عنوان: مکروهات روزه
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

راجع به روزه، واجبات و مستحباتي بود که متعرض شدیم، مباحاتي هم بود که ديروز درباره‌اش صحبت کرديم و بحث امروز مربوط به مکروهات است.

مکروهات زياد است، اما مرحوم سيد (رضوان‌الله‌تعالي‌عليه) مطابق روايات، چهارده مورد فرموده‌اند؛ يعني رواياتي در نظر مبارکش بوده است که دلالت مي‌کرده بر این‌که فلان چيز در ماه مبارک رمضان مکروه است، ايشان هم طبق آن روايات در اين‌جا چهارده چيز را شمرده‌اند و خلاصه‌ی اين چند مورد به يک چيز برمي‌گردد و آن این‌ است که روزه‌دار بايد مواظبت داشته باشد که روزهاي ماه رمضان با روزهاي غير ماه رمضان تفاوت داشته باشد و در همين خصوص روايت داريم. مرحوم صاحب وسائل رواياتي نقل مي‌کند که يکي از آن روايات، اين است:

«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: إذا أصبَحتَ صائِما فَليَصُم سَمعُكَ و بَصَرُكَ مِنَ الحَرامِ، و جارِحَتُكَ و جَميعُ أعضائِكَ مِنَ القَبيحِ، و دَع عِندَهُ الهَذيَ و أذَى الخادِمِ، وَليَكُن عَلَيكَ وَقارُ الصِّيامِ، وَالزَم مَا استَطَعتَ مِنَ الصَّمتِ وَالسُّكوتِ إلاّ عَن ذِكرِ الله، ولا تَجعَل يَومَ صَومِكَ كَيَومِ فِطرِكَ[1]

مرحوم صاحب وسائل در باب يازده از ابواب آداب الصّائم، هفت- هشت روايت به همين صورت نقل مي‌کنند. انسان در شب‌های  ماه مبارک رمضان بايد مواظبت داشته باشد با رابطه‌ی با خدا، مهياي درک شب قدر شود و در روزهایش مواظب باشد، همين‌طور که از مفطرات پرهيز مي‌کند، از چيزهايي هم که مکروه بالذات است، پرهيز کند. مواظب گوش و چشمش باشد و به قول اهل دل همين‌طور که روزه‌ی شکمي مي‌گيرد،‌ روزه‌ی جوارحي بگيرد و علاوه بر این‌که روزه‌ی جوارحي مي‌گيرد، روزه‌ی دل بگيرد. همه‌ی اعضا و جوارحش و اگر بتواند دل او هم روزه باشد. اين روايات هست، لذا اگر مرحوم سيد آن مباحاتي که ديروز مباحثه کرديم، با اين مکروهاتي که در اين‌جا هست، يک جا بیان کرده بودند و دو سه روايت نظير اين روايت را متذکر شده بودند، ظاهراً خيلي خوب بود. ولي علي کل حال ايشان در باره‌ی چهارده مورد از مکروهات روزه صحبت کرده‌اند و فرموده‌اند:[2]

«يكره للصائم أمور : أحدهامباشرة النساء

مقاربت با زنان از محرمات است و سابقاً درباره‌اش صحبت کردیم. در اين‌جا ظاهراً معناي «مباشرة النساء»  اين نيست که با زن و بچه حرف بزند و با زن و بچه افطار کند، بلکه «مباشرة النساء» يعني مباشرت شهوتي،‌ يعني مباشرت‌هايي که زن با شوهر و شوهر با زن دارد. ايشان به طور کلي فرموده‌اند «مباشرة النساء» مکروه است و معمولاً بايد به اين جمله‌اي که عرض کردم، تخصيص بزنيم. لذا «مباشرة النساء»، يعني ور رفتن به يکدي‌گر و حرف‌هاي شهوت آميز و امثال اينها. معلوم است این‌ کار مکروه است؛ به اين معنا که باید ور رفتن به زنش را براي شب بگذارد و روز را براي خدا اختصاص دهد و مباشرت با قرآن داشته باشد. ظاهراً مرحوم سيد هم غير از اين اراده نکرده است.

