عنوان: تقوا، تسلیم و رضا در برابر مقدرات الهی
شرح:

بحث ما کم کم کشیده شده است به بحث ارزنده ای که بحث مشکل است وبدون توجه نمی شود بحث را حل کرد اما کشانده شدیم به این بحث،بحث رضا وتسلیم دربرابر حق به عبارت دیگر بحث قضا و قدر واین بحث گرچه بعد کلامی و فلسفی دارد اما من در بعد اخلاقی دو سه جلسه صحبت کردم و باز هم به خواست پروردگارعالم و لطف حضرت عصر (عج) اگر توانستم بحث را ادامه دهم  باز در بعد بحث قرآنی،بحث عرفانی و بحث روایی با شما صحبت می کنم و به عقیده من بحث،بحث ارزنده ایست مخصوصاً برای جوان ها .بحث ما رسید به اینجا که رضا و تسلیم در مقابل مقدرات الهی دو قسمت است یک قسمت مربوط به تکوین و یک قسمت مربوط به تشریع یعنی ما در مقابل آنچه خدا خواسته است برای ما باید راضی باشیم،باید تسلیم باشیم به این می گوید قضا و قدر تکوینی و یکی هم آنچه خدا امر فرموده است دستور داده است به طور قانون در مقابل او هم تسلیم باشیم باید تعبد داشته باشیم و به این می گو ییم قضا و قدر تسلیم الرضا در تشریع یعنی در احکام و دین و به اندازه ای بحث مهم است که مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کافی یک روایتی نقل می کند که آن روایت آن روایت به ما می فهما ند این بحث قضا و تسلیم بحث مهمی است بحث لازمی ست بحث واجبی ست روایت را از امام صادق(ع)نقل می کند که امام فرمودند «ارکان الایمان اربعه» ایمان چهار ستون و رکن دارد که اگر یکی از آن ها نباشدایمان واقعی نیست«التوکل علی الله و تفویض االامروالله و الرضا بقدرالله ولتسلیم الامرالله»این چهار رکن یکی این است که انسان درزندگی پناهش خدا باشد هیچ چیزی،هیچ کسی در زندگی پناه او نباشد جز خدا و د وم این که کارش را واگذارد به خدا در زندگی کارهایش  رفع مشکلهایش و بالاخره در بن بست ها خدا نه غیرخدا و رکن سوم راضی باشد به مقدرات الهی و رکن چهارم تسلیم باشد در مقابل اوامر خدا. در این روایت شریف می بینیم که دو رکن از ارکان دین را از ارکان ایمان را همین بحث ما قرارداده اند ما در مقابل آنچه خدا می خواهد تسلیم باشیم، راضی باشیم و در مقابل اوامر خدا هم راضی باشیم،تسلیم باشیم هفته ی گذشته مقداری راجع به قضا و قدر صحبت کردم،راجع آن جمله اول آن رکن سوم در ایمان و این که ما اگر بتوانیم برسیم به آنجا که یک حالتی داشته باشیم  که اراده ما مندک تر اراده خدا باشدلااقل اگر به آن همین مقام است لذا می گفتم قرآن شریف راجع به اهل البیت(ع) می فرماید:«و ما تشاعون الامان یشاالله»اراده آن هامندک است در اراده حق در حقیقت در مقابل اراده حق اراده ندارند یک مقداری در این مورد صحبت کردم چیزی که امشب می خواهم صحبت کنم . . . .

