عنوان: حديث سي‌‌ام: سه اسلحۀ مبارزه با شیاطین، از دیدگاه امام صادق«سلام‌الله‌علیه»
شرح:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»

 

مرحوم صدوق«رحمت‌الله‌علیه» در روایتی، از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»نقل می‌کند که می‌فرمایند:

«مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ وَ زَاجِرٌ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرِينٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْكَنَ عَدُوُّهُ مِنْ عُنُقِهِ»[1]

اگر کسی دل متنبّهی نداشته باشد، اگر کسی نفس لوّامه نداشته باشد و اگر کسی رفیق خوب نداشته باشد، دشمنش را بر گردن خود سوار کرده است.

منظور از دشمن در این روایت، شیطان است. یعنی آنکه از این سه سلاح بهره نگیرد، شیطان انسی یا شیطان جنّی، او را می‌برد آنجا که خاطر خواه اوست. از این‌رو امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند که آدمی برای رویارویی با شیاطین، که نتیجۀ آن رستگاری است، به سه اسلحه نیاز دارد؛ قلب بیداری که او را متنبّه سازد، وجدان یا نفس لوّامه‌ای که در وقت گناه ملامتش کند و همراه صالحی که او را ارشاد نماید.

سلاح اوّل، قلب بیدار و موعظه‌گر است. قلب بیدار به ما یادآوری می‌کند که: همه‌جا محضر خداست، ما در محضر خداییم، ادب حضور باید مراعات شود. یعنی عمق جان ما، دل ما، ما را راهنمایی می‌کند. تمام ذکرها، وردها و عبادت ها، به خاطر این است که قلب انسان او را راهنمایی کند. اگر خداوند سبحان بر اقامۀ نماز تأکید دارد، به همین خاطر است: «وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري‏»[2]، اگر روزه را واجب کرده، برای همین است: «اَلصَّومُ لِي وَ اَنَا اُجزَی بِهِ»[3]، و بالأخره هرچه هست، برای این است که انسان از قلب بیداری برخوردار گردد که آن قلب، او را متوجّه سازد. ظاهراً اگر بگوییم: همۀ عبادات، برای این است که حال توجه برای انسان پیدا شود، اشتباه نگفته‌ایم. مثلاً اگر به ما گفته‌اند که باید «ذکر زبانی» داشته باشیم و آن ذکر زبانی کم‌کم «ذکر دل» شود تا به تدریج به «ذکر عملی» برسیم، برای چیست؟ برای خاطر اینکه ما همیشه یک منبّه و بیدار کننده‌ای در درون خود داشته باشیم. ذکر کاربرد و تأثیر فراوانی در پیشرفت معنوی انسان دارد. بی‌جهت نیست که یکی از اوّلین دستورات سلوکی علمای علم اخلاق، مداومت بر ذکر است. قرآن کریم نیز به‌طور جدّی از انسان می‌خواهد که دائماً اهل ذکر باشد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً»[4].

این آیۀ شریفه از آیات مهم قرآن است و نزد اهل سیروسلوک، بسيار اهميّت دارد. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در ذیل این آیه می‌فرمایند: پروردگار عالم هرچه از انسان خواسته، به‌صورت محدود خواسته است، اما ذکر را نامحدود و بی‌شمار می‌خواهد. ایشان می‌فرمایند: در روزه، حج و سایر اعمال و عبادات، محدودیتی هست و تنها عملی كه خداوند تعالی به تعداد کم آن راضی نیست و نامحدود می‌خواهد، ذكر می‌باشد.[5]

ذکر دائمی، یعنی قلب بیدار؛ و قلب بیدار، یعنی توجه؛ و انسان باید دوام توجه داشته باشد. البته دوام توجه برای همه نمی‌شود، اما به هر اندازه که می‌شود، باید برای آن تلاش کرد.  این دوام توجه از اوجب واجبات است. جملۀ «سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» در آيۀ شريفه، از باب مثال است؛ یعنی مرادش فقط اين نيست که صبح و شام به ياد خدا باشيد، بلکه منظور این است که انسان بايد دائم الذکر باشد و دوام توجه داشته باشد. در اثر دوام توجه، انسان قلب بيدار پيدا مي‌کند. اين قلب به او تذکّر مي‌دهد و بيدارش مي‌کند؛ گاهی تذکّر و تنبّه او نسبت به معاد و قیامت است، گاهی به مبدأ توجه مي‌دهد، گاهی نيز متذکّر سعادت و رستگاري مي‌شود.

