عنوان: قاعده لاتعاد 1
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

يكى از قواعد فقى كه خيلى هم قاعده خوبى است - البته مختص به طهارت و صلاة است -  قاعده لاتعاد است. اين قاعده لاتعاد رواياتى دارد كه رواياتش صحيح السند و ظاهر الدلاله است و مرحوم صاحب وسائل در جلد چهارم، در ابواب قراءة، باب 21، نقل كرده است. روايت اين است كه امام باقر عليه‏السلام فرموده‏اند:«لاتعاد الصلاة الا من خمس: الطهور، و الوقت و القبلة، و الركوع، و السجود» [1] ؛ الا در پنچ چيز ديگر هرچه در نماز كم يا زياد بشود لاتعاد الصلاة. در ذيل روايت هم دارد: «القراءة سنّة ولو كسر السنّة الفريضة». حالا ما كارى به ذيلش نداريم، بعد راجع به ذيلش صحبت مى‏كنيم.

روايت از نظر سند بسيار عالى است، از نظر دلالت هم ظاهر الدلاله است، كه «لاتعاد الصلاة: الا من خمس الطهور و الوقت و القبلة و الركوع و السجود». اوّلاً اشكال شده كه برگشت اين روايت به اين است كه اگر چيزى ركن نماز باشد، حديث لاتعاد مى‏گويد اگر نيامد، اعاده دارد، قضاء دارد. ركن را هم همين جورها معنا مى‏كنند، فرق بين ركن و غير كن در نماز، يا در بند و بيل نماز – در طهارت - همين است كه اگر چيزى نيامد، مطلقا بايد نماز را اعاده كرد، اين را ركن مى‏گويندأ مثلاً ركوع سهوا نيامد، نماز باطل است، عمدا نيامد، نماز باطل است ،جهلاً هم نيامد، نماز باطل است. اما اگر حمد و سوره سهوا نيامد، نماز طورى نيست. فرق بين ركن و غير ركن همين است. گفتند اند: بنابراين مراد اركان است و اركان دو قسم است: يكى اجزاء، يكى شرائط، كه در روايت از شرائط طهور، وقت و قبله آمده است. اين سه تا از اركان است. هم ركوع و سجده آمده است. در حالى كه ما سه تا ركن جزئى ديگر هم در نماز داريم: يكى نيّت، كه پيش اصحاب مسلّم است كه اگر نيت نكند، نماز باطل است، سهوا، عمدا، جهلاً هرچه. يكى هم تكبيرة الاحرام است، كه اين هم از اركان است؛ اگر تكبيرة الاحرام را نياورد -  عمدا، سهوا، جهلاً - نماز باطل است. يكى هم قيام در حال تكبيرة الاحرام، كه اين هم در رساله‏ها آمده و گفته‏اند اين هم ركن است. مثلاً يادش نبود، نشسته اللّه‏ اكبر گفت.اين زياد هم اتفاق مى‏افتد، مخصوصا براى كسانى كه زياد نماز نشسته مى‏خوانند. يادش آمد كه نيت نماز ظهر بوده، لذا بلند مى‏شود حمد و سوره را مى‏خواند. گفته‏اند: نماز باطل است يكى هم يقام متصل به ركوع است. قيام متصل به ركوع اين است كه اگر كه ركوع كرد، بايد بلند شود بايستد، وقتى بدن آرام گرفت، آن وقت بود ركوع. در ذاتش هم خوابيده است؛ قيام متصل به ركوع. لذا اگر كسى مثلاً ركوع را بجا آورد، اما بلند نشد بايستد و رفت به سجده، اين اگر سرش به سجده نرسيده، بلند مى‏شود، مى‏ايستد، مى‏رود به سجده، نماز هم درست است. اما اگر سرش به سجده رسيد، نماز باطل است؛ در حالى كه ركوع آمده، سجده آمده، اما نماز باطل است. چرا؟ براى اينكه بايد يك قيام متص به ركوع داشته باشد و قيام متصل به ركوع نداشته است. صورت اضطرارش هم پيدا مى‏شود، مثلاً در حال ركوع بود، ذكر ركوع راهم گرفت، او را هل دادند، زمين خورد. حالا كه خورد زمين، يك دفعه از همان جا به سجده مى‏رود، در اين صورت نماز باطل است. چرا؟ براى اينكه قيام متصل به ركوع نشده، خوابيدن متصل به ركوع شده است. حتى بزرگان مثال مى‏زنند، مى‏گويند عمدى هم مى‏شود؛ رفت به ركوع، ذكر ركوع راهم گفت و مثلاً يك عقربى ديد، نشست عقرب را كشت - خوب مى‏شود بنشيند عقرب را بكشد - يا بچه‏اش گريه مى‏كرد، نشست پستانك را دهان بچه‏اش گذاشت و حالاكه نشسته حال بلند شدن ندارد، رفت به سجده، خوب نماز باطل است. چرا؟ چون قيام متصل به ركوع نيامده است. پس اين بايد چكار كند؟ اين كسى كه بعد از ركوع يك مقدار رفت پايين، نشست، مثلاً عقرب را بكشد، مار را بكشد، بچه را شير بدهد، بايد بلند شود بايستد و آن وقت كه ايستاد، برود سجده. گفته‏اند اين قيام متصل به ركوع هم ركن است و در اين حديث لاتعاد الصلاة الا من خمس نيامده است. توجه كنيد! اگر كسى اينجاها حرف بزند، ازنفهميدگيش است. ديدم يكى از بزرگان در قواعد فقهيه قيام متصل به ركوع را عوامى معنا كرده، كه قيام متصل به ركوع يعنى اينكه وقتى حمد و سوره تمام شد، يك مكثى كند و بعد برود ركوع. خوب شما طلبه‏ها مسأله بلد نيستيد، پدر همه را در آورده‏ايد، مى‏رسد به اينجا كه كتاب كه مى‏خواهيد بنويسيد، قيام متصل به ركوع را جورى معنا مى‏كنيد، كه احدى از فقهاء نگفته است.

آن كه بايد بگوييم اين است كه بايد بگوييم روايت درست است ؛ براى اينكه اگر كسى نيّت نكند، اصلاً چيزى نيامده تا ما بگوييم لاتعاد الصلاة، اصلاً چيزى نيامده است، اصلاً معقول نيست، چه جور مى‏شود كسى نه نيت ارتكازى داشته باشد، نه نيّت ذُكرى داشته باشد و شروع به نماز بكند؟ معقول نيست، يعنى نمى‏شود كه افعال ما مبدا فكرى نداشته باشد، معقول نيست. بله مثال مى‏زنند به خواب و لهو و لعب؛ يك كسى مثلاً عادت كرده مرتب به ريشش وربرود، گفته‏اند اين مى‏تواند بدون نيت باشد. نمى‏دانم مى‏شود يانه. يا مثلاً يك كسى مرتب باز انگشتانش بازى مى‏كند. يك كسى مى‏گفت: چرا اين عباهاى شما اين بند را دارد؟ من فكر كردم كه چرا اين بند را دارد، ديدم آن خياط يك آلات بازى براى شما درست كرده، هى مرتب بازى مى‏كنيد. اما اگر راستى كار باشد، گفتار و كردار عقلايى باشد، معقول نيست بدون نيت باشد. گاهى نيّت ذُكرى است، توجه رويش هست، گاهى هم نيّت ارتكازى است، كه اسمش را استدامه حكميه مى‏گذاريم.اما نمى‏شود يك جا پيدا كنيم كه گفتار ما، كردار ما بدون نيّت باشد. بنابراين اگر نيت در اين روايت نيامده، و اصلاً نبايد آن را از اركان حساب بكنيم.

همچنين تكبيرة الاحرام، تكبيرة الاحرام مثل احرام در حج است، خوب در حج اگر احرام نيامد، اصلاً حج نيست تا ما بگوييم لاتعاد، يا اعد؛ تا تكبيرة الاحرام نيامده اصلاً نماز نيست، ما بايد يك نمازى درست كنيم، آن وقت بگوييم لاتعاد الصلاة الا من خمس. بنابراين اينكه اللّه‏ اكبر هم در حديث نيامده، براى خاطر اين است كه اگر كسى اللّه‏ اكبر نگفت و شروع كرد حمد بخواند، نماز نمى‏خواند. اين راجع به اين دوتا. راجع به قيام در حال تكبيرة الاحرام، چه كسى گفته ركن است؟ مثل اينكه نشسته و مى‏خواهد نماز ظهر بخواند، نيّت نماز ظهر هم كرده، اللّه‏ اكبر هم گفت، يك دفعه متوجه شد كه نشسته است. خوب بلند مى‏شوى مى‏ايستد و نماز را شروع مى‏كند. دليل هم نداريم كه قيام در حال تكبيرة الاحرام ركن باشد.

راجع به قيام متصل به ركوع هم براى خاطر اين است كه ايستادن ركوع جزء است، اگر آن جزء نيايد اصلاً ركوع نيامده است، سجده هم همين طور است، مثل اينكه انسان برود سجده و بگويد سبحان ربى الاعلى و بحمده، بگويد حالا كه در حال سجده هستيم سجده دوم راهم بجا بياوريم، سبحان ربى الاعلى و بحمده. اين دو تا سجده نيست، چون شرط سجده اين است كه بلند شود بنشيند، آن وقت كه نشست، برود سجده دوم. لذا يك اختلافى هم هست كه آيا اگر نيم خيز شد چى؟ خوب گفته‏اند نه، چون شارع مقدس گفته است تحقّق سجده به اين است كه بلند شود بنشيند. در ركوع هم همين را گفته‏اند، كه تحقّق ركوع به اين است كه بلند شود بايستد، وقتى كه ايستاد - حالا ذكر بگويد يانگويد -  برود به ركوع تا تحقق ركوع بشود و الا تا نايستد، تحقّق ركوع نشده است. پس اينكه بعضى از بزرگان گفته‏اند براى اين قيام متّصل به ركوع دليلى جز اجماع نداريم، مى‏گوييم دليل داريم، دليل حسابى هم داريم، روايات فراوان داريم، البته در روايات ما اسمش را نگذاشته‏اند كه قيام متصل به ركوع ركن است، اما خودش را آورد است. مسلّم پيش همه فقهاست، رواياتى هم داريم كه وقتى ذكر ركوع را گفت بايد بلند شود بايستد و برود به سجده، تا بشود ركوع؛ ديگر نگفته‏اند تحقق ركوع، البته بعضى از فقهاء فرموده‏اند. لذا اين مثالهاييى كه زده‏اند خوب است، كه قيام متصل به ركوع گاهى سهوا نمى‏آيد، گاهى عمدا نمى‏آيد، گاهى اضطرارا نمى‏آيد. مثال هم كه مى‏خواهند بزنند مى‏گويند سهوا آنجاست كه ذكر ركوع گفته، تمام شده، رفته به سجده، اضطرارى را گفته‏اند آنجاست كه او را هُل دادند، افتاد و به سجده رفت، عمدى را هم گفته‏اند آنجاست كه بنشيند عقرب بكشد، يا بچه‏اش را شير بدهد، اگر برود سجده، نمازش باطل است. چرا؟ گفته‏اند: قيام متصل به ركوع نيامده است. حالا قيام متصل به ركوع فى نفسه يك ركن است؟ نه، فى نفسه ركن نيست. بنابراين روايت لاتعاد خيلى عالى گفته است ؛ راجع به اجزاء فقط دو تا ركن داريم و ما بقى ديگر راجع به اجزاء نيست، راجع به شرايط است، يكى طهور است، كه يا بايد وضو داشته باشد، يا غسل، يكى هم وقت است، قبل و بعد از وقت نمى‏شود، يكى هم قبله است، اگر پشت به قبله، يا به طرف مشرق، يا مغرب نماز بخواند- عمدا باشد يا سهوا - نماز باطل است. الطهور و الوقت و القبلة شرط ركنى است و آن دو تا جزء ركنى است، لذا لاتعاد الصلاة الا من خمس. بنابراين اين ايراد كه گفته شده چرا اركان ديگر در اين روايت نيامده و جواب داده شده كه حالا نيامده، اين پنج تا را گفته، تو چهار تا اضافه كن و از روايت استفاده كن، اين حرف درست نيست، چون آمد، درست هم آمده و آن چهار تا، يكى اش كه ركن نيست، يكى اش هم محقق ركوع است، دو تايش هم محقق صلاة است، نه اينكه ركن نماز باشد. فرق است بين اينكه ركن نماز نيايد، مثل اينكه يادش رفت، ركوع را نياورد وگفت سمع اللّه‏ لمن حمده اللّه‏ اكبر و به سجده  رفت. اين نمازى است كه ركنش نيامده است، اما آنجاكه نيت نيايد، اصلاً معقول و بايد بگوييم نگفتنش به خاطر اين است كه اصلاً معقول نيست كه يك فعلى بدون نيّت بيايد. تكبيرة الاحرام هم محقق نماز است، بواسطه تكبيرة الاحرام نماز محقق مى‏شود و اينكه در روايت نگفته است، به خاطر اين است كه بالاتر از ركن است. خب اين مسأله اول بود.

