عنوان: قرآن کتاب اخلاق عملی
شرح:

قبل از اینکه وارد بحث بشوم از حضرت آیت الله آقای طباطبایی امام جمعه محترم امام جمعه عزیزمان تشکر می کنم در جلسه هستند و چیزی که خود ایشان همه ما باید بدانیم وجود ایشان نعمت بزرگی است در آستان اصفهان مخصوصاً در اصفهان «الحمد الله» مردم از دست ایشان راضی هستند «الحمد الله» روحانیت چه حوزه و چه مسجدی ها ائمه جماعات از ایشان راضی هستند «الحمد الله» ملای متدینی است مهم تر از این ملای باجربزه و عاقلی است من اینها که به شما عزیزان می‌گویم به مقام معظم رهبری هم گفته ام و «الحمد الله» این نعمت برای اصفهان هست و همه مان باید این نعمت را غنیمت بداریم بله از شما مردم هم تشکر می کنم از خانمها از آقایان که قدر این نعمت را داشته اند و امیدوارم که بهتر از این بدانند خدا را قسمش می دهم به حق مادرشان زهرا(س) توفیق خدمت به این نظام عزیر را که ایشان دارند بیش از این به ایشان عنایت کند (الهی آمین) و خدا را قسم می دهم به حق حضرت زهرا(س) به مردم که نعمت این انقلاب را می دانند بیش از این بدانند انشاءالله (الهی آمین) فصل پنجم بحث ما درباره این امر مهمی بود و آن امر این بود که قرآن کتاب اخلاق است پیغمبر اکرم(ص) هم معلم اخلاقند ائمه طاهرین (علیهم السلام) هم معلم اخلاقند به عبارت دیگر از نظر قرآن پیغمبر اکرم یک معلم آموزشی یک معلم تربیتی است قرآن اش هم چنین است یک کتاب آموزشی یک کتاب تربیتی اما توجه به این مطلب لازم است که اخلاق قرآن تدریس پیغمبر اکرم اخلاق نظری تدریس نظری نیست بلکه اخلاق عملی و کتاب عملی که دیروز معنا می کردم ایصال الی المطلوب است اگر کسی زیر پرچم اسلام باشد اگر کسی زیر پرچم قرآن و پیغمبر اکرم باشد به قول قرآن می رسد به آنجا که دیگر شیطان روی او کاربرد ندارد «انهو لیس لهو سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم بتوکلون» «انما سلطانه علی الذین یقولون» چیزی که دیروز عنوان شد و ناقص ماند و بنا بود در این فصل پنجم امروز درباره اش صحبت کنم این بود که قرآن شریف ضمانت اجرا دارد برای اخلاقش و ضمانت اجرا را ایمان به معاد قرار داده است لذا در مکه که پیغمبر اکرم پایه ریزی می کردند برای اسلام عزیر معمولاً آیات مربوط به معاد نازل شده است اما معادی که انسانها باور کنند به عبارت دیگر علمی دانستنی، نه، قلبی و رسوخی باور کردنی در این باره دیروز صحبت کردم و فهمیدم که این ضمانت اجرا خیلی بالاست و اگر در میان مسلمانها پیدا بشود خود به خود صفات رذیله رخت برمی بندد. خود به خود گناه از جامعه برداشته می‌شود و بالاخره آن جلمه ای که درباره حضرت ولی عصر((عج الله تعالي فرجه شريف)) است «بهی یمله...» جامه عمل می پوشد اما نکته مهمتر از این نکته این بود که اسلام قرآن روایات اهل بیت به یک امر مهمی راجع به معاد اشاره می‌کند بلکه در آیاتی تصریح می‌کند و آن این است که معاد از اعمال ما درست می‌شود یکی از مراتب اعمال ماست که دیروز می گفتم این اعمال ما مراتب دارد یک مرتبه سعادت شقاوت در همین دنیا یک مرتبه تجسم عمل به این معنا که اعمال ما برای