«الثاني: الاكتحال بما فيه صَبِر أو مسك أو نحوهما مما يصل طعمه أو رائحته إلى الحلق»؛ سرمه بکشد، به طوري که مزه‌ی آن در حلقش برود.

ولو روايت مربوط به اکتحال است[3]، اما راجع به همه چيز است؛ راجع به استنشاق و حتي راجع به مضمضه هم است. اگر مضمضه هوسي باشد، يا اگر آب در بيني کردن، براي این باشد ‌که بخواهد تميز شود، يا تشنه است و بخواهد عطش او بيفتد، مي‌فرمايند مکروه است. لذا ظاهرا بايد «مباشرة النساء» را آن‌طور معنا کنيم و اکتحال را اين‌طور معنا کنيم  و چون روايت هست، طبق روايات فتوا داده‌اند و روي آن صحبت نکرده‌اند و رفته‌اند. حالا اگر روز سرمه نکشد و شب سرمه بکشد و يا اصلاً خانم براي شوهرش سرمه نکشد، بهتر است؛ براي این‌که «مباشرة النساء» است و اما اگر مزه‌اش در حلق برود، روزه باطل نيست، ولی مکروه است. اما اختصاص به اکتحال ندارد، مثلاً دارو در گوش بريزد و آن را در حلق حس کند، يا دارو در بيني بريزد و آن را حس کند و مثل مضمضه که براي رفع تشنگي مضمضه مي‌کند، نه براي غسل و وضو، آن وقت رفع تشنگي مي‌شود و حس مي‌کند که آبي در دهان رفته است.

‌لذا «الاكتحال مما يصل طعمه إلى الحلق»، اولاً: راجع به هر چيزي است که چنين باشد و ثانياً: «ولو لايصل طعمه الي الحلق» هم بايد همين‌طور باشد که روايتش را خواندم و در ضمن صحبت‌ها مي‌فهميم که بايد بگوييم: «مما يصل طعمه الي الحلق» کراهتش بيش‌تراست و الا این طور نیست که سرمه کشيدن و دارو ريختن در گوش «ولولا يصل طعمه الي الحلق» کراهت نداشته باشد؛ کراهت کلي هست، اما خصوصِ «يصل طعمه الي الحلق»، کراهتش بيش‌تر است. ظاهراً اين‌ها چيزهايي است که انسان خوب درک مي‌کند و خيلي ان قلت قلت ندارد و از روايات و فرمايش مرحوم سيد فهميده مي‌شود.

«الثالث : دخول الحمام إذا خشي منه الضعف

معلوم است که در حال روزه اگر شب حمام برود، بهتر است و حمام رفتن در روز کراهت دارد و حمامي که موجب ضعف است، کراهتش بيش‌تر است. لذا بگوييم: دخول الحمام کراهت دارد و چنانچه موجب ضعف باشد، کراهتش بيش‌تر است. چنانچه حمام رفتني که بخار نداشته باشد، کراهت ضعيفی را دارد و حمامي که بخار زیادی داشته باشد و بخارها در دهانش برود و مواظبت نکند، کراهتش بيشتر است. لذا دخول الحمام و اذا خشي منه الضعف، کراهتش شديدتر است. دخول الحمام به خاطر آن قاعده‌ی کلي که روايتش را خواندم، مکروه است و کراهت بالاتر به خاطر ضعفي است که در روزه پيدا مي‌شود و اگر ضعف در آدم پيدا شود، نمي‌تواند کار کند و قرآن بخواند، يا نمازي بخواند و امثال اين‌ها.

«الرابع : إخراج الدم المضعف بحجامة أو غيرها، وإذا علم بأدائه إلى الإغماء المبطل للصوم حرم، بل لا يبعد كراهة كل فعل يورث الضعف أو هيجان المُرة

ما گفتيم: دخول الحمام مکروه است و دخول الحمام اذا خشي منه الضعف کراهت بيش‌تری دارد و ايشان مي‌فرمايند: «إخراج الدم المضعف بل کل شيء يوجب الضعف أو هيجان المُرة» کراهت دارد. اگر سه چهار مورد قبل را نگفته بودند و فقط همين جمله را گفته بودند، ظاهراً هر سه چهار مورد را شامل مي‌شد و کراهت شديد و ضعيف هم از آن فهميده مي‌شد.

