عنوان: تدبّر و عمل به قرآن
شرح:

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

 

اظهار ارادت کنید خدمت حضرت ولی عصر «ارواحنافداه» با یک صلوات.

بحث دیروز رسید به اینجا که این قرآن ما کپیۀ عالم وجود است. تجلی حق با همۀ اسماء و صفاتش، حتی اسماء و صفاتی که مخفی در پیش انبیاست. لذا قرآن خود را معرفی می‌کند و می‌فرماید: (تِبْیاناً لِکُلِّ شَی‌ءٍ...) ﴿النحل‏، 89﴾، (... وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ‌) ﴿الأنعام‏، 59﴾،‌ (... مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَی‌ءٍ) ﴿الأنعام‏، 38﴾.

هرچه در عالم وجود است، در قرآن هست و قرآن مبین اوست. اما در آخر بحث فهمیدیم که این قرآن با این همه مقامش آمده است برای اینکه ما را مهذّب کند. صفات رذیله را از ما بگیرد و صفات خوب را جایگزین آن کند، و به مرور زمان بتواند مهذّب شود. یعنی صفت رذیله نداشته باشد و مزین شود به صفات فضائل انسانی. لذا اگر از شما بپرسند قرآن کتاب فقه است یا نه، باید جواب دهید که فقه در قرآن هست، لذا بزرگان فقها آیات الأحکام نوشتند. بیش از ششصد آیه در قرآن مربوط به احکام و رساله‌های عملیه است. اما قرآن کتاب فقه نیست. اگر از شما بپرسند قرآن کتاب اعتقادات است؟ باید بگویید که بهترین اعتقادات در قرآن هست. قرآن شریف با فهم عمومی یا با دقتهای فلسفی اثبات وجود خدا و اثبات توحید و اثبات نبوت و امامت و معاد کرده است. همه فهم است، هم برای خواص و هم برای عوام است. قدری بالاتر هم برای اخص الخواص است. اما قرآن کتاب اعتقادات نیست. درحالی که راجع به اعتقادات فراوان و مکرّر صحبت کرده است و اعتقادات را اثبات کرده است، اما قرآن کتاب اعتقادات نیست.

آیا قرآن کتاب فلسفه و عرفان هست یا نه؟!

در قرآن مباحث فلسفی و عرفانی فراوان است و بهترین عرفان را قرآن دارد. بهترین فلسفه را قرآن دارد. صدرالمتألهین با آن عرفان و فلسفه‌اش بعضی اوقات می‌گوید «هذا یحصل لنا عقیب کشف و الخلوات و أقمنا علیه البرهان». بعد خودش معنا می‌کند و می‌گوید متخصّص در فسلفۀ مشاء شدم و دیدم تاریک است. متخصّص در اشراق شدم و دیدم غرور آور است. متمسک به قرآن شدم و آسوده شدم. لذا بهترین عرفانها و بهترین فلسفه‌ها در قرآن هست. بزرگان نظیر شیخ الرئیس‌ها و خواجه نصیرالدین طوسی‌ها و نظیر صدرالمتألهین‌ها افتخار می‌کنند که شاگرد قرآنند، اما قرآن کتاب فلسفه نیست.

آیا قرآن کتاب علم روز و علوم طبیعی و علوم انسانی هست یا نه؟!

آیات فراوانی مربوط به این علوم روز است. طنطاوی تفسیری نوشته است دربارۀ‌آیاتی که مربوط به علوم روز است. در آنجا هفتصد آیه آورده، برای اینکه قرآن دلالت می‌کند بر آنچه علوم روز گفته است. اما قرآن کتاب علم طبیعی و علم روز هم نیست، و علوم طبیعی در آن هست.

پس قرآن چه کتابیست؟!

گفتیم کتاب فقه و اعتقادات و فلسفه و عرفان و کتاب علوم طبیعی هم نیست، بنابراین کتاب اخلاق است. قرآن خودش را در آیات مکرّر معرفی می‌کند. (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌) ﴿الجمعة، 2﴾.

پیغمبر درس نخوانده آمده و درحالی که درس نخوانده است اما معلم قرآن است. دیروز گفتم قرآن می‌گوید من کتاب آموزشی و پرورشی هستم. به عبارت دیگر من کتاب اخلاقم.

قرآن می‌فرماید من آمده‌ام که صفات رذیله را از دلها بکنم، صفات خوب را جایگزین آن کنم و بتوانیم آدم بسازم. اگر ما بگوییم قرآن کتاب آدم‌سازی است، درست است. اگر بگوییم قرآن کتاب اخلاق است، درست است. اگر بگوییم قرآن آمده برای اینکه نفس امارۀ‌ ما را کنترل کند و روح ما را آزاد کند و روح عروج کند و برسد به جایی که به جز خدا نداند، باز درست است. لذا همۀ‌ما باید در قرآن کار کنیم.