صحبت لازمی هم است این است که خیال نکنیدمعنی قضا وقدر این است که بدبختی و خوشبختی ما دست ما نیست این معنی قضا و قدر نیست که بعضی به عنوان شانس به عنوان بخت و بالاخره به عنوان این که سعادت و شقاوت من دست من نیست یک آدم تنبلی یک آدم پوچی وبالاخره یک آدم سردرکمی از آن در می آید بعضی از جوان ها که البته در جلسه ما نیستند این ها یک زندگی پوچی دارند مخصوصاً ئختر خانم ها قائل به بختند قائل به شانس اند و بالاخره هم به جایی نرسد، اگر زندگی او زندگی خوبی نباشد همش رو تقصیر قضا وقدر تقصیر شانس وبخت و بالاخره می رسد به آنجا که                                گلیم بخت کسی را بافتند سیاه    به آب زمزم کافور سفید نتوان کرد    کم کم می رسد به این جا که خیال می کند که سعادتش دست شانس اوست دست بخت اوست  و ازنظر علمی،از نظر دینی سعادت و شقاوت او دست قضا و قدر او،این معنا معنای غلطی است مراد ما از این دو سه جلسه ای که در باره قضا وقدر صحبت کردم و این که ما باید راضی باشیم به رضای خدا ما بایددر دیان مندک در اراده خدا بشود تا بهترین حالات برای ما باشد این است  که سعادت ما دست ما نیست این است که شقاوت ما دست ما نیست به عبارت دیگر قضا و قدر تکوینی منقسم می شود به دو قسمت یک قسمت این که ا فعال ما اعمال ما اراده دخالت دارد در قضا و قدر ما به عبارت قرآن شریف مقدر کرده است برای این انسان که اگر رابطه اش با خدا محکم باشد اگر ایمان داشته باشد بر طبق ایمانش خوب عمل بکند یک حیات طیبی در این دنیا و یک حیات طیب تر در آن دنیا پیدا کند این مقدر این است قرآن شریف در این باره می فرماید که اگر کسی ایمان داشته باشد اگر کسی بر طبق ایمانش صددرصد عمل کند زن باشد یا مرد حتماً در این دنیا حیات طیب پیدا می کند«من عمل صالحاً من ذکرٍ اوانثی وهو مومن فلنهنینهو حیاتٌ طیبه» زن باشد،مرد باشد اگر ایمان به خدا داشته باشد اگر در زندگی خدا را داشته باشد اگر رابطه با خدایش محکم باشد حتماً یک حیات طیب دارد این         « فلنهنینهو حیاتٌ طیبه»با یک تاکید خاصی قرآن می فرماید در همین دنیا یک حیات طیبی،یک زندگی روشنی،یک زندگی پاک و پاکیزه ای به او خواهیم داد و حیات طیب تردر روز قیامت«ولنجزینهم اکلهم باحسن ما کانو یعملون»این مقدر انسان است لذا اگر از شما بپرسند از نظر قرآن از نظر فلسفه و عرفان،از نظر روایات اهل بیت وبالاخره از نظر اسلام حیات طیب مال کیست به عبارت دیگر مقدر برای مومن،مقدر برای کسی که رابطه اش با خدایش محکم باشد کیست باید بگوییم حیات طیب  یک زندگی سالم مقدر این یک زندگی شفاف روشن یک زندگی که نور خدا در آن زندگی است این مقدرش است چنانچه مقدر آن کسی که گناهکار باشد مقدر آن کسی که رابطه اش با خدایش قطع باشد به عبارت دیگر مقدر یک کافر یک فاسق چیست یک زندگی نا سالم یک زندگی توام با دلهره با اضطراب خاطر با نگرانی یک زندگی تاریک،چه تاریکی.قرآنم در این باره می فرماید زندگی منهای خدا این مقدر یک انسان است که در زندگی خدا را نداشته است مقدر برای یک انسان که خدا را نداشته است«الظلمات فی البحر لجی یقشاهم موجً من فوقه موج من فوقه سحاب الظلماتٌ بعضها فوق بعض اذی اخرج یدهو کم یکدیراها و منکم یجعل الله له نوراً فما له من نور» یعنی زندکی منهای خدا تاریک است،وحشتناک است زندگی منهای خدا توام با اضطراب خاطر نگرانی،با غم و غصه است......