ما بهشت درست می‌کند اعمال ما برای ما جهنم درست می‌کند «ذلک بما قدم ایدیکم» درباره این دو مطلب دیروز صحبت کردم و بنا شد امروز راجع به مرتبه سوم عمل صحبت شود که امری است فوق العاده مهم از مختصات قرآن و شاگردهای قرآن قبلاً نبوده است در فلسفه یونان در علم و عرفان قبل از اسلام این نکته نبوده است و از مختصات قرآن شریف است و آن این است که به قول صدرالمتعلخین اعمال ما برای ما هویت درست می‌کند مرحوم صدرالمتعلحین در اسوال یک بحث مهمی در تناسخ دارد ایشان می فرمایند از نظر اسلام تناسخ غلط است به این معنا که روح انسان وقتیک ه بمیرد منتقل شود به حیوانی منتقل شود به انسان دیگری این محال است از نظر فلسفه محال است فعل به قوه برگشت است از نظر اسلام از نظر قرآن از نظر روایات هم محال است تناسخ نداریم اما ایشان میفرمایند یک تناسخ خاصی یک تناسخ لطیفی از قرآن و روایات اهل بیت استفاده می‌شود و آن این است که اعمال ما در هویت ساختن ما تأثیر بسزا دارد اگر اعمال ما خوب باشد رابطه با خدا، نماز، نماز شب، روزه، خمس دادن، مکه رفتن مخصوصاً خدمت به خلق خدا این اعمال ما برای ما هویت می‌سازد یعنی ما را در انسانیت شکوفا می‌کند به اندازه ای که وقتی وارد صف محشر می‌شود درخشندگی او اطراف خودش را نورانی می‌کند بعضی اوقات انسان کاملی است وقتی وارد صف محشر شد صف محشر را همه همه نورانی می‌کند یک ماه شب چهارده با یک درخشندگی خاصی با یک زیبایی خاصی وارد محشر می‌شود که در سوره منافقین راجع به همین که صدرالمتعلحین می گوید قرآن متعرض است اینکه منافقین به دنبال مؤمنین می گویند صبر بکنید ما از نور شما استفاده بکنیم خطاب می‌شود مؤمنین یا خدا به منافقین «قلبه جعلوا...» اگر نور می‌خواهید اینجا دیگر نمی‌شود از نور دیگر هم نمی‌توانید استفاده کنید باید برگردید به دنیا نور را آنجا باید استفاده کنید هویت نورانی ذات انسان نور بدهد ما هی باشد و وارد صف محشر بشود باید در دنیا اعمال خوب انجام بدهد هویت او یک انسان کامل هویت او یک انسان در انسانیت شکوفا این اگر اعمال خوب باشد اما اگر اعمال بد شد اگر اعمال با انسانیت با آدمیت سازگار نشد آن اعمال هم اثر می گذارد روی هویت انسان کم کم انسانیت را از انسان می‌گیرد و به تناسب آن اعمال یک هویت دیگری به انسان می‌دهد مثلاً آدم پول پرست آدم رباخوار آدم رشوه بگیر آدم مال مردم خور این اعمالش هی تأثیر می گذارد تأثیر می گذارد کم کم او را به صورت خوکی درمی آورد این به حسب ظاهر انسان است اما به حسب باطن به حسب هویت یک خوکی بیش نسبت و وقتی که چشمها خیره شد تیزبین شد «و کشفنا...» دم مرگ به آن طرف همه همه انسانها چشمها بصیرت دارند چشم باطن دید دارند گوش باطن شنو دارنده بالاخره باطنها رو می افتد چشمها آن باطن را می بیند گوشها آن حقیقت آن باطن را می شنود و این به صورت خوکی وارد محشر می‌شود خودش می بنید خوک است مردم می بینند خوک است اما در حالیک ه خوک است می شناسد او را که فلانی است که در دنیا زندگی می کرد آن کسانی که ظلم به دیگران می‌کنند آن کسانی که به واسطه قدرتشان ظلم به دیگران می‌کنند این ظلمها روز به روز کم کم تأثیر می گذارد روی هویت این و این را به یک صورت سگی درمی آورد الآن سگ است آن کسانی که چشم بصیرت دارند اگر بخواهند هویت را ببینند می بینند سگی است اما در روز قیامت که چشمها همه تیزبین است خودش می بیند به صورت سگی و دیگران هم می بینند به صورت سگی چرا سگ شده است اعمال بدش ظلمها اجحافها زخم زبانها غیبتها تهمتها شایعه ها هی مرتب این تجاوزها جمع می‌شود و روی هویت این اثر می گذارد این را از صورت انسان به صورت دیگری به صورت حیوان دیگری درست می‌کند و به قول صدرالمتعلحین بعضی اوقات روایت هم داریم در روایت داریم بعضی افراد وارد صف محشر می‌شوند از هر خوکی از هر میمونی زشت تر و رسواتر به این می گوییم تجسم عمل به معنای تغییر هویت تجسم عمل دو قسم است یک قسمت آنکه دیروز درباره اش صحبت کردم که در روایات زیاد آمده اعمال ما به تناسب صورت بندی می وشد و این با ماست تا روز قیامت «یوم تجد...» این یک صورت تجسم عمل که معمولاً محدثین نظیر علامه مجلسی نظیر صدوق و امثال این دو بزرگوار که درباره تجسم عمل صحبت کردند این معنا را صحبت کردند معنایی که دیروز درباره اش صحبت نکردم اما شاگردهای قرآن نظیر صدرالمتعلحین ها نظیر حاجی سبزواری ها نظیر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) نظیر استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی در المیزان اینها تجسم عمل را به این معنا که الآن کردم مجسم کردند و نه اینکه آن اول را آن دوم را آن حرف دیروز را قبول نداشته ابشند می گویند تجسم عمل دو قسم است یک قسمت این اعمال ما صورت بندی می‌شود با ماست (همیشه این سخنهای چو مار و کژدم است/ مار و کژدم می‌شود گیرد دمت) در قبر و قیامت در جهنم علامه مجلسی روی این پافشاری دارد چنانچه صدرالمتعلحین روی آن تجسمی که اعمال ما اثر می گذارد روی هویت ما و هویت ما را از صورت انسانی مبدل می‌کند به صورت حیوان تا ببینیم اعمال زشت او چیشت به تناسب آن اعمال صورت بسته می‌شود و انصافاً احتمالش تکان دهنده است احتمالش کمرشکن است اگر راستی از نظر قرآن و روایت و فلسفه نتوانیم درستش بکنیم اما هیمن که احتمال داده می‌شود این احتمال باید یک نیروی کنترل کننده خوبی برای همه ما باشد در حالی که روایات در این باره فراوان است در حالی که قرآن در این باره دلالتش بسیار عالی است در ذیل این آیه شریفه که قرآن می فرماید مردم وارد صف محشر می‌شوند فوج فوج راوی می گوید من پشت سر پیغمبر اکرم سوار بودم روایت را مرحوم طبرسی در مجمع البیان نقل می‌کنند از پیغمبر اکرم سؤال کردم یا رسول الله معنای این آیه چیست پیغمبر ناراحت شدند خیلی بعد فرمودند که در روز قیامت این جور نیست که همه به صورت انسان وارد صف محشر شوند به صورت مختلف بعد پیغمبر اکرم فرمودند به 10فوج به 10 صورت وارد صف محشر می‌شوند بعضی به صورت سگ بعضی به صورت خوک بعضی به صورت پلنگ بعضی به صورت مورچه روایت مفصل است یک یک هم پیغمبر اکرم می فرماید که کی به صورت سگ کی به صورت مورچه کی به صورت پلنگ و روایت، روایت ارزنده ای است