دیروز می‌گفتم همه باید به هر اندازه که ممکن باشد، قرآن بخوانیم، (فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ) (المزمل، 20﴾. دیروز می گفتم تدبر و تفسیر در قرآن واجب است، (أَ فَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (محمد، 24﴾؛ آنکه نتواند قرآن بخواند و تدبر در قرآن نداشته باشد و آشنایی با تفسیر قرآن نداشته باشد، قفل بدبختی روی دل اوست. و کسی که قفل شقاوت روی دلش باشد، رستگار نخواهد شد.

عمده عمل به قرآن است و عمدۀ عمل به قرآن آنست که ما آدم شویم و صفات رذیله نداشته باشیم. گفتم رفع صفات رذیله مشکل است و به قول علمای علم اخلاق، ممکن است با دست چاه کند اما در سرحد محال است. لذا گفتند آیا می‌شود صفات رذیله را از دل کند و برسیم به آنجا که حسود نباشیم. خیلی مشکل است اما خیلی لازم است. هرکه حسود باشد، بدبخت می‌شود. قرآن در همان اول راجع به هابیل و قابیل صحبت می‌کند. می‌گوید دو تا پسر پیغمبر بودند که یکی حسود و یکی پاکدل بود. قربانی کردند و قربانی آنکه پاکدل بود قبول شد و قربانی آنکه پاکدل نبود، قبول نشد. حسادت او را گرفت و به برادرش گفت تو را می کشم. برادر نصیحتش کرد که این کار را نکن. اما بالاخره برادر را کشت. اول قتلی که روی کرۀ زمین شده است، پسر پیغمبر هابیل، برادرش قابیل را کشته است و قرآن می‌گوید به خاطر حسادت بود. ریشه‌کن کردن حسادت مشکل است اما اگر باشد انسان را بدبخت می‌کند. برادران یوسف می‌کند و بچۀ بیگناه را در چاه می‌اندازند و بعد به ثمن بخس می‌فروشد برای اینکه پدرش او را دوست دارد.

اگر ما ریاست‌طلب باشیم، این حسِّ ریاست‌طلبی نمی‌گذارد ما راحت باشیم. غیبتها و تهمتها و آبروریزی‌ها از همین حسِّ ریاست‌طلبی سرچشمه می‌گیرد و انسان برسد به آنجا که ریاست‌طلب نباشد، مشکل است. پیغمبر اکرم می‌فرماید: «آخروا ما یخرج ان قلوب الصدّیق حب الجاه»، آخر چیزی که انسان می‌تواند بعد از تلاشها به آن مسلط شود، ریاست‌طلبی است، اما باید به مقام صدّیق برسد تا به این مقام برسد. یعنی مشکل است. لذا نگوییم نمی‌شود بلکه نمی‌خواهیم. معمولاً جلسۀ ما جلسۀ‌مقدسی است و آقایان و خانمها مقدس هستند و سر و کار با خدا و نماز و روزه دارند، اما از نظر صفات رذیله اگر یکی از صفات رذیله گل کند، احساساتی شود، آنگاه معلوم است که انسان را به خطر می‌اندازد. پس مشکل است اما واجب است. لذا در سورۀ ‌والشمس یازده قسم خورده است.

قسم‌هایی که پروردگار عالم می‌خورد برای تأکید است. گاهی یک قسم و گاهی دو یا سه قسم. اما سورۀ‌ والشمس منحصر به فرد است و در آن یازده قسم خورده است. بعد می‌فرماید: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) ﴿الشمس‏، 9و 10﴾؛ رستگاری فقط از کسی است که صفات رذیله نداشته باشد. بدبخت و شقی کسی است که یک صفت رذیله بر دل او حکم‌فرما باشد. بعد همین سورۀ والشمس علت می‌آورد و می‌گوید قوم صالح هر آنچه حضرت صالح گفت، نپذیرفتند. به حضرت صالح گفتند شتری از کوه بیرون بیاید تا به تو ایمان بیاوریم. خطاب شد معجزه را می‌دهم. قرآن می‌فرماید شتری با بچه‌اش از کوه بیرون آمد، اما هیچکدام از آنها ایمان نیاوردند بلکه تصمیم گرفتند این شتر را بکشند، یعنی در مقابل خدا ایستادگی کنند. اگر صفت رذیله و خودخواهی و رذالت باشد، این کار می‌شود. پیغمبر خدا با رأفت و مهربانی آنها را تهدید کرد و گفت اگر شتر را کشتید، نابود می‌شوید. اما به خاطر اینکه حسادت و خودخواهی و لجاجت بر آنها حکم‌فرما بود، شتر را با بچه‌اش کشتند. قرآن می‌فرماید نابود شدند. در آخر کار می‌فرماید: (وَ لاَ یخَافُ عُقْبَاهَا)، برای اینکه صفات رذیله نمی‌گذاشت اینها عاقبت اندیش باشند. کسی عاقبت اندیش است که بتواند صفات رذیله را کنترل کند.

نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم

بامام زماننا، یا الله

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک