عنوان: مسئله عاقله
شرح:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    مسئله هفتم در باب عاقله گفته‌اند که اگر قتل خطایی باشدکه قتل خطایی هم هست باید دیه را سه سال ادا بکند و این که  واجب باشد فوراً عاقله آن دیه را ادا بکند نه لازم نیست ظاهراً میان عامه و خاصه اختلافی در مسئله نیست واین مسئله مربوط به ما نحن فیه هم نیست یک قاعده کلی که سابقاً هم در باره‌اش صحبت کردیم این که دیه چه عمدی چه سهوی هر کس می‌خواهد بدهد اگر عمدی باشد در ظرف یک سال اگر سهوی باشد در ظرف سه سال حالا عاقله بدهد تا غیر عاقله خود او بدهد از مالش بردارند حاکم اسلامی بدهد یک قاعده کلی در باب دیه این که دیه نقدی نیست معلوم است اگر نقدی بدهد خیلی خوب است اما لازم باشد نقداً بدهد نه خود جانی باشد یا عاقله از مالش بردارند یا حکومت اسلامی بدهد قتل اگر عمدی باشد در ظرف یک سال اگر سهوی باشد در ظرف سه سال یک روایت صحیح السند ظاهرالدلاله هم در مسئله داریم صحیحه ابن ولاد روایت 1 از باب 4 از ابواب دیات النفس این روایت را قبلاً هم در باب دیه در باب قصاص تمسک به آن کرده بودند کان علی علیه السلام یقول تستأدی دیه الخطا فی ثلاث سنین و تستأدی دیه العمد فی سنه روایت از نظر دلالت هم خیلی خوب است به خصوص مربوط به بحث ما هم نیست مربوط به این است که اگر مثلاً قصاص نمی‌خواهند بکنند دیه می‌خواهند بگیرند دیه عمد است در یک سال، دیه خطاست در سه سال .

  مرحوم شیخ طوسی فرموده‌اند در دیه همین‌‌طور است اما اگر ارش باشد آن در یک سال می‌خواهد عمدی باشد می‌خواهدسهوی باشد ازکجا این فرمایش را مرحوم شیخ طوسی فرموده‌اند معلوم نیست برای این که اصلاً دیه خیلی جاها گفته شده واز آن اراده شده همان تعزیر وهمان دیه‌ای که مربوط به اعضا وجوارح است و برفرض هم نگیرد که می‌گیرد اما این فرمایش شیخ طوسی که در یک سال باید ارش  را بدهند دلیلی مرحوم شیخ طوسی نقل نکرده‌اند اگر گفتید صحیحه ابی ولاد دلالت دارد دلالت دارد اگر هم گفتید دلالت ندارد اصل داریم نمی‌‌‌دانیم آیا دست کسی را قطع کرده عمدا ًاین فوراًًً باید دیه بدهد یا نه؟ یا خراش چاقو زده در دست کسی باید ارش بدهد باید دیه بدهد نمی‌دانیم فوراً باید دیه بدهد یانه ؟ رفع مالا یعلمون می‌گوید نه وقتی می‌ گوید نه دیگر خواه ناخواه بگوییم که در قتل عمدی یک سال درقتل خطایی سه سال برای این که دیگر بیش از این هم اجماع در مسئله است که نه هم آن صحیحه ابی ولاد راجع به دیه مطلق که بگوید دیگر راجع به دیه ناقص به طریق اولی و علی کل حال حرف مرحوم شیخ طوسی دلیل ندارد،دیگران هم من‌جمله صاحب جواهر نتوانستند برای ایشان دلیلی اقامه بکنند آن که صاف است و انسان می‌تواند بگوید اطمینان هم به آن دارد این است که جانی اگر بناشد دیه بدهد چه در قتل عمد چه در خطا چه در ارش عمد چه درارش خطا این لازم نیست فوراًًًًبدهد وقدر متیقن همین است که تستأدی دیه الخطا فی ثلاث سنین وتستأدی دیه العمد فی سنته، این هم این مسئله .

