عنوان: مسائل مستحدثه
شرح:

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

باب دین 3-2 تا مسئله است که ما متعرض شدیم خوب است یعنی در کتاب دین نیامده و مثل مرحوم آقای بجنوردی هم که مسائل دین را اینجا آوردند این 3-2 تا مسئله را متعرض نشد که به آن می‌گویند مسائل مستحدثه.

مسئله اول قاعده مرور زمان است که این قاعده در محاضر همه جا و منجمله در ایران هم هست و آن این است که اگر کسی بستانکار از کسی باشد و مدتی از این بستانکاری بگذرد، این دیگر بخواهد شکایت بکند برای گرفتن آن دینی که به گردن اوست، گفتن قاعده مرور زمان می‌گوید حق نداری مراجعه بکنی. در اینکه چند سال باید باشد، این هم نتوانستند یک قاعده کلی برایش درست بکنند لذا گفتند که گذشت زمان بطوریکه دین را به فراموشی انداخته باشد اگر بخواهد آن فراموشی را متوجه الیه بکند، قاعده مرور زمان می‌گوید نه.

    از بعضی از قدماء هم این مسئله نقل شده است که قاعده مرور زمان داریم و اینکه اگر دینی را بر ذمه کسی داشته باشد و مطالبه نکند بعد از 10 سال بیاید و بگوید دین مرا بده، گفتند که نه، قاعده مرور زمان می‌گوید که دیگر این بستانکار نیست.

    روایتی نقل می‌کنند، این روایت را مرحوم صدوق در مغنه این روایت را نقل فرمودند، روایت این است :

    من ترک دار او عقار او مرض فی ید غیره فلم یتکلم و لم یطالب و لم یخاصم فی ذلک عشر سنین فلا حق له.

    خب دلالتش خوب است، سندش هم خوب است. مرحوم صدوق در من لایحضر می‌گوید که من ترک مطالبه حق له عشر سنین فلا حق له. روایت 1 از باب 17 از احیای موات جلد 17 وسایل. روایت از نظر سند خوب است از جازمات مرحوم صدوق در مقنع و من لایحضر و جازمات صدوق حجت است مخصوصاً در مغنعه برای اینکه مثل اینکه مقنع کتاب رساله عملیه ایشان است، من لایحضر هم کتاب عملیه ایشان است آن من لایحضر مفصل است، مقنع مختصر است و همینجور که در اول من لایحضر می‌گوید هر چه دراین من لایحضر آوردم بینی وبین الله حجت است در مقنع هم تقریباً همین را می‌گویند، اینکه من آنچه نقل کردم از ثقات اصحاب نقل می‌کنم. تقریباً همان جمله‌ای که در من لایحضر دارند در مقنع هم دارند و می‌گویند جازمات صدوق در مقنع، جازمان صدوق در من لایحضر اینها هر دو حجت است حالا این دلالت چقدر است؟

    من ترک متارکه حق له عشر سنین فلا حق له، خب همین قاعده مرور زمان است دیگر، هر کسی مطالبه خودش را ترک کند 1000 تومان از یکی می‌خواهد و با هم رفیق هم هستند توی روی هم هستند نمی‌گوید این پول من را بده، زمینش را کسی ضبط کرده و کشت و کار می‌کند و این می‌تواند برود زمینش را بگیرد، نمی‌گیرد و همینجور نمی‌گیرد تا 10 سال بعد از 10 سال دیگر بخواهد برود بگوید زمین من را بده گفته نه، دیگر حق ندارد لفظ عشر هم ظاهراً خصوصیت ندارد مثل هفت و هفتاد و امثال اینها که از باب کثرت است یعنی خیلی همان قاعده مرور زمانی که حالا هست همین را می‌گویند خیلی با هم رفیقند، رفت و شد دارند با هم حساب و کتاب دارند اما آن حساب مسافرتی که با هم کردند 10 هزار تومان آن آقا خرج کرده اصلاً به رویش نمی‌آورد یا توی خانه‌اش نشسته نه اجاره می‌دهد نه او اجاره می‌خواهد نه چیزب می‌گوید و خیلی ماند گفتند فلا حق له بگوئیم . اعراض است، ممکن است کسی بگوید که این اماره این است که این اعراض کرده است. وقتی اعراض کرده مثل این است که غربیها معمولاً چیز نمی‌دهند وصله کنند، یخچالش یه مقدار کهنه شد می‌گذارد دم در، ماشینش را می‌گذارد جائی هر که می‌خواهد این ماشین را ببرد، اعراض از مال، گفتند اعراض از مال اضافه به این مال را می‌کند دیگر می‌شود بلامال هر کسی که تصرف کرد مال اوست بگوئیم اینجا از باب اعراض است، اگر 8-7 سال هیچ چیز نگفت، اماره است برای اینکه او اعراض کرده، این یک صورت که بگوئیم اماره اعراض است. خب اماره دیگر حجت است دیگر، اماره اعراض، آن اماره حجت است مثل این است که به او گفته باشد مال من برای تو.