«الخامس: السعوط مع عدم العلم بوصوله إلى الحلق ، وإلا فلا يجوز على الأقوى.»

«السادس: شم الرياحين خصوصا النرجس ، والمراد بها كل نبت طيب الريح.»

الان ريحان با ادکلن خيلي تفاوت دارد. حالا شم الرياحين مکروه است، پس بايد بگوييم: عطر اصلي کاشان کراهتش بيش‌تر است و اگر خصوص سبزي‌هايي که بوي عطر مي‌دهد، مکروه باشد، خود عطر بايد کراهتش بيش‌تر باشد. لذا نمي‌توان گفت ريحان مکروه است، اما بوييدن گل سرخ مکروه نيست. اگر سبزي که بوي خوش مي‌دهد، مثل يونجه که بعضي اوقات بوي خوش مي‌دهد، حالا ما بگوييم: اين کراهت ندارد، اما خصوص ريحان خصوصيت دارد، يا بگوييم: بو کردن گل سرخ طوري نيست، اما بو کردن ريحان مکروه است!

«السابع : بلّ الثوب على الجسد.»

اين را ديروز در مباحات گفتند طوري نيست، اما الان مي‌گويند مکروه است. اگر لباس را تر کند و لباس تر را براي این‌که تشنگي را رفع مي‌کند، بپوشد، بگوييم مکروه است- که البته روايت دارد[4]- حالا اين بل الثوب علي الجسد مکروه است، اما اگر با دست‌ها آب روي سر و بدن بريزد، مسلّم بايد به طريق اولي بگوييم مکروه است. اما نمی‌توان گفت: بل الثوب مکروه است، اما آب ريختن روي سر و يا آب ريختن روي بدن مکروه نيست. اگر مکروه است، هر دو مکروه است و اگر مکروه نيست، هيچ‌کدام مکروه نيست.

خيال نمي‌کنم اين کراهت‌ها، اصطلاحي باشد، بلکه از کراهت‌هايي است که در عبادت‌ها آمده و بايد بگوييم أقل ثواباً است. همين روايتي که خوانديم، ظاهراً همين را مي‌گفت که چيزهايي هست که انسان را از روزه داري منصرف مي‌کند و اگر در روزه نباشد، ثواب روزه بيش‌تر است و اگر در روزه باشد، ثوابش کم‌تر است. حالا نمي‌خواهيم قياس کنيم و از خود چيزي بگوييم، اما روايت اين بود: «إذا أصبَحتَ صائِما فَليَصُم سَمعُكَ و بَصَرُكَ مِنَ الحَرامِ، و جارِحَتُكَ و جَميعُ أعضائِكَ مِنَ القَبيحِ، و دَع عِندَهُ الهَذيَ و أذَى الخادِمِ، وَليَكُن عَلَيكَ وَقارُ الصِّيامِ، وَالزَم مَا استَطَعتَ مِنَ الصَّمتِ وَالسُّكوتِ إلاّ عَن ذِكرِ الله، ولا تَجعَل يَومَ صَومِكَ كَيَومِ فِطرِكَ.»[5] روايت ارشاد است؛ ارشاد است به این‌که هرچه انسان در ماه مبارک رمضان توجه به خدا داشته باشد، خوب است و هرچه توجه را کمتر کند، خوب نيست؛ يعني أقل ثواباً است. و الاّ انسان بخواهد به راستي ملتزم شود به این‌که بوييدن ريحان مکروه است؛ براي این‌که ولو خیلی از گیاهان، مثل خيار يا خيلي از علف‌ها بوي خوش مي‌دهد بود، اما ريحان بخصوص است، براي این‌که بويش بيش‌تر است. حالا انسان بگويد: ادکلن يا عطرِ خوب طوري نيست و مکروه نيست، اما بوييدن ريحان کراهت دارد، مشکل است. این هم که مرحوم سيد مي‌فرمايند: «يکره للصائم امور»، اين «يکره» بايد به معناي أقل ثوابا باشد و الاّ بعيد است بتوان گفت خودش مکروه باشد.