و نظیرش تک تک در روایات ما فراوان است اگر جمع بشود شاید کتابی بشود آن روایت مشهور را همه شنیدید که روای می گوید ما با امام صادق(س) طواف می کردیم طوافمان تمام شد در مطاف امام صادق نشسته بودند تماشا می کردند مطافرا طواف کننده ها را من به آقا گفتم یابن رسول الله امسال چقدر حاجی فراوان است مسجد الحرام پر است مطاف پر است امام صادق یک تبسمی کردند فرمودند که «ما اکثر...» فرمودند سر و صدا خیلی است اما حاجی کم است می گوید نفهمیدم مراد امام صادق را، امام صادق چشم بصیرت به من دادند فرمودند: از درزهای انگشتان من نگاه بکن و دست مبارک را رو به مطاف کردند می گوید از درز انگشتان نگاه کردم دیدم یک مشت حیوان دارند طواف می‌کنند سگ هست میمون هست پلنگ هست مار هست عقرب هست در میانشان یک آدمهایی هستند که طواف می‌کنند فهمیدم امام صادق چه می گویند می فرمایند: «ما اکثر...» معلوم است باید هم چنین باشد این افرادی که با مال مردم با آن زدوبندهای کثیف آن رباخواری ها رشوه خواری ها خمس ندادن ها پول مردم خوردنها مکه می رود این نمی‌تواند به صورت یک انسان و حاجی باشد آن خانمی که رسیده به اینجا که حرمین شرفین را گندانده است و آنها گله می‌کنند که ایرانی ها چرا بدحجاب شدند چرا بی حجاب شدند این خانم نمی‌تواند به صورت یک حاج خانم آنجا طواف بکند به صورت یک میمونی بیش نیست این وضع خانمها در مکه این دو سه ساله مرا خیلی آزرده خاطر کرده است قطعاً دیگران هم این آزرده خاطر را دارند رسیده به آنجا چادر رفته است من نمی دانم این خانمها از چادر چه بدی دیده اند که چادر را رها کرده اند و لباس غربی را پسندیده اند این چادر احترام دارد به قول قرآن علامت شخصیت برای یک خانم است حالا در وطنش که چادر ندارد کم کم رسیده به این جا که در مکه و مدینه بنام عمره رفته به نام حج رفته آنجا هم چادر ندارد کم کم دیگر که دیدم اصلاً آن روسری را هم در فرودگاه ندارد آن روسری را هم در فرودگاه جده ندارد یکی از روحانیون رفته بود نهی از منکر کرده بود فایده ای نکرده بود و بالاخره هرچه خواستند این دختر او این خانمهای بی حجاب را اقلاً یک روسری روی سر اینها بیاندازند نشد و این خیلی بده انصافاً گله هم کردند مدینه گله کردند که این خانمهای ایرانی می‌خواهند بعضی شان نفوذی باشند لااوبالی نیست نفوذی است می‌خواهد اینجا را خراک کرده مدینه را هم خراب بکند معلومه این خانم نمی‌تواند بصورت یک آدم به صورت یک حاجی اونجا طواف بکند معلوم است به چه صورتها درمی آید چشم بصیرت می‌خواهد اگر چشم بصیرت باشد و بخواهد ببیند می بیند که این خانم به چه وضعی است در خیبان خیال نکنید که الآن وضع نکبت بار ما در خیابانها که کم کم سرایت کرده به بازار مدینه. بازار مکه کمکم سرایت کرده به خود مکه به طواف کم کم سرایت کرده به حرم مطهر حضرت رسول یعنی می رود بدون چادر بعد هم می گوید چه اشکال دارد کجایش اشکال دارند قبول نمی‌کند بلکه می گه چرا به من اعتراض می‌کنید که چنین است و این را باید همه فکری برای آن بکنید من از این قضیه خیلی ناراحتم. (پایان طرف اول)

