عنوان: آیا سوق اماره است یا اصل؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

در قاعده سوق یک بحث در معنایش بود که گفتیم معنایش این است که بازار مسلمانان دال بر ملکیت، حلیت و طهارت است و این سوق را هم گفتم از نظر عرفی و شرعی یعنی کاسب اینکه حالا مغازه‌ها پشت سر هم باشد که ظهور در این دارد این مراد فقهاء نیست این مراد  عرف نیست و حتی ضمن درس سئوال شد که دست فروش چه؟ گفتم آن هم مثل کاسب است کاسب هم مثل بازاری اینها کارشان یعنی خرید و فروششان صحیح است و این خرید و فروششان این کارش حلال است و هم مالک است می‌تواند بفروشد پاک است می‌تواند بفروشد هم پاک است و هم حلال است و هم مالک است این معنایش است. بحث دوم راجع به دلیلش بود گفتم بیش از 100روایت صحیح السند غالبش، ظاهرالدلاله غالبش دلالت بر این مطلبی که گفتم دارد الا اینکه گفتیم این روایات در حالی که تواتر معنوی دارند اما چون که سیره امضاء می‌کند بیش از ارشاد چیزی از آن نمی‌فهمیم برای اینکه گفتم عمده دلیل ما سیره عقلاء است و عقلاء سیره دارند بر اینکه دست فروش کاسب و بازاری کارش درست است و دال بر این است این چیزی که به شما می‌دهد مالک است حلال و طاهر است و آن سیره عقلاء را شارع مقدس در 100 روایت به بالا امضاء کرده است در ضمن صحبت مطلب دیگری را هم گفتیم که باید به آن هم اهمیت بدهد و آن اینکه در مقابل این سیره روایات ظن شخصی نمی‌تواند کار بکند حالا ولو اینکه مظنه قوی هم باشد برای لاابالی بودن این کاسب مظنه داریم این پنیر نجس است این مرغ درست سر بریده نشده این مالک نیست در حالی که مظنه داریم این ظن شخصی در مقابل این قاعده سوق هیچ است حتی اصول عملیه هم ظن شخصی نمی‌تواند کاری بکند، ظن شخصی حکم شک را دارد، مثل اینکه مظنه داریم وقتی برف بیاید، بعد از 3-2 روز این رفت و آمدها، رفت و آمد سگها، رفت و آمد اتومبیل‌ها از روی خونها رفت و آمد مردم از دستشوئی به مسجد، مظنه داریم اینها نجس اند، نمی‌تواند جلوی کل شیء طاهر را بگیرد و می‌گوید کل شیء طاهر را جاری بکند، می‌گوید مظنه دارم می‌گوید نه حتی تعلم است، اگر بدانی حکمش نجس است اما اگر ندانی ولو شک ولو مظنه دارم، می‌گوید نه حتی تعلم است اگر بدانی حکمش نجس است اما اگر ندانی ولو شک ولو مظنه پاک است کل شیء لک حلال مظنه دارد این آدم لاابالی کم فروشی می‌کند رباخوری می‌کند اصلاً مقید نیست مظنه دارم این مالش حرام است اما حالا از او چیز خریدم یا مهمانی رفتم به خانه شان کل شیء لک حلال حتی تعلم می‌گوید مظنه تو هیچ است برای اینکه می‌گوید کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه یعنی یقیناً باید علم داشته باشی و اما اگر علم نباشد دیگر مظنه نمی‌تواند کار بکند مظنه ظن شخصی حکم شک را دارد.