ارزش توجه و تذکّر، بنابر روايتي از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» از يک سال عبادت بيشتر است: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة»[6]. آن حضرت در ادامه، آيۀ شريفۀ «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب»[7] را تلاوت فرموده‌اند. ‏

در روايت ديگري، راوي مي‌گويد از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» پرسيدم: انسان چگونه بينديشد تا تفکّر او از عبادت برتر باشد؟ فرمودند: بر خرابه‏ها و خانه‏ها عبور كند و با انديشه بگويد: ساكنين تو كجايند؟ سازندگان تو چه شدند؟ تو را چه شده؟! چرا سخن نمى‏گويى و پاسخ نمى‏دهى؟![8]؛ يعني تفکّر بايد همراه با عبرت باشد.

عبادت‌ها نيز معمولاً بدون فکر است، بدون توجه و بدون حضور قلب است. کمتر کسي مي‌تواند ادعا کند یک نماز با حضور قلب خوانده است که در آن از اوّل «الله اکبر» تا «السلام علیکم» توجه داشته است. در حالی که حضور قلب را جدّاً از همه خواسته‌اند. امام باقر«سلام‌الله‌علیه» از قول اجداد خويش و ايشان از قول اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: «إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِه»‏[9]؛ براى بنده آن نمازش به حساب مي‌آيد و قبول مي‌شود كه در آن حضور قلب‏ داشته است. امام پنجم در روايت ديگري فرموده‌اند: گاهي از نماز بندگان، نصف يا يک سوّم يا يک چهارم يا يک پنجم آن بالا مى‏رود. يعني تنها مقدارى از نماز كه با حضور قلب خوانده، بالا مى‏رود. ما مأمور به خواندن نمازهاي نافله شده‌ايم تا بدين ترتيب، نقائص نمازهاي واجب تتميم و تكميل شود.[10]

پس عبادت، حضور قلب و توجه مي‌خواهد تا ارزش خود را بيابد. در اثر اين توجّه‌ها و تفکّرها و مداومت بر آن، قلب بيدار براي انسان پديدار مي‌گردد که به فرمودۀ امام صادق«سلام‌الله‌علیه» يک واعظ و راهنماي دروني براي آدمي است و به منزلۀ سلاحي براي مبارزه با شياطين، کاربرد و تأثير دارد.  

سلاح دوّم، طبق روايت امام صادق«سلام‌الله‌علیه» نفس لوّامه است: «وَ زَاجِرٌ مِنْ‏ نَفْسِهِ». نفس لوّامه، به اندازه‌ای اهميّت دارد که پروردگار عالم در قرآن شريف، آن را در کنار روز قیامت قرار داده و به هر دو قسم خورده است: «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ، وَ لا أُقْسِمُ بِا لنَّفْسِ اللَّوَّامَة»[11].

وجدان اخلاقي يا نفس لوّامه، آدم را سعادت‌مند می‌کند، حتی به او دوام توجه می‌دهد. واژۀ «لوّامه» صيغۀ مبالغه است. اين نيرو، در موقع گناه، اوّلاً تحذیر می‌کند و نسبت به گناه، به انسان تذکر مي‌دهد. ثانیاً اگر کسي به سمت گناه رفت و وارد آن شد، از ادامۀ گناه منع می‌کند، یعنی عمق جان انسان، در درون او، مرتب هشدار مي‌دهد و مي‌گويد: گناه نکن، بدبخت می‌شوی! این حرف را بر زبان نياور، غيبت و تهمت را ادامه نده، گناه است و گناه زندگی را تباه می‌کند. سوسوي وجدان عمل مي‌کند و  با هشدار و تهدید، سعي مي‌کند انسان را از ارتکاب گناه باز دارد. ثالثاً چنانچه کسي مرتکب گناه شد، او را ملامت می‌کند تا جبران کند. با سرزنش، از درون او فرياد مي‌زند که چرا گناه کردي؟ چرا چنين شد؟ چرا مرتکب نافرماني خداوند شدي؟ فوراً جبران کن و از گناه و اشتباه خود برگرد.