(طرف دوم) رئیس کاروان باید جدی کار کند بی تفاوت و بالاخره همه همه مسئول و این ننگ حتما باید برداشته شود همه اش را نگویید ما شما بگویید من من باید این کار را بکنم شما با این همه بی تفاوتی همه اش را گردن ما می گذارید و این درست نیست ما به هر اندازه که باید بگوییم می گوییم در هر اندازه که باید کار کنیم کرده ایم می کنیم اما به قول عوام یک دست صدا ندارد خود مردم باید این نقص را این عیب را بردارند من از دو چیز خیلی ناراحتم برای خانمها یکی نمی دانم چرا این چادر دموده شده است چرا باید در میان خانمها چادر ارزش نداشته باشد در حالی که قرآن می فرماید علامت شخصیت تو این چادر است در حالی که این لباس خصلت زهرا(س) است این لباس زنهای مسلمان زنهای شیعه، چرا با این چادر در ایران ما در جمهوری اسلامی بی ارزش باشد من خیلی رنج می برم نمی دانم خانمها چه فکری می‌کنند که این چادر ضد ارزش شده در میان خانمها هرچه به قول خودشان روشن فکرتر این چادر ارزشش کمتر یک ناراحتی مهم راجع به امر دوم که تازه پیدا شده که این خانم این دختر خانم به عنوان عمره به عنوان حج می رود آنجا لااوبالی گریش گل می‌کند بد حجابی و بی حجابیش گل می‌کند دیگر هرچه بتواند آنجا کرده و می‌کند چرا باید چنین باشد و باید همه جلو این امر دوم را حتماً بگیریم برای اینکه مربوط به جمهوری اسلامی می‌شود اهل مدینه مخصوصاً نمی‌خواهند چنین باشد بد می گویند نیست سر ما در روی ما بعضی از آقایان بعضی از خانمها آمده اند پیش من می گویند که اهل مدینه ازا ین قضیه ناراحتند معلومه به قول صدرالمتعلحین اثر می گذارد و کم کم می رسد به آنجا که اصلاً انسانیتش را از دست می‌دهد قرآن راجع به این امر خیلی پافشاری دارد «هنالک...» در روز قیامت «یوم تبلئه السرائره باطنها» روی می افتد معنای این آیه چیه؟ استاد بزرگوار ما حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) هر وقتی که می خواستند این جمله «و ما کنا...» را د اصول معنا بکنند ایشان آیات قبلش را می خواندند و می فرمودند این آیات تجسم عمل دارد به همان معنا که صدرالمتعلحین گفته است به همان معنا که در روایات ما فراوان آمده است «کل انسان...» هر انسانی در روز قیامت شانس او به گردش اش است و خطاب می‌شود که همین برای تو بس است خودت می فهمی آیا بهشتی هستی یا جهنمی مفسرین معنا کردند یعنی نامه عملش «کل انسان...» یعنی نامه عملش اما حضرت امام گفته نه ظهور آید این است می آید صف محشر به صورت انسان می فهمد بهشتی است زیر لوای حمد است و آنجا از دست امیرالمؤمنین سیراب می‌شود تا بهشت برود می آید صف محشر بصورت یک سگ می فهمد جهنمی است باید برود جهنم آنجا بسوزد اگر شعیه باشد تا کم کم این هویت عوض بشود آن هویت زیرین آن فطرت رو بیافتد پاک بشود بهشتی بشود اما هزارها سال باید در جهنم بسوزد که این آلودگی ها پاک بشود اگر هم شیعه نباشد که هیچ و نحشرهم برای آدمهای لجوج برای آدمهای معاند برای آدمهایی که هرچه بهشان می گویند بدتر می‌کنند «و نحشرهم یوم...» قرآن می گوید بعضی ها می آید صف محشر وارونه، سرشان روی زمین پاهاشان