برسد به آنجا كه بگويد اين كربلا را حسين مى‏خواهد يا نه خيلى مشكل است انتخابش بسيارى از اوقات هوى و هوسمان روى نمازمان كار مى‏كند روى خمس دادن، جبهه رفتن، حج مان كار مى‏كند بعضى اوقات روى امر به معروف و نهى از منكر مان كار مى‏كند يك قدرى بالاتر بگويم گاهى روى تولى و تبرى هم كار مى‏كند راستى مى‏رسد به اينجا مى‏خواهد هوى و هوس خودش را ارضاء بكند امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند روايت را مى‏خواند داغ مى‏خواند گريه مى‏كند روى روايت روى مصيبت خيلى هم خوب گريه مى‏كند نمى‏داند هم اين گريه از كجا سرچشمه مى‏گيرد از هوى و هوس سر چشمه گرفت يا نه و خيال هم نكنيد عوام نه خواص ما هم همين جور هستيم گفتم حتى گاهى روى فتوامان خواستمان اثر مى‏گذارد مرد مى‏خواهد تابع هوى و هوس نباشد مرد مى‏خواهد ولى اين را به شما بگويم اگر خداى نكرده تابع هوى و هوس شديد يكدفعه كار به جاى بدى مى‏رسد اين همين است كه مرحوم شيخ انصارى در مكاسب محرمه مى‏گويد يكدفعه كار مى‏رسد به اينجا يك خانمى زنا مى‏داد پولش را صدقه مى‏داد و بهش مى‏گفتند خانم چرا همچين مى‏كنى مى‏گفت من دل رحم هستم هم جوان‏ها را راضى مى‏كنم هم پول مى‏گيرم صدقه مى‏دهم و راستى بازيش هم نمى‏آيد بعضى اوقات عقيده‏اش هم همين است اميرالمومنين عليه‏السلام در نهج‏البلاغه به معاويه مى‏گويند معاويه شنيده‏ام مسجد مى‏سازى بعد اميرالمومنين مى‏فرمايد معاويه يك زنى بود اين زن زنا مى‏داد پولش را صدقه مى‏داد «فويل لك لا تزنى ولا تتصدقى» نه زنا بده نه صدقه بده مى‏گفت اما زنا دادنم خوب دل جوان‏ها را خوش مى‏كنم پول مى‏گيرم صدقه مى‏دهم يكدفعه انسان مى‏رسد به اينجا قمه مى زند و آنكه مى‏گويد نزن تكفيرش مى‏كنند براى حسين راستى هم احساسات گل كرده و حسابى، بگويند نه مى‏گويند اين منكر حسين است كم كم اين حد يقف هم ندارد الان در مقابل ما مداحى مى‏آيد و در مقابل ما راجع به كى راجع به حضرت زينب راجع به حضرت زهرا، عشق من قربانت بروم قلب من اين جوان هاهم سينه بزن عشق من، عشق من، عشق من، قلب من، قلب من، قلب من، قربانت بروم، قربانت بروم، تصدقت بشوم، تصدقت بشوم يعنى آن حرفهاى كه اراذل و اوباش با با معشوقشان مى‏زنند اين آمده با حضرت زهرا مى‏زند مى‏دانيد كى تابع هوى و هوى نيست مرحوم عمان سامانى اشعارى دارد خيلى بالا است هنوز شعر روز است آن درباره حضرت زينب گفته مشكين مو شعرها پخش شد نمى‏دانم بهش گفتند يا خودش متوجه شد كه صفت حضرت زينب و اسم موى حضرت زينب آمده در اشعارش حالا در مجالس مقابل مردها مى‏خوانند مى‏گويند تا عمر داشت گريه مى‏كرد كه من چه جور اسم موى حضرت زينب را آوردم چه غلطى كردم، چه خذلانى بوده است كه گفتم مشكين مو حال اين مردك مى‏گويد كه بدن حضرت زهرا بوى عطر ياس مى‏دهد آ نها هم گريه مى‏كنند اگر حضرت ولى عصر در سرشان بزند بگويد كه به چه مناسبت اسم جد مرا بوى عطرش را عطر ياس را، بعد هم بگويد كف بزنيد كف و سوت و رقص وبپر بالا و لخت همين جورى ما هم