عرض کردم اگر اين قاعده‌ی کلي را درست کنيم و بگوييم: روزه مثل نماز است، در نماز حضور قلب و توجه الي‌الله مي‌خواهيم، در روزه هم حضور قلب و توجه الي الله مي‌خواهيم و هرچه انسان را از توجه الي الله منصرف کند، مکروه است، به اين معنا که اين روزه را أقل ثواباً مي‌کند، خیلی خوب است. اگر العياذبالله کار، حرام باشد که اصلاً‌ روزه را باطل واقعي مي‌کند. مثل این‌که در ماه رمضان غيبت کند که روايت هم داريم که غيبت کردن در ماه رمضان روزه را باطل مي‌کند.[6] پس اگر کار حرام باشد، کارش حرام است و خواه ناخواه روزه باطل نيست، اما أقل ثواباً است؛ اگر هم مکروه باشد، آن کار مکروه است. بعضي از اوقات هم کار مکروه نيست، اما چون توجه انسان را از روزه منصرف مي‌کند، مکروه است، براي این‌که آن توجه و حضور قلبي را که بايد داشته باشد، ندارد.

«الثامن: جلوس المرأة في الماء، بل الأحوط لها تركه».

اين چند چيزي که امروز فرموده‌اند سه چهار موردش را ديروز در مباحات آوردند،من جمله همين «جلوس المرأة في الماء» که درآنجا گفتند، در اينجا هم مي‌گويند و آنجا گفتند: «جلوس المرء في الماء» طوري نيست، اما «جلوس المرأه في الماء» اشکال دارد، براي این‌که بدنش جذب آب مي‌کند.

«التاسع : الحقنة بالجامد.»

اگر إماله کردن به مايع باشد، ايشان فرموده‌اند: روزه باطل است و ما گفتيم: روزه باطل نيست و اگر مثل شياف باشد، ايشان مي‌فرمايند: مکروه است، روايت هم داريم که اگر مجبور باشد، کراهت ندارد و اگر مجبور نباشد، کراهت دارد. 

«العاشر : قلع الضرس، بل مطلق إدماء الفم.»

يعني اگر دندان بکشد. همين کشيدن دندان او را از روزه منصرف مي‌کند و درد و خون و امثال اين‌ها دارد. ولي اين جمله «بل مطلق إدماء الفم» را آورده‌اند تا بگویند: دندان کشيدن خصوصيت ندارد و براي این‌که دهان خوني مي‌شود، مکروه و لذا نمي‌توان گفت مکروه اصطلاحي است، بلکه بالاخره روزه‌ی دندان کشيده، غير از دندان نکشيده است؛ يعني أقل ثوابا است.

لذا بگوييم: ايشان «مطلق إدماء الفم» را از «قلع الضرس» فهميده‌اند. اگر دندان بکشد، مکروه است، بلکه مطلقِ جراحي دهان و يا جراحي فک مثل دندان کشيدن است. الان خود مرحوم سيد از «قلع الضرس» رفته‌اند روي «ادماء الفم». مثلاً دندان مي‌کشد و خون مي‌آيد و يا مي‌داند اگر خلال بزند، دردهان خون مي‌آيد، اين‌ها همه براي روايتي است که مي‌گويد «قلع ضرس»[7] و اما کسي جرأت داشته باشد و بگويد: اصلاً قلع الضرس خصوصيت ندارد و اين ده موردي که خوانديم، هيچ‌کدام کراهت اصطلاحي نيست و همه اين‌ها به خاطر اين است که روزه‌دار به واسطه‌ی اين چيزها از روزه منصرف مي‌شود و چون از روزه منصرف مي‌شود، حضور قلبي که بايد در روزه باشد، نيست و روزه به واسطه‌ی اين کاري که انجام داده است، أقل ثواباً مي‌شود.

«الحادي عشر : السواك بالعود الرطب.»

