عنوان: اختلاف شریکین در مقدار عمل
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

مسئله 2 (1)

مسئله 2 این بود که اگر دو نفر اجاره شدند در کاری هب باید عقد اجاره بخوانند بین آن صاحب کار و بین خودشان و این اجاره صحیح است، یک شرکت هم پیدا می شود و آن شرکت بین دو فعله، بین این دو کارگر.خب تا اینجا از نظر ما مسئله بلا اشکال است دیروز می گفتم که اما یک تهافتی در کلمات مرحوم سید «رضوان الله تعالی علیه» که ایشان در مسئله اول فرمودند که شرکت در منافع اشکال ندارد و حق هم با اینجاست که شرکت در منافع اشکال ندارد برای اینکه عرفیت دارد. و اگر نصف شرکتها شرکت در منافع نباشد لااقل شرکت در منافع خیلی هست.پس مسئله اینجا تا اینجا درست است و اینکه ما بگوییم شرکت در منافع نه و این دو نفر الآن در حالی که خودشان را اجاره داده اند اما یک شرکت در منافع هم پیدا شده شرکت عقدی هم هست به این معنا که دو نفر مهیا شده اند برای اینکه خودشان را اجاره بدهند برای یک کار واحدی یک چاه را بکنند حالا در اجاره ممکن است عقد مطالعاتی باشد در شرکتش هم عقد مطالعاتی، یا اینکه نه، عقد بالصیغه باشد هم در اجاره و هم در شرکت.

مسئله ای که جلو آمده است این است که مرحوم سید می فرماید شرکت در اعمال نیست، شرکت در اموال لست و اشکال ندارد. چرا شرکت در اموال است؟ برای اینکه عمل خودشان- یعنی شرکت در منافع- را شرکت شده اند چنانچه عمل خودشان را اجاره می دهند و شرکت در اعمال آنجاست که مثلاً دو نفر کارگر بگویند که دو تا با هم کار می کنیم هر چه مزد گرفتیم با هم شریک بشویم و آنجا شرکت در اعمال است و اشکال دارد که ما شرکت در اعمال را هم می گفتیم اشکال ندارد تا اینجاها مسئله صاف است آن که صاف نیست که مربوط بحث هم نیست اما مرحوم سید آورده اند و محشین روی آن حرف دارند این است که: اگر اختلاف افتاد در میان این دو نفر، که یک کدامشان می گوید من باید بیشتر ببرم دیگری می گوید نه، تساوی که قرار داد ماست همان تساوی.مثلاً عصر که شد این دونفر که خودشان را اجاره داده اند و پول گرفته اند آن مقنی می گوید من باید بیشتر ببرم آن فعله می گوید نه تساوی یا اینکه مثلاً آن می گوید تو کم کاری کردی، من بیشتر کار کردم بنابراین باید من بیشتر ببرم، اختلاف افتاد. دیروز عرض می کردم که مسئله 4 صورت دارد مرحوم سید 2 صورتش را معترض شده اند و نمی دانم چرا 4 صورت را متعرض نشده اند یک صورت اینکه احتمال تساوی بدهند، احتمال زیاده هم بدهند یعنی ندانند چقدر این کار کرده؟ چقدر آن کار کرده؟ این یک صورت که احتمال تساوی می دهند که مطابق با عقد باشد احتمال زیاده هم می دهند. در این صورت مرحوم سید می فرماید اصل عدم زیاده است و وقتی اصل عدم زیاده شد دیگر تساوی. همان تساوی که روی عقد بوده نصف پول را از این برمی دارد و نصف پول را از آن بر می دارد. به مرحوم سید ایراد شده خب ما اصل عدم تساوی هم داریم همین طور که می گویید اصل عدم زیاده، اصل دیگری یک اصل دیگری را جلو بیاوریم، علا وه بر این اصل مثبت هم هست برای اینکه با اصل عدم زیاده می خواهید تساوی درست بکنید اصل مثبت است، اما این ایراد وارد نیست چرا؟ برای اینکه تساوی را عقد درست کرده است دیگر احتیاج نداریم به اصل عدم تساوی و عقد ما گفته تساوی. پس وقتی که می گوییم اصل عدم زیاده آن عقد می گوید که تساوی. دیگر نه پس دارد، نه اصل عدم تساوی در آن جاری می شود مثل آن جا که بداند تساوی که آن صورت دوم است که عرض می کنم آنجا که می دانند تساوی است اما یک کدام ادعا می کنند زیادی را خب چه جور آنجا اصل عدم تساوی نداریم برای اینکه علم به تساوی دارد. علم به تساوی، احدهما می گویند من زیاد تر کار کرده ام یعنی من و تو به اندازه کار کرده ایم اما من زیادتر کار کرده ام خب عقد همین را می گوید، اصاله الصحه فی فعل الغیر به ما همین را می گوید. می گوید تساوی هست اما اینکه احدهما می گویند زیادی اصل عدم زیاده است. بنابراین، این ایرادی که مرحوم آقای خویی کرده اند به اینکه عدم تساوی یا بعضی از محشین کرده اند اینکه اصل مثبت است نه اصل عدم تساوی متعارض با آن است مثل آنجاست که می دانم به شما بدهکارم نمی دانم بیشتر هم هست یا نه؟ اصل عدم زیاده جاری می کنم برای اینکه کمتر را یقین دارم.