ساكت هستيم همه ما ساكت هستيم و بخواهم از اين حرفها بزنم تكفير شماها هم مى‏آيد جلو چه رسد تكفير آن رقاصها، آن قمه زن‏ها، آن زنجير زن‏ها آنها كه حسابى تكفير مى‏كنند شماها هم مى‏آييد جلو مثلاً شما هم مى‏گوييد چرا و يك كسى پيدا بشود مثل علامه متوجه باشد اول برود چاهش را پر كند بعد بگويد «منزوحات بئر» لازم نيست و آب چاه مثل آب چشمه مثل آب جارى به ملاقات نجس، نجس نمى‏شود اول چاه را پر كند بسيار من ديده‏ام مثلاً كتاب مى‏نويسد عالم هم هست راستى عالم است اما براى اينكه زنها خوششان بيايد دنبال يك جورى است كه چادر را بيندازد از كار در فتواهايمان در منبرهايمان براى اينكه زنها آن هم نه همه زنها محجبه هامان، زنهاى محجبه كه بدشان مى‏آيد اما مى‏خواهيم يك كارى بكنيم وفتواها را جمع مى‏كنيم روى منبر فتاوا را مى‏خوانيم چادر لازم نيست و همچنين تا آخر چند وقت قبل منرا دعوت كرده بودند براى آخوندها مى‏خواهند بروند روحانى كاروان بشوند صحبت كنم، در صحبتها مى‏گفتم اين بى چادر بگذاريد در ايران بماند در جاهاى ديگر نبريد در مكه بنا كرده بى چادرى پيدا بشود يك آخوندى پاى منبر كه روحانى كاروان بود بنا كرد مِن مِن كند آقا يك قاعده كلى بدهيد اينكه نمى‏شود هيچى اصلاً جلسه به هم ريخت همين ما دامن زديم به بى‏چادرى جمهورى اسلامى چادر را برد آنوقت كه جمهورى اسلامى پيدا شد يك بى چادر نبود ديگر و بالاخره چادر ضد ارزش شد زياد است يك يك بخواهيم مثال بزنيم هم وقت از بين مى‏رود و همحرف در آن در مى‏آيد اما ما آخوندها در گفتارمان تابع هوى و هوس هستيم نه همه ما شماها نه مثلاً من و امثال من خوشش بيايد اين صاحب منزل خوشش بيايد از اين جهت اسم حضرت امام آورده نمى‏شود ديگر در روضه ها دعا به رهبرى نمى‏شود اصلاً اسم نظام يك ساعت منبر مى‏روند اسم نظام را نمى‏آورند نظام چى؟ چرا براى اينكه ممكن است سال ديگر دعوتت نكند او چرا براى اينكه ممكن است ضد انقلاب‏ها در مجالسش نيايند مى‏خواهد مجالسشان شلوغ بشود از دو راه مجلس را شلوغ مى‏كند يكى سور مى‏دهد يكى هم ضد انقلابها را با اين چيزها مى‏كشاند در مجلس همين ده تا ضد انقلاب بيايد در مجلس به اين آقا مى‏گويد آقا كارى به به اين حرفها نداشته باش قرآن بخوان روايت بخوان حالا خواست امام زمان چى است. و من از شما تقاضا دارم در گفتار در كردار در عبادتها يك وقت به شما مى‏گفتم اين پدر آقاى بهشتى نژاد آقاى حاج آقا مصطفى خدا رحمتش كند خيلى يك لطف خاصى به من داشت خيلى حتى قم كه مى‏آمدند حتما بايد من ايشان را ملاقات كنم خيلى به من ارادت و لطف داشتند من هم خيلى بهشان ارادت داشتم در وقتى هم كه مرده بود يك اهل دلى در حرم حضرت رضا مى‏گويد عالم كشف برايم پيدا شد ديدم حضرت رضا به من گفتند مسافرت هستند رفتند اصفهان و حاج آقا مصطفى بهشتى نژاد مرده است رفتند آنجا سر جنازه‏اش مى‏گويد من تا ريخ را نگاه داشتم ديدم بله همان ساعتى كه امام رضا رفته بودند مسافرت آمده بودند اصفهان سر جناره ايشان خيلى بالا بود حالا