عنوان: قلب
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

در درون انسان امانتى است از طرف خدا به نام قلب و اين آيه‏اى كه اختلاف هست كه پروردگار عالم مى‏فرمايد: ما عرضه داشتيم امانتمان را بر عالم وجود و عالم وجود نتسوانست بپذيرد «و عرضنا الامانة على السموات و الارض فابين ان يحملنها و اشفقن منها» يعنى لياقت اين كار نبود قابليت نبود عالم وجود بپذيرد «و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا» اين خيلى جاهل به اين امانت خداست اجرش را قدرش را ندارد، خيلى هم ظالم به خودش است كه اين دُر گرانبها را رها مى‏كند مرتع هر شيطانى مى‏شود غفلت از آن پيدا مى‏كند اختلاف است كه در اين آيه شريفه مراد از اين امانت چيست؟ هر كسى چيزى گفته، يك كسى مثل مرحوم فيض «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» گفته ولايت، يك كسى مثلا مثل استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى فرموده است اراده، اختيار و من خيال مى‏كنم مراد از آيه امانت خدا آن است كه جاى خداست قلب خداست «قلب المومن عرش الرحمن» اين امانت خداست «لايسعنى ارضى و لاسمائى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» من خيال مى‏كنم اين آيه شريفه همين مراد است «انا عرضنا الامانة» يعنى قلب «انا عرضنا الامانة على السموات و الارض فابين ان يحملنها و اشفقن منها» لياقت اين كار نبود «و حملها الانسان» آن لياقت داشت اما هم ظالم به خودش است قدرش را نداشت و خيلى هم ظالم به خودش هم جاهل به اين امانت اللّه‏ است از همين جهت هم نود درصد مردم قدرش را نمى‏دانند، حجابها، غفلتها، اگر صفات رذيله آن را كور و كر نكرده باشد و اين قلب اگر راستى به قول قرآن شريف كسى ذو قلب باشد راستى دل داشته باشد خب به اندازه‏اى بالاست كه ديگر قرآن فهم مى‏شود اين آيه شريفه در سوره اذا وقع كه مى‏فرمايد: «لايمسّه الا المطهّرون» خب همين معنايش است گاهى انسان خوب مى‏تواند قرآن بخواند، حافظ قرآن است گاهى انسان مفسر قرآن است گاهى انسان برداشت از قرآن به حسب اجتهادى و عقلى دارد اما به مقام شهود نرسيده اينكه تميز بين حق و باطل، حقيقت قرآن برايش درك شود، نشده «لايمسّه الا المطهّرون» يك دلى مى‏خواهد پاك از شرك، يك دلى مى‏خواهد پاك از صفات رذيله، يك دلى مى‏خواهد كه بواسطه استغفار هر روز به قول پيغمبر اكرم روزى 70 مرتبه استغفار داشته باشد براى رفع كدورت‏ها «انه ليغان على قلبى فاقول استغفراللّه‏ سبعين مرة». يك عارف بزرگى در عصر ما بوده است كه تازه از دنيا رفته است اين مرحوم آشيخ مرتضى قزوينى اينها چند نفر بودند كه انصافا بالا بودند مرحوم آقاى مرواريد كه تازه از ما گرفته شده، مرحوم آميرزا جواد آقاى تهرانى كه چند سال قبل تازه از ما گرفته شده، اين آقا مجتبى، آشيخ مجتبى قزوينى كه قبل از اينها از دنيا رفت اينها همه شاگردهاى آن آشيخ مهدى اصفهانى بودند كه خيلى بالا بود انصافا و اينها چيز داشتند راستى چيز داشتند آقاى مرواريد، آميرزا جواد چيز داشت يك مقامهاى بالا بالايى