 مسئله هشت گفته‌اند که این دیه برای عاقله است مختص به آن جاست که بینه باشد و الا اگر دیه برایش لازم بشود بدون بینه گفته‌اند که لازم نیست حالا دیه از هر راهی از هرجوری اثبات شده باشدکه ادعای اجماع هم در مسئله شده تقریباً کم‌کم آن دیه عاقله که یک تعبد است اصلا ًمسئله عاقله که یک تعبد است دارد خیلی محصور می‌شود به یک جاهای خاص،

 در مسئله روایت داریم روایات خوبی هم داریم روایتها هم از نظر سند هم از نظر دلالت عالی است

 روایت 1 از باب 9 از ابواب عاقله فرموده لا تعقل العاقله الا ما قامت علیه البینه ان جا که بینه اقامه بشود که این این را کشته است اما سهوی بوده نه عمدی، اینجا، چنانچه اگر بینه قائم باشد که عمدی بوده ، هیچ ، اگر بینه قائم بشود شبه عمد بوده هیچ، اگربینه قائم شود خطایی بوده این جاست که عاقله باید دیه بدهد و اما در غیر بینه هر چه باشد اگر دیه آ مد مال خود جانی است نه مال عاقله

     روایت 1 و 2 از باب 3 از ابواب عاقله فرموده است که لا تضمن العاقله عمداً ولا اقرراً ولا صلحاً  اگر کسی اقرار بکند من این را کشته‌ام اما سهوی بوده نه عمدی گفته‌اند از مال خودش باید دیه بدهد چنانچه اگر اقرار بکند عمداً کشته‌ام یا قصاص می‌شود یا از مال خودش باید دیه بدهد چنانچه گفته‌اند که اگر صلح ومصالحه هم باشد، اول باهم با آن جانی با اولیای دم صلح ومصالحه‌ای کردند بعد هم قضیه تمام شد مثلاً به 500 دینار گفتند این 500 دینار را خودش باید بدهد این صلح ومصالحه که آمده جلو دیگر از گردن عاقله ساقط می‌شود

  مرحوم صاحب جواهر این جاها  تمسک می‌کنند به آیه قرآن ، نه این مسئله، سه چهار تا مسئله را ایشان تمسک می‌کنند وخیلی خوب است که ولاتزر وازره وزر اخری، هرکسی جنایت کرده باید این جنایتش را اگر قصاص است قصاص بشود، دیه است دیه بدهد عمد است طبق آن عمل بشود سهو است همان، اگر بخواهیم تحمیل بکنیم بر غیر یک دلیل می‌خواهد لذا اصلاً مسئله عاقله یک تعبد است به قول ایشان خلاف قاعده است وچون یک تعبد است به قول صاحب جواهر ولاتزر وازره وزر اخری شما یک مقدار بیشتر بگویید این ولاتزر وازره وزر اخری اصلاً ارشاد است، عقلاء ، عقل انسان عقل عمومی نه عقل دقی فلسفی ، عقل عمومی، عوام مردم با عقلشان می‌گویند ولاتزر وازره وزر اخری وما بخواهیم گناه دیگری را برای دیگری این خلاف عقل است می‌توانیم بگوییم ادله اربعه دلالت دارد که عاقله یک تعبد است شما هرچه می‌توانید تخصیص بزنید ولاتزر وازره وزر اخری را تخصیص بزنید دیگر مابقی به حال خود باقی می‌ماند می‌شود دیه مال جانی مطلقا الا آن جا که بینه اقامه شود که این آدم کشته اما سهواً بوده نه عمداً عرض کردم خیلی محصور می‌شود این بحث عاقله که ان قلت قلت روی آن است با این روایت خیلی محصور می‌شود برای خاطر این که بینه قائم شود این سهواً کشته نه عمداً خیلی کم است لذا هرچه دیه بیاید در ارش باشد درخطا باشد درعمد باشد خود جانی باید بدهد کجا را جانی نباید بدهد ؟ لا تعقل العاقله الاما قامت علیه البینه دیگر خواه ناخواه آن روایت 1 و 2 ازباب 3 هم که فرمود لاتضمن العاقله عمداً ولا اقراراً ولا صلحاً مفهوم همین است دیگر همین روایت برای ما بس است که لا تعقل العاقله الا ما قامت علیه البینه دیگر عمد را خارج می‌کند اقرار را خارج می‌کند صلح را خارج می‌کند و هرچه ، به قاعده ولا تزر وازره وزر اخری،