مرادم اينجاست اين آقا رفته بود كربلا با زنش بعد در جواز كه مى‏خواستند كنترل كنند آن فردى كه جواز را كنترل مى‏كرد گفته بود زنت را بايد روى صورتش را ببينم گفت بود نه نمى‏گذارم گفته بود نمى‏شود بروى گفته بود نمى‏روم بالاخره اصرار گفنه بودند خير آن هم لجبازى كرده بود بعد اينجا مرادم است كه اين هم پلاكيها اصفهانيهاآقا بگذاريد صورت اين پير زن را ببيند اين چيزى نيست گفته بود نمى‏شود حرام است نمى‏گذارم ببينى بالاخره همه رفته بودند كربلا غير از اين دو مى‏گويند كه همان جا خسروى يك نگاهى كرد و گفت السلام عليك يا ابا عبداللّه‏ خداحافظ تا اينجا آمدم مقدر بود ديگر از اين به بعد مقدر نيست بارك‏اللّه‏به آن زن كه راضى شد، خيلى از ماطلبه‏ها تابع زنمان هستيم زنها هوى و هوسى هستند ما هم هوى و هوسى مى‏كنند صد نود شما كه خوب هسنيد زن ديگر زنتان شما را هوى و هوسى مى‏كنند خوب بارك‏اللّه‏به آن زن خوب برگشت ديگر هيچى برگشت اين را مى‏گويند مرد اين را مى‏گويند كسى كه هوى و هوس نمى‏شود رويش اثر بگذارد ولو  ربلاى حسين باشد كه در تاريخ سراغ ندارم هست مسلم خيلى اما راجع به حضرت ابراهيم هم همين را مى‏گويند، مى‏گويند حضرت ابراهيم را تبعيدش كردند زنش را گذاشت درون صندوق البته چند تا سوراخ براى صندوق كرد خفه نشود خوب حضرت ساره يك پير زنى بود ديگر آنوقت كه رسيد سر حد مى‏خواست بيايد فلسطين ديگر رسيد آنجا كنترل كردند مالش را است صندوق را مى‏خواستند ببينند گفت هر چه دارم به شما مى‏دهم در اين صندوق را باز نكنيد گفتند خير نمى‏شود و بالاخره به زور در صندوق را شكستند ديدند پير زن در صندوق است خوب حاضر نبود كه به زنش نگاه كنند اين را هم ما در تاريخ ديده بوديم نمى‏دانستيم درست است درست نيست اما وقتى كه راستى برويم در مردها مى‏بينيم نه تابع هوى و هوس نبودن خيلى مشكل است براى متقى‏ها مشكل است ديگر چه برسد براى اراذل و اوباش‏ها و چه رسد براى عموم مردم يك وقت مى‏بينيم كه خواهرش مى‏خواهد دختر شوهر بدهد و مانده حسابى مانده اين هم مى‏داند ده ميليون خرج مى‏كند يك روضه خوانى مى‏كند اين چى ساست هر سال مكه مى‏رود در حاليكه برادرش پسر بزرگ دارد زن ندارد و اينها زياد است يك خانمى مكه رفته بود مى‏خواست دو دفعه مكه برود عمره بهش مى‏گفتم خانم من ثواب يك حج و يك عمره مقبول را به تو مى‏دهم اين پول رابده فلانى مى‏گفت نه مى‏خواهم بروم مكه ثواب دو تا ده تا رساندم به ده تا عمره و حج مقبول و مبرور كه روايت دارد بالاخره راضى نشد مى‏گفت نه مكه‏ام را بروم خوب مكه اگر براى ثواب است كه من ثواب ده حج مقبول بهت بدهم اما مى‏گفت نه چرا همان كه روايت داريم مكه مى‏روند «لتنزه» براى تفريح در خانه هستند خسته مى‏شوند نمى‏دانم از زن و بچه خسته شده از كار خسته شده حالا بعضى‏ها مى‏روند اروپا بعضى‏ها مى‏روند مكه آن مقدسها مكه‏اش را مى‏روند آن لااباليها دوبى‏اش را مى‏روند آن پولدارها هم لندنش را مى‏روند اينها كه تفاوتى نمى‏كندبا هم يعنى تفاوت از نظر اخلاقى