نمی دانم، 10 تومان است یا 15 تومان دیگر اصل عدم 10 تومان نداری برای اینکه می دانم 10 تومان هست. ما نحن فیه هم همین طور است. تعبداً می دانیم تساوی هست، تعبد به معنا عقد، عقد نمی دانیم زیادی هست یا نه؟ اصل عدم زیاده است.بالاخره عقد به ما می گوید تساوی. اگر شک کردیم عقد به ما می گوید تساوی.ظاهراً ایراد آقای خویی وارد نیست و همچنین آنها که گفته اند اصل مثبت است نه اصل مثبت آنجاست که ما بگوییم که اصل عدم زیاده است پس تساوی نه پس تساوی نمی خواهد پس آن را یا علم ما درست می کند یا چیزی که جای علم نشسته است الا اینکه ایرادی که به مرحوم سید هست و دیروز گفتم این است که نوبت به این نمی رسد نوبت به اصاله عدم زیاده نمی رسد برای این که اقل و اکثر استقلالی این است که من 10 تومان به شما بدهکارم نمی دانم بیشتر بدهکار هستم یا نه؟خب رفع ما لا یعلمون می گوید نه. دیگر لازم نیست که بگوییم اصل عدم زیاده پس ذمه من مشغول به شما نیست. آن اصل حکومت دارد و ما نمی دانیم ذمه مشغول است یا نه؟ می گوییم نه می دانم که ذمه ام به 10 تومان مشغول است نمی دانیم بیشتر مشغول است یا نه؟ رفع مالا یعلمون چنانچه همه جا چه مرحوم سید چه دیگران در اقل و اکثر ارتباطی، در اقل و اکثر استقلالی هیچ کدام استحصاب جاری نکرده اند در مثل نماز می دانم 9 جزء است نمی دانم جزء دیگری دارد یا نه؟خب رفع مالا یعلمون.در اقل و اکثر استقلالی می دانم به شما 10 تومان بدهکارم 10 تومان بیشتر یا نه؟ ذمه ام مشغول نشده. اما اینکه بخواهم بگویم اصل عدم زیاده و سپس بگویم ذمه من مشغول نیست اصلاً نوبت به اینها نمی رسد (علم اجمالی نیست چون منحل می شود به علم تفصیلی و شک بدوی) همه جا منحل می شود چه اقل و اکثر ارتباطی، چه اقل و اکثر استقلالی، علم تفصیلی دارم به 9 جزء یا علم تفصیلی دارم به اینکه 10 تومان به شما بدهکارم اما یک شک بدوی دارم اینکه بیش از 10 تومان هست یا نه؟ یا در نماز بیش از 9 جز؟ است یا نه؟ رفع مالایعلمون  می گوید نه.

ظاهراً مرحوم سید اینجا همین جور باید فرموده باشند فرموده باشند اگر احتمال زیاده می دهد، احتمال تساوی هم می دهد. دیگر آن تساوی اش با عقد درست می شود و اصل عدم زیاده است. نمی داند آیا زیاده برده یا نه؟ رفع ما لا یعلمون. ذمه اش مشغول به آن  کارگر است یا نه؟ رفع مایعلمون. این صورت اول.

صورت دومی که مرحوم سید نفرموده اند شاید به وضوح باقی گذاشته اند آنجا که علم به تساوی داشته باشیم و این مقدم بر آن صورتی است که احتمال تساوی بدهیم علم داریم به تساوی الا اینکه یک کدام می گوید من بیشتر کار کرده ام مثلاً تو رفتی خوابیدی یا اینکه من قوی تر هستم تو ضعیف تر هستی و من بیشتر کار کرده ام. علم به تساوی و احتمال زیاده، اینجا هم همان است. روی حرف مرحوم سید باید بگویید اصل عدم زیاده، علم وجدانی با اصل توام می شود تساوی درست می کند. علم دارم به تساوی اما نمی دانم احتمال زیاده هم دارد آن صورت اول که مرحوم سید گفته اند احتمال تساوی چنانچه زیاده است گفته اصل عدم زیاده جاری می کنیم صورت دوم این است که علم به تساوی دارند وقتی علم به تساوی دارند وقتی علم به تساوی دارم می دانم که این دو تا 6 ساعت با هم کار کرده اند اما یک کدام می گوید من 7 ساعت کار کره تم دیگری می گوید نه 7 ساعت کار نکردی. علم به تساوی اما احتمال زیاده خیلی واضح است مثل آنجا که من علم دارم که 10 تومان به شما بدهکارم نمی دانم 11 تومان بدهکارم یا نه؟لذا علم به 10 تومان است و شک در 11 تومان اینجا هم همین طور است. این صورت هم مثل صورت اول است. اصل عدم زیاده جاری است و اصل عدم زیاده، وجدان با آن اصل توام می شود دیگر نمی خواهد هم بگوییم که اصل عدم زیاده پس تساوی را می دانند. دیگر آن تعارضی که مرحوم آقای خویی می گویند، نمی آید برای اینکه در تساوی شک نداریم و خواه ناخواه اینجا هم همین است که لازم نیست اصل عدم زیاده جاری کنم. می داند این دو نفر با هم 6 ساعت کار کرده اند حالا یک کدام می گوید بیشتر کار کرده ام تو باید بیشتر به من بدهی.نمی دانم ذمه ام مشغول است یا نه ؟ رفع ما لا یعلمون ذمه ام مشغول نیست بر می گردد به همان اقل و اکثر استقلالی. و معنای اقل و اکثر استقلالی یعنی علم وجدانی ضمیمه با یک اصل. هر کجا که اقل و اکثر استقلالی باشد، اقل و اکثر ارتباطی باشد یک علم هست، یک علم تفصیلی. به عبارت دیگر علم تفصیلی به اقل، شک بدوی به اکثر در اقل و اکثر ارتباطی باشد همین است، علم دارم 9 جزء نماز هست مثلاً نمی دانم نماز الله اکبر دارد، حمد و سوره دارد، رکوع دارد سجده دارد، تشهد دارد، سلام دارد، اما نمی دانم جلسه استراحت دارد یا نه؟ لذا یک علم تفصیلی و یک شک بدوی این خلاصه حرف است.

