عنوان: عترت/اثبات قرآن در مورد ولایت
شرح:

فصل ششم بحث ما یک بحث ارزنده ای هست و آن بحث این بود که قرآن به ما ولایت می‌دهد چنانچه ولایت هم به ما قرآن می‌دهد و یک مقداری در این صحبت کردم و بنا شد آیاتی که خیلی شفاف در ولایت هست خیلی ارزنده در ولایت است هر کدامش به دنیا و آنچه در دنیاست ارزش دارد صحبت کنم و چهار تا آیه از آن آیات را در روز قبل درباره اش صحبت کردم و بحث امروز ما درباره مباهله است و این آیه خیلی ارزنده است به طوری که در مواقع حساس ائمه طاهرین (علیهم السلام) و منجمله امیرالمؤمنین روی آن حساب می کردند تذکر به دشمن می دادند و بالاخره دلیل بر ولایتشان دلیل بر افضلیتشان می گرفتند آیه شریفه است «و من حاجک من بعد...» ترجمه آیه شریفه این است یا رسول الله حالایی که حجت اینها تمام شد زیر بار نرفتند بگو بیا مباهله کنیم نفرین به یکدیگر کنیم هر کدام حقیم دیگری مجاب به این معنا هلاک بکنیم پروردگار عالم آتشی نازل کند و آنکه ناحق است نابود شود بسوزد این قضبه شأن نزولش این است که علمای نصارای نجران آمدند پیش پیغمبر اکرم و با پیغمبر اکرم محاجه کردند معلوم است که نمی خواستند زیر بار بروند ظاهراً مجبور هم بودند این کار بشود شاید خود اهل نجران واداشته بودند اینها بیایند پیش پیغمبر اکرم و کار را یکسره کنند بالاخره هرچه پیغمبر اکرم گفتند اینها زیر بار نرفتند خوب معلوم است وقتی که کسی بخواهد لجاجت کند کاری ندارد به اینکه زیر بار نرود بگوید قانع نشدم دلیل ات درست نیست و هرچه طرف صدمه بکشد استدلال بکند او بگوید نه کار به اینجا رسید پیغمبر اکرم گفتند خوب حالا که زیر بار نمی روند مباهله می کنیم و آیه شریفه هم نازل شد یعنی بعد از آنکه اینها زیر بار نرفتند آیه نازل شد اینکه مباهله می کنیم و معنای مباهله این است که به یکدیگر نفرین کنیم هر که لجوج است نابود بشود هر کسی که زیر بار حق نمی رود در حالی که حق برایش اثبات شده او نابود بشود نمی دانم چه طوری بود علمای نجران قبول کردند این مباهله را ولی من خیال می کنم که اینها به حسب ظاهر قبول کردند و خیالم نمی کردند کار به اینجاها برسد قبول کردند مباهله کنند آیه شریفه این طور است که ما خودمان با خواصمان می آییم مباهله می کنیم از خواصی که در قرآن آمده می گوید ما می آییم با بچه هامان ما می آییم با زنهامان ما می آییم با آن کسانی که از خواص ما هستند مثل خود ما هستند می آییم و با هم مباهله می کنیم به یکدیگر نفرین می کنیم علمای نجران این را قبول کردند ولی من خیال می کنم این تظاهر بود نه واقعیت ولی این طور نبود که علمای نصران ندانند که پیغمبر اکرم پیغمبر است نه پیغمبر اکرم حق را اثبات کرده بودند اینها باور کرده بودند می دانستند که این پیغمبر همان پیغمبر خاتم است که در انجیل خرافی شان علاوه برآن انجیل واقعی شان هست اما تظاهر می کردند بالاخره روی این تظاهر هم پیغمبر اکرم کار کردند در روایات می خوانیم که اول بچه هاشان یعنی آل عبا را حسن و حسین و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین را زیر عبای وحی جمع کردند و آیه تطهیر نازل شد که دیروز می گفتم این آیه تطهیر چنین مرتبه نازل شده است و منجمله اینجا وقتی که پیغمبر اکرم می خواستند مباهله کنند می