هم رسيده بودند كه حالا ما وقتى بعضى از اينها را مى‏شنويم مسخره مى‏كنيم همين آميرزا جواد آقا يكى از شاگردانش مسخره مى‏كرد مى‏گفت كه آمد توى سالن يك دفعه با عجله برگشت، گفت كه صبر بكنيد الان مى‏آيم، رفت خانه و برگشت يك هفت هشت، ده دقيقه بيشتر طول كشيد بعد براى اينكه عذر خواهى كند از اينها، گفت يك مورچه‏اى به عبايم بود ديدم اين مورچه اگر اينجا رها بشود لانه‏اش را گم مى‏كند و من دلم نيامد رفتم مورچه را توى خانه‏ام رها كردم خانه‏اش را رها نكند، خانه‏اش را گم نكند، خب ما اينها را مسخره مى‏كنم، اما پيش آنها خيلى است، راستى اينجورهاست ديگر، ممكن است انسان با يك چيز خيلى كوچك از نظر خودش، يك قبض عجيبى، به قول اينها مى‏گويند قبض و بسط قبض عجيبى برايش پيدا بشود يعنى ديگر حال عبادت نداشته باشد ديگر غفلت روى قلب را  بگيرد ديگر لذت نبرد از عبادات، يك بزرگى گفته بود كه من نمازم دير شده بود ديدم كه بچه‏ها با يك گنجشكى دارند بازى مى‏كنند و اين گنجشك را اذيت مى‏كنند من بدون تفاوت از آن رد شدم ديگر توى نماز مغرب و عشاء حال نداشتم، خيلى بى حال شدم و حالا توى عالم كشف يا توى عالم خواب اينها معمولا كشف را مى‏گويند خواب ديدم، توى عالم خواب توى عالم كشف به او گفتند كه «شكت عنك عصفورة فى الحضرة» اين گنجشك پيش خدا از دست تو شكايت كرد، ديد حالا چه بكند تا بالاخره، بعد از مدتى رفته بودم صحرا بگردم (از بس ناراحت بودم و غم و غصه داشتم)يك بچه گنجشك را من از دهان مارى نجات دادم از آشيانه‏اش افتاده بود پايين مار مى‏خواست آن را بگيرد، عصايم را بلند كردم فرار كرد اين بچه گنجشك را به مادرش رساندم، شب حالم خوب شد، تو عالم خواب يا تو عالم كشف به من گفتند «شكرت عنك عصفورةٌ فى الحضرة» بچه گنجشك پيش خدا از تو تشكر كرد خيال نكنيد اگر آميرزا جواد آقا مورچه‏اى را مى‏برد در خانه‏اش رها مى‏كند اينها سفاهت و ساده لوحى است نه، در روايت هم داريم كه سلمان فارسى خبر مى‏دهد مى‏گويد يك افرادى پيدا مى‏شوند كه ما را ديوانه مى‏دانند حرفهاى سلمان فارسى، كارهاى سلمان فارسى پيش ما راستى ديوانه بازى است ديگر، همين سلمان دم مرگ استاندار مدائن بود ديگر. اما به اندازه‏اى بالا بود (مسلم پيش شيعه و سنى است) كه اميرالمومنين از مدينه رفتند مدائن غسلش دادند كفنش كردند دفنش كردند، همين سلمان دم مرگ گريه مى‏كرد به او مى‏گفتند چرا گريه مى‏كنى؟ مى‏گفت يك روايت از پيغمبر يادم آمد ناراحتم كرده و آن اينكه پيغمبر اكرم فرمودند، هفتاد گردنه در روز قيامت است نمى‏گذرند از اين هفتاد گردنه مگر سبك باران، اگر سبك بار باشد مى‏تواند از اين گردنه‏ها بگذرد و الا از اين گردنه‏ها نمى‏شود بگذرد، راوى كه نقل مى‏كند مى‏گويد نگاه كردم اين آقاى سلمان استاندار، استاندار مدائن، استاندار. مدائن آن وقت خيلى از ايران را مى‏گرفت، همه عراق را مى‏گرفت و عراق آن وقت هم شامات بود و امثال اينها يك مملكت خيلى بالايى استاندارش بود، مى‏گويد نگاه كردم ببينم اين چيست ديدم يك مغازه است اين استاندارش