عنوان: تربيت اولاد صالح
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

در دفعه قبل گفتيم كه چهار، پنچ چيز است كه اينها را ما عميقا و من جمله ما طلبه‏ها بايد مطالعه كنيم تا بتوانيم اولاد صالح و شايسته تحويل جامعه بدهيم. و الا اگر مراعات نكنيم و اولاد ما بد در بيايد در روز قيامت شريك در گناهاهشان مى‏شويم. «ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامة على ذلك هو خسران المبين» و روايات هم زياد است در روز قيامت بچه الابالى جهنمى مى‏شود و به دنبالش هم پدر و مادر كه در تربيتش كوتاهى كردند، اگر خودشان هم خوب هستند براى خاطر او جهنمى مى‏شوند اولين از آنها كه مربوط به بحث ما بود قانون وراثت بود. و قانون وراثت به ما  مى‏گويد كه اگر بخواهيم زن بگيريم بايد خودسازى كنيم بعد زن بگيريم. براى اينكه سوا آن زنها كه مربوط به اين انتقال‏ها هستند انتقال مى‏دهند شكل و شباهت ما را به اولادمان و انتقال مى‏دهند صفات ما را به اولادمان. همانطور كه در شكل و شباهت مثل ما است از نظر روحى هم شكل ما است لذا اين قانون وراثت را اسلام امضا كرده در علم هم مسلم است. احتمالش هم كمرشكن است و اينكه ما بايد بدانيم اگر خود خواه هستيم بچه ما هم خودخواه مى‏شود. اگر حسو هستيم بچه ما هم حسود مى‏شود. «الولد سر ابيه»، «الشقى شقى فى بطن امه و السعيد سعيد فى بطن امه» اگر هم آدم پاكى باشيم معمولاً بچه پاك داريم و بچه ما سلامت نفس دارد اگر اين ناسلامتى در او پيدا شود در اثر چيز ديگرى است و الا از نظر قانون وراثت آباد است گفتن اينها مشكل است پذيرفتن اينها مشكل است عمل به اينها مشكل‏تر است، تا به حال هم هيچ كس نگفته مثلاً يك كسى مى‏آيد پيش شما مى‏گويد مى‏خواهم ازدواج كنم با چه كسى ازدواج كنم. دختر مى‏آيد مى‏گويد مى‏خواهم ازدواج كنم با چه كسى ازدواج كنم شما يك روايت برايش مى‏خوانى «اذا جائكم من تأذن خلقه و دين فزوجوه و الا تكن فتنة و فساد كبير» خلق را معنى مى‏كنيم يعنى خوش خلق و خوش اخلاقى اگر دين داشته باشد با اخلاق باشد خانه را مكدر نكند با اين ازدواج كنيد. همان دين بس است ما تابه حال گفتيم برو تو خانواده ببين حسودند يا نه اين دختر را امتحان كن ببين متكبر و خودخواه است يانه، نه روى منبرها گفتيم نه توى رساله‏ها نوشتيم و نه به كسى راهنماييى كرديم. يك قدرى بالاتر نه خودمان عمل كرديم نه راجع به زنمان عمل كرديم نه راجع به خودمان. اما خوب اين مسلم است دو دو تا چهار از نظر علمى و روايت اينكه صفات رذيله پدر و مادر زمينه ساز شقاوت براى بچه است صفات خوب پدر و مادر زمينه ساز براى سلامت بچه و الا اگر خودش حسود است منتقل مى‏كند يك حسود كوچولو را هم درست مى‏كند، آدم مى‏بيند اين بچه‏ها بعضى اوقات يك تكبرهاى بدى دارند يك خودخواهى بدى دارند. بچه يك سالش است ولى خودخواهى‏اش به اندازه‏اى است كه اگر 10 تا اسباب باز هم به او بدهند حاضر نيست يك اسباب بازى را بدهد به خواهرش اينها را نمى‏شود ا همين جورى از كنارش رد بشويم ديديد بعضى اوقات مادرش مى‏گويد اين بچه را نمى‏توانم تنها بگذارم با اين بچه مى‏دانم همينكه از اطاق بيرون بروم او را مى‏زند. به هم حسادت مى‏كنند ديگر اينها چيزهايى نيست كه علم بخواهد برويم تو خواب هيچ جا نيست مى‏بينم هستند مثال مى‏زنند حاتم طايى وقتى مرد برادرش گفت كه من به جاى برادرم مى‏نشينيم مادرش گفت نمى‏توانى بدان نمى‏توانى. براى اينكه وقتى شما باهم بچه بوديد. وقتى شير مى‏خواستم بدهم آن پستانم را مى‏گذاشتم براى تو ولى تو هر دو را مى‏گرفتى به او نمى‏دادى معلوم است كه اين نمى‏تواند جاى حاتم طايى باشد. مى‏گويد بلاخره مى‏توانم و يك كسى آمد و يك چيزى از او خواست به او داد دفعه دوم كه آمد گفت بابا الان آمدى مالى را گرفتى. گفت بابا جان من نزد برادرت چهار پنج مرتبه مى‏آمدم با اينكه مى‏شناخت من را كه متقلب و حقه باز هستم و همين الان آمدم ولى هيچ وقت به روى من نياورد. و على كل حال سخاوت ذاتى يا بخل ذاتى از قانون وراثت است. هيچ كداممان نه مراعات كرديم و نه مراعات مى‏كنيم و نه مى‏توانيم مراعات بكنيم اما بايد بدانيم كه اينها هست. خوب معلوم است كه مسئله خودسازى است همه ما نه خودسازى مى‏كنيم نه فكرش را مى‏كنيم. نه كيفيتش را مى‏دانيم نه روى آن كار مى‏كنيم و همه مانند يك درخت جنگلى بار آمده‏ايم ديگر نه اندازه مقدسات تقدسشان جلو را بگيرد و الا آنوقت كه تقدس نباشد يا غفلت شود ناگهان مانند يك زمين آبدار آبها شروع مى‏كند بالا بيايد. آدم حسود هم همين است. آدم خودخواه هم همين است ديگر. كسى كه منيّت دارد همين است على كل حال اين بحث‏ها انصافا مشكل است كه قرآن مى‏گويد: نمى‏شود غير خدا معلم اخلاق باشد. ولو لافضل اللّه‏ عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه‏ يزكى من يشاء» خوب حالا اينكه نمى‏شود از شمشير برنده‏تر است، از آتش سوزان‏تر است، از مو باريك‏تر است خوب نمى‏شود چه بكنيم اما اين را بدانيم كه همه آمده‏ايم بهاين دنيا براى اينكه اين  نمى‏شود را سد كنيم. همه آمده‏ايم كه اين راه را بپيمائيم اصلاً اين انسان از نظر روحى جاى خيلى خوبى داشت عالم لاهوت بود. خون رحمانى «كلمح البصر أو اقرب» به طور وحدت اين انسان در عالم وجود وجود شد. ديگر تدريجا براى كمال آمديم تا دو مرتبه برگرديم انا للّه‏ و انا اليه راجعون كه معناى انا للّه‏ و انا اليه راجعون ديگر همين است نظير يك بچه كه به دنيا مى‏آيد روحش هم بچه است. به اندازه يك صدرالمتألهين توانسته اصلاً منكر اين حرفها بشود و مى‏گويد حيوان بالفعل انسان بالقوه، پس صدرالمتألهين عالم ذرع و امثال اينها را آنطور معنا نمى‏كند كه متشرحين معنا مى‏كنند. كه اصلاً اين بچه روح ندارد خودش بايد روح در خود ايجاد كند آن حركات جوهرى برايش روح ايجاد مى‏كند. مورد هم همين جا است كه آن قدر ضعيف است حالا چه عالم ذرع و حرفهاى علامه مجلسى و چه عالم ذرع نه. و اين بچه طفلى بدون روح بالاخره روحش هم مثل خود اين بچه ضعيف است. گفتم به اندازه‏اى ضعيف است كه صدرالمتألهين مى‏تواند بگويد. حيوان بالفعل اما اين روح ضعيف ناگهان مى‏شود، مى‏شود علامه مجلسى يا صدرالمتألهين آن روح ضعيف ناگهان مى‏رسد به آنجا، «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك» يك حيوان بالفعل بيشتر نبود على قول صدرالمتألهين يا يك روحى بود مثل اين بچه هيچ چيزى سرش نمى‏شد. الا كم همان روحى كه چهارماهگى دربچه دميده مى‏شود. اما همين استكمال، استكمالِ ناگهان مى‏رساند به اينجا آدمى كه به جز خدا نبيند بار ديگر از ملك پيرا شود آنچه در وهم نايد آن شود خوب همين انسان ناگهان از عالم ملكوت مى‏رود بالاتر. از عالم جبروت مى‏رود بالاتر، ديگر مى‏رسد به آنجا كه ديگر هيچ ملكى نمى‏تواند به گردش برسد. لذا اينكه مى‏گويند مشكل است بله هر كسى كه بخواهد به آنجا برسد از ملك پيران شود. مقصود ملائك بشود خوب مسلم است كه مشكل است. مفتى كه به انسان نمى‏دهند. لذا از همين مو باريكتر از همين شمشير برنده‏تر از آتش سوزانده‏تر اما بالاخره بايد از روش رد بشويم قرآن مى‏فرمايد: «ما منهم الا باردها» آقا نمى‏شود بهشت رفت به غير از اينكه از اين راه رد شوى بايد از اين پل يا از اين راه رد شوى حضرت امام فرمودند پل نيست راه است. راه درون جهنم است بايد از درون جهنم رد بشويم تا به بهشت برسيم اما خوب معلوم است مشكل است. كار هم نكنيم و بخواهيم به آنجا برسيم آن ديگر پرتوقعى مى‏خواهد. هيچكار نكنيم و به جايى هم برسد. نمى‏شود. مثالهاى عاميانه خيلى برايمان زدند. يك متقلبى دنبال هيزم شكنى رفت بيابان هرچه آن هيزم شكن يك شيشه مى‏زد آن هم مى‏گفت اهن. تا بعد از ظهر كه آن هيزمشكن هيزم‏ها را فروخت آن آقاى متقلب آمد جلو و گفت سهم من را هم بده گفت سهم تو چيه گفت كار را تو كردى اهنش را من گفتم بالاخره كار به قضاوت كشيد و آن قاضى زرنگ گفت خيلى خوب چقدر پول دارى گفت ده درهم گفت اين ده درهم را يكى يكى بريز توى آن دستت به آن آقا هم گفت گوش بده اين پول‏ها مال اين هيزم شكن آن صداها هم سهم تو و مال اهن اهن تو. راستى خيلى ماها اصلاً خودسازى چيه ما كه گفتيم براى مردم براى خودمان حسادت را چطور بايد رفع كرد آقا اين حسادت بايد رفع شود همه ما داريم. شترش هم در خانه ما خوابيده است به قول آقا نجفى مرحوم آية اللّه‏ نجفى بايد كار كنيم بله مشكل است چيزى كه در زمان ما مشكل است در عرض همان مشكل غذاى حلال است. خدا نكند شيرحرام آن بچه بخورد. اينكه مشهور در ميان مردم است كه يك بچه را مى‏خواهند بگويند خيلى بچه بد و بدجنسى است مى‏گويند برو لقمه حرام. آن منى و آن اسپرم كه از حرام منعقد بشود معلوم است كه چه مى‏شود پسر و دخترش فعلاً همين پسرها و دخترهاى مزاحم توى خيابانها هستند خيلى بد فساد اخلاقى داريم. خيلى خيلى هر چى هم داد مى‏زنيم هيچكس هيچى نمى‏گويد، يا وعده‏اش را مى‏دهند ولى بعد چى. هيچى، روز به روز بدتر مى‏شود. در اين دولت بدتر شده از آن دولت، خيلى عجيب است چكار بكنيم نمى‏دانم آقا جون اين فساد ادارى كه بچه بازى نيست. «ويل للمطففين الذين اذ اكتالوا على الناس يستوفون و اذا كالوهم أو وزنوهم يخسرون» وقتى مى‏خواهد بگيرد اعتصاب مى‏كند حقوق من كم است. آقا چه بازى‏ها در مى‏آورند كه حقوقم كم است بايد هشت ساعت كار كند دو ساعت كار مى‏كند. حالا اى كاش دو ساعت كار مى‏كرد. با مردم مى‏ساخت. با مردم هم نمى‏سازد چه تكبرها باارباب رجوع مى‏كند چه گره بازى‏ها، يكسال اين آقا بايد برود و بيايد و پول بدهد و رشوه بدهد تا بتواند يك اتاق براى بچه‏اش بسازد بابا اينها همه لقمه حرام است به اينجا رسيده همين است ديگر توقع بيشتر از اين هم نبايد داشته باشيم و نطفه حرام بوده، شير حرام بوده، مادر غذاى  حرام خورده به خون تبديل شده اين بچه خون خورده نُه