خواستند بروند نفرین کنند علیه نصرانیت علیه علمای نصارای نجران امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین را زیر آن عبا و همان حرفهایی که قبلاً می زدند درد و دلها که قبلاً با خدا می کردند تا آیه تطهیر نازل می شد همان در دلهام همان راز و نیازها با خدا شد خدایا تو می دانی اینها از خواص من هستند خدایا تو می دانی اینها مقرب درگاه تو هستند خدایا می خواهم بروم با علمای نصارای نجران مباهله کنم کسی را بهتر از اینها سراغ ندارم تو کمک کن تو یاری کن آیه «انما یرید الیه لیذهب...» نازل شد که شاید این دفعه سوم بیشتر باشد که این آیه نازل شد بعد پیغمبر اکرم حسن و حسین را دو دست آنها را گرفتند یک کدام به دست راست یک کدام به دست چپ زهرای مرضیه به دنبال پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین هم همراه این پنج تن آل عبا اینها آمدند آنجا که می‌خواهند مباهله کنند جایش مسجد بود و من در آن مسجد رفته بودم نماز در آن مسجد خوانده بودم و مسجد مباهله هم اسمش بود و این مسجد مباهله در مدینه این صعودی ها می خواستند خراب بکنند نمی شد زمینه نبود همه مساجد را به طرز عالی ساختند اما این مسجد یک مسجد خرابه ای بود و یک خیابان ها هم انداختند و این وسط دو تا خیابان واقع شده بود در شرف خرابی بود تا زمینه برای خرابیش پیدا بشود و شنیدم خراب شده زمینه پیدا شد و مسجد خدا را چون مسجد مباهله بود نساختند الآن تخریبش هم کردند الآن نابوده شده اینها جای نفرین پیغمبر اکرم به علمای نجران بود و تا پیغمبر اکرم و حضرت زهرا امیرالم امام حسن و امام حسین نشستند همین مسجد بیابان بود که نفرین کنند ناگهان عذاب الهی مقدماتش فراهم شد اما حالا چه شد نمی دانم ننوشته اند مثلاً طوفانهای شدید پیدا شد گرد و غبارها پیدا شد بالاخره آنچه در تاریخ سنی و شیعه هست اینکه آثار عذاب پیدا شد و این علمای نصرانیت ترسیدند به التماس افتادند که یا رسول الله ما زیر بار می رویم زیر پرچم شما هرچه بگویید می پذیریم اما مباهله نه که بالاخره لجاجت آنها ریاست طلبی آنها موجب شد مسلمان نشدند اما حاضر شدند جزیه بدهند و جزیه هم در قرآن آمده در فقه ما آمده که برای خاطر اینکه زیر پرچم اسلامند و اسلام آنها را محافظت می‌کند باید جریمه بشوند و چون نمی‌توانند آنها خمس بدهند چون خمس را مسلمان باید بدهد چون نمی‌توانند زکات بدهند به جای آن خمس و زکات به جای آن مالیات اسلام یک قراردادی با حکومت اسلامی می‌کنند و آن مالیات را می‌دهند یک احکام دیگر هم دارد که یکی از احکامش این است که اینها باید یک حال تواضعی در مقابل مسلمانها داشته باشند که در فقه ما آن حال تواضع آمده و باید هم یک علامتی در لباس آنها باشد شناخته شده باشند که این یهودی است و این نصرانی آن وقتها این طور هم بوده یعنی برای اینکه شناخته بشوند یک وصله ناهم رنگی به لباسشان بوده و تواضع خاصی در میان مسلمانها می کردند و آن جزیه آن مالیات مخصوص را هم به حکومت اسلامی می دادند خوب این قضیه علمای نصرانی نجران چیزی که از آیه استفاده می‌شود دو چیز است یک اینکه مقربتر از این پنج نفر در امت اسلامی نبوده است برای اینکه اگر مقربتر از این پنج نفر بود پیغمبر اکرم آنها را باید برده باشد برای مباهله پس