عنوان: تخليه
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما به جاى حساسى رسيده است و آن مقام تخليه و تحليه است يعنى بايد درخت رذالت را از دل بكنيم ريشه كن كنيم تخليه، به جاى آن درخت فضيلت غرس كنيم آن را شجره طيبه كنيم، خودمان و ديگران هميشه از اين شجره طيبه استفاده كنيم «تؤتى اكلها كل حين باذن ربها» خب اين را هفته گذشته مى‏گفتيم از اوجب واجبات است بعد 11 تا قسم مى‏فرمايد:«قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» نه قرآن مى‏گويد همه پيامبرها با معجزه با ابزار آمدند براى همين. «و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس» براى چى آمدند «ليقوم الناس بالقسط» نه آنها اقامه قسط كنند بايد اول مردم را بسازند، تا آنها بتوانند اقامه قسط بكنند همه انبياء آمدند با بينه و برهان و معجزه آمدند قوه قضائيه بودند قوه مجريه بودند قوه مقننه بودند اما همه آنها مقدمه است براى «ليقوم الناس بالقسط» و به قول بزرگان اين قرآن  كپى عالم وجود است فلسفه و عرفان دارد ولى آيا قرآن كتاب فلسفه و عرفان است نه، قانون دارد عالى كتاب فقه است، علوم سياسى، علوم اجتماعى  علوم طبيعى، علوم تنجيم طنطاوى در همين تفسيرش 700 آيه راجع به همين علوم آورده است حالا قرآن كتاب تنجيم است نه، كتاب علم طبيعى است علم سياسى، نه، علم اجتماعى است نه، بالاتر از ينها، آيا كتاب اخلاق است كه معراج السعاده يا جامع السعاداة از آن گرفته شده باشد آن كپى آن باشد، نه پس چيست؟ بالاخره بر مى‏گردد به اينكه خود قرآن، خودش را معرفى مى‏كند و آن اينكه قرآن آمده با معجزه آمد، پيامبرش هم مبين اين قرآن است «ليزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» كم است خدا جايى منت بگذارد ظاهرا خدا راجع به همين اسلام عزيز منت مى‏گذارد اما راجع به همين «و لقد منّ اللّه‏ على المومنين اذ بعث فيهم رسولاً يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» يك معلم اخلاق است، معلم آموزشى و پرورشى، يك كتاب آموزشى و پرورشى، لذا اگر از ما بپرسند قرآن چيست؟ به قول حضرت امام يك كارخانه آدم سازى است، حالا اگر اسمش را بگذاريم كتاب اخلاق، اما اخلاق اينجورى است اخلاق عملى نه اخلاق تئورى و فرضيه اينها، آن وقت قرآن كه يك تجلى حق است با همه اسماء و صفات حق حتى اسماء و صفات مستأثره‏اش اين متجلى است، چنانچه خود پيغمبر اكرم هم، يك تجلى ذاتى است، با همه اسماء و صفات حتى اسماء و صفات حق، دو تا متجلى براى چى آمده «ليزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» بعضى اوقات در قرآن هم آورده مى‏شود يعنى چرا خدا بايد 11 تا قسم بخورد، بعد 11 تا قسم بگويد «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» خب ممكن است به ذهن انسان سؤال بيايد كه چرا خدا همه پيامبران را فرستاده براى اينكه آدم بسازند قرآن كپيه عالم وجود است، پيغمبر اكرم متجلى حق، و آمدن نزول اينها هم خيلى مشكل است، خيال نكنيد كه آسان است، بعضى از آيات يك تضرع و زاريها داشتند تا خدا آنها را راضى مى‏كرد بيايند در اين قرآن، تنزل است ديگر، تنزل از عرش خدا به اين عالم ناسوت به اين عالم ماده، با اين همه سختيها يعنى 124 هزار پيغمبر را خدا تحميل كرده خيلى سخت است براى اينها، از عالم ملكوت تنزل پيدا كنند خصوصا قرآن و 14 معصوم كه در مقام قرب الهى در مقام عرش الهى اينها تنزل كند بيايند توى اين دنيا، برايشان خيلى سخت است اما اين سختى براى آنها بايد باشد، براى چه؟ براى اينكه ما آدم بشويم ما بتوانيم درخت رذالت را بكنيم درخت فضيلت به جاى آن غرس كنيم حالا سؤال مى‏آيد خب چرا، چرايش را خود قرآن در سوره والشمس مى‏گويند: خيلى جاها و از جمله سوره والشمس «كذبت ثمود بطغويها اذانبعث اشقيها» مى‏گويد علتش اين است كه اگر يك صفت رذيله‏اى در انسان باشد اين ديگر زير بار حق نمى‏رود، بلكه حق را دانسته نابود مى‏كند مسلم فكر كرديد كه اين قوم ثمود خب صالح پيغمبر آمد با معجزه آمد هرچه گفت: نپذيرفتند «يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الا كانوا به يستهزون و ما ارسلنا فى قرية من رسول الا قال مترفوها انّا بما ارسلتم به كافرون» هر چه حضرت صالح گفت نشد، بعد براى اينكه حضرت صالح را از ميدان در كنند، بيرونش كنند، بگويند كه تو پيغمبر نيستى گفتند، اگر راست مى‏گويى يك شتر ماده با بچه‏اش از اين كوه بيرون بياور، ما به تو ايمان مى‏آوريم، خطاب شد خيلى خوب مى‏دهم، همه آمدند در دامنه كوه ناگهان كوه شكافته شد يك شتر ماده با بچه‏اش از كوه بيرون آمد، قرآن مى‏فرمايد هيچ كدام از اينها ايمان نياوردند، چرا چى كم بود، از آن طرف هيچى، از اين طرف همه چيز. اگر آدم متكبر باشد«كذبت ثمود بطغويها» انسان طغيانگر باشد خيال مى‏كنيد شمر بن ذى الجوشن حسين را نمى‏شناخت سعد نمى‏دانست چه خبر است و چه كار مى‏خواهد بكند، چرا خوب مى‏دانست عالى اما مى‏گفت راستش اين است، من نمى‏توانم دست از رياست كه به من دادند بردارم، خب مى‏دانيد امام حسين خيلى جلسه با او داشت مى‏گفت مالم را مصادره مى‏كنند مى‏گفت من مال به تو مى‏دهم، باغ به تو مى‏دهم خانه به تو مى‏دهم، بالاخره آخر كار گفت، گفت: يا حسين: راستش اين است كه من دست از اين رياست نمى‏توانم بكشم كه امام حسين آن رحمت واسعه خدا عصبانى شد، گفتند كه اميدوارم از گندمش نخورى گفت جويش ما را بس است، امام حسين را مسخره كرد، اما نمى‏دانى چى به سرش آمد اما اينجا، بالاخره قرآن مى‏گويد كه هيچ كدام ايمان نياوردند، حالا ايمان نياوردند تصميم گرفتند اين شتر را با بچه‏اش بكشند آن صالح پيغمبر كه دلش خيلى براى آنها مى‏تپيد زنگ خطر به آنها زد گفت ايمان نمى‏آوريد اهل حرف هستيد اما اگر آمد سر شتر و پى كردن نابود مى‏شويد باز هم اين تهديد را نشنيدند چرا؟ «كذبت ثمود بطغويها» آن وقت شقى‏ترين افرادشان را فرستادند اين شتر را پى كردند بچه‏اش را كشتند قرآن مى‏فرمايد: نابود شدند چرا؟ «و لا يخاف عقبيها» چون صفت رذيله شان نمى‏گذاشت عاقبت انديش باشند. وقتى نمى‏گذاشت عاقبت انديش باشند ديگر آن صفت رذيله كار خودش را مى‏كرد، اگرمى توانستند پيغمبرشان را مى‏كشتند همين در قرآن مى‏فرمايد: صالح را نمى‏توانستند بكشند براى اينكه طايفه گرى بود، پيغمبر اكرم را آن 13 سال نمى‏توانستند شهيد بكنند طايفه گرى بود مى‏ديدند اگر بخواهند بكشند قريش بنى هاشم به پته قبائشان بر مى‏خورد ولو خودشان هم مخالف هستند لذا نمى‏توانستند بكشند، آن وقت كه نمى‏توانستند بكشند، اينها قرآن است قرآن مى‏گويد: كه به صالح مى‏گفتند كه اگر بخاطر خودت و قومت نبود مى‏كشتيمت، اين ولى خدا اين رحمت واسعه خدا، مى‏گفت راستى خدا خويش و قوم من نيست، شما براى خويش و قوم خب براى خدا ايمان بياوريد، اما «و لايخاف عقبيها» ديگر نمى‏شود ما اگر هيچى نداشتيم جز اين سوره