    لذا گفتم که در معرض است نه اینکه مسافرت است و حالا آمده می‌گوید پولم را بده، خب اینکه معلوم است نه. در معرض است با هم رفت و آمد دارند می‌بیند زمینش را دارد می‌خورد، می‌بیند می‌رود توی باغش، میوه‌های باغش را می‌فروشد، می‌بیند خانه‌اش را اجاره داده، هیچ چیز نمی‌گوید بگوئیم خب سال اول، سال دوم، سال سوم و چهارم این هیچ چیز اماره اعراض نیست اما اگر خیلی بگذرد اماره اعراض است وقتی اماره اعراض شد، این اماره را عقلا قبول دارند. شارع مقدس هم امضاء کرده مثل خبر واحد، خبر واحد که قطعی نیست اماره است، خبر ثقه قولش حجت است یقین که نداریم، این نشانه است برای اینکه حرف این مطابق با واقع است. عقلا این اماره را قبول کردند ولو احتمال خلاف هم هست اما گفتند الق احتمال الخلاف همه امارات همین است. قاعده ید، خب قاعده ید شما در حالیکه می‌دانید این عبا نجس بوده اما دادید به خانم‌تان، خانم آب کشید گفت پاک است، خب این ید اماره است برای اینکه کارها درست است ، همه امارات.

    اگر اعراض کرد مثل اینکه ماشینش را گذاشت آنجا که هر کسی می‌خواهد ببرد غربی‌ها را می‌گویند اینجوری‌اند، ای کاش ایرانیها هم اینجوری بودند، می‌گذارد هر کسی می‌خواهد ببرد، کسی می‌آید ماشینش را می‌برد، حالا یا می‌رود آنجا یا آن کار می‌کند یا می‌رود مثلاً هر قسمتی را به کسی می‌فروشد، حالا این در حالیکه این آمده ماشین را برده و آن صاحب بیاید بگوید ماشینم را بده، نمی‌تواند او اعراض کرده، آن مال بر، با برداشتن ماشین مالک شد، ما بخواهیم سلب ملکیت بکنیم دیگر وجه ندارد فرض اعراض است، اعراض کرده مثل همان یخچالی که در خانه گذاشته خب مثلاً زمین را اعراض کرد و گفت هر کسی می‌خواهد برود بکارد، راستی اعراض کرد حالا کسی رفت خانه کرد، بعد فردا این زمین ترقی کرد، بیاید بگوید زمین من را بده، تو زمین را اعراض کردی تمام شد دیگر. قاعده مرور زمان اینجاها یعنی یقین به اعراض نیست اماره اعراض است همینطور که خبر واحد یقین نیست اماره هست اینجا هم اماره اعراض است، اماره اعراض حجت است، عقلا حجتش می‌دانند این روایتها هم می‌گویند فلا حق له که بگوئیم قاعده مرور زمان برمی‌گردد به قاعده اعراض همینجور که قاعده اعراض حجت است یک اماره از امارات است یک مصداقش هم قاعد مرور زمان است. بله باید اماریت داشته باشد چنانچه مثلاً 2-1 سال اماریت ندراد اما راستی اگر عرف بگوید این اعراض کرده بگویند دلیلت چیست؟ بگوید خب اگر می‌خواست که در مرئا و منظرش رفت زمین را فروخت هیچ چیز نگفت، رفت خانه کرد هیچ چیز نگفت رفت ماشینش را کرایه داد هیچ چیز نگفت. این می‌شود اماره برای اعراض مثل آنجا که یقین داریم اعراض کرده، همینجور که آن حجت است اینهم حجت است در اعراض دیگر حق برگشتن ندارد، فلا حق له.

    اگر این لفظ عشره را اینجوری که من می‌گوئیم از آن بیندازید ظاهراً می‌شود بگوئید یک امر عقلائی است و اسلام هم امضاء کرده و چنانچه در باب امارات خبر ثقه اگر بگوید بعد از قولش برگردد، آن قول اول خراب نمی‌شود یا تعارض می‌شود یا بلای دیگری به سرش می‌آید و اینجا هم چونکه کسی مالک شده و اماره برای سلب ملکیت بوده حالا دوباره بخواهد بگوید که من اعراض کرده بوده اما حالا مالم را می‌خواهم همین که آنجا نمی‌شود قاعده مرور زمان هم بگوئیم نمی‌شود. روایت را ببینید :

    من ترک مطالبه حق له عشر سنین فلا حق له یا قول مرحوم صدوق من ترک دار او اقار، او ارض فی ید غیره فلا یتکلم ولم یطالب و لم یخاصم عشر سنین فلا حق له یعنی قاعده مرور زمان این عشر سنینش را بیندازید بگوئید این از باب غلبه است و عرف اینجوری می‌گوید که عرفاً اعراض باشد، اگر چیزی عرفاً اعراض باشد عقلا می‌گویند اعراض است این مرور زمان اعراض است، این روایتها هم می‌گوید مرور زمان اعراض است و اینکه بعضی گفتند قاعده مرور زمان ظلم است، مال مردم خوری است، زمان طاغوت بوده، زمان یاقوت نباید باشد خب اینها حرفهای خوبی است مخصوصاً اینکه بعد هم روایت می‌خوانیم 3 تا روایت هست، استصحاب هست اینکه مالش بوده نمی‌داند مالش هست یا نه، می‌گوید مالش است اینها همه خوب است اما تا مصداق اعراض واقع نشود، اماره برای اعراض نباشد، نه. آن کسانی هم که قاعده مرور زمان را می‌گویند همینجورها می‌گویند و اما دسترسی به یکی نداشتیم، بعد 20 سال دسترسی به او داشتیم می‌رویم می‌گوئیم پول ما را بده، این را کسی نگفته دیگر یا اینکه به او می‌فهماند من دلم می‌خواهد توی خانه من بنشینی، حالا عمری و اجاره نمی‌خواهد بدهی، من اجاره را می‌بخشم، اینها را که نمی‌گوئیم، همین فرمایش مرحوم صدوق را می‌گوئیم که من ترک دار او اقار او ارض فی ید غیره، مثل خانه، فلم یتکلم ولم یطالب ولم یخاصم عشر سنین فلا حق که دیگر شما هم می‌توانید اضافه بکنید می‌توانید کم بکنید، اینها هم که مرحوم صدوق روایت نقل کرده، اینها هم از باب مثال است و قاعده کلی را اگر بخواهیم درست بکنیم این است :

    اگر کسی مالی داشته باشد و اعراض از آن کرده باشد، هر کسی این مال را بردارد دیگر مال خودش است در اباحه هم همینطور است اگر ظرف انگور را گذاشتند پیش شما و شما خوردی بعد بیاید بگوید که پولش را بده، خب حق ندارد دیگر، اباحه است دیگر اصلاً این اعراض شاید یک نحو اباحه باشد اما هنوز نخورده می‌آید ظرف میوه را برمی‌دارد و می‌رود، خب حق دارد ما نحن فیه هم این است تا اعراض نکرده مال خودش است وقتی اعراض کرد دیگر مال خودش نیست حالا بیاید بگوید که این چیزی که متصرفی من اعراض کردم، حالا از اعراضم برگشتم می‌گویند نه حق نداری. و مثل همه اباحات لذا تا اعراض نباشد نه. حالا گاهی اعراض است، گاهی اماره اعراض است یعنی گاهی با لفظ می‌گوید اعراض کردم، گاهی اماره اعراض است، یخچال را می‌گذارد دم در خانه، در را می‌بندد ماشین را می‌گذارد توی جاهایی که مردم می‌آیند ماشین می‌برند، این اماره اعراض است، خب همینجور که اگر بگوید اعراض کردم می‌تواند دیگری اعتراف بکند، اگر اماره اعراض هم در خانه من بنشین کسی دیگر تصرف بکند، بنابراین یک دفعه می‌گوید آقا در خانه من بنشین، اجاره هم نمی‌‌خواهد بدهی. خب 100 سال هم در خانه بنشیند، خانه مال آن آقاست، یک دفع 1000 تومان از او می‌خواهد فرار کرده رفته، حالا یا خود این آقای دائن رفته 20-10 سال دیگر می‌آید می‌رود در خانه می‌گوید آقا پولم را بده، اینهم خوب است باید پولش را بدهد یک دفعه می‌ترسد از او و هیچ چیز نمی‌گوید، خب باز هم هیچ چیز 20 سال دیگر از او ترس ندارد می‌گوید پولم را بده، یکدفعه می‌بیند اگر برود دادگاه فایده‌ای ندارد، نمی‌رود دادگاه هیچ چیز هم نمی‌گوید. اینها خب نه، وقتی تسلط بر مالش پیدا کرد می‌تواند مالش را بگیرد، اما این حرفها اینکه مرحوم صدوق می‌گویند که لم یطالب و لم یخاصم فلا یتکلم ولو یعمل عملاً اینکه کاشف باشد مالش است.

    یکدفعه هیچ چیز نمی‌گوید اما 5-4 سال یک مرتبه می‌آید بالا را قیر و گونی می‌کند اینها را که نمی‌گوئیم باید اماره اعراض باشد، هر کجا اماره اعراض است می‌گوئیم هر کجا اماره اعراض نیست نمی‌گوئیم.

    مثل اینکه خوب در می‌آید دیگر.

    می‌خواستم امروز تمامش کنم دیر شد، تمسک کردند به روایاتی برای اینکه قائلون مرور زمان را بزنند، ببینیم آن روایتها درست است یا نه ؟

    تمسک کردند به استصحاب، اینجوری که من عرض می‌کنم دیگر استصحاب نمی‌تواند برایمان کار بکند دیگر آن حرف‌ها و روایتهائی که فردا می‌خوانیم آنها هم نمی‌توانند کار بکنند. فکر بکنید، چونکه بکر است فکر بکنید ببینیم که آیا می‌شود جا انداخت یا نه ؟

و صلی الله علی محمد و آل محمد