نفس لوّامه، در به‌جا آوردن اعمال نيک و خوبی‌ها نيز به همين ترتيب عمل مي‌کند: ابتدا ترغیب و تشويق به انجام عمل شايسته می‌کند. در هنگام عمل، تحریص می‌کند و بعد از عمل نيز، انسان را براي انجام عمل پسنديده، تحسین می‌‌نماید.

اگر نفس لوّامه در درون انسان باشد و سوسوي وجدان در نهاد کسي خاموش نشود، کاربرد و تأثير به‌سزايي در سعادت و رستگاري دارد. امّا متأسفانه نفس لوّامه بسيار ضربه‌پذیر است، یعنی غفلت، نفس لوّامه را از کار مي‌اندازد. غفلت روی غفلت، سبب مي‌شود که ناگهان انسان دريابد نفس لوّامه در درونش از کار افتاده است. هشدارهاي وجدان خاموش شده و عمل نمي‌کند. در پي آن، براي اهميّت به نماز شب ترغیب و تحریص نمي‌شود، لذا خواب بر نماز شب مقدم می‌شود. انگيزه‌اي براي عمل به قانون مواسات و خدمت به خلق خدا ندارد، چون تشويق دروني آن تعطيل شده، از اين‌رو خودخواهي و خودگرايي، جاي ديگر گرايي را مي‌گيرد و خود را بر همه ترجيح مي‌دهد. هنگام ارتکاب گناه نيز هيچ پند دهنده و راهنمايي از درونش او را تحذير، تهدید و ملامت نمي‌کند. در اين صورت، دچار تکرار گناه مي‌شود و رفته رفته، عادت به گناه پيدا مي‌کند؛ به جايي مي‌رسد که قدرت ايستادگي در برابر گناه را ندارد و از روي عادت، مرتکب معصيت مي‌شود. مثلاً برخي افراد عادت به دروغ‌گفتن دارند، حتي اگر مجبور نباشند و منفعتي هم بر آن مترتّب نشود، به‌طور عادي دروغ مي‌گويند. در حالي که گناه دروغ خیلی بزرگ است، نه دروغی که مفسده داشته باشد، آن که قبيح‌تر اين حرف‌ها است، بلکه همین دروغ معمولي گناهش خيلي بزرگ است. رسول خدا«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: هنگامی که مؤمن دروغ بگويد، ملائکه او را لعنت مي‌کنند و بوي بد و نامطبوع دروغ او به عرش مي‌رسد و حملۀ عرش نيز بر او لعنت مي‌فرستند.[12]

اگر نفس لوّامه در درون انسان زنده نباشد و کار نکند، دروغ، غیبت، تهمت، حق‌ّالنّاس و ساير گناهان براي او عادی می‌شود. ده ‌تا غیبت می‌کند، مثل اینکه اتفاقي نيفتاده، توجه به عظمت گناهش ندارد. ده ‌تا دروغ می‌گوید، دروغ به زن و بچه‌اش، دروغ به رفیقش، دروغ به دیگران، گويا حرف معمولی مي‌زند و خودش نمي‌فهمد با اين دروغ‌ها چه عاقبت خطرناکی براي خودش رقم مي‌زند. دست خودش هم نيست، عادت به گناه کرده است. به يک پيرمرد گفتند: چرا چشم چرانی مي‌کني؟ گفت: می‌خواهم نگاه نکنم، نمي‌توانم، دست خودم نيست. وقتي گناه براي انسان عادت شد، حال توبه نيز پيدا نمي‌کند. کم پيدا مي‌شود کسي عادت به گناه داشته باشد و حال توبه پيدا کند.

مرتبۀ خطرناک‌تر که بعد از عادت به گناه پديد مي‌آيد، توجيه گناه است. گناه مي‌کند و چون نفس لوّامه ندارد که او را سرزنش کند، دست به توجيه گناه مي‌زند و براي آن علتي مي‌تراشد. چنين کسي با توجيه، گناهان و اعمال ناپسند خود را به‌عنوان کار خیر مرتکب می‌شود. گاهي مشاهده مي‌شود افرادي، دروغ، غیبت، تهمت و اهانت را بر خود واجب مى‏دانند، آبروريزي را فضيلت مي‌شمارند و مثلاً به‌عنوان غیبت یا تهمت يا اهانت سیاسی، گناه خود را توجيه مي‌کنند.   