معلوم می‌شود آن افرادی که مقرب درگاه خدا بودند و بالاتر از آنها هم نبوده این پنج نفرند و باید اینها معصوم باشند باید مستجاب الدعوه باشند باید پیش خدا یک تقرب خاصی داشته باشند و آیه تطهیر هم که قبلاً نازل شده و می گوید این پنج نفر طاهر مطهر همان عصمتی که دیروز معنا کردم و مقربتر از اینها در زمان پیغمبر اکرم در وقتی که مباهله رفت کسی نبود از آیه به خوبی این استفاده می‌شود زنی مقربتر از حضرت زهرا مردی مقربتر از امیرالمؤمنین و بچه ای مقربتر از امام حسن و امام حسین درآن زمان نبود لذا پیغمبر اکرم اینها را انتخاب کرد برای آن مباهله و اگر غیر از آن بود باید پیغمبر اکرم برده باشد و نبرد نه زنهای پیغمبر نه اصحاب خاص حتی مسلمان ابی ذر آنها هم لیاقت این کار را نداشتند در حالی که سلمان خیلی مقام دارد انصافاً خیلی مقامش بالاست ابی ذر بعد از سلمان خیلی مقام دارد مقداد بعد از این دو خیلی مقام دارد و بالاخره در زمان پیغمبر اکرم یک افراد خاصی که مقرب درگاه الهی بودند اما معلوم می‌شود از این آیه مباهله که تقرب سلمانها قطره از تقرب امیرالمؤمنین از دریای تقرب امیرالمؤمنین علی(ع) این یک استفاده که از آیه مباهله می کنیم یک استفاده دیگر این که از آیه مباهله می کنیم آن هم خیلی مهم است اینکه پروردگار عالم امیرالمؤمنین را نفس پیغمبر اکرم حساب کرده است یعنی هیچ تفاوتی بین پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین نیست جز اینکه او نبی است او وصی که در روایتی که سنی و شیعه نقل کرده اند مفهومش کرده اند مفهومش را همان روایتی است که پیغمبر اکرم بارها و بارها خطاب به امیرالمؤمنین «انت بمنزلۀ...» تو وصی من هستی ولا از نظر منزلت تو مثل من، من مصل تو و این آیه مباهله این عموم منزلت را به خوبی به ما می گوید برای اینکه به جای اینکه بگوید بچه ها دخترم و امیرالمؤمنین دامادم می فرماید که می آییم مباهله بچه هامان زنهامان و خودم خودمان این عموم منزلت به ما می گوید پیغمبر علی، علی پیغمبر از نظر فضیلت هیچ تقاوتی بین امیرالمؤمنین و بین پیغمبر اکرم نیست الا در نبوت او نبی است او وصی که دیروز اگر یادتان باشد می گفتم که اصلاً این چهارده معصوم چنین اند یک نفر یک تجلی از خدا یک تجلی ذاتی با همه اسماء و صفات حتی اسماء و صفات مستعسره آن تجلی یک نور به نام چهارده معصوم و آن یک نور 14 نور شد شعبه ها مختلف تا بالاخره 14 وجود اولش پیغمبر اکرم و آخرش مهدی روحی فدا... لذا آیه مباهله به ما می گوید که هیچ تفاوتی بین پیغمبر و حضرت زهرا، حضرت زهرا و امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسن و امام حسین و امام حسین تا برسد به مهدی روحی فدا نیست همه یک فضیلت از نظر شجاعت همه مثل هم از نظر قدرت مطلقه الهی همه مثل هم از نظر علم همه مثل هم همه شان علم مطلقی خدا و چونکه زن نمی‌تواند حکومت داشتهباشد ذاتش اقتضای این حرفها را ندارد حضرت زهرا امام نشده است و الا از نظر علم تفاوتی با امیرالمؤمنین داشته باشد تفاوتی با باباش پیغمبر اکرم داشته باشد نه همان علمی که پیغمبر دارد زهرا دارد همان قدرتی که پیغمبر اکرم دارد شوهرش امیرالمؤمنین دارد زهرا دارد همان فضائلی که برای پیغمبر اکرم است برای امام صادق است برای موسی بن جعفر