   چرا؟برای این که زندگی ای که درون آن زندگی نور خدا نباشد درآن زندگی انسان خدا را نداشته باشد هیچ چیزی نمی تواند زندگی او را طیب کند،روشن کند،سالم کند«و من یجعل الله له نوراً فما له من نور» این مقدر است لذا اعمال ما،کردار ما،افکار ماو نیات ما در زندگی سعادتمندانه ما ویا شقاوتمندانه مادخالت کامل داردپروردگار عالم تقدیر کرده است که اگردر زندگی ای خدا باشد این زندگی سالم باشد وپروردگار عالم چنین تقدیرکرده است که اگر زندگی منهای خدا باشد آن زندگی تاریک می باشد آن زندگی ناسالم  می باشد یک مثال بزنم:پروردگار عالم تقدیر کرده است اینجا اگر لامپ باشد وروشن باشد مسجد روشن باشد با برکت باشد بلندگو کار کند من شما را ببینم شما مرا ببینید این تقدیر الهی و تقدیر الهی این است که اگر لامپ خاموش باشد اینجا نور نداشته باشد مسجد تاریک باشد این صدا به شما نرسد من شما را نبینم شما مرا نبینید و اینجا وحشتناک باشد این تقدیر الهی است لذا در سلسله علل به قول فلاسفه به قول بزرگان در سلسله علل اعمال ما گفتار ما کردار ما دخالت صددرصد دارد دست ماست که سعادتمند بشویم وقتی فعال شدیم وقتی به فکر آینده شدیم و رابطه با خدایمان در فعالیت ها عالی شد قطعاً زندگی سالم است. وقتی شکر نعمت های خدا کردیم یعنی از جوانی استفاده کردیم یعنی از عمراستفاده کردیم یعنی از چشم وگوش و شعور وعقل ودل استفاده کردیم زندگی ما آینده، می شود سعادت فعالیت زندگی می آورد سعادتمندانه چنانچه وقتی از فعالیت افتادیم به جای اینکه از عمروجوانی استفاده کنیم برای تحصیلمان برای تامین آتیمان این طرف وآن طرف لولیدیم باد افراد بد نشست وبرخاست کردیم.«الایاذو بالله خود را مقتلا به مواد مخدر کردیم خود را مقتلای دختر به پسر،پسر به دختر کردیم اختلات با یکدیگر کردیم این زندگی ناسالم است طبع قضیه اقتضا می کند این زندگی منهای خدا ،این زندگی با تنبلی یعنی شقاوت یعنی بدبختی این مقدر الهی است یعنی به عبارت دیگر مقدر الهی دست ماست خدا مقدر کرده است که اگر ما فعال شدیم تامین آتیه داشته باشیم اگر تنبل شدیم،بدبخت باشیم.یک دختر خانمی به جای این که رابطه با خدا داشته باشد به جای این که مراعات عفت کند به جای این که مراعات دین کند وقتی که رفیق غریبه پیدا کرد رفیق نا اهل پیدا کرد پا گذاشت روی قرآن کهقرآن می گوید دختر خانم حق نداری رفیق نا محرم داشته باشی کم کم می رسد به آنجا ناگهان چشم باز می کند می بیند بدبخت شده است دیگر نمی شود بد بختی اش را جبران کند بعد گریه می کند ودر ضمن گریه می گوید هرکس شانسی دارد ما هم شانس نداشتیم. نه ای بدبخت هر کس شانس سعادت دارد....

وقتی شکستی شانس خود را،وقتی شکستی بخت خودرا،وقتی شکستی سعادت خود را معلوم است دیگر باید بسوزی،بسازی این دنیاته واگرهم توبه نکنی درجهنم باید بسوزی به اعمال زشتی که خودآنجا تهیه کرده ای

یک جوان به جای این که برود درس بخواند تامین آتیه کند افتخار برای پدر و مادرش افتخار برای مملکتش با دخترها لولید کم کم عاشق شد آن عشقش موجب شد بدبخت شد بعد بنالد و بگوید            گلیم بخت کسی را بافتند سیاه    به آب زمزم کافور سفید نتوان کرد   این شعر است این بدبختی است این نکبت است خود این هم یک نکبت است

همه جوان ها همه آقایان باید توجه داشته باشند که از نظر قرآن تقدیر ما دست خود ماست پروردگار عالم تقدیر کرده است برای کسی که رابطه با خدا داشته باشد زندگی سالم داشته باشد وکسی را هم که رابطه با خدا نداشته باشدزندگی ناسالم داشته باشد این تقدیر الهی است این تقدیر درقرآن آمده است شاید هزار آیه در قرآن شریف در مورد همین تقدیر که بدان که تقدیر تو دست توست تویی که باید با عقلی که خدا به تو داده است با شعوری که خدا داده است با عمر و جوانی که خدا داده است با محیط سالمی که خدا داده است و بالاخره با فراهم شدن سعادتی که خدا داده است استفاده صددرصد بکنی تامین آتیه صددرصد بکنی اگر کردی معلوم است اگر کردی معلومه سعادتمندی اگر نه این کفرانه وقتی ملتی کفران نعمت بکنند بد بخت است«ضرب الله قریتاً عاملتاًمطمعنه