مرحوم شیخ انصاری در طهارت یک جمله دارند اما علی کل حال خودشان هم عمل نکردند ایشان در باب همین طهارت و نجاست می‌فرمایند که بعضی اوقات ظهور مقدم بر اصل می‌شود آن وقت مثال می‌زنند به این که زمین دستشویی های عمومی یا دیگران مثال می‌زنند به همین کوچه برفی بعد از 4-5 روز یا سومی مثال می‌زند مثل حمامهای عمومی می‌گویند این ظهورها که ظاهر حمام عمومی در اینست که صحنش نجس است یا دستشویی های عمومی ظهور دارد که نجس است و این مقدم بر کل شیء طاهر حتی تعلم است می‌گویتند اما نه خود و نه دیگران به آن عمل نکردند و مشهور است که مرحوم شیخ عبدالکریم سیره شان این طور بوده می‌خواستند هم نشان بدهند که جلوی وسواسی‌ها را بگیرند تشریف بردند حمام وقت لباس پوشیدن عمامه شان روی زمین افتاد میان مردم عمامه را برداشتند و سرشان گذاشتند آن وقت‌ها حمام های عمومی خیلی وضعش بد بود اما کل شیء طاهر حتی تعلم که دیروز می‌گفتم که خودم مقید بودم ببینم برای این که در ذهنم بماند مراجعی مثل آقای بروجردی آقای گلپایگانی حضرت امام آقای حجت آقای حجت آقای خوانساری آقای اراکی همه شان را من دیدم که اینها با همان گلهای برفی مثل کوچه بعد از 4-5 روز می‌آمدند جماعت و 1000 نفر پشت سرشان نماز می‌خواندند با همان گلها مثل این که مقد بودند عبا را عوض نکنند خوب است باید هم مثل این بزرگان مقید باشند یرای این یک دفعه وسواسی پیدا نشود بله بعضی‌ها این حرفها را قبول ندارند اما خوب دیگر او را که نمی‌شود کاری کرد همین که به او می‌گفتیم پس چرا پشت سر آقای اراکی نماز نمی‌خوانی؟ خیلی شدید وسواسی بود می‌گفتیم پیغمبر اکرم همراه با زن شان 3 کیلو آب هم تطهیر می‌کردند هم غسل می‌کردند فریاد می‌کرد و می‌گفت به جدم نجس کاری می‌کردند اما نمی‌شود به راستی اگر بدهیم دست آدمهای محتاط این می‌شود که می‌گوید به جدم نجس کاری می‌کردند اما نمی‌شود که اینها را گفت حالا مرحوم شیخ انصاری یک چیزی در طهارت گفتند اما خودشان هم عمل نمی‌کردند در کوچه نجف در کوچه های خیابان حجازیها حالا هم همین طور است یه راستی اگر یک مقدار فکر کنیم به جدم نجس است اما اینها مظنه شخصی است ظنش هم خیلی قوی است در مقابل کل شیء لک حلال نمی‌تواند قد علم بکند و علاوه بر این که سیره متشرعه هم روی این کار است سیره ائمه طاهرین (ع) هم روی این کار است و ما باید نجس است حرام است تذکیه شده بگوید این مال از این شخص فروشنده نیستباید پا بگذاریم روی این شخصی بلکه همه شان می‌گویند مرحوم سید هم در عروه دارند که لا اعتبار بالقطع الوسواسی همین طور که ما مظنه شخصی مان ولو قوی باید زیر پا بگذاریم با کل شیء طاهر و کل شیء طاهر برای این که قطع او همین تخیلات و توهمات و مظنه هاست و خیال می‌کند که قطع است بنابراین مثلاً الآن نمی‌دانم این مرغها را که این افغانی‌ها سر می‌برند به راستی بسم الله می‌گویند یا نه حالا چه کی شیء لک حلال البته کل شیء لک حلال این جا نمی‌آید قاعده سوق می‌گوید این مرغها را بخر و بخور نوش جانت هیچ اشکالی هم ندارد اگر اثر وضعی می‌خواهی داشته باشد با بسم الله الرحمن الرحیم اثر وضعیش را از بین ببر بسم الله خیلی کتر م تواند بکند و بسم الله می‌تواند تإثیر را هم بگیرد خوب می‌تواند تإثیر مشتبهات را هم بگیرد روی اثر وضعی هم فکر نکن اگر مردی بسم الله تو که برندگی داشته باشد با بسم الله تو که برندگی دارد چون اهل تقوی هستی با بسم الله آن سموم شبهات را رفعش کن هم سم نجاست هم سم حرمت مسلم از بین خواهد رفت این هم مسإله دوم کهدرباره اش صحبت کردم.

مسأله سوم این است که مسأله مشکلی هم هست آبا ابن سوق اماره است یا اصل است مشهور درمیان اصحاب گفتند اصل است و یک اصل علمی است که شارع مقدس در ظرف شک تعیین وظیفه کرده نمی‌دانیم حلال است یا نه قاعده سوق با آن 100 تا روایت می‌گوید شک داری وظیفه تو در ظرف شک تعیین وظیفه کرده به ایت که پاک است لذا گفتند که این اصل است آن وقت اینها اصل عملی در شریعت اسلام را منحصر در این 4 اصل ندانسته که مرحوم شیخ در فرائد اورده می‌گویند نه اصول عملیه زیاد اند و من جمله قاعده سوق و قاعده اصاله الصحه و قاعده اصاله الصحه فی فعل النفس و قاعده فراغ و قاعده تجاوز و من جمله قاعذه سوق می‌گویند همه اینها اصولی است ه شیخ انصاری در آخر استصحاب خیلی مختصر صحبت کرده اما ان اصول چهاگانه چون خیلی مفصل بوده خیلی محتاج الیه بوده مفصل صحبت کردند این حرف مشهور.