است تا برسد برایم هدی روحی فدایی است تفاوت ندارد و از آیه مباهله این جمله به خوبی استفاده می‌شود برای شیعه خیلی افتخاراست انصافاً خیلی اگر ما از این گونه آیات راستی از خوشحالی بیهوش بشویم نه اصلاً بمیریم جا دارد راستی انسان یک امامی داشته باشد که قرآن بگوید این امام با پیغمبر هیچ تفاوت ندارد و آن تقربی که پیغمبر اکرم دارد ائمه طاهرین (علیهم السلام) همه شان دارند اگر قضیه معراج است و آن مقام قرب مال همه شان هست اگر همه قضیه علم است و شجاعت و قدرت برای همه شان هست بله یک امتیازی پیغمبر اکرم دارند امتیاز عرضی آن نبی است همه شان واسطه فیض اند در این عالم و در آیه شهادت می خوانیم پیغمبر اکرم عقل اول واسطه اول اینها یک امر عرضی است نبوت مقدم بر ولایت به این معنا که باید قرآن نازل بر پیغمبر بشود و اما علم قرآن را که پیغمبر اکرم دارد خوب دیروز آیه را خواندم امیرالمؤمنین علی(ع) همان علم را دارد شاهد است برای رسالت پیغمبر با آن علمش که دیروز گفتم یا مثلاً اگر امیرالمؤمنین علی(ع) یک امتیازی دارد امتیاز عرضی است خوب معلوم است چون پدر است چون پدر ائمه طاهرین است سر مستودعه است یک فضیلتی بر ائمه طاهرین دارد یا مثلاً امام حسین خوب امام حسین چون قضیه کربلا در زمان ایشان جلو آمده و بالاخره قضیه کربلا به دست ایشان که اگر قضیه کربلا نبود اسلام نابود بود ما نه تشیع الآن اسلام نداشتیم خوب امام حسین خیلی کار کرد این کار امام حسین(ع) یک فضیلتی بر امام حسین داده است اما حالا علمشان بیشتر از امام سجاد نمی دانم شجاعتشان قدرتشان بیشتر از امام دوم نه اینها نیست از نظر ذاتی هیچ تفاوتی ندارند اما یک امتیازهای عرضی برای اینها هست چنانچه در روایات می خوانیم افضل چهارده معصوم مهدی روحی فداه... که در روایات می خواهیم مثل ماه در میان ستاره ها در عرش الهی می درخشید خوب چرا برای اینکه مهدی است که عالم را گلسان می‌کند مهدی است که می آید و اسلام عزیز را سرتاسری می‌کند مهدی عزیز است که می آید عدالت اجتماعی اسلام را سرتاسری می‌کند ظلم را به طور کلی از جامعه برمی دارد یک زندگی منهای فقر منهای مرض منهای فساد اخلاقی و بالاخره یک زندگی صددرصد با نشاط به دنیا می‌دهد خوب معلوم است مهدی افضل می‌شود از همه اما این فضیلت عرضی است نه ذاتی و خلاصه حرف این است آیه مباهله به ما می گوید فرقی بین نبوت و امامت نیست فرقی بین پیغمبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا نیست از نظر فضیلت ذاتی و این آیه خیلی بالاست لذا این آیه به ما می گوید که حضرت زهرا اشرف از همه زنهای عالم امام حسن امام حسین افضل از همه جوانهای عالم سید اشباب اهل الجنۀ امیرالمؤمنین افضل از... (پایان طرف اول)

...ثقیفه نبی صاعده اولاً غدیرخم را فراموش کردند چه شد اگر بررسی کنیم برگشتش به این است که قرآن روی این نکته زیاد پافشاری دارد و آن اینکه اگر یک صفت رذیله ای بر دل انسان حکم فرما باشد این صفت رذیله نمی گذارد انسان رستگار بشود به قول قرآن دانسته به جهنم می رود نه ندانسته دانسته خدای نکرده یک کسی حسود باشد خوب وقتی حسود شد قرآن می فرماید این حسادت نمی گذارد این رستگار بشود و دانسته جهنمی می‌شود قرآن می فرماید اول قتلی که در این جهان واقع شد قابیل