  مسئله نهم این را در جلسه قبل گفتیم واین جا متعرض شده‌اند اصلاً نباید متعرض بشوند این مسئله 9 را سابقاً صحبت کردیم و ربطی به بحث ما هم ندارد مسئله خوبی است اما ربطی به بحث ما ندارد وآن این است که اگر کسی کسی را بکشدعمداًوفرار کند یا بمیرد بالاخره دسترسی به این نباشد و نشود از او دیه بگیرند خب چه باید کرد؟ معلوم است که اگر سهوی باشد از عاقله می‌گیرند اگر عمدی باشد از مالش بر می‌دارند خب حالا مال ندارد از کی ؟ باید بیت‌المال مسلمانها بدهد  این یک قاعده کلی برای این که روایات هم داریم فراوان که اگر نشد دیه را از جانی بگیرند باید بیت‌المال بدهد علت هم آورده شد که سابقاً خواندیم که گفتند لاتبطل دم امرء مسلم خون مسلمان پایمال نمی‌شود حالا که نمی‌شود ، و نمی‌شود از این بگیرند برای این که مال ندارد دیگر باید بیت‌المال بدهد اما چیزی که در این جا آورده شده این است که اگر نمی‌شود از آن بگیرند باید ورثه بدهند آن ورثه هم نه آن عصبه ، همه ورثه خب این هم یک تعبد است یعنی ولا تزر وازره وزر اخری می‌گوید برای چه؟ چرا ورثه بدهند؟ خب حالا نمی‌تواند بدهد یا هیچ ، یا اگر می‌گویند که لا تبطل دم امرء مسلم بیت‌المال بدهد اگر هم بیت‌المال نمی‌دهد که هیچ ، اما ورثه بدهند به چه دلیل ؟ این خیلی جاها هست که این حرف‌ها هست وبعضی اوقات تحمیل است مثلاً نماز قضای پدر ومادر حالا یا پدر ما که می‌گوییم پدر و مادر به ذمه پسر بزرگ خب یک مسئله عجیبی است مخصوصاً در رساله‌ها هم حالا آمده مطلقا این آقا 60 سال معتاد بوده وافوری بوده تنبل بوده نماز نخوانده حالا 60 سال این پسر نمازها را بخواند خب نمی‌شود گفت دیگر ، همانجا هم همین را گفته‌ایم گفتیم آ قا این که روایت دارد این روایت که اطلاق ندارد باید ببریم به قدر متیقن ، قدر متیقن آن جاست که یک روز دو روز این مریض شده مرده حالا می‌‌‌‌گویند که پسر بزرگ حبوه مال تو این نمازهایش را هم بخوان اما بیش از این‌ها انسان بخواهد بگوید انصافاً زور است و ما بخواهیم اطلاق‌گیری از روایت‌ها بکنیم واین که ما بخواهیم تحمیل بکنیم به ورثه چیزی را هیچ چیزی را بر ورثه تحمیل نمی‌شود کرد حالا مثلاً در بعضی از روایات ، این جاها آمده این که من له الغنم فعلیه الغرم خب آقا ورثه اگر پول داشت که ارث می‌بردند حالا که پول ندارد پس بنابراین خسارتش را بکشند دیروز می‌گفتم خب این یک قیاس است یک استحسان است اما ما بخواهیم گردن ورثه بگذاریم ظاهراً نمی‌شود اما در این دوتا روایت صحیح السند روایات باب 4 برروی هم سه چهار روایت است ولی دوتا روایت صحیح السند ظاهر الدلاله می‌فرماید که اگر کسی کسی را کشت عمداً، اگر سهواً باشد معلوم است مال عصبه است مال عاقله است اما اگر کشت عمداً فرار کرد یا این که کشت ومرد خب گفته‌اند از مالش بدهد این خیلی خوب است برای این که بدهکار به مردم است من بعد وصیه یوصی بها او دین هم قرآن دلالت دارد هم روایات دلالت دارد آقا مال دارد بدهی مردم را بدهد دیگر این خوب است حالا اگر مال ندارد چه؟ گفته‌‌‌اند ورثه، ورثه را هم گفته‌اند به قاعده ارث الاقرب فالاقرب لذا مثلاً اگر یک پدر داردهمه را پدر باید بدهد اگر یک پسر دارد همه‌‌اش را پسر باید بدهد اگر پسر دارد پدر هم دارد یک ششم را پدر باید بدهد مابقی را پسر باید بدهد مرحوم صاحب جواهر و امثال این‌ها می‌فرمایند که خیلی خوب روایت‌ها تقریب عقلی هم می‌کنیم این که من له الغنم فعلیه الغرم این لفظ مال من است ایشان نمی‌فرمایند این ورثه ارث می‌برند پس بنابراین دیه را هم بدهند اما این حرف درست نیست آن که درست است یک تعبد است تحمیل شده بر ورثه ، این دوتا روایت که در جلسه قبل خواندیم این این را ندارد که از بیت‌المال بدهد الا این که یک علتی هست که سابقاً خواندیم همین که گفتم لایبطل دم امرء مسلم این علت حکم است یعنی گفته‌اند از مالش بدهند اگر مال ندارد ورثه بدهند اگر ورثه ندارد بیت‌المال، بیت‌المال درروایت‌ها نیامده در اقوال فقهاء آمده تمسک کنیم به این لایبطل دم امرء مسلم خب برای بیت‌المال خوب می‌شود ، برای بیت‌المال استدلال خوب است که انسان این جور بگوید اگر مال دارد از مال خودش اگر مال ندارد بیت‌المال برای این که آن ولی من لاولی له است هم له و هم علیه وامثال این‌ها لایبطل دم امرء مسلم اما علت آورده شده بر این که ورثه بدهد گیر می‌کنیم مثل این است که بگویند زید باید تازیانه بخورد فرار کرده حالا رفیقش را بگیرید برادرش بگیرید 80 تا تازیانه بزنید چرا؟ لایبطل حدی از حدود خدا ، نمی‌شود گفت دیگر ، لذا این جمله لایبطل دم امرء مسلم علت در این دوتا روایت آورده شده مطلب را مشکل می‌کند از یکطرف فقهاء به این جمله لا یبطل دم امرء مسلم فقط هم در همین دوتا روایت است تمسک کرده‌اند اگر یادتان باشد خیلی جاها در باب دیات در باب تعزیرات تمسک شده به لایبطل دم امرء مسلم لذا بیت المال بدهد خوب است می‌گوییم که اگر مال دارد از مالش اگر مال ندارد بیت‌المال لایبطل دم امرء مسلم جاهای دیگر به آن تمسک شده خوب است اما در این روایت 1 و 2 این لایبطل دم امرء مسلم استدلال شده برای این که ورثه باید بدهند اگر مال دارد اگر نه ورثه ، چرا؟ لذا نمی دانیم چه جوری امام علیه السلام علت آورده‌اند برای این که ورثه باید بدهد، قاعده لاضرر هم همین است قاعده لاضرر هیچ وقت نمی‌گوید آدم کشته برادرش را بگیرد زندان کنید لاضرر عکس هم هست اگر کسی تمسک کند به لاضرر می‌گوید برادرش چکاره است؟ خب آن فرار کرده فرار کرده لذا لاتزر وازره وزر اخری چرا باید بیت‌المال جبران بکند ، اگر نمی‌تواند هیچ، بیت‌المال خوب می‌شود بگوییم جبران کند چون که آن هم اگر دلیل نداشتیم نه چون که دلیل داریم در باب دیات و قصاص وهمه‌ این‌ها که همه کاره حکومت اسلامی ، آن است که باید اجرای قصاص ودیات وامثال این‌ها بکند آن است که باید جبران خسارت بکند آن است که وارث من لاوارث له است آنها یک امر مسلم است سابقاً گفته‌ایم و حرفی هم نداریم که حکومت هرچه بکند درست است هرچه صلاح بداند یا صلاح کلی یعنی از روایات بگیرد با صلاح شخصی در موردی صلاح مصلحت تامه ملزمه ببیند ، این را حرف نداریم لذا این دوتا روایت اگر این جور بود که حالا که فرار کرد یا مرد و دسترسی به آن نیست دیه را از کی بگیرند ؟ از مالش لایبطل دم امرء مسلم خب مال ندارد فقیر است بدبخت است از کی بگیرند ؟ بیت‌المال لایبطل دم امرئ مسلم اما روایت این جور نیست می‌فرماید که از مالش اگر مال ندارد از ورثه می‌گوییم خب حالا ورثه مثلاً منحصر به یک برادر است این برادر باید جور جنایت آن برادر را بکشد ، چرا؟ اگر تعبد است خیلی خوب طوری نیست اما علت آورده شده یک دفعه تعبد است خیلی خوب به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام بعضی اوقات می‌گفتند که امام صادق علیه السلام فرموده . فضولی موقوف. چشم. خیلی حرف خوبی است اما امام صادق سلام الله علیه نمی‌گویند من می‌‌گویم  می‌فرمایند لایبطل دم امرء مسلم