یاتی ها رزقها رقداً من کل مکان فکفربا نهو مالله و عضقها الله لباس جوء بالخوف بما کانو یسمعون» پیغمبر مثال بزن بگو مقدر یک ملتی سعادت بود از نظر اقتصادی علی بودند از نظر امنیتی بالا بودند زندگی منهای غم و غصه برای آن ها بود یک زندگی سالم اما کفران کردند به جای تین که شکر نعمت خدا بکنند رابطه با خدایشان محکم بشود رابطه با خدا را قطع کردند مغرور شدند به آن نعمت ها شدند و بالاخره رابطه با خدا قطع شد«و عضاقهالله لباس جوء بالخوف بما کانو یسمعون»امنیت شان رفت و ناامنی آمد،اقتصادشان رفت گرانی آمد تورم آمد بیکاری آمد و بالاخره یک سعادت نکبت باره قرآن می فرماید «خداعب» می فرماید نه،کی آورد«بما کانو یسمعون»خودت و کار خود شما تقدیر را عوض کرد کار خود شما نعمت را مبدل به نغمت کرد وقتی انسان معلومه در سعادت باشه وبا بزنه به سعادتش همین بد بختی است این ها همه مقدر الهی است این جمله« بما کانو یسمعون»در قرآن زیاد تکرار شده است برای دنیا همینی برای آخرت هم همینه مقدر الهی این است که این انسان ها همه بهشت بروند برای همه شان هم بهشت است اما تقدیر الهی این است که نعمت های الهی را خود تامین کند نمازهایشان،روزه هایشان،خمس هایشان و خدمت به خلق خدایشان این ها برایشان قصر بشود براییان باغ بشود،برایشان هورالعین بشود و بالاخره برایشان نعمت های بهشتی بشود------------- تقدئیر الهی این است که جهنم مال کی؟مال آن کسی که آدم بدی باشد.آدم ظالم.کسی که به جای خدمت به خلق خدا ظلم به دیگران بکند،به جای رابطه با خدا،رابطه با شیطان جنی و انسی داشته باشد،به جای اینکه در گلخانه دنیا پرورش پیدا کند،زندگی کند،در منجلاب دنیا زندگی می کند و بالاخره رابطه با خدا قطع باشد،مقدر این،این استئ که جهنم برود.از چه کیفر ببیند؟از اعمال خودش. وقتی که جهنمیان جهنم می روند،خود خدا یا موکلین جهنم یا هردو به این خطاب می کنند که:«ذلک بما قدمت ایدیکم».این آتش این مار و عقرب و بالاخره این نغمت ها،این عذاب ها را خود فراهم کردید. «ذلک بما قدمت ایدیکم».این مقدر خداست.نحوه تقدیر این است.نحوه تقدیر هم این است وقتی انسان های خوبی مثل شما بهشت برود خود خدا یا موکلین بهشت بهش می گویند که«کلوا واشربوا هنیئاً لکم بما اسلفتم فی الایام خالیه»نوش جانتان،مال خودتان است.خود تهیه کرده اید،در دنیا خود تهیه کرده اید این نعمت ها را خود تهیه کرده اید این فضائل را،این برکات را وبالاخره این نعمت الهی را.لذا اینکه افراد وامانده بخواهند تقصیر را تقصیر قدر بگذارند این غلط است. یکی از نکبت های ما انسان این است که کار بد می کنیم بعد برای توجیه برای این که خودمان را تخطئه بکنیم تقصیر را،تقصیر دیگران بگذاریمیعنی جوانی تنبلی کرده رفته این طرف،در این پارک،در آن پارک با این نشسته با آن نشسته و بالاخره رفوزه شده است،نتوانسته یک زندگی خوبی تعیین کند،بعد می گوید تقصیر پدر و مادر است.قانون وراثت،پدر و مادرم کوتاهی کردند. ولی یک بدبختی این است که قالب مردم تقصیر خدا می گذارند.و چه من بسیار دیده ام خانم  به دست خودش، خودش را بدبخت کرده،حالا مثل باران گریه می کند خدا،خدا من چه کرده بودم خدا چرا این صور با من کردی،کفر هم میگوید،ناسزا هم می گوید.به جای گریه اگر خنده هایش را قبلاً کرده بود،عفت خودش را حفظ کرده بود،اگر رابطه با خدایش محکم بود،اگر با نامحرم نشست و برخات نداشت وبالاخره اگر رفیق نااهل نداشت،به این جاها نمی رسید.من یک تقاضا از شما زن ومردها دارم و آن تقاضا این است گناه نکنید.رابطه با خدایتان محکم بلشد. رابطه با خدا را قطع نکنید،زندگی شقاوتمندانه برای خود نیاورید،اگر آوردید تقصیر را تقصیرخدا نگذارید.نگویید شانسم،بختم،قضا وقدرم.نگویید خدا چرا اینجوری کردی.بگو خودم کردم.یک قدری بنشین فکرکن ببین خود کردی نه دیگران.صد نو دونونه مردم خود می کنند نه دیگران. تو گداخته خویش را می کنی بد    مدار از فلک چشم نیک اختری را   نگو که                 گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه  به آب زمزم و کافور سفید نتوان کرد.

اصلاً گلیم کی؟گلیم چی؟گلیم بخت تو دست خد توست.تو گلیم بخت خود باید ببافی.با چی؟با رابطه با خدا.اگرقالی این خانم ببافد اما گره ها عالی،رنگ عالی،پشم عالی،بالاخره مواد عالی،دقت در این قالی این قالی می شود عالی میشود گلیم بخت این عالی.اگر هم تقلب و حقه بازی کند،اگر گره ها را گشاد بزند،بد بزند می شود گلیم بد.هر دو را خود بافته است.گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه،بگو گلیم بخت کسی را که بافت خود ،بله دیگروقتی سیاه شد می شود چه کرد.اما همین وقت هم با توبه با برگشتفبا انابه خیلی کار می شود کرد.همان وقت هم انسان می تواند با تو به اش،با برگشتش،با عذرخواهی از خدا،راه کج دو دفعه پروردگار عالم می گوید هرآنچه هستی بازآی.بیا من در همین دنیا یک زندگی سعادتمندانه بهت می دهم با توبه در آخر هم بهشت بهت می دهم حتماً«الّا من تاب وآمن وعمل عملاً صالحاً فاولئک یبدل الله سیئاتهم که این فاولئک یبدالله سیئاتهم حسنات»دو تا معنی دارد یعنی راستی اگر برگشت همین دنیا دو دفعه زندگی سعادتمندانه خدا جبران می کند بدبختی هایی که خود فراهم کرده است.یک معنایش هم در آخرت پروردگار عالم پرونده سیاهش را مبدل می کند به یک پرونده درخشانی و مثل این که اصلاً  بدی نکرده باشد.این خداست کار خدا این است.نه آنکه بدی بکنیم و تقصیر خدا بگذاریم و متاسفانه این زیاد استفمخصوصاً در میان آدم های بد.آدم های خوب این ها در هر نظا خوبند اگر هم بدی کردند باز تقصیر خود می گذارند نه تقصیر خدا.اما آدم های لاابالی،آدم های که سروکار با منبر و محراب ندارندآدم هایی که سر وکار با این گونه مباحث ندارند این ها بدی می کنند بعد هم تقصیر خدا می گذارند.تقصیر پدر و مادر ،تقصیر محیط،تقصیر اجتماع نه بابا اول خود مقصری،بله نمی گویم اجتماع مقصر نیست،اما علت تامه خود هستی،جزء علت تامه خود هستی،نمی گویم محیط موثر نیست.اما بالاخره در محیط آلوده نیوتن هخا،پاستورها در آمدند.که افتخار برای عالم بشریت شدند.خیال نکنید در محیط پاک بودند،نه،درمحیط آلوده بودند.در محیط بسیار بد یعنی محیط مثل غرب،بسیار محیط آلوده بودن توجه،توجه،توجه یک دفعه به شما جوان ها می گفتم حرف آخر استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی یک پیام برای همه توجه،توجه،توجه راستی انسان توجه عمرش،توجه جوانیش،توجه سعادتش،توجه به این که چه بکند تا خود و دیگران سعادتمند بشود شیخ انصاری ها تحویل جامعه می دهد.اسلام پاستور و نیوتن ها تحویل جامعه می دهد در علم این بحث،بحث مفصلی است بحث مشکلی هم هست اللن هم بحث خیلی ناقص ماند.هفته آینده باز انشاءالله درباره اش صحبت می کنم باز تکرار بکنم من از همه تان مخصوصاً جوان ها تقاضا دارم رابطه با خدایتان را محکم کنید و بدانید اگر رابطه با خدا محکم شد زندگی،زندگی سالمی خواهد شد.چنانچه اگر رابطه با خدا قطع شد تقدیر الهی این است که این یک زندگی ناسالمی داشته باشد،شقاوت داشته باشد دنیا و آخرت و مواظب باشید گردن کسی غیر از خود نگذارید.بگوید من بودم،من کوتاهی کردم،اگر می شود بگویید تا این جا کوتاهی کردم از این جا به بعد می خواهم جبران کنم؛مسلماً اگر جبران کنید به جای خوبی خواهید رسید.حالا بحث هفته آینده درباره این است که گاهی هم قضا و قدر دست خود انسان نیست اما این بسیار کم است.این یک بحث شیرین مفصلی دارد.انشاءالله برای هفته آینده.