هابیل را کشت قابیل پسر پیغمبر خدا بود قرآن چرایش را هم می گوید و اینکه حسادتش گل کرد دو تا قربانی کردند از هابیل قبول شد از قابیل قبول نشد این لجش گرفت وای به این انسان اگر لج کند خوب با خدا نی توانست بجنگد با خدا چه بکند لذا رو کرد به قرآن است رو کرد به هابیل گفت هابیل تو را می کشم هابیل گفت چرا خوب من چه کردم اگر قبول نشد برای تو فسق تو بود «انما یتقبل الله...» نصیحتش هم کرد که بابا تقوا نداشتی چون تقوا نداشتی قربانی ات قبول نشد تقصیر خدا هم نیست ولی حالا بالاخره خدا قربانی ات را قبول نکرده به من چه خوب خیر می کشمت گفت مما که همچین کارها بلد نیستیم بکنیم و بالاخره می کشمت کشتش وقتی خواب بود یک سنگی زد به پیشانی هابیل، هابیل را کشت اینها قرآن است بعد هم بلد نبود دفنش بکند این مرده به دوشش از این بیابان به آن بیابان نمی دانست چه کار بکند باز خدا تفضل کرد یک کلاغی را فرستاد این کلاغ آمد در مقابلش و یک گودالی گردویش را در آن گودال گذاشت و خاک ریخت رویش این فهمید که چه طوری برادرش را دفن کند خوب این قضیه قابیل و هابیل اول قتلی که واقع شد حالا این قابیل نمی دانست این برادرش تقصیر ندارد می دانست این قابیل نمی دانست برادرش آدم منزه است آدم خوبی است از این جهت قربانی اش قبول شده و قابیل چون آدم بدی است فاسق است فاجر است خدا ازش قبول نمی‌کند می دانست پس چه طور می‌شود برادرش را بکشد وای به حسد وقتی حسادت گل کند می کشد دیگر نابودی کند وقتی حسادت گل کند دیگر به جاهای باریک باریکی می رسد مشهور است که الاغ سیاه وقتی لج کند این حاضر است خودش را بکشد برای اینکه ضرر به صاحبش بزند ما می بینیم در جامعه چنین است بعضی اوقات حسادت گل می‌کند حتی با مادرش حتی با دخترش ما سراغ داریم چه طلاقها واقع شد برای خاطر حسادت ریاست طلبی یک کسی من من داشته باشد ریاست طلب باشد هیچ فکر کردید که شیطان باآن علمش شیطان خیلی ملا بود خیلی حالا اینهایش را من نمی دانم اما حتی در روایات آمده در روایات ضعیف که پیغمبر اکرم به معراج در آسمان چهارم منبر شیطان را نشان پیغمبر دادند گفتند این برای ملائکه موعظه می کرد اما حالا بالاخره خیلی بالا بود از آن ملاها با خدا هم می توانست حرف بزند قرآن هفت هشت جا مکالمه های شیطان را نقل کرده خوب یک امتحان آمد جلو وامصیبتها انسان امتحان بیاید رفوزه بشود آدم را پروردگار عالم ساخت در قرآن می گوید به دست مبارکم آدم را ساختم وقتی گل او سرشته شد آدمکی شد قرآن می فرماید که از روحم در او دمیدم یعنی روح انسان به اندازه ای شرافت دارد که منصوب به خداست «فاذا ............ و...» روحم یعنی خیلی بالاست خوب روح در او دمیده شد، شد یک آدم، شد پیغمبر خدا خطاب شد که برای خاطر این روحم «فاذا سوتیه و...» این آدم خیلی مقرب است برای خاطر روحش به اندازه ای مقرب است که شما ملائکه باید به او سجده کنید قرآن می فرماید «فسجد الملائکه...» جبرییل با آن مقامش میکاییل و عزراییل و اسرافیل با آن مقام هایشان و حمله عرض با آن مقامهای بالا خیلی اینها مقام دارند اما همه اینها سجده کردند به این آدم آقا شیطان خیره خیره ایستاده بود نگاه می کرد خطاب شد آقا شیطان چرا سجده نکردی «و استکبرۀ...» آیا تکبر کردی تکبرت نگذاشت من من