ظاهر اين روايت اين است كه غير از اين پنج تا ديگرهر چه هست نماز صحيح است. در رساله‏هاى عمليه آمده، در رساله من هم آمده كه گفته‏اند: اركان نماز چند تا ست: نيت، تكبيرة الاحرام، ركوع دو سجده، و قيام متصل به ركوع. بعضى‏ها - كه مشهور هم است -  قيام در حال تكبيرة الاحرام را هم اضافه كرده‏اند. اينها مسلّم ركن است، شكّى هم نيست، اما چرا در لاتعاد نيامده است؟ وجه‏اش اين است كه عرض كردم كه قيام متصل به ركوع محقق ركوع است، نيت و تكبيرة الاحرام محقق صلاة است، قيام در حال تكبيرة الاحرام را هم دليلى بر ركنيّتش نداريم.

همه مى‏فهمند كه قيام متصل به ركوع جزء ركوع است، همه مى‏فهمند كه نيت جزء ركن نماز است، به اين معنا كه اصلاً معقول نيست يك فعل بدون نيت از انسان سر بزند. بله گاهى نيست ارتكازى است، كه اسمش را علم اجمالى مى‏گذارند. اين مطلب اول است.

مطلب دوم كه معركه آراست اين است كه مشهور در ميان فقهاء گفته‏اند حديث لاتعاد مختص به سهو است، اما عمد را كه بالضرورة نمى‏گيرد، جهل را هم نمى‏گيرد، چه جهل مقصر باشد، چه جهل قاصر. مرحوم شيخ انصارى گفته‏اند جهل قصورى را مى‏گيرد و جهل مقصر را نمى‏گيرد، اما دليل حسابى هم برايش نمى‏آوردند.[2] ولى مشهور در ميان فقهاء گفته‏اند حديث لاتعاد  مختص به سهو است. حالا دليل اينكه لاتعاد الصلاة الا من خمس مختص به سهو است چيست؟ گفته‏اند: از روايات مى‏فهميم كه شرط، شرط ذكرى است، اگر به آن توجه دارى، شرط است، اگر توجه ندارى، شرط نيست. حمد و سوره براى چه كسى است؟ براى آن كسى كه متذكر باشد و اما ار متذكر نباشد، اصلاً شرط نيست. بنابراين اگر نساى نماز بدون حمد و سوره بخواند، واقعا نماز درست خوانده است. مثل قصر و اتمام، كه اگر در مسافرت دو ركعت نماز بخواند، راستى نماز خودش را آورده است. اين هم راستى نماز آورده، نماز خودش را آورده است. اسمش را شرط ذُكرى گذاشته‏اند. لذا گفته‏اند: لاتعاد الصلاة الا من خمس مى‏گويد اين پنج تا شرط واقعى است ومعناى شرط واقعى اين است كه اگر عمدا نيامد، سهوا نيامد، جهلاً نيامد، نماز باطل است. اما غير از پنج تا، شرط ذكرى است، اگر متوجه باشد و نيايد نماز باطل است و اما اگر متوجه نباشد نيسيان بكند و نيايد، حمد و سوره واقعا براى اين ناسى شرط نيست.

اصل مصلب خوب است، اما اشكالى كه به مطلب هست اين است كه اگر شرط ذكرى باشد چه فرقى است بين سهى و جاهل -  به جهل مقصر و جهل قصورى - و حتى عامد؟ مثلاً اگر كسى عمدا حمد و سوره را نخواند و به ركوع رفت، خب اگر بخواهد دو دفعه برگردد، نمى‏شود، محل، حمد و سوره قبل از ركوع بوده كه فوت شده است. خب وقتى محلش فوت شده كتك مى‏خورد، اما چرا نماز باطل بشود؟ به قول مرحوم حاج آقا رضا همدانى ؛ آن مرد محقق – در جهر و اخفات - كه اگر يادتان باشد مرحوم آخوند در  كفايه مفصژل در اين باره صحبت مى‏كنند، كه الجاهل كالعامد الا فى موضعين، كه يكى در جهر و اخفات است. [3] آن وقت اشكال مى‏كنند كه آقا اينكه شما مى‏گوييد اگر كسى مثلاً حمد و سوره را آهسته خواندو به ركوع رفت نمازش درست است، اما كتك مى‏خورد، مى‏گوييم: خب اگر كتك مى‏خورد، بر گردد بياورد و اگر هم طورى نيست، ديگر كتك خوردن يعنى چه؟ آن وقت مرحوم حاج آقا رضا همدانى يك مثال زده - كه مثال خيلى شيرينى است - مى‏گويد مولا آب مى‏خواست، يك آب آلوده‏اى برايش بردى، خورد. يك دفعه سهوا، اضطرارا، آب نبود، آب آلوده بردى، خورد، حرفى است، اما آب يخ و آب تصفيه شده و آب غير آلوده هست، اما آب آلوده بردى، حالا دو دفعه يك ليوان آب يخ ببرى در مقابل مولا، اگر مولا ليوان را با آبهايش به سر تو بزند، درست زده است؛ مى‏گويد كه آب را خوردم، ديگر آب روى آب يعنى چه؟ چرااز اول نياوردى؟ مرحوم حاج آقا رضا همدانى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» اين حرف را راجع به جاهل مقصر، راجع به جهر و اخفات مى‏زند. خب يك كسى همين حرف را راجع به عمد بزند، بگويد لاتعاد الصلاة الا من خمس عامد را هم مى‏گيرد. اگر كسى حمد و سوره را عمدا نخواند و به ركوع رفت، نمازش درست است. چرا؟ لاتعاد.

مرحوم ميرزاى كوچك، كه خيلى محقق بوده است، اين حرف را گفته‏اند. من خيال مى‏كنم آسيد محمد فشاركى هم گفته‏اند، براى اينكه اين سه نفر؛ آسيد محمد فشاركى ؛ مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى - كه اسمش را ميرزاى كوچك گذاشتنه‏اند، در مقابل ميرزاى بزرگ -  و محمد حاج آقا رضا شاگردان مرحوم ميرزاى بزر بوده‏اند و خيال مى‏كنم اين حرفها از ميرزاى بزرگ سرچشمه گرفته است. مرحوم آقا شيخ محمد تقى مى‏فرمايند عمد را مى‏گيرد، به همين تقريبى كه گفتم. استاد بزرگوار ما حضرت آيت اللّه‏ العظمى بروجردى هم تمايل داشتند، چون ايشان محتاط بودند، آن جرأت را نداشتند و روى آن روح احتياط گرى تمايل داشتند، مى‏گفتند مى‏گوييم حديث لاتعاد عامد را هم مى‏گيرد؛ البته با يك تبسّمى، يعنى من نمى‏توانم بگويم، اما گفتنش چه اشكالى دارد؟

لذا اگر اين حرف ميرزاى كوچك و مرحوم حاج آقا رضا همدانى كه راجع به جهر و اخفات گفته‏اند را اينجا بياوريم و بگوييم يك افراد محققى مثل اينها گفته‏اند حديث لاتعاد هم عامد را مى‏گيرد، هم جاهل به جهل تقصيرى را مى‏گيرد و هم جاهل به جهل قصورى و هم ساهى را مى‏گيرد. اما معلوم است غيير مشهور است، مخصوصا راجع به عامد. حالا بحث ناقص است بايد يك مقدار راجع به اين فصل دوم حرف بزنيم تا ان شاءاللّه‏ برويم سر فصول ديگر.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



[1]-محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، 20 جلداسلامية، تهران، چاپ ششم، 1304 هـ.ق ص 770، باب 29 از ابواب القراءة فى الصلاة، ح 5.

[2]-رك: شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، 2 جلددارالاعتصام للطباعة و النشر، قم، چاپ اول، 1416هـ.ق ج 2، ص 139.

[3]-رك: آخوند محمد كاظم خراسانى، كفاية الاصول مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ چهارم، 1418 هـ.قص 427.