ماه از مادر حرام بوده به دنيا آمده غذا حرام بوده. معلوم است چه چيزى درست مى‏شود. حالا كه غذاى حلال. هفته گذشته مى‏گفتم «مجاودت سير احول من طلب الحلال» و ماطلبه‏ها مى‏توانيم غذا حلال بخوريم و اين آيه كه خواندم مربوط به كم فروشى نيست. مربوط به ما طلبه هاست. اگر مثلاً همه چيز ما درست بشود باز هم گير مى‏كنيم اما موقع كار كردن اقلاً يك طلبه بايد 8 ساعت خوب كار بكند. ولى نمى‏كنيم. بايد اين برنامه را خوب درست بكنيم بايد نمره‏ها هميشه از 15 به بالا باشد. نامه مى‏نويسند امتحان يخدون. جشن مى‏گيرند، امتحان ديگر چيست خوب معلوم است كه اين كم فروشى است اين «ويل للمطففين» همان روايت مجاورت همين «احول من طلب حلال» اين شأن نزول دارد. در روايت صحيح السند شأن نزول دارد اين بازارى‏ها همشان يخدون ملاقلى. اين روايت را راوى مى‏گويد امام صادق من را خواستند و هزار سكه به من دادند كه بروم برايشان تجارت كنم رفتم براى شام در وسط راه قافله رسد. قافله به من گفت بار چه چيزى دارى گفم برنج است، گفت آنجا خيلى داغ است هرچه بگويى آنجا مى‏خرند. مى‏گويد با رفيقم هم خرج شديم گفتيم، دو برابر بفروشيم، مى‏گويد رفتيم آنجا بازار داغ بود دو هزار درهم فروختيم. يك هزار درهم را فروختيم دو هزار درهم (خيلى مؤدب است آزاد شده امام صادق است) خيلى خوشحال شدند اينكه توانستند براى امام صادق هزار درهم را به دو هزار درهم مى‏گويد با خوشحالى آمدم نزد امام صادق، پول را گذاشتند در مقابلشان، امام صادق گفتند اين چيست تمام قضيه را گفت، امام صادق پول خودشان را برداشتند (از روى امامت پول خودشان را برداشتند نه از روى شبه‏ناكى ) ، پول من را انداختند در مقابل من، فهميدم كه اين پولها به درد ما نمى‏خورد. مجاوت سير احول من طلب الحلال. بازارى‏ها كدامشان مى‏توانند جواب اين روايت را بدهند. خوب بچه هايشان هم، آقا خودش مقدس است نماز شب مى‏خواند ناگهان دخترش مى‏آيد بيرون يك عروسك، رفيقش هم درب خانه ايستاده دنبالش، دو تايى شان توى ماشين حاج آقا سوار مى‏شوند و مى‏روند هر كار زشتى مى‏خواهند مى‏كنند. سرظهر هم برمى گردند سر ناهار حاج آقا. اين دختر از كجا پيدا شد. چرا همچين شد. اين دختر اين پسر چرا همچين شد. اين فساد اخلاقى چيه آن هم توى اصفهان دارالمؤمنين چرا؟ راستى فكر كرديد چرا اين نمازهاى مااينقدر خلوت است. چرا موقع مغرب ترافيك است. چرا موقع مغرب سيناها صف كشيده است. چرا
موقع مغرب پارك‏ها شلوغ است چرا؟ چرا حال نماز ندارند؟ خوب روايت داريم كه اگر يك لقمه حرام برود داخل شكم چهل روز نمازش قبول نيست و در عبادت هم كسل هست. چرا بايد توى نماز كسل باشيم چرا بايد اينگونه باشيم؟ حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» در فرانسه، روى اينها فكر بكنيد آقا، زياد هم هست. سخنرانى براى جهان داشتند چندين هزار خبرنگار آمده بودند فرانسه يك ساعت قبل از ظهر حضرت امام شروع كردند به صحبت سر ساعت كه مؤذنب گفت اللّه‏ اكبر. امام گفت احمد ظهر است ديگر بس است هرچه گفتند آقا بحث ناتمام است. بحث با دنيا است. فرمودند موقع نماز است نماز مقدم بر همه چيز است. جلسه اين چنانى را رها كردند اگ رما باشيم اشكل مى‏كرديم به حضرت امام خوب آقاجان يك ساعت بعد. اصلاً