این من منی که بعضی اوقات چه مفاسدی به جلو می آورد گفت من من ات تکبرت نگذاشت یا راستی بهتر از این آدم هستی این در مقابل خدا یک مجادله کرد یعنی اگر انسان غوغا سالار شد دانسته در مقابل حق و حقیقت مجادله می‌کند مقالته می‌کند گفت که خدا من بهتر از این هستم «کنت من العالین» است من بهتر از این هستم چرا گفت برای اینکه من از آتش خلق شدم این از خاک خلق شده پروردگار عالم غضب کرد مقالته اش هم در قرآن نیامده که بابا مقاتله می‌کند من که نگفتم به جسمش گفتم به روحم خوب روحش که دیگر از آتش نیست روحش مچرد است روحش از طرف من است مخلوق من است این اگر تو از آتشی این اصلاً از من است مربوط به من است این مجادله ها چیه اما چونکه می دانست شیطان دارد مجادله می‌کند می‌خواهد خدا را مجاب کند لذا به خدا می گفت من بهتر از این هستم آن هم مقالته لذا پروردگار عالم هم غضب کرد فرمود که برو گمشو خوب حالا دست برداشت می توانست این شیطان ها می توانست دست بردارد بگوید خدایا غلط کردم آره من سجده نکردم خدایا الآن سجده می کنم خدایا غلط کردم ولم کن خدایا توبه ام را قبول کن حتماً خدا توبه اش را قبول می کرد اما مگر تکبرش می گذارد چندین جا همین آقا شیطان تشر زده به خدا خوب تشرش چی هست می گوید خدایا حالا که من رانده درگاه تو شدم من این نبی آدم را همه شان را نابود می کنم مگر آن وقتی که دسترسی بهشان نداشته باشم آن افرادی که دسترسی بهشان نداریم اینها مخلصینند اما غیرمخلصین را آنها که زیر پرچم تواند دسترسی بهشان ندارم والا آنها را هم نابود می کردم غیر از آنها همه شان را نابود می کنم «فبعزتک...» و هفت هشت جا در قرآن آمده که این شیطان تشر زد به خدا به جای اینکه توبه کند به جای اینکه بگوید خدایا غلط کردم اما تکبر نمی گذارد من من نمی گذارد تعصب نکنید چه طور شد دو ماه از قضیه غدیرخم تمام شد ناگهان ثقیفه بنی صاعده جلو آمد امیرالمؤمنین را عقب زدند تعجب نکنید برای اینکه قرآن این قصه که قرآن نمی‌خواهد بگوید قرآن می‌خواهد بگوید چرای این قضایا چه طور شد علمای نصارای نجران زیر بار نرفتند در حالی که می دانستند دیگر می دانستند حق آثار عذاب پیدا شد حالا به جای اینکه مسلمان بشوند گفتند نه مسلمان نمی شویم حاضریم خبره بدهیم حاضریم که ذلت دنیا و آخرت را بخریم اما نمی گوییم «اشهد ان لا اله الا الله» تعجب نکنید قضیه شیطان از همه این قضایا مهمتر است همه قضایا و هی مرتب شیطان در مقابل خدا می ایستد گاهی می گوید خدایا من لشگر هم زیاد دارم لشگر پیاده ام لشگر سواره ام یعنی پیاده نظام های آمریکا علماءشان غوغا سالارهایشان اینها همه من می آورم جلو و این بنی آدم را نابود می کنم خدایا از طرف راست می آیم یعنی از راه عبادت تظاهر ریا خودسری کار کردن در عبادات خدایا از طرف چپ می آیم یعنی گناه خدایا از پشت سر می آیم یعنی دنیا را جلوه می دهیم در ذهنشان خدایا از رو می آیم آخرت را وا می دارم فراموش کنند غلفت راه وا می دارم براشان حکم فرما بشود «فلا تجدوا اکثرهم شاکرین» خدا وقتی چنین باشد دیگر کی هست که بهشتی بشود خدا هم غضب کرد فرمود خوب تو و هر که مطابعت از تو جهنمش می آورم باید در جهنم بسوزد همیشه تو به جلو مریدها به عقب کجا جهنم نگذید از این قضایا شیطان عالم