است اجاره‏اى هم هست يك پوست گوسفند هم فرش اتاقش هم رختخوابش است يك دو سه تا ظرف گلى، يك آفتابه گلى، يك كاسه گلى، آبخورى گلى، يك عصا و يك قلم و دوات براى اينكه استاندارى بنويسد نه شاگرد دارد و حسابى هم استانداريش را عمل مى‏كرد همه هم از دستش راضى بودند در تاريخ نداريم كه كسى از دست سلمان ناراضى باشد، اما گريه مى‏كند مى‏گويد كه سبك بارها نجات پيدا مى‏كنند «نجى المخفون و هلك المثقلون» سنگين بارها مى‏افتند توى جهنم. خب اين چيزها را نمى‏توانيم باور بكنيم كه «نجى المخفون و هلك المثقلون» اين هم با زندگى اين جورى، خب يك عمر زندگى ساده لوحى اين جورى، ساده زيستى آن هم اينجورى، دل دارد مى‏داند اين دل با يك غذاى شبهه‏ناك پدرش در مى‏آيد به قول مرحوم كلينى در كافى از امام صادق نقل مى‏كنند كارد را مى‏دانيد با گوشت لخم چه مى‏كند، گناه با دل چنين مى‏كند خب آنها مى‏بينند راستى اينجورى است مواظب اين دل هستند مواظب اين امانت‏اللّه‏ هستند حالا مرادم اين آشيخ مجتبى قزوينى است، اين مى‏گويد كه من اين آيه شريفه را نمى‏فهميدم يعنى چه؟ كه قرآن مى‏فرمايد كه «و من الليل فتهجد به نافلة لك» و نه آن آيه «اقم الصلاة لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر انّ قرآن الفجر كان مشهودا»[1] اين يعنى چه كه مفسرين هم هر كسى يك جور معنا مى‏كنند راستى هم انسان توى معناى آن مانده است و «قرآن الفجر انّ قرآن الفجر كان مشهودا» مى‏گويد نمى دانستم چيست؟ اما قرآن فجرى به من فهماند يعنى چه كه مرحوم آشيخ مجتبى اين اصطلاح را دارد كه قرآن عقلى و قرآن فجرى و امثال اينها، قرآن فجرى بعد معنا مى‏كند قرآن خواندن بين الطلوعين كه قرآن هم اصرار روى آن دارد همان دستورالعملى كه به پيغمبر اكرم داده است «يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا» بعد مى‏فرمايد كه «و رتل القرآن ترتيلا» توى دل شب قرآن بخوان اين قرآن «قرآن فجر» يعنى قرائت قرآن اين قرآن براى انسان مشهود مى‏شود يعنى انسان مى‏فهمد كه معنا چيست انسان برداشت از قرآن پيدا مى‏كند اما خب دل  مى‏خواهد راستى بين‏الطلوعين انسان قرآن بخواند خود همين قرآن علاوه بر اينكه جاذبه‏اش انسان را مى‏گيرد يگران هم اين جاذبه را مى‏گيرند مثل فضيل بن عياض يك ياغى رفته بود روى پشت بام آن هم براى ناموش مردم يك دفعه يك كسى قرآن مى‏خواند، به قرآن آشيخ مجتبى قزوينى، قرآن فجرى مى‏خواند در دل شب قرآن مى‏خواند به اين آيه رسى د«الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكراللّه‏» به اندازه‏اى اثر گذاشت روى اين كه همانجا توبه كرد، حالا من ديگر نمى‏دانم چقدر درست باشد عرفا بر آن يك چيزهايى عجيبى درست كردند از اولياءاللّه‏ شد از آن شيعه‏هاى نمره اول شد خب با يك آيه فضيل بن عياض را مى‏توانست زير و رو بكند يكى از كارهاى پيغمبر همين بود قرآن مى‏خواندند اينها خيلى ستم به پيغمبر اكرم زدند مكه كه قرآن مى‏فرمايد بعد از آنكه آمدند مدينه و تشكيل حكومت داد و هشتاد و چهار جنگ روى دوش پيغمبر آمد، هر سالى