بدتر از آن وقتي است که انسان از گناهش لذّت ببرد، يعني به‌جاي ملامت نفس لوّامه، هنگام ارتکاب گناه، با تحسين نفس محسّنه مواجه گردد. در اين مرتبه، نفس لوّامه به نفس محسّنه تبدیل می‌شود و انسان را به ارتکاب گناه تشویق کرده، گناه را در نظر او شیرین جلوه می‌دهد تا از آن لذّت ببرد.[13]

همۀ اين مصيبت‌ها از خاموش شدن نفس لوّامه يا وجدان اخلاقي در وجود انسان نشأت مي‌گيرد. اگر نفس لوّامه در وجود انسان زنده باشد، با تهديد و هشدار و ملامت، بالأخره او را از ارتکاب گناه باز مي‌دارد. خوشا به حال آن کسانی که نفس لوّامه دارند، یعنی از یک منبع درونی و يک راهنماي باطني برخوردارند که براي آنها نیروی کنترل‌کننده ‌است و انصافاً خوب کنترل مي‌کند. راه زنده ماندن نفس لوّامه، آن است که به هشدارها و تذکراتش گوش دهيم. به ملامتش توجه کنيم و از او متابعت داشته باشيم، وگرنه خاموش مي‌شود و مي‌ميرد.

سلاح سوّم، براي مقابله با شياطين، طبق کلام نوراني امام صادق«سلام‌الله‌علیه»، رفیق و همراه صالح است که انسان را ارشاد و راهنمايي مي‌کند: «قَرِينٌ مُرْشِدٌ».

رفيق خوب، براي کسب هر موفقيّتي مفيد است. علمای بزرگ علم اخلاق، نظیر محقق همدانی، مرحوم کربلایی و مرحوم آقاي قاضی«رحمت‌الله‌علیهم»، فرموده‌اند که اگر انسان نصف عمر خود را يا حتي دوسوّم عمر خود را صرف يافتن يک رفيق خوب کند و در باقيماندۀ عمر، راه را به همراه او طي نمايد، ارزش دارد.[14]

در امور علمي و درسي نيز رفيق و همراه، لازم است. يکي از اشکالات بعضي طلبه‌هاي زمان حاضر که به جايگاه علمي حوزه‌ها نيز ضربه مي‌زند، اين است که مباحثه بين آنها کم شده است. در زمان قديم به ما مي‌گفتند: مباحثه ضروري است، برای اینکه: مال بدون تجارت، سلطنت بدون سیاست و درس بدون مباحثه، به جایی نمی‌رسد و قرين موفقيّت نخواهد بود. مطلب صحيح و ارزنده‌اي است. طلبه بايد با افراد متدیّن که درس را خوب فهميده‌اند و انعطاف‌پذير هم هستند، مباحثه کنند تا مطالب درسي در ذهن آنان تحکيم گردد.

زن و شوهر نيز بايد با هم رفيق باشند و با يکدلي، همراهي و ارشاد همديگر زندگي را بسازند. اساساً يكى از بارزترين مصداق‌هاي دوست و رفيق، همسر و شريك زندگى است. در روايتي از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» نقل شده است که قدر و منزلت زن معلوم نيست، به‌عبارت ديگر، نمي‌توان قیمت روی زن گذاشت؛ اگر صالح باشد، به اندازۀ دنیا و آنچه در دنیاست ارزش دارد و چنانچه ناصالح و بد باشد، به خاک هم نمي‌ارزد، بلکه خاک از او قيمتي‌تر است.[15]

زن‏ براى شوهر و شوهر براى زن، مي‌توانند رفقای هميشگى و دائمی باشند. آنها دوستانی هستند که بدون ترديد، در كردار، گفتار و ميزان دين‌دارى يكديگر تأثير به‌سزايى دارند. از اين‌رو در تعاليم ديني بسيار براي دقّت در انتخاب همسر سفارش شده است. پيامبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» تأکيد فرموده‌اند که ملاک در انتخاب همسر، «دين» و «اخلاق» است: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِير»[16].

وقتي زن و شوهر، از دين و اخلاق برخوردار باشند، صداقت، صفا  و صميميّت بين آنها حاکم مي‌گردد و علاوه بر اينكه زن و شوهرند، با هم رفيق‏ مي‌شوند. در نتيجه، همديگر را ارشاد و راهنمايي مي‌کنند و با خيرخواهي، کاستي‌ها، نواقص و عيب‌هاي همديگر را برطرف مي‌سازند.

در انتخاب دوست و رفيق نيز، «دين» و «اخلاق»، ملاک خوبي است. رفیق شايسته و مونس خوب، کسي است که دين و اخلاقش مطلوب باشد و در راهنمايي و ارشاد رفيق خود کوتاهي نکند، ولي متأسفانه چنين کسي کم پیدا می‌شود. بعضي دوستان، متدیّن و خوش اخلاقند، خیرخواه همديگرند، امّا در ارشاد يکديگر دچار رودربایستی مي‌شوند. مثلاً در جلسه، يک نفر غیبت را شروع مي‌کند، ولي ديگران که رفقاي او و خيرخواه وي هستند، از نهي از منکر او دريغ مي‌کنند. باید به او بگويند: غیبت نکن يا دست کم موضوع صحبت را عوض کنند، امّا کوتاهي مي‌کنند؛ يعني مرشد و راهنماي خوبي براي همديگر نيستند. يکديگر را متنبّه و بيدار نمي‌کنند، عیب‌های هم را برطرف نمي‌کنند و بالأخره براي هدايت همديگر اقدامي ندارند.

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» از قول پیامبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم»  می‌فرمایند: «الْمَرْءُ عَلى‏ دِينِ‏ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ»[17]؛ یعنی دوست و همنشین انسان، می‌تواند دین، اعتقادات و باورهای او را تغییر دهد.

بدتر از آن، رفيقي است که موجب انحراف و گمراهي انسان شود. قرآن کريم، تأکيد و پافشاري فراواني براي اجتناب از رفيق بد و ناشايست دارد. از جمله مي‌فرمايد: «يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً، يا وَيْلَتى ‏لَيْتَني ‏لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»[18]؛ کسي که در دنيا رفیق بد دارد، در قیامت، پشيمان مي‌شود و از شدّت ندامت، مرتّب پشت دست خود را می‌گزد و می‌گوید: ای کاش من با او رفت و آمد نداشتم! ای وای، دیدی به سر من چه آورد؟ دیدی مرا جهنّمی کرد؟ سپس اقرار می‌کند که شیطان انسی یا همان دوست ناصالح و گناهکار، دشمن خطرناک انسان است و برای دفاع از خود می‌گوید: او مرا گمراه ساخت: «لَقَدْ أَضَلَّني ‏عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني»[19]. بعد قرآن می‌فرماید: شیطان موجب خذلان انسان است: ‏«وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً»[20]، رفیق بد، شيطان انسي است و آدمي را منحرف مي‌سازد.

در آخر آيه نيز اين افراد نفرين شده‌اند: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبّ ِإِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[21]؛ رسول خدا«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» براي اينکه آنان قرآن را زیر پا گذاشته و به آن عمل نکرده‌اند، از آنان شکايت مي‌کنند. ظاهراً در قرآن کريم اين ميزان نکوهش و تهديد بي‌نظير يا بسيار کم‌نظير است.

رسول خدا«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم»  می‌فرمایند: حواريون به حضرت عيسى«سلام‌الله‌علیه» گفتند: يا روح الله! با كه همنشین باشیم؟ فرمود: با كسى كه ديدنش شما را به ياد خدا اندازد و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش شما را به آخرت تشويق نماید.[22]

 

دو سورۀ آخر قرآن کريم حاوي مفاهيم عجیبي است. در سورۀ «فلق»، یک مرتبه به خدا پناه برده شده است، برای دو سه چیز: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق‏»[23]، خدایا پناه می‌برم به تو از چه؟ «مِنْ شَرِّ ما خَلَق‏»[24]، از شرّ مردم پناه به تو مي‌برم. بعد مي‌فرمايد: «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ»[25]؛ خدایا پناه می‌برم به تو در وقتی که زن وسوسه کند، تحریک کند، غریزۀ جنسی تحریک شود، و بالأخره: «وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد»[26]، پناه می‌برم به تو در وقتی که حسادت حسود گل کند. در اين سوره، یک مرتبه به خداوند پناه مي‌بريم از سه‌چهار چیز خیلی مهم.

اما در سورۀ «ناس»، دوسه مرتبه پناه به خدا مي‌بريم، از رفیق بد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاس‏» از چه پناه به خدا مي‌بريم؟ «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[27]، از رفیق بد، جنّی باشد يا انسی، آنکه بتواند وسوسه کند، یعنی رفیق ناباب از هر حسودی بدتر است، شرّ او نيز از شرّ هر کسی يا هر چيزي خطرناک‌تر است. حتي از شرّ غریزۀ جنسی مضرتر است. و بالأخره رفیق بد، چه شیطان انسی و چه شیطان جنّی، خیلی خطر دارد. از اين‌رو در سورۀ ناس، سه مرتبه پناه برده شده است به خداوند از یک چیز: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس‏»[28]؛ شیطان انسی باشد یا شیطان جنّی، رفیق بد، مثل نفس امّاره، درون انسان باشد يا مثل دوست ناباب، در بيرون وسوسه کند، همۀ اين اقسام، مضر و خطرناکند.

در برخی روایات، از مجالست و همراهی با افراد فاسق، فاجر، تبهکار، بی‌باک در معصیت، احمق، دروغگو، بخیل و قاطع رحم منع شده است.[29]

به قول سعدى:

تا توانى مى‏گريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها همی بر جان زند

يار بد برجان و بر ايمان زند

اگر کسي رفیق خوب و متديّني دارد که او را ارشاد و راهنمايي مي‌کند، خیلی بايد قدرش را بداند، بسيار ارزش دارد. از اين گذشته، هرکسي خودش بايد برای دیگران، به منزلۀ يک رفیق خوب باشد و خصوصيّاتي را که براي رفيق شايسته ذکر کرديم، در خودش فراهم و تقويت نمايد.

 



[1]. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402؛ الامالی الصدوق، ص 441.

[2]. طه، 14: «و به ياد من نماز برپا دار.»

[3].من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 75.

[4]. احزاب، 41و42: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را ياد كنيد، يادى بسيار. و صبح و شام او را به پاكى بستاييد.»

[5]. الکافی، ج 2، ص 498.

[6]. تفسير العياشي، ج‏2، ص208.

[7]. رعد، 19: «تنها خردمندانند كه عبرت مى‏گيرند».

[8]. الكافي، ج‏2، ص54. .

[9]. الخصال، ج‏2، ص613.

[10]. الکافی، ج 3، ص 363.

[11]. قیامت، 1و2: «نه! سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه! سوگند به  وجدان سرزنشگر.»

[12]. جامع الاخبار، ص 148. 

[13]. ر.ک: صبر، کيمياي سعادت انسان، صص 89-80.

[14]. ر.ک: دراسات فی الاخلاق و شؤون الحکمة العملیه، ج 1، ص 189 تا 197.

[15]. معانی الاخبار، ص 144.

 .[16]الكافى، ج 5، ص 347.

[17]. الكافي، ج ‏4، ص 122.

[18]. فرقان،  28 و 27: «و روزى است كه ستمكار دست‌هاى خود را مى‏گَزد [و] مى‏گويد: اى كاش با پيامبر راهى برمى‏گرفتم. اى واى، كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم.»

[19]. همان، 29: « او [بود كه‏] مرا به گمراهى كشانيد پس از آنكه قرآن به من رسيده بود.» 

[20]. همان، 29: «و شيطان همواره فروگذارنده انسان است.»

[21]. همان، 30: «و پيامبر [خدا] گفت: پروردگارا، قوم من اين قرآن را رها كردند.»

[22]. تحف العقول، ص 44.

[23]. فلق، 1: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‏  بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار سپيده دم‏.»

[24]. همان، 2: «از شرّ آنچه آفريده.»

[25]. همان، 4: «و از شرّ دمندگان افسون در گره‏ها.»

[26]. همان، 5: «و از شرّ [هر] حسود، آنگاه كه حَسَد ورزد.»

[27]. الناس، 1 تا3: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‏  بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبودِ مردم‏.»

[28]. همان، 4تا6: «از شرّ وسوسه‏گر نهانى؛ آن كس كه در سينه‏هاى مردم وسوسه مى‏كند، چه از جنّ و [چه از] انس‏.»

[29]. الكافي، ج ‏4، ص 121.