اما ما اولاً قائلیم به این که این روایات که گفتم اینها ارشاد بیشتر نیست ارشاد به حکم عقل و اگر اصل هم باشد اصل عملی شرعی نیست اصل عملی عقلی است البته این را کسی نگفته یعنی در فرائد نداریم جایی که گفته باشند اصل عملی عقلی اصل عملی شرعی مرحوم شیخ این ایره المعارف که همه چیزا را به همه کس نشان داده این گفته اصل عملی اما شرعی تعیین وظیفه در ظرف شک مربوط به شرع است نه مربوط به عقلاء ولی ما می‌گوییم که نه همین طور که شارع مقدس تعیین وظیفه در شک می‌کنند و من جمله همین قاعده سوق قاعده اصاله الصحه قاعده ید اگر اصل باشد و ما قائل به این هستیم که این ظهوراتی که ما می‌خواهیم حجت بکنیم 17-10 تا اصل عملی عقلایی باید جاری بکنیم تا آن ظهور برای ما حجت شود اصل عدم غفلت و عدم نسیان زیاده و امثال اینها لذا همین طور که شارع مقدس در ظرف شک بعضی اوقات تعیین وظیفه می‌کند عقلاء هم در ظرف شک تعیین وظیفه می‌کنند برای همه اسمش را سیره می‌گذاریم البته سیره بما هی هی که حجت نیست باید از شارع مقدس امضاء می‌شود حالا این جا امضاء هم شده یا عدم ردع هم کفایت می‌کند هذا کله اگر بگوییم اصل است که ما اسمش را می‌گذاریم اصل عملی عقلائی و بزرگان گفتند اصل عملی شرعی اما یک چیز دیگر در مسأله هست و بحث را سالبه به انتفاء موضوع می‌کند و آن این است که قاعده سوق اصلاً اماره هم این است که می‌نمایاند واقعرا ناقصاً اما شارع مقدس تتم به کشف می‌کنند می‌گویند الق احتمال الخلاف مب شود اماره اگر هیچ کاشفیت واقع نباشد مثل استصحاب برائت اشتغال تخییر که هیچ کاشف واقع نباشد به آن می‌گوییم اصل عملی و اما اگر کاشف باشد ولی کاشفش ناقص باشد مظنه آور باشد اما مظنه اش تام نباشد ظن متأخم با علم نباشد اسم این را اکاره می‌گذاریم اماره معنای اغویش همین است یعنی نشانه.

اگر از ما بپرسند این اماره را چرا حجت کردند برای این که الاصل حرمت عمل بالظن الاصل عدم حجیت الا بالیقیت پس چرا این اماره را که یقین نیست پس چرا حجت کردند برای این که اگر حجت نمی‌کرد اختلال نظام لازم می‌آمد لذا دیروز می‌گفتم که این طوری است که عقلاء و همچنین شارع می‌گویند برهان لذا در اصول دین که همه می‌توانند برهان بیاورند می‌گوید مظنه غلط است تقلید غلط است حتماً یقین و اما در باب فقه نمی‌شود گفت لذا می‌بینند هم جا بخواهند بگویند قطع می‌مانند برای همین گفتند اماره هم حجت است اینها از درد ناعلاجی است برای این که چرخ زندگی بگردد لذا این سوق اصل نیستاماره است مثل خبر واحد می‌بیند مثل قاعده ید می‌بیند مثل اصاله الصحه می‌بیند و امثال اینها همه اینها اماره اند اما چون که ناقص است عقلاء کشف ناقص را کشف تام کردند تعبداً تعبداً یعنی تعبد عقلائی اگر هم اینها را قبول نداشتید تعبد شرعی کاشفیت را نمی‌توانیم منکر شویم کاشف است الا این که اگر قبول کردی عقلای بودنش را و عقلاء امضاء کردند شارع هم ردع نکرده اگر هم گفتید نه شارع امضاء کرده شارع شارع نکرده بلکه امضاء کرده شما بگویید که شارع ولی علی کل حال در روز اول هم می‌گفتم اگر شما بروید بازار اصلاً به ذهنتان نمی‌آید که این حلال است یا حرام و چون که به ذهن نمی‌آید که این مالک نیست یا هست اصلاً به ذهنتان نمی‌آید که این حلال است یا حرام و چون که به ذهن نمی‌آید از این جهت می‌گوییم که پیش عقلاء کاشفیت دارد و چون پیش عقلاء کاشفیت دارد بنابراین می‌گوییم اماره است نه اصل.

این خلاصه حرف تا این جا می‌خواستم بحث را امروز تمام کنم ولی نشد یک تعارضی است اگر بین قاعده و سوق و اماره تعارض شده کدامیک مقدم است اگر هر دو اماره باشد باید تعارض باشد چه باید بگوییم انشاء الله برای جلسه بعد.

وصلی الله علی محمد و آل محمد.