دو سه تا، آن هم آن جنگها حالا قرآن مى‏فرمايد: يا رسول اللّه‏ مصيبتهاى كمرشكن مكه را از گرده تو برداشتيم «و وضعنا عنك وزرك» در آن سيزده سال خيلى اذيت كردند يكى از اذيت‏ها همين بود كه نمى‏گذاشتند كسى گوش بدهد به قرآن پيغمبر قانون وضع كرده بودند و علاوه بر اينكه تحريم اقتصادى كرده بودند، تحريم اجتماعى كرده بودند، يكى هم نمى‏گذاشتند حتى آن كسانى كه مى‏آمدند براى طواف، اگر پيغمبر در مكه بود نه حتى حلبى «نمى‏دانم چه اندازه درست باشد) اين تاريخ حلبى مى‏گويد كه كسى كه وارد مكه مى‏شد بايد دو تا پنبه تو گوشش بگذارد براى اينكه نكند حرف پيغمبر را گوش بدهد براى اينكه اگر حرف پيغمبر را گوش بدهد مسلمان مى‏شود اما همينها كه قانون وضع كرده بودند بسيارى از تاريخ نويسها من جمله حلبى مى‏گويد اينها به آهستگى همديگر چون كه پيامبر قبل از اذان صبح بين الطلوعين قرآن مى‏خواند اينها از جاذبه قرآن لذت مى‏بردند خوابشان را رها مى‏كردند و مى‏آمدند پشت ديوار پيغمبر گوش به قرآن پيغمبر بدهند آن مى‏آمد، آن مى‏آمد ديگر رسوا مى‏شدند دو دفعه مى‏گفتند بله خلاف قانون كرديم خودمان قانون شكنى كرديم اما فردا زودتر مى‏آمدند، اين قرآن فجرى اگر دل باشد اقلا كه دل درست مى‏كند ولى كم كم وقتى از دل قرآن بلند شد ديگر مشهود است چه مى‏كند چه مى‏شود اين دل عجيب است انصافا و ما هم قدرش را نداريم، هفته گذشته مى‏گفتم، كدامتان مى‏توانيد بگوييد كه من توى نماز شبم به غير از حضور هيچ چيز در نظرم نيست، حضور قلب دارم، يعنى مى‏يابم همه جا محضر خداست من در محضر خدا هستم دارم با خدا لااقل مكالمه اگر معاشقه نيست دارم مكالمه مى‏كنم چه كسى مى‏تواند بگويد من دو ركعت نماز اينجورى خواندم، دل نداريم و اللّه‏ اگر دل باشد جدا بايد همين جورى باشد خب و اللّه‏ اصلا نمازها قبول نيست خب روايات فراوان است مرحوم صاحب وسائل همه روايات را در همان جلد اول كتاب صلاة نقل مى‏كنند كه اگر بخواهى نمازت قبول باشد 1ـ بايد معصيت كار نباشى «انما يتقبل اللّه‏ من المتقين» 2ـ بايد غذا حلال باشد 3ـ بايد حضور قلب داشته باشى و الا اگر حضور قلب نباشد خب روايت مى‏گويد نماز قبول نيست حتى روايات تقسيم مى‏كند مى‏گويد اگر مثلا ثلث نماز را حضور قلب دارى همان ثلث نماز قبول مى‏شود صحت الا قبول است ممكن است نمازش صحيح هم باشد عالى هم باشد امام جماعت هم باشد ثواب هم خيلى بار بر او باشد اينها همه نمازهاى همه شما صحيح است از نظر تجويدى، همين جا (حالا شايد براى شما نباشد) اما هى به من مى‏آيند مى‏گويند حمد و سوره اين ائمه جماعت اشكال دارد خب بيخود مى‏گويند من به آنها مى‏گويم گوش شما اشتباه مى‏شنود از همه شما تقاضا دارم اين نماز را خوب درستش بكنيد، عالى و خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه‏ العظمى آقاى نجفى خيلى خوب مى‏خواندند، خيلى عالى مخصوصا لهجه عربى هم داشت آدم لذت مى‏برد اول اذان صبح پشت سر ايشان نماز بخواند، حالا اينجا ممكن است انسان حسابى از نظر تجويدى، از نظر نماز جماعت توى مسجد، عالى يك نماز خوب صحيحى تحويل بدهد، ثواب هم دارد به اندازه‏اى كه به غير از خدا كسى نمى‏داند اما حالا اين نماز را خدا قبول كرد يانه؟ كه در روايات داريم مبرور، مقبول خيلى كم است و روايات به ما مى‏گويد اگر مى‏خواهى مقبول باشد بايد حضور قلب داشته باشد و نيست هم، ممكن است انسان پايش لب گور باشد هنوز نتوانسته باشد بگويد من دو ركعت نماز مقبول تحويل خدا دادم، دل اگر باشد همه اينها ديگر صاف است ديگر نماز برايش يك معاشقه است وقتى كه حمد و سوره مى‏خواند مى‏يابد، مى‏يابد كه خدا دارد با زبان اين با اين حرف مى‏زند، مى‏يابد كلام خدارا، كلام اللّه‏ است ديگر، مى‏يابد، وقتى دارد اللّه‏اكبر، سبحان ربى العظيم و بحمده، سبحان ربى الاعلى و بحمده، مى‏يابد كه در محضر خداست، مى‏بيند خدا را با آن چشم قلب و مى‏يابد خدا را، مى‏يابد كه خدا توجه به حرفهاش دارد به قول حضرت امام گاهى كلام صاعد است، گاهى كلام نازل است، آن وقتى كه خدا با اين حرف مى‏زند مى‏يابد در كلام نازل است و آن وقتى كه اين دارد باخدا ذكر مى‏گويد مى‏يابد كلام صاعد است و اين اليه يصعد كلم الطيب به چه خوش است، چه زيبا، چه با لذت، «اليه يصعد كلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» كلام صاعد خوب، كلام نازل نمى‏دانم كدام خوبتر است، عاشق با معشوق صحبت كند، يا معشوق با عاشق، و بيابد عاشق توجه دارد، دوستش دارد توجه به حرفهايش دارد حرفهايش را دوست دارد كدام لذتش بيشتر است، شماها كه اهل دل هستيد بگوييد كدام لذتش بيشتر است اين همان است كه «الركعتان فى جوف الليل احب الى من الدنيا و ما فيها» دو ركعت نماز در دل شب پيش من از دنيا و آنچه در دنياست. نمى‏توانيم بگوييد كه امام صادق اغراق گفته مسلم امام صادق يك واقعيت مى‏گويد دنيا و آنچه كه در دنياست پيش اهل دل اصلا ارزش ندارد، پيش ما خيلى ارزش دارد ديگر، شما اگر هرچه زمين توى استان اصفهان هست مال شما بود خب شاد بوديد ديگر، هر چه دلار و يرو و برو، هرچه هرچه اسكناس و پول توى دنيا بود مال شما بود، تمام سلطنت دنيا مال شما بود، امام صادق مى‏فرمايد: اگر دو ركعت نماز شب از من بروند يا همه دنيا مال من باشد از من برود آن دو ركعت نماز شب من را بيشتر ناراحت مى‏كند تمام دنيا را بدهند بگويند نماز شفع را نخوان، امام صادق مى‏گويد من حاضر نيستم، معاشقه دارد اگر عشق راستى عشق باشد نه اين عشق‏هاى شهوتى و عشقهاى مجازى اگر راستى عشق باشد حاضر است تمام هستى را بدهد براى اينكه ساعتى با معشوقش باشد دل نداريم و الا «من اخلص للّه‏ اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه الى لسانه» چهل روز عمل مال خدا، دل مال خدا، خودش هم مال خدا.خلوص سه مرتبه دارد، خلوص در عمل، خلوص در دل، خلوص در خودش، بنده صد در صد، خيلى مشكل است، كسى به  مقام عبوديت برسد، مقام عبوديت از مقام رسالت بالاتر است، خب مى‏گويد اگر چهل روز بنده خالص خدا باشد نه بنده شيطان، نه بنده هوى و هوس، نه بنده دنيا، نه بنده شهوت. چهل روز اين ديگر عالم به تمام معنا مى‏شود، ديگر دلش مى‏شود مخزن علم‏اللّه‏ و از آن دل به زبان مى‏آيد چى؟ علم خدا، علم لدنى، ما ديديم راستى چنين است، ما ديديم. بعضى اوقات همين آزاده‏ها، راستى يك چيزهاى بالا بالا دارند يك