 روایات باب 4 روایت 1 محمد بن یعقوب عن حمیدبن زیاد عن الحسن بن محمد بن سماعه عن احمد الحسن المیثمی عن ابان بن عثمان عن ابی بصیر از نظر ما روایت صحیحه است اما از نظر قوم روایت موثقه است و اما این که ضعیف باشد نه خب روایت موثقه است یا صحیحه قال سئلت اباعبدالله علیه السلام عن رجل قتل رجلا متعمداً ثم هرب القاتل فلم یقدر علیه قال ان کان له مال اخذت الدیه من ماله والا فمن الا قرب فالاقرب وان لم یکن له قرابه اداه الامام فانه لایبطل دم امرء مسلم،

روایت2: قال الکلینی رحمه الله علیه و فی روایه اخری ثم للوالی بعد ان ادّبه وحبسه آن مربوط به بحث ما خیلی نیست یعنی اگر گرفتند اورا این جوری باشد

  روایت 3 و باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن العلاء عن احمد بن محمد عن ابن ابی نصر عن ابیجعفر علیه السلام این دیگر آن اشکال سندی قبل که سه چهار تا فطحی در آن است این اشکال را ندارد و روایت صحیح السند خیلی عالی عن ابی جعفر علیه اسلام آن از ابی عبدالله علیه السلام بود این از پدرشان امام باقرعلیه السلام است فی رجل قتل رجلا عمداً ثم فرّ فلم یقدر علیه حتی مات قال ان کان له مال اخذ منه والا اخذ من الا قرب فالا قرب خب حالا اشکال در این است اگر روایت سوم بود خیلی عالی بود می‌‌گفتیم آقا یک تعبد است مثل نماز قضا بر پسر بزرگ تعبد است و چشم، اما روایت 1 علت آورده و معارض هم نیستند دو تا روایت با هم برای این که آن روایت 1 یک چیزی دارد که آن روایت ندارد این اضافه دارد بنابر این با هم معارض هم نیست گفته‌اند که لایبطل دم امرءٍ مسلم اشکال این است که من ماله درست است اداه الامام درست است اما فمن الاقرب فالاقرب به قاعده لایبطل دم امرء مسلم درست نیست یعنی نمی‌فهمیم بنابر این  نمی‌دانیم چه جور است بالاخره علت حکم است مگر این که کسی این روایت 1 را رها بکند بگوید نمی‌دانم علت چیست؟ و روایت 3 را بگیرد آن وقت روایت 3 را که گرفتیم روایت 3 می‌‌فرماید که اخذ من الاقرب فالا قرب دیگر اداه الامام ندارد آن وقت از جای دیگر استفاده بکنیم بگوییم آن جاها که هیچ کس نیست که دیه را بدهد بیت المال باید بدهد از روایات دیگر ضمیمه این روایت 3 بگوییم که از مال خودش قاعده است از مال ورثه تعبد است از بیت المال روایات فراوانی است این که حاکم ولی من لا وارث له است و بالاخره حکومت باید دیه را بدهد مسلم، آن وقت ظاهراً درست در می‌آید علی کل حال فتخلص مما ذکر ناه این دو روایت البته در مورد خودش تجاوز نمی‌‌توانیم بکنیم، این دو تا روایت در مورد خودش فتوی روی آن می‌دهیم این که گفته‌اند نه چه اشکال دارد فتوی به خصوصه اگر کسی کسی را عمداً کشت کاری به سهو نداریم بحث‌ما راجع به عاقله است و سهواً نه، این اصلاً یک مسئله جداگانه‌ای اگر کسی کسی را کشت و فرار کرد یا مرد اگر مال دارد از مالش بر می‌دارند و الا ورثه باید بدهد و اگر ورثه نیست یا ندارد نمی‌دهد حکومت اسلامی باید بدهد .

                                                            وصلی الله علی محمد و آل محمد