عنوان: 1- راه های شناخت قبله 2- نکته‌ی اخلاقی
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

مرحوم سید «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، پنج چیز را آوردند برای نشان دادن قبله.

اول: علم. از هر راهی که پیدا شود، اگر عالم باشد که قبله به کدام طرف است، «القطع حجة لاتناله یدل الجهل اثباتاً و لا نفیاً».

دوم: امارات. بعد مثال می‌زنند نظیر مسجدها و قبرستانها و معابد دینی. اما قید می‌کنند اماراتی که موجب مظنه باشد. و ما دیروز می‌گفتیم اماره متوقف بر مظنه نیست. باید به دنبال اماریتش برویم. اگر اماره شد، عقلاً یا شرعاً آن اماره حجت است. خواه ما در آن مظنه پیدا کنیم یا نکنیم. همۀ أمارات هم در شرع مقدس اسلام و هم نزد عقلاء، حجت است و متوقف بر مظنه هم نیست. لذا مثلاً شما در فقه خبر واحد را حجت می‌دانید، خواه موجب مظنۀ شما باشد یا نباشد.

در احکام مسلّم است و در موضوعات اختلاف است که آیا خبر واحد حجت است یا نه، و کسانی که می‌گویند حجت است، نگفتند که «الأمارة موجبة‌ للظن». لذا دیروز می‌گفتیم این جملۀ مرحوم سید که می‌فرمایند اول علم و دوم امارۀ موجب مظنه، درست نیست و باید فرموده باشند اول اول علم و دوم اماره، حال موجب مظنه باشد یا نباشد.

سوم: بینه یا شهادت عدلین است.

اگر أماره حجت باشد، شهادت عدلین به طریق اولی حجت است. در فقه کسانی هستند که خبر واحد را حجت نمی‌دانند، اما نداریم کسی در فقه، بینه یعنی شهادت عدلین را حجت نداند، و نمی‌دانم چه شده که مرحوم سید در اینجا اماره را حجت می‌دانند اما در بینه اشکال می‌کنند.

عبارت مرحوم سید اینست که:

و فی كفایة شهادة العدلین مع إمكان تحصیل العلم إشكال...

اگر بتواند علم پیدا کند، بینه حجت نیست، و این فرمایش ایشان منافات دارد با فرمایش ایشان در عروه، در همه جا و من جمله در مانحن فیه، که اگر می‌فرماید اماره حجت است و بعد می‌فرماید بینه حجت نیست. لذا سوم چیزی که بالاتر از اماره است، و باید فرموده باشند اول علم و دوم بینه و سوم اماره، اما فی خبر واحد اشکالٌ. لذا تفاوتی ندارد بین اینکه بتواند علم پیدا کند یا نه!

مثلاً در کربلاست و می‌تواند به حرم مطهر برود و قبر سیدالشهداء «سلام‌الله‌علیه» ‌را ببیند و قبله را پیدا کند، اما نمی‌رود و از روی قبرستان در کربلا، قبرها را می‌بیند و نماز می‌خواند. یک دفعه نمی‌تواند تحصیل علم کند، و اماره حجت است. یک دفعه هم می‌تواند تحصیل علم کند و باز اماره حجت است. شهادت عدلین نیز همینطور است. خواه تحصیل علم کند یا نکند، یک راه محکمی برای پیدا کردن مقصود است. لذا باید بگویند «الثالث: شهادة‌العدلین» و امکان تحصیل علم لازم نیست و معلوم است شهادت عدلین بالاتر از اماره‌ای است که موجب مظنه است. عجب اینجاست که در اماره می‌فرمایند علم یا امارۀ‌ موجب ظن و در شهادت عدلین و بینه می‌فرماید: «و فی كفایة شهادة العدلین مع إمكان تحصیل العلم إشكال». ما می‌گوییم شهادت عدلین که مهمتر از شهادت عدل واحد است. مهمتر از مثل امارات مثلاً مساجد قدیمی یا قبرستانهای قدیمی و امثال اینهاست.

بعد می‌فرماید:

و مع عدمه لا بأس بالتعویل علیها إن لم یكن اجتهاده على خلافها و إلا فالأحوط تكرار الصلاة و مع عدم إمكان تحصیل الظن یصلی إلى أربع جهات إن وسع الوقت و إلا فیتخیر بینها‌.

اگر شهادت عدلین نباشد، اگر اجتهادش خلاف بینه نباشد، آن اجتهاد مقدم بر بینه است و باید بگوییم اول علم و بعد اماره و بعد اجتهاد خودش. حال از راه اجتهاد قبله را به دست آورده، مثلاً هیئت دان است و علم پیدا می‌کند که قبله کدام طرف است. اصلاً این اجتهاد در مقابل اماره حجت است یا نه؟ ما می‌گوییم نه. چند وقت قبل توطئه‌ای در اصفهان شروع شده بود و چند نفر راه افتاده بودند در مساجد مثل مسجد جامع و غیره و مرتب می‌گفتند قبلۀ این مسجد باید ده درجه رو به طرف راست باشد و بالاخره می‌خواستند بحرانی در اصفهان درست کنند. من گفتم اصلاً اجتهاد شما در مقابل بینه و در مقابل اماره، حجت نیست. برای اینکه علم شما خطای زیادی دارد، اما اگر بگوییم قبلۀ مساجدی مثل مسجد جامع اصفهان و مسجد امام و مسجد حکیم، غلط است، معلوم است که بحران و تخیل است و اصلاً اجتهاد حجت نیست. بله، اگر علم نباشد، اگر اماره نباشد، مقدم بر اماره، اگر بینه نباشد، اجتهاد یعنی علم هیئت را می‌توان گفت حجت است.

بعد می‌فرمایند: و مع عدم إمكان تحصیل الظن یصلی إلى أربع جهات إن وسع الوقت و إلا فیتخیر بینها‌.

نتوانست علم پیدا کند و نتوانست بینه پیدا کند و نتوانست اماره پیدا کند، حال چه باید بکند؟ «یصلی إلی أربع جهات».

اگر کسی در بیابان است و نمی‌تواند قبله را پیدا کند، باید به چهار طرف نماز بخواند.

ما اینکه به چهار طرف نماز بخواند را قبول نداریم. در این نماز خواندن در چهار طرف دو دسته روایت داریم. یک دسته روایت می‌فرماید اگر در بیابان هستی و نمی‌توانی قبله را پیدا کنی، به هر طرفی که نماز بخوانی، کفایت می‌کند.

 

روایت 2 از باب 8 از ابواب القبله، وسائل‌الشیعه، جلد 4، صفحه 311:

یجْزِی الْمُتَحَیرَ أَبَداً أَینَمَا تَوَجَّهَ إِذَا لَمْ یعْلَمْ أَینَ وَجْهُ الْقِبْلَةِ.

اگر در بیابان نمی‌دانی قبله کدام طرف است، به هر طرف که می‌خواهی نماز بخوان.

روایت هم صحیح‌السند و ظاهرالدلاله است.

روایت 3 از باب 8 از ابواب القبله، وسائل‌الشیعه، جلد 4، صفحه 311:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قِبْلَةِ الْمُتَحَيِّرِ فَقَالَ يُصَلِّي حَيْثُ يَشَاءُ.

وقتی متحیر است و نمی‌تواند قبله را پیدا کند، به هر طرفی که نماز بخواند، اشکال ندارد.

نظیر این روایات هست که اگر می‌توانی قبله را پیدا کنی، با یقین و اجتهاد و مظنه و غیره، پس به آن طرف نماز بخوان و اگر متحیری که نمی‌توانی قبله را پیدا کنی، به هر طرف نماز بخوانی کفایت می‌کند.

در مقابل اینها روایاتی داریم که می‌گوید به چهار طرف نماز بخوان.

 

روایت 1از باب 8 از ابواب القبله، وسائل‌الشیعه، جلد 4، صفحه 310:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ قَالَ: رُوِی فِیمَنْ لَا یهْتَدِی إِلَى الْقِبْلَةِ فِیمَفَازَةٍ أَنَّهُ یصَلِّی إِلَى أَرْبَعَةِ جَوَانِبَ.

این روایت در من لایحضر[1] است و مرحوم کلینی باز هم روایت نقل می‌کند که:

اصول الکافی، جلد 3، صفحه 258:

يُجْزِئُ التَّحَرِّي أَبَداً إِذَا لَمْ يُعْلَمْ أَيْنَ وَجْهُ الْقِبْلَةِ

دو روایت داریم که از هر طرفی که می‌خواهی و دو روایت داریم که به چهار طرف و جمع بین روایات دلالت می‌کند که اگر می‌توانی به چهار طرف نماز بخوان و اگر نمی‌توانی به یک طرف نماز بخوانی، کفایت می‌کند.

حرف من خلاف مشهور است، اما اگر نماز خواندن به چهار طرف را به گردن مردم بگذاریم، مشکلتر است. قبله شرط ذُکری است و اگر توانست و به دست آورد رو به قبله و اگر مظنه کرد به مظنه و اگر نتوانست به هر طرف خواست نماز بخواند و این شرط می‌افتد. مثل مقام اضطرار است. مثلاً پاهایش درد می‌کند و جداً نمی‌تواند سجده کند، پس روی میز سجده می‌کند.

«اِنَّ اللّه َ یحِبُّ اَنْ یؤخَذَ بِرُخَصِهِ كَما یحِبُّ اَنْ یؤخَذَ بِعَزائِمِهِ»[2].

علی کل حالٍ، این راه آخری که مرحوم سید دارند، راه مشهوریست که اگر نمی‌توانی قبله را پیدا کنی، به چهار طرف بخوان و ما می‌گوییم اگر نمی‌توانی قبله را پیدا کنی، به هر طرف که نماز بخوانی کفایت می‌کند و قاعدۀ سهله اسلام نیز همین را اقتضاء‌ می‌کند و روایت صحیح‌السند داریم که به هر طرفی که بخوانی کفایت می‌کند.

 

درس اخلاق:

ما از قرآن به خوبی استفاده می‌کنیم که اگر کسی یک زندگی با امنیت بخواهد. زندگی با امنیت یعنی دل امنیت داشته باشد و یک زندگی منهای غم و غصه و یک زندگی منهای دلهره و اضطراب خاطر و یک زندگی منهای اختلاف در خانه و یک زندگی خوش بخواهد، می‌فرمایند با خدا باش و خدا حتماً این زندگی را به تو خواهد داد. شاید بیش از صد ایه در قرآن بر این مطلب دلالت می‌کند.

(... فَأَی الْفَرِیقَینِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌) ﴿الأنعام‏، 81﴾

چه کسی مستحق اینست که دل خوشی داشته باشد. یعنی زندگی منهای غم و غصه و اضطراب خاطر و زندگی منهای اختلاف داشته باشد. قرآن جواب می‌دهد که: (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ) ﴿الأنعام‏، 82﴾؛ کسانی که در زندگی آنها گناه نیست و متقی هستند و رابطه با خدا محکم است. بعد قرآن تکرار می‌کند که:‌ (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌)؛ دست عنایت خدا روی سرش است و هدایتش می‌کند به یک زندگی منهای غم و غصه و یک زندگی منهای دلهره و یک زندگی منهای اختلاف در خانه. قدری بالاتر یک زندگی منهای اختلاف اجتماعی.

پروردگار عالم سه مرتبه جواب می‌دهد. خدا سوال می‌کند و خودش جواب می‌دهد.

(فَأَی الْفَرِیقَینِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌*‌ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)

می‌فرماید آدمهای متقی حتماً امنیت دارند. دوباره می‌فرماید پروردگار عالم اینها را هدایت می‌کند به امنیت. پروردگار عالم راه اینکه زندگی دلخوش داشته باشند، به آنها نشان می‌‌دهد.

... وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لاَ یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی‌ءٍ قَدْراً ﴿الطلاق‏، 2 و 3﴾

هرکه تقوا داشته باشد، زندگی او از راهی که گمان ندارد، اصلاح می‌شود. یک زندگی شاد و یک زندگی منهای گرفتاری و غم و غصه و یک زندگی منهای اختلاف دارد.

دوباره به زبان دیگر ذیل این آیه تکرار می‌شود:‌(وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)، هرکه توکل داشته باشد، بس است او را. به عبارت دیگر بس است اینکه خدا در زندگی ما حکمفرما باشد.

اما برعکس این را هم زیاد در قرآن داریم که گناه موجب اضطراب خاطر است. گناه موجب دلهره و اختلاف خانوادگی و اختلاف اجتماعی است و به همان اندازه که آنطرف آیه داریم، این طرف هم آیه داریم.

(وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یصْنَعُونَ‌)‌﴿النحل‏، 112﴾

یا رسول الله مثال بزن، ملتی که دلخوش بود و امنیت داشت و نعمت مثل باران برای آنها می‌بارید. اما تقوا مبدل شد به فسق، و آن امنیت مبدل شد به ناامنی و خوشی مبدل شد به ناخوشی و اتحاد مبدل شد به اختلاف.

قرآن در ذیل این آیات می‌فرماید ما نکردیم بلکه خودت کردی. پس باید دست از گناه بردارد و خدا را پیدا کند و توکل بر خدا کند و پروردگار عالم دوباره همان زندگی خوش را به او عنایت خواهد کرد.

و صلّی الله علی محمد و آل محمد



[1]. من لایحضرالفقیه، ج 1، ص 276.

[2]. وسائل الشیعه، ج 1، ص 108، ح 1.