بالا اینها هم کورند هم کرند هم گنگ کی این جوری می آید آدم عنود آدم لجوج آنکه هرچه بهش می گویند بابا این چادر چیز خوبیه نکن این جور لجاجت می‌کند هرچه می گویند بابا این وضع تو برای هویت تو شخصیت تو برای شخصیت خانمها ضرر داره نکن این طور کم کم می رسد آنجا برای عفتت ضرر دارد برای عاقبتت ضرر داد بیچاره ات می‌کند بدبختت می‌کند اختلاط بین پسر و دختر به جاهای بد می رسد نکن لجاجت می‌کند قرآن می فرماید این می آید صف محشر وارونه اینجا لجوج آنجا لجوج حتی قرآن می فرماید این آدمها همینطور که اینجا لجاجت می‌کنند با روحانیت لجاجت می‌کنند با دین در روز قیامت هم لجاجت می‌کند با خدا دیگر آنجا که پرده ها عقب رفته دیگر آنجا که با خدا هم می‌تواند حرف بزند امام همان که با خدا می‌تواند حرف بزند همان که خدا دارد با او حرف می زند چون در این دنیا لجوج بوده است دروغگو بوده است منافق بوده است آنجا هم در مقابل خدا هم منافق است هم لجوج است هم پرو، قرآن می فرماید «یوم یبعتهم...» می فرماید میآید صف محشر بنا می‌کند با خدا لجاجت کند می گوید خدا یا به حق خودت قسم تو اشتباه می کنی من بهشتی هستم خدایا می خواهی مرا جهنم ببری بیجا می خواهی جهنم ببری ظلم است من آدم خوبی هستم قرآن می فرماید بین چقدر دروغگو همین طور که در دنیا به شما دروغ می گفت منافق گری می کرد لجاجت می کرد حالا هم در روز قیامت چنین است صدرالمتعلحین می گوید این معنایش همین است که هویت این شده هویت نفاق شده هویت لجاج شده به این جور که در اینجا لجاجت می‌کند آنجا با خدا لجاجت می‌کند در اینجا نفاق است در آنجا نفاق است و بالاخره در اینجا بدبختی و نکبت است در آنجا همان نکبت و بدبختی وقتی که انسانها چنین شدند در این دنیا در خطبه ... امیرالمؤمنین یک جمله ای نقل می‌کند می فرمایند که از پیغمبر اکرم خواستم این که درخت دو قسم بشود یک قسمت بیاید جلو و شهادت بدهد به رسالت پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین می فرماید درخت آمد جلو و شهادت داد به رسالت پیغمبر خواستند آن نصف دوم هم بیاید آن نصف دوم هم آمد شهادت داد به رسالت پیغمبر امیرالمؤمنین(س) می فرمایند شاخه های درخت روی شانه من بود روی شانه پیغمبر بود روی شانه آنها بود درخت رفت سر جایش رتف یک نفر که مسلمان نشد، نشد بلکه گفتند عجب سحری عجب جادویی الآن نظیرش را زیاد داریم دیروز هم نظریش را زیاد داشتیم قرآن چیزی نیست که کسی زیر بارش نرود اگر نمی رود لجاجت است در صدر اسلام معجزه پیغمبر اکرم خیلی بالا بود همین قرآنی که این مدت یک مقداری درباره اش صحبت کردم خود پیغمبر اکرم سر تا پا معجزه بودند چیزی نبود که جاذبه پیغمبر کسی را نگیرد اما معلومه وقتی چدن شد عایق داشت دیگر جاذبه پیغمبر نمی‌تواند او را بگیرد دیگر معجزه قرآن و پیغمبر نمی‌تواند روی او کارگر بشود وقتی که دختر لجوج شد به جای اینکه حرف  بشنود مسخره می‌کند وقتی انسان لجوج و پول پرست شد به جای اینکه حرف بشنود اصلاً زیر پل همه چی می زند اصلاً خمس کیه خمس را آخوندها گفتند بی خود گفتند به جای اینکه خمس بدهد لجاجت می رسد به اینجا منکر خمس می‌شود می رسد به آنجا که حجاب را مراعات نمی‌کند بلکه منکر حجاب می شه می گوید حجاب کی گفته است اصلاً در قرآن حجابی نیست در حالی که 13 تا آیه در قرآن راجع به حجاف است داغ صحبت کرده اما نفهمیش نه لجاجتش می گوید اصلاً حجاب از قرآن نیست این تجسم عمل به این معنا عجیب است الآن هم است آن کسانی که چشم بصیرت داشته باشد می‌توانند ببینند این آدم است یا نه می‌توانند چه خبرهاست و قرآن در آیات فراوانی متعرض این نکته است در قرآن یک آرمانی هست که مفسرین معنا کرده اند که قرآن فحش داده «اولئک کلانعام بل هم ازل» مفسرین می گویند خدا به آدمهای لجوج به آدم های زیر بار نرو به آدمهایی که دل آنها باور نمی‌تواند بکند گفته است این الاغ است بدتر از الاغ یا در سوره جمعه همین رو می فرماید «مثل الذین هم...» آن عالمی که عمل ندارد آن عالمی که شوره شده است از برای همین آدم های ضد انقلاب و می گویند این عالمه چرا چنین است عالم بی عمل مثل یک الاغ است که یک بار کتاب بار او باشد و می گویند این فحش است خدا فحش داده به این عالم بی عمل یا راجع به بلعم با او را قرآن می گوید «مثلهو...» عالم پوست پرست عالم ریاست طلب مثل سگ هار است اگر بهش حمله کنند حمله می‌کند اگر هم بهش حمله نکنند گزندگی و بدبختی و ضررش را دارد اما من خیال می کنم اینها انشا نیست فحش نیست اینها اخباراست یعنی قرآن می فرماید که آن کسانی که گناه رو گناه هویت اینها را تغییر داده است «اولئک کل انعام بل...» اینها الاغند از الاغ هم پست تر یعنی وقتی که نگاه به هویتشان بکنند می بینند الاغند آن عالم بی عمل وقتی که به هویت او نگاه بکنند می بینند یک الاغی است یک بار کتاب بارش است در روز قیامت اینجوری صف محشر می آید آن عالمی که مفسر برای اسلام است آن عالمی که مردم را از راه بیراهه می‌کند این مثل یک سگ است سگ هار زبانش در آمده له له کن در این دنیا آنهایی که چشم بصیرت دارد می بینند یک سگ است عالم نیست در روز قیامت پرده ها که عقب می رود می بینند این عالم پول پرست ریاست طلب مفسر برای مردم به صورت سگی آمده است یک سگی است من خیال می کنم این آیات اخباراست نه انشاء از یک واقعیت دارد خبر می‌دهد «و علی کل حال» بحث امروز ما یک بحث فلسفی مسلم در حکمت متعالیه بحث امروز ما یک بحثی که به اندازه ای روایت رویش است و لا روایات ضعیف باش اما به نحوه ........ معنوی بحث امروز ما به اندازه ای آیات رویش هست که دیگرقبال تشکیف و روی این بحث تقاضا دارم یک مقدار فکر کنید یک مقدار هم در خانه تان پیاده کنید برای این دخترها برای این پسرها بگویید مسلم تأثیر دارد حرف تأثیر دارد آی پدر و مادرها بی تفاوت نباشید آی جامعه بی تفاوت نباشید یک شبی شبهای قدر به شما می گفتم که دو چیز موجب بلا می‌شود آن هم بلاهای بزرگ بزرگ یکی گناه علنی یکی هم بی تفاوتی آنها که گناه علنی می‌کنند بلا می آورند آنها هم که بی تفاوتند بلا می آورند و خدا نکند این بلا دست و پا پیچ جامعه بشود به جاهای بدبدی بر سر خدا را قسم می دهم به حق امام حسین(ع) که این مصیبتها این مجالس