فهمیده ملکوتی اما آن صفت رذیله تکبر آن صفت رذیله منیت خودیت نفست نه نگذاشت این سعادتمند بشود یک عالمی را هم به شقاوت برد این آقا شیطان تا روز قیامت تا روز آمدن مهدی روحی فداه برای اینکه مهدی روحی فداه یکی از کارهای خوبی که می‌کند آقا شیطان می کشد هم شیطان بزرگ مثل آمریکای جنایتکار و استکبار جهانی می کشد هم شیطان انسی یعنی ابلیس را می کشد برای اینکه در قرآن هم آمه گفت خدایا من را مهلتم بده این عباداتی که کردم این عباداتی که من کردم باید پاداش دهی پاداشش این است مهلت بده به من برای اینکه اینها را نابودشان کنم خطاب شد خیلی خوب تا روز قیامت که نه الی وقت المعلوم تا آمدن مهدی روحی فداه مهلتت می دهم حالا ببینید به جای اینکه بگوید خدایا بد کردم من را بیامرز می گوید به مهلت بدهد گناه بکنم به من مهلت بده آدمها را جهنمی بکنم خوب این آدمها چه کار کردند دیگر وقتی آدم متکبر شد پول پرست شد اینها سرش نمی‌شود به این بوش بگویند آقای بوش برای چی چندین هزار زن و مرد و کودک بی گناه را تو در عراق کشتی چه کرده بودند صدام بد بود اینها چه کرده بودند این بمبها برای چی ریخته شد روی سر این عراقی ها اینها سرش نمی‌شود می گوید من بوش ام باید عراق را بگیرم والا اینکه عراق را تپه خاک کنم وقتی بریم توی خودمان، خودمان هم همین مگر می‌شود این منیت را به این زودی ها از بین برد این قصه های قرآن را بهش خیلی اهمیت بدهید همین بحث امروز را بهش خیلی اهمیت بدهید راستی چه طور آن علمای نصارای نجران عالم فهمیده حالا یک وقت عالم است مثل ما و ایمان به غیب داریم در حالی که ندیدیم که پیغمبر اکرم می گفتند اینها برادران من هستند در حالی که مرا ندیدند به من ایمان دارند اما این عالم در مقابل پیغمبر اکرم نشسته پیغمبر مجابش کرده بعد هم تظاهر کرده گفته بیایید نفرین کنید آثار عذاب آمده اگر پنج دقیقه دیگر یا رسول الله نگفته بود آثار عذاب نابودش کرده بود آتش آمده بود نابودش کرده بود خوب اینها همه را می بیند اما باز هم مسلمان نمی‌شود یک قضیه ای نقل می‌کنند از ابی جهل می گویند که ابن مسعود آمد در مقابل کفار قریش سوره الرحمن بخواند ابی جهل آمد و یک کشیده به گوشش و یک ریسمانی در گوشش و گفت که برو خبر بدهد بر آن قرن هم پاره پاره کرد ریخت دور گفت برو خبر بده به پیغمبر اکرم وقتی آمد خبر بدهد به پیغمبر جبرییل پیش پیغمبر بود جبرییل تبسمی کرد خوب قضیه گذشت و جنگ آمد جلو و این ابی جهل در جنگ کشته شد حالا اینها مرادم است همین ابن مسعود آمد نشست روی سینه اش یان وقتی که چشم ها را باز کرد دید ابن مسعود داشت گفت «یازائن...» ای چوپان جای بلندی نشستی گفت «الاسلام...» تا مسلمان نبودم هرچه می خواهی بگو اما حالایی که مسلمانم خیلی بالایم گفت کجا بودی گفت آمدم سرت را برای پیغمبر اکرم ببرم گفت کرد و تا سه تا پیغام دارم دو سه تا وصیت دارم گفت بکن گفت 1 سر من را یک قدری پایین تر ببر برای اینکه سر من بلندترین سرها باشد می‌خواهد بمیرد می‌خواهد جهنم برود و یکی هم به این پیغمبر بگو اسم پیغمبر را آورد گفت به او بگو هر کاری می خواهی بکن من مسلمان نمی شوم گفت خوب نشو نمی گویم تا چه اندازه درست است می گویند که به آن کسی که ثقیفه بنی صاعده را جلو آورد امیرالمؤمنین مرگ بهش گفت که توبه کن توبه ات قبول است گفت «النار و العار» من جهنم می روم ولی اینکه اقرار به گناه کنم نه زیر بار نمی روم من روایت را ندیدم یکی از مراجع بزرگ تقلید این روایت را نقل می کرد روایت خیلی بالاست حضرت عیسی یک روز می خواست آشتی بدهد بین شیطان و بین خدا خوب با خدا تضرع و زاری کرد خدایا این شیطان را بیا بیامرزش این عابد بوده این خیلی ................. والا اینکه خیلی بدی کرده اما بیا این شیطان را بیامرز خوب خطاب شد بله می آمرزمش همین فقط بگوید غلط کردم بدکاری کردم حضرت عیسی خیلی خوشحال شد که توانستم بین خدا و شیطان را آشتی بدهم آمد پیش شیطان آقا شیطان خیلی کار کردم خیلی خوشحال باش گفت چی گفت من پیش خدا از خدا خواستم تو را بیامرزد خدا قبول کرد گفته بگو غلط کردم راستی توبه کن عصبانی شد گفت بدکاری کردی رفتی پیش خدا چرا من عذرخواهی کنم خدا باید از من عذرخواهی کند برای اینکه برای چی خدا به گفت که به آدم سجده کن برای چی خدا من را رانده درگاه خودش کرد برای چی خدا با من قهر کرد لذا خدا باید از من عذرخواهی کند اگر خدا از من عذرخواهی کند حاضرم آشتی کنم والا نه من می ترسم در همین این مجلس مقدس از این حرفها باشد راستی زیربار برود مگر می‌شود انسان زیر بار برود حال تسلیم، تسلیم در مقابل قانون بالاترین حالات است اگر جلسه عمومی نبود اگر رادیو ضبط نمی کرد سه چهار تا مثال برای شما و برای همین خانمها می زدم ببینید که چطور شترش در خانه خودمان خوابیده باید کار کرد آقا من سال گذشته یک ماه درباره خودسازی صحبت کردم بعدش هم شبهای جمعه یک سال است درباره این خودسازی شبهای جمعه صحبت کردم ناقص هم مانده شاید یکسال دیگر هم صحبت کنم و این خودسازی خیلی مشکل است به قول اهل دل با دست چاه کندن کی می‌تواند بگوید من تکبر ندارم من حسادت ندارم کسی می‌تواند بگوید من منیت ندارم من خودیت ندارم لذا اگر از شما بپرسند چه شد که قضیه مباهله جلو آمد چرا این علمای نصرانیتی زیر بار نرفتند اگر از شما بپرسند چه شد قضیه هابیل و قابیل جلو آمد اگر از شما بپرسند چه شد قضیه شیطان جلو آید اگر از شما بپرسند چه شد با آن همه معجزات پیغمبر اکرم باز نتوانست همه را بسازد اگر از شما بپرسند چه شد قضیه ثقیفه بنی صاعده جلو آمد اگر از شما بپرسند چه شد قضیه کربلا جلو آمد اگر از شما بپرسند چه شده است در این زمان ما هر سال یک براندازی از طرف شیطان بزرگ به دست پیاده نظام های آمریکا در این ایران هر سال یک براندازی اگر بپرسند اش یک جواب است و آن مرگ بر رذالت مگر بر تکبر مرگ بر پول پرستی مرگ بر ریاست طلبی مرگ بر حسادت و باید خودسازی کرد پروردگار عالم یازده تا قسم می خورد بعد از یازده تا قسم می فرماید «قد افلح من...» رستگاری فقط و فقط مال آن کسی است که خود را ساخته باشد شقاوت است بدبختی است در مذلت است آن کسی که یک صفت رذیله ای بر دل او حکم فرما باشد راستی اینها که آمدند کربلا نمی دانستند امام حسین حق است می دانستند آقا امام حسین تا اتمام حجت براشان نکرد اصلاً نجنگیر بارها و بارها امام حسین اتمام حجت کرد بارها فهماند من پاره دل زهرا هستم حلالی را حرام نکردم حرامی را حلال نکردم بارها بهشان فهماند که خوب حالا من تقصیر دارم این زن و بچه من چه کردند.