يعنى از نظر بحث ما بايد لتنزه نباشد لتفريح نباشد لدنيا نباشد للهوى نباشد كى مى‏تواند بگويد اين جورى است و اينكه روايت داريم صراف بيناست، بيناست عمل را خالص كن صراف بيناست بيناست استاد بزرگوار ما حضرت آيت‏اللّه‏العظمى آقاى بروجردى دم مرگ گريه مى‏كردند اين طور كه براى من گفتند آنوقت اين اطرافيها مى‏گفتند آفا شما چرا گريه چى شما اين مرجعيتتان اسلام را زنده كرده انصافا هم اين جور بود آقاى بروجردى اگر نيامده بودند قم خوب آمد ايشان اسلام زنده شد خيلى كار كردند خيلى سد محكمى در مقابل پهلوى بودند آن كارهاى خيرشان و كار خير، آقاى بروجردى خيلى كردند اما گريه مى‏كردند آن وقت بهش مى‏گفتند چرا گريه مى‏كنى مى‏گفت براى اينكه اين روايت يادم آمد «خَلّص العمل فانّ الناقل بصيرٌ بصيرٌ» مو را از ماست كشيدن يكدفعه انسان را به جاهاى بد بد مى‏رساند بايد هميشه دعا كنيم بگويم اين شعر بابا طاهر خيلى خوب شعرى است خدا بيامرزدش

خداوندا به حق هشت و چهارت

 اگر گويند شتر ديدى نديدى

 

اين جورى امام حسين عليه‏السلام بردارد ما را ببرد بهشت ولى بروند روى اعمال و بخواهند صرافى كنند اين مكه‏ات براى چى بود اين نماز جماعتت براى چى بود اين منبر را براى چى رفتى اين پول را براى چى خرج كردى اين درس را براى چه خواندى و بخواهند بگويند خدا، خدا، خدا، خيلى مشكل است اما همه مخصوصا ما طلبه‏ها بايد حسابى كار كنيم روى اين حرفها برداشت از او اين برداشت از اخلاق برداشت از روايات ديگر مشكل تر از اين عمل به آن خيلى مشكل است خيلى اما هرچه مشكل است لازم است و من از همه شما تقاضا دارم روى بحث امروز كه ناقص است بعد بايد درباره‏اش صحبت كنم يك مقدار فكر كنيد يكدفعه اين جور نشود عبادات ما بشود براى هوى و هوس آن هم به طور ناخودآگاه قرآن مى‏فرمايد «هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» مى‏فرمايد مى‏خواهيد ورشكسته ترين افراد را نشان بدهم آن كسى كه كار بد مى‏كند خيال مى‏كند كار خوب كرده يعنى جهل مركب گفتم يكدفعه مثل آن است كه زنا مى‏دهد و پولش را صدقه مى‏دهديككدفعه مثل آن طرفى كه خمس نمى‏دهد مسجد مى‏سازد خمس نمى‏دهد مكه مى‏رود چه فرقى مى‏كند خوب مال مردم است ديگر مال مردم را بايد داد پول فقرا، پول طلبه‏ها، پول امام زمان را دارد مى‏رود مكه اين اگر هوى و هوس نيست اسمش را چى ديگر، هوى و هوس ديگر يكدفعه نه مى‏رسد به آنجا خيال مى‏كند خير است در حالى كه واقعا شر است و انيان دقيق بشود اينجا مو شكاف بشود اينجا يكدفعه شر را به نام خير به جا نياورد خير را به نام شر به جا نياورد مشكل است مشكل و رويش بايد خيلى فكر بكنيم البته از خدا بخواهيد مقام فرقان به شما بدهد از امام زمان بخواهيد دست عنايتش روى سرتان باشد مقام فرقان به شما بدهد اگر مقام فرقان داشته باشيم آن وقت خيلى خوب است خدايا به آقا امام زمان به ولايت و نبوت قسمت مى‏دهيم تميز خير و شر را به همه ما عنايت بفرما.

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.