آزاده‏اى بود خدا رحمتش كند از دنيا رفت، 11 سال اسير بود بعد هم خدا بردش پيش خودش، ديد كه اين دنيا نمى‏شود اين توى آن بماند يك سال آزاد بود تصادف كرد مرد، اين آقا بيسواد بود يك علاقه خاصى هم به من داشت مى‏گفت كه ما پوست انار (بدون اينكه اينها بفهمند يك راديو دزديده بوديم، قوه به ما نمى‏دادند) ما چند نفرى با پوست انار قوه درست مى‏كرديم اين نوارهاى تو را گوش مى‏داديم. آن وقت مرادم اينجاست همين كه نوارهاى من را گوش مى‏داد من از آن استفاده مى‏كردم، مى‏ديديم چه چيزها دارد چه برداشتها از قرآن دارد راستى «جرت ينابيع الحكمة من قلبه الى لسانه» ما طلبه‏ها تو معنا كردن قرآن هم گنگ هستيم دل نيست دل چيز خوبى است حيف كه ما آن را مسخره كرده‏ايم مثل يك پرنده، توى نمازمان، تو حمدمان يك جاست تو قل هواللّه‏ يك جاى ديگر، تو ركوع يك جاى ديگر تا برسد السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته، تمام عالم وجود را گشته‏ايم مثل آن پرنده تمام درخت را گشته‏ايم . در روايت هست هر كسى دو ركعت نماز بخواند يك دعاى مستجاب دارد و يك كسى حاجت خيلى مهمى داشت گفت خب ما برويم تو مسجد مان، قبل از ظهر در را هم مى‏بنديم قبل از ظهر، هيچ كس هم نباشد دو ركعت نماز بخوانيم بعد هم حاجت مى‏خواهيم آمد تا گفت اللّه‏ اكبر ذهنش رفت به اينكه اين مسجد گلدسته ندارد گفت آخر چرا مسجد ما گلدسته ندارد حالا بنّايش كيست، بنّا تعيين كرد، عمله‏ها چه كسى، گفت خب به صف دوم و سوم مى‏گوييم بيايند كار كنند آجرش مال كى و چى مال كى، تا السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته، يك گلدسته ساخت دست بالا كرد خدايا، مى‏خواست بگويد حاجت من را بده، گفت باباجون تو كه نماز نمى‏خواندى، تو گلدسته ساختى، روايت كه نداريم هر كسى بعد از گلدسته ساختن هر حاجتى دارد حاجتش مستجاب مى‏شود، ولى حالا اينكه بعضى گلدسته كه نه مى‏روند توى اين دنيا، اين زرق و برق‏ها، العياذ باللّه‏ بعضى‏ها كه ديگرنه، شما نه، مى‏روند توى گناه، مى‏روند توى عشقها، مى‏روند توى هوى و هوسها تا بگويند السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته، چرا؟ دل مطمئن نيست «الا بذكراللّه‏ تطمئن القلوب» وقتى دل مثل يك پرنده شد چنين به سرش مى‏آيد كه به سر ما، همه ما، همه جا، مخصوصا تو تماز، نماز شب مى‏خواند اما تو اين 11 ركعت دلش اطمينان ندارد دلش با خدا نيست واى از غفلت «انه كان ظلوما جهولاً». خدايا به حق آن كسانى كه دل دارند هميشه بوده‏اند الان هم هستند، خدايا به حق آن كسانى كه در دل شب با تو معاشقه دارند خدايا لذت شنيدن اين حرفها، گفتن اين حرفها، انشاءاللّه‏ ولو ضعيفش را، پيدا كردن اين حرفها را به همه ما عنايت بفرما.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

 



[1]-سوره اسراء، آيه 78.