والشمس كه اول 11 تا قسم منحصر بفرد است در قرآن جايى نداريم11 تا قسم بعدش هم 4، 5 تا تأكيد، تقريبا 17 تا تأكيد «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» رستگارى فقط مال آن است كه مهذّب باشد بى بهره، شقى، بدبخت آن كسى كه صفت رذيله بر دل او حكمفرما باشد وقتى كه مى‏گويد:«نحن عصبة» يوسف كش مى‏شود وقتى بگويد:«انا خيرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طين» هم مغالطه كار مى‏شود هم شيطان مى‏شود ديگر مى‏رسد به آنجا كه ديگر وقتى تو سرازيرى واقع شد وا مصيبتاه مى‏شود اين آقا شيطان ملا بود ديگر، خيلى ملا بود من نمى‏دانم روايتش درست است يا نه. پيغمبر اكرم يك منبر بى صاحبى در آسمان چهارم ديدند گفتند اين منبر مال آقا شيطان است، منبر مى‏رفته ملائكه را نصيحت مى‏كرده، حالا اگر هم روايت درست نباشد همين است حسابى ملا است خيلى موذى و مرموز است حالا اين موذى و مرموز خوب بود حالا ديگر اين يك مغالطه كرد خدا گفت «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» او گفت: «انا خيرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طين» خدا كه نگفته بود به جسم او سجده كن گفته بود به روح  «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس» خطاب شد ابليس چرا سجده نكردى گفت: «انا خير منه» حالا اى كاش همين را مى‏گفت اما اگر آدم مرموز شد با خدا مغالطه مى‏كند خدا مى‏گويد به روح سجده كن او مى‏گويد من بهتر از جسمش هستم، خدا كه نگفته بود به جسم سجده كن. گفته بود چون روح من در او دميده شده «فقعوا له ساجدين» مغالطه مى‏كند، حالا مغالطه هم كرد خودش كه مى‏داند باب توبه بسته نيست اگر راستى مى‏گفت خدايا غلط كردم قضايا درست مى‏شد. اما حالا به جاى غلط كردم چى مى‏گويد: خدايا «انظرنى الى يوم يبعثون» براى چى؟ براى اينكه اين بچه‏هاى بنى آدم را نابود كنم بچه‏هاى بنى آدم چه كار كرده بودند با شيطان چه دشمنى داريم، چرا ما را نابود مى‏كند خب اگر تقصير باشد و او رانده درگاه خدا هم باشد تقصير آدم هم نيست تقصير خداست با خدا بايد بجنگد، چرا با آدم مى‏جنگد، چرا با بچه‏هاى آدم مى‏جنگد، چرا نمى‏گويد غلط كردم، خب بگويد غلط كردم كار درست مى‏شود، راستى يك توبه واقعى، اما اگر صفت رذيله «أنا خير منه» توى آن باشد نمى‏تواند توبه كند، نمى‏تواند عذر خواهى كند من نمى‏دانم چقدر درست باشد مى‏گويند اميرالمومنين عليه‏السلام  به عُمر دم مرگ گفتند خيلى بدى كردى اما حالا بيا بگو اشتباه كردم مردم كه اطرافت هستند بگو اشتباه كردم يك فكرى كرد و گفت «النار و لاالعار» نمى‏شود من حاضرم جهنم بروم اما اينكه بگويم اشتباه كردم نه. راستى اينجورى است اميدوارم توى جلسه ما نباشد كه اگر «أنا خير منه» آمد ديگر حاضر است خود را بكشد ديگران را بكشد خر سياه مى‏شود حاضر است خودش را بكشد به صاحبش ضرر بزند خيلى از اين چيزها مى‏بينم، خدا نكند حس انتقام جويى كسى، حسادت كسى تكبر كسى، لجاجت و يك دنگى كسى گل كند، دختر مى‏گويد: بابا مى‏خواست به من تجاوز كند يك قدرى  پى‏گيرى مى‏كنيم مى‏بينيم بابش دختر را كتك زده با مادرش هم بد بوده، حاضر است كه تهمت اين جورى بزند طايفه را خراب كند، از آن طرف هم راستى اگر شهوت جنسى بر كسى حكمفرما باشد اين ديگر نمى‏تواند از دخترش هم بگذرد و خيال هم نكنيد كم است، پارلمان اروپا، همين چند روز قبل ،ديدم ما را محكوم كرده ايران محكوم است چرا؟ قاعده همجنس بازى ندارد حالا باز هم اين نكبت خيلى خوب. اما بالاتر از اين، ايران محكوم است، ارضاء غريزه جنسى با محارم ندارد آقا وضع رسيده به اينجا اگر صفات رذيله بر دل انسان حكمفرما شود به اينجا مى‏رسد، بوش توى ايران هم آمده و خدا نكند لذا آقا شيطان نمى‏تواند بگويد غلط كردم بايد بگويد «انظرنى الى يوم يبعثون» بچه‏هاى آدم را جهنمى كنم، اين سوره والشمس است قرآن مردم را دو قسمت مى‏كند بَه چه قسمت خوبى. مى‏گويد يك قسمت از مردم دل پاك هستند، اينجورى  مى‏شوند «واذا سمعوا ما انزل اليك ترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق» گريه شوق مى‏كنند وقتى حق و حقيقت را ببيند مى‏گويد الحمدللّه‏ به حق رسيدم الهى شكر و بعد هم با خودش با ديگران مى‏گويد چرا حق را قبول نكنم. دنبال حق بودم ديگر گريه شوق مى‏كند براى اينكه به حق رسيده اين يك دسته از مردم، چه كسانى هستند؟ دل پاكان، آنهايى كه صفات رذيله سُكِشان نمى‏زند اما يك دسته‏اى ديگر از مردم، يك ترسيم ديگر هم قرآن دارد مى‏گويد بعضى از مردم هم اين است مى‏گويد:«اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء اوئتنا بعذاب اليم» خدايا اگر اين حق باشد نمى‏توانم ببينم يك سنگى يك آتشى بيايد من را نابود كند، همان الاغ سياه مى‏خواهد بميرد به صاحبش ضرر بزند كه مفسرين غالبا نوشتند «خلجان ذهنى دارم» سنى‏ها هم نوشتند مفسرين نوشتند كه آن وقتى كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، اميرالمومنين عليه‏السلام را به خلافت منصوب كردند منافقين اطراف بودند اول «بخٍ بخٍ لك يا اميرالمومنين و پيغمبر اكرم هم دو سه روز ماندند و همه زن و مرد همه بيعت كردند، قدحى گذاشته بودند و زنها دستشان را توى قدح مى‏زدند و مردم بيعت مى‏كردند اما توى اينها يك نفر آمد جلو، البته خيلى بودند اين آدم احمق جسورى بوده و الا اُمرا اطراف پيغمبر بودند خيى ناراحت بودند اما حالا اين احمق آمد جلو، گفت اين كارى كه كردى مال خودت بود يا مال خدا، اگر خودت بود قبول ندارم، بيخودى اين كار را كردى، بيخود اميرالمومنين را منصوب به خلافت كردى اگر از خدا بود ديگر خب نمى‏توانم ببينم، از خدا بخواه يك سنگى يك آتشى بيايد من را نابود كند، پيغمبر اكرم هم ديگر غضبش گل كرد گفتند كه اينجا نمى‏شود از ميان ما برو درست مى‏شود يك مقداركه رفت توى بيابان يك صائقه آمد نابودش كرد «سأل سائل بعذاب واقع» مى‏گويد براى اين آمد، خدا نكند آدم احمق بشود و خيلى از حماقتها از همين جا سرچشمه مى‏گيرد از صفت رذيله حسود است احمق مى‏شود، نمى‏دانم متكبر است يك حماقت عجيبى بر او حكمفرما مى‏شود يك كارهايى مى‏كند كه هيچ ديوانه‏اى نمى‏كند قرآن خيلى از اين چيزها دارد قابيل مى‏شود هابيل را مى‏كشد هابيل مى‏گفت كه چرا مى‏خواهى من را بكشى چرا چه كار كردم؟ گفت كه خدا قربانى‏ام را قبول نكرد، گفت به من چه؟ گفت مى‏كشمت، چرا؟ حسادت «نحن عصبة»، «انا خيرٌ منه» و قرآن اين قصه هايى كه دارد «قرآن كتاب قصه نيست» همه قصه‏هاى قرآن اخلاقى است شما نمى‏توانيد يك قصه يك حكايت در قرآن نقل بكنيد كه سر تا پا اخلاق نباشد اخلاق، گاهى تهديد، گاهى ترغيب، گاهى تهديد، گاهى مى‏گويد اگر دل پاك باشد آدم سلامت نفس داشته باشد بهشتى است، و اما اگر نه، جهنمى است «يوم لاتنفع الشفاعة الا من اتى اللّه  بقلب سليم» آن وقت يك حكايت برايش مى‏آورد كه فلان انسان فلان قوم چه كار كردند، چقدر سعادتمند شدند بعد هم يك حكايت مى‏آورد يك قصه مى‏آورد كه اصحاب نوح ببين چه كار كردند، همه اينها معجزه داشتند، حضرت نوح قرآن مى‏گويد «نمى‏دانم آن وقتها عمرها چه جورى بود» «فلبث فى قومه الف سنه الا خمسين عاما» كه روايت مى‏گويد 1400 سال عمر كرده شايد جمعش اين باشد كه 950 سال پيغمبرى كرده مى‏گويند 9 تا مريد پيدا كرد، آن جاذبه، آن معجزه، چرا نشد فقط همين لجاجت «يكدنگى» خدا نكند خودمان يا زنمان، يكدنده و لجوج باشيد مى‏دانيد به كجا مى‏رسيد به كجا مى‏رسد، خدا نكند آدم حسود باشد زن اگر حس كند اين مى‏خواهد زن بگيرد شب مى‏كشدش، نه اينكه بفهمد، اگر نكشد «عرضه ندارد» و الا حس هووگرى مى‏گفت با تيغ سر دويتان را مى‏برم، نظير زنها توى ما طلبه‏ها زياد است، زياد است براى خاطر هيچى. حسادتش گل مى‏كند حاضر است سرش را ببرد حالا مى‏گوييد نه، آبرو بردن بدتر است يا سر بريدن، خب آبرو، همه انسانها، اگر پول دارند براى آبرو مى‏خواهند اگر جان دارند براى آبرو مى‏خواهند اگر رياست دارند براى آبرو مى‏خواهند و آبرو كه بچه بازى نيست «من اهان وليا فقد بارزنى بالمحاربة» اين راجع به قتل نيست اما راجع اينجا هست كسى كه توهين به كسى بكند آبروى كسى را ببرد اين جنگ با خداست «فقد بارزنى بالمحاربة» خب از آدم كشى بدتر است «الفتنة اشد من القتل» بدتر است ديگر اما مثل آب خوردن آبروى مردم را مى‏بريم اى كاش غيبت مى‏كرديم. خدا رحمت كند آن كسى كه مى‏گفت: بابا پيامبرها مى‏گويند مشرك نشويد من مى‏گويم مشرك شويد، بعد معنا مى‏كرد مى‏گفت اين دل مال خداست، شده يك باغ وحش هر گوشه‏اى يك قفسى ، بيا يك قفس هم بده به خدا يك گوشه هم مال خدا باشد، بيا مشرك شو اقلاً. و حالا من الان حتى به شما مى‏گوييم غيبت بكنيد، تهمت نزنيد اين حرفهاى ما 99% تهمت است نه غيبت. يك چيزى را پشت سرش بگوييد آبرويش را ببريد، خب چرا اينجور حسادت «نحن عصبة» «انا خيرٌ منه» چرا آن اينجورى من اينجورى همچنين تا آخر. لذا اگر قرآن 11 تا قسم، 17 تا تأكيد «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» هيچ تعجب نكنيد نه بعضى اوقات همين كه با خدا توى دنيا حسابى جنگ مى‏كند روز قيامت هم با خدا جنگ مى‏كند همين نحن عصبه‏ها، همين تهمت زنها با خدا روز قيامت حسابى جنگ مى‏كند «يوم يبعثم اللّه‏ جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شى‏ء الا انّهم هم الكاذبون» جهنمى مى‏شود خدايا اين ملائكه دروغ مى‏گويند پرونده سازى مى‏كنند بنا مى‏كند دست وپا و گوش حتى جاءها. «شهدت عليهم سمعهم، ابصارهم، جلودهم» يك تشرى به اين‏ها مى‏زند چرا شهادت مى‏دهيد؛«انطقنا اللّه‏ الذى انطق كل شى‏ء»دستش از همه چيز كه مى‏برد مى‏گويد: خدايا تو بيخودى مى‏خواهى من را جهنم ببرى، ظالم هستى، من جهنمى نيستم، من بهشتى هستم، خدايا به حق خودت قسم تو اشتباه مى‏كنى تو ظالم هستى قرآن مى‏گويد ببين چقدر دروغ گو ببين چقدر ناجنس از كجا پيدا مى‏شود وقتى دنيايش اينجورى باشد آخرتش هم اينجور مى‏شود «يوم يبعثم اللّه‏ جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شى‏ء الا انهم هم الكاذبون». خدايا به عظمتت قسمت مى‏دهيم به آن رأفت و مهربانى كه موسى را فرستادى و سفارش فرعون را كردى قسم مى‏دهيم توفيق خودسازى به همه ما عنايت بفرما.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.