وقت فضيلت كه يك ساعت هست. اما حضرت امام اينها سرشان نمى‏شد. مثل پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وقتى مؤذن مى‏گفت اللّه‏ اكبر مى‏گفت اُمتى الصلاة اگر وسط جنگ بود مى‏گفت كه مى‏خواهيم نماز جنگى بخوانيم اگر هم پشت جبهه بود نماز مى‏خواند راوى ابن عباس مى‏گويد اول ظهر ديدم اميرالمؤمنين على عليه‏السلام جنگ هم مغلوب است هى مرتب به آسمان نگاه مى‏كند گفتم يا اميرالمؤمنين جلو چشمت را بپا گفت مى‏خواهم ببينم ظهر شد جنگ مغلوبه را رها كرد اللّه‏ اكبر، ما چنين نيستيم بچه هايمان هم چنين نيستند و نمى‏دانيم و خدا طول عمرش بدهد اين آقاى فيروزيان خيلى آدم پركارى است. الان هم كه 90 سال و كمى است قرار است چهار، پنج تا از ما طلبه‏ها در سيستان و بلوچستان كار مى‏كنيم خدا حفظشان مى‏كند و الا هزار باره دشمن بايد او را كشته باشد. آن موقع كه من طلبه بودم در اصفهان منبر مى‏رفت منبرهايش گرفته بود، از آن منبرى‏هاى نمره اول بود عليه شاه و شاهنشاهى خيى خوب حرف مى‏زد عالى. مرادم اينجاست براى اينكه آنها را خراب كند چندين بار تا مى‏نشست روى منبر مى‏گفت نمى‏دانم چه بگويم. گم شدم دست روى هر كجايش كه ببرم خراب است با همين يك جمله كوبنده‏اى كه داشت بعد هم يك ساعت سخنرانى، خدا طول عمرش بدهد خدا از ايشان قبول كند و خدا كمكش كند آقاى فيروزيان را. و خيلى كار كرد كه الان كه آدم گم بشود كه چى بگويد و چكار بكند. همه مراجع مبتلا هستند، همه علما مبتلا هستند. همه طلبه‏ها مبتلا هستند اين خواص است بياييم سر عوام درخت كمبوزه اللّه‏ اكبر. و على كل حال بايد يك تنيهى به اينها داشته باشيم همه خراب هستيم از نظر فساد. غذاى حلال كجاست. لذا بعضى از بزرگان بخور و نمير مى‏گفتند اگر حرام هم باشد بخور و نمير مخمصه است. ديگر خوب مجبوريم كه بخوريم، توى آبش هم اگر در مخمصه باشيم. من نمى‏دانم بعضى از شماها مسخره هم بكنيد راستى مسخره هم دارد. مى‏گويند مرحوم آقاى كرباسى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» اين اشكال مى‏كرد توى آب زاينده رود و يك چاه كنده بود و از آب چاه استفاده مى‏كرد و بالاخره يك روزى يك ظرف آب از رودخانه ريختند توى حوض ديگر ايشان تا زنده بود از اين حوض استفاده نكرد نمى‏دانم اگر بگويند آن ظرف و آن دلو را بردند توى چاه وامصيبتاه. آب چاه هم نداريم بخوريم. اينها را آدم مسخره مى‏كند اينها چى است آقا اينها چيه آقاى كرباسى. اينها چى. خوب بله. ولى آنكه توه به اينها دارد مى‏گويد آقا زندگى. اكل در مخمصه حلت العوجوبة. اينها روايت است ديگر اينكه يك وقتى پيدا مى‏شود كه زن گرفتن بچه پيدا كردن اصلاً حلال نشود حلال مى‏شود زن نگيرد حلال مى‏شود آدم بچه پيدا نكند حلال مى‏شود انسان برود توى بيابان زندگى كند.مرحوم شيخ انصارى وقتى اينها را نقل مى‏كند يك تأمل هم مى‏زند. مى‏گويد حالا بيابان درست است. نمى‏دانم آن چشمه آب هم درست است يقينا حلال است. يا فتأمل. حالا اينها هيچى ولى اينقدر هم توى اينها افتادن ظاهرا نمى‏شود خدايا در اينها گيريم همه ما تو را قسمت مى‏دهيم به حق حضرت زهرا عليهاالسلام به دست ما به رهبرى مهدى روحى فداه پرچم اسلام را روى كره زمين برافراشته كن.

و صلى اللّه‏ على محمدو آل محمد.