عزا این گونه برای خاموش کردن این آتشها خیلی مؤثرند اگر هم تأثیر نهی از منکر و امر به معروف نداشته باشد اما آبی است که روی این بلاها ریخته می‌شود زیاد هم دیده شده که یک جلبه ابی عبدالله حسین یک آتشی که بنا بوده شهر را آتش بزند آن جلبه آبی شده است روی آن آتش خدا را حق امام حسین قسمش می دهیم که همه ما را از خواب غفلت بیدار کند آقا امام حسین خیلی دلشان می خواست در روز عاشورا یک کاری بکنند اما نشد به اصحاب هم می گفتند که تبلیغ کنند خود امام حسین(ع) هم خیلی تبلیغ کردند اما نشد. نشد چرا خود امام حسین چرایش را به زینب می گوید آقا امام حسین بعد از آنکه دیگر هیچ کس را نداشتند حتی بچه شیرخوار را هم در راه خدا برای خاطراینکه اینها بیدار بشوند بچه شیرخوار را هم دادند اما نشد در مقابل می خوانیم دیگر در آخر کار با عمامه باشند با عبا با لباس بزم آمدند میدان آمدند میدان و معجزه هم کردند با تصرف ولایی همه را ساکت کردند حتی زنگها از کار افتاد خطبه خواند مثل ما منبری ها که اول خطبه می خوانیم بعد نصیحت می کنیم بعد روضه می خوانیم یک چنین روضه ای امام حسین وسط میدان خوانده اول خطبه خواندند آی مردم من پسر پیغمبرم من پسر فاطمه هستم من چه کردم من حلالی را حرام نکردم حرامی را حلال نکردم چرا خون مرا حلال می دانید آی مردم نکنید کشتن من بچه بازی نیست بدبخت می‌شوید شقاوتمند می‌شوید هنوز فرصت هست بیایید برگردید تصرف ولایی را برداشته ببینند که تأثیر دارد یا نه دیدند هوچی بازی داد فریاد مسخره کردند آقا دو دفعه تصرف ولایی کردند دیگر نصیحت کردند. آی مردم دنیاپرستی انسان را بدبخت می‌کند «انما الدنیا...» این دنیا برایتان خیلی ضرر دارد این ریاستها برایتان خیلی ضرر دارد نکنید بد است بدبخت می‌شوید تصرف ولایی را برداشته ببینند چه خبر است دیدند نه باز هم هوچی بازی مسخره حتی به این جا که حسین کمتر حرف بزن کار را تمام بکن آقا در آخر کار براشان روضه خواندند ببینند با روضه می‌شود کار کرد گفتند که دو دفعه تصرف ولایی کردند فرمودند که مردم حالا که گوش به حرف من نمی‌دهید گوش بدهید به خیام حرم ببینید صدای العطش العطش از این بچه ها بلند است چرا چرا چنین می‌کنید تصرف ولایی را برداشتند ببینید که چه طور شده دیدند همان هوچی بازی مالک بن یونس جلو آمد چرا اینها اینطورند چرا حرفها تأثیر ندارد چرا چنین شد برگشت پشت خیام حرم زینبم تو بیا زن و بچه ام نیایند بچه ها نیایند این پیشانی سکته مرا ببینند زینب مظلومه آمد عزیزم مگر نگفتی چرا چنین است فرمودند برو یک دستمال بایور پیشانی ام را ببند یک دستمال آورد پیشانی را ببندد عزیزم مگر نرفتی برای تبلیغ گفت: چرا گفتم. حتی برایشان روضه خواندم اما نشد «استحفظ...» شکمهاشان از حرام پر شده شیطان برشان مسلط شده گناه روی گناه بدبختشان کرده دیگر حرفهای من تأثیر ندارد بعد هم درد و دل کرد با زینبش روضه خواند برای زینبش که او گریه کند گفت زینبم رفتم با آنها حرف زدم اما فایده ای که نکرد نکرد مالک بن یونس جلو آمد اول زخم زبان به من زد بعد از زخم زبان سنگی بر پیشانی ام را شکست.