اين را ديروز هم فرمودند، اما ديروز قيد آوردند و فرمودند: مسواک اگر تر باشد و وارد دهان کند، بايد آبش را بيرون بريزد، مگر این‌که استهلاک شده باشد. در اينجا مطلقا فرموده‌اند: «السواک بالعود الرطب» مکروه است. نمي‌دانم چرا از اين ده پانزده مورد که در اينجا آوردند، سه چهار موردش را ديروز راجع به مباحات گفتند و امروز از مکروهات شمرده‌اند!

«الثاني عشر : المضمضة عبثا، وكذا إدخال شيء آخر في الفم لا لغرض صحيح»؛ مضمضه اگر براي وضو باشد، بوری نیست، اما اگر عبث باشد، مکروه است.

ما مي‌گوييم: مضمضه من حيث هي هي مکروه نيست، اما چون توجه انسان را از روزه کم مي‌کند و روزه دار بايد تشنه باشد و الم تشنگي را بچشد، ولی اين مضمضه عطش راکم مي‌کند و لذا ثواب روزه را کم مي‌کند و مکروه مي‌شود. ظاهراً عرض من خوب است.

اين‌ها چيزي نيست. آنچه مشکل است و انسان حسابي در آن لنگ است، شعر خواندن در حال روزه است. شعر خواندن در شب جمعه،‌ شعر خواندن در روز جمعه چطور است؟

رواياتي داريم که مطلق و خيلي داغ مي‌گويد: شب جمعه، روز جمعه، در حال روزه بودن و در مسجد شعر نخوانيد.[8] لذا در ميان فقها مشهور شده که مي‌گويند: «ولو کان حقّا» نباید خواند، روايت هم داريم.

مرحوم سيد[9] و مرحوم صاحب جواهر[10] (رضوان‌الله‌تعالي‌عليهما) نتوانسته‌اند اين حرف را قبول کنند. مرحوم محقق قمی، صاحب مفاتيح در آخر مفاتيح، ارجوزه‌ی مرحوم اُزری را نقل مي‌کند و مي‌گويد: صاحب جواهر گفته است: من حاضرم ثواب جواهرم را به ازری بدهم و او ثواب آن ارجوزه را به من بدهد.[11] و اگر به راستي شعری درباره‌ی ولايت باشد، خیلی ارزشمند است. بعضي اوقات شعری درباره‌ی ولايت گفته شده که يک مصرع آن، يک صفحه، بلکه يک کتاب معنا دارد. يا شعر درباره‌ی مراثي که معمولاً اگر بخواهي در روضه‌خواني از مردم گريه بگيري، نمي‌توان صاف روضه خواند، بلکه آواز و شعري مي‌خواهد و اشعار است که دل را مي‌سوزاند.

لذا راجع به شعر مشتمل بر معاني خيلي بالا- که به راستي بعضي اوقات مي‌بينيم يک شعر يا يک ارجوزه به يک دنيا ارزش دارد- اگر بگوييم: اين‌ها اشکال ندارد، پس «ولو کان حقا» يعني چه؟ و اگر بگوييم: اشکال دارد، چطور ملتزم شويم به این‌که اگر کسی شب جمعه‌ای هفت هشت بیت شعر درباره‌ی ولايت بخواند، کار مکروهي انجام داده است؟

وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد



[1]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج10، ص165، ابواب ما یمسک عنه الصائم، باب11، ح12، شماره13131، ط آل البیت

[2]. العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص587 ط ج

[3]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج10، ص74، ابواب ما یمسک عنه الصائم، باب25، ح2، شماره12863، ط آل البیت

[4]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج10، ص37، ابواب ما یمسک عنه الصائم، باب3، ح5، شماره12770، ط آل البیت

[5]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج10، ص165، ابواب ما یمسک عنه الصائم، باب11، ح12، شماره13131، ط آل البیت

[6]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج12، ص282، ابواب احکام العِشْرة فی السفر و الحضر، باب152، ح13، شماره16313، ط آل البیت

[7]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج10، ص78، ابواب ما یمسک عنه الصائم، باب26، ح3، شماره12876، ط آل البیت

[8]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج10، ص169، ابواب ما یمسک عنه الصائم، باب13، ح1، شماره13137، ط آل البیت

[9]. العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص589 ط ج

[10]. جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج41، ص50

[11]. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص638، ط پیام عدالت