قسمت سوم که مرحوم سید می گویند این است که علم دارد به زیاده و این علم به زیاده برای احدهما، این دو صورت است: یک دفعه این جوری است که 6 ساعت این کار کرده، 6 ساعت آن کار کرده و تساوی خب علم است. از آن طرف هم این قوی تر بوده، استاد بوده و می دانیم زیاده است. حالا این زیاده چقدر است؟ فرض سوم مرحوم سید اینجاست که علم دارد به زیاده نمی داند این زاده چه مقدار است.

یک صورت دیگر اینکه علم به زیاده دارد اما نمی داند برای کدام است؟ اینکه آن می گوید ولو من ضعیف هستم بیش از تو کار کرده ام آن می گوید من قوی هستم و بیش از تو کار کرده ام می دانم زیاده است اما نمی دانم مال زید است یا مال عمرو؟ مرحوم سید متعرض نیست. اذا دو قسمت را مرحوم سید متعرض هستند و دو قسمت را متعرض نیستند حالا این دو صورتی که مرحوم سید متعرض هستند را ما عرض کنیم که می داند زیاده را اما نمی داند این زیاده چه مقدار؟ یعنی مثل عمله و مقنی می داند زیاده را اما حالا چقدر به این مقنی زیادتر بدهد؟ این را نمی داند. این را مرحوم سید متعرض هستند. ایشان می فرماید اصل نداریم از عجایب هم هست که مرحوم سید یک اصولی خیلی بالا بوده انصافاً، ایشان می فرمایند اصل نداریم. وقتی اصل نداشتیم قرعه یا صلح قهری.

سر تا پای این کلام نا تمام است برای اینکه اولاً راجه به زیاده اقل و اکثر استقلالی میشود این مقنی را می دانیم یک مقدار بیشتر بوده، چه مقدار است؟ مثلاً 100 تومان را یقین دارم نمی دانم 200 تومان است یا نه؟ رفع ما یعلمون راجع به زیاده می شود اقل و اکثر استقلالی، و اصل جاری می کنم. و صورت اول و دوم و سوم مثل هم می شود.

این مقنی را می دانم بیشتر باید ببرد اما نمی دانیم چقدر؟ لذا علم به زیاده هست مقدار این علم به زیاده را نمی دانم چقدر است؟ خب می شود اقل و اکثر استقلالی، به قول ایشان اصل عدم زیاده، نمی دانیم 100 تومان است یا 200 تومان، 100 تومان. و 100 تومان زیاده می شود برای اینکه می دانم علم به زیاده چیزی باید به او بدهیم، اصل می گوید 100 تومان به او بدهید نه 200 تومان و نوبت نمی رسد اصلاً نه به قرعه نه به صلح قهری. به هیچ کدام.

صورت چهارم که مرحوم سید گفته اند اینکه علم به زیاده اما علم به اجمالی به احدهما مثلاً یک کدام مقنی است و پیر است و یک کدام عمله است و قوی تر است می دانم زیاده هست این زیاده نمی دانم مال عمله است یا مال مقنی؟ اینجا چه باید کرد؟ اینجا دیگر اصل عدم زیاده و اینها فایده ندارد علم اجمالی است.علم اجمالی است درباره علم اجمالی باید احتیاط کرد خب احتیاط در مسئله چیست؟ باید با هم تصالح کنند. اگر با هم تصالح نکردند حکومت اسلامی باید کار را هر جور صلاح می داند تمام کند. لذا این صورت چهارم است که بر می گردد به تصالح خودشان چون علم اجمالی داریم دیگر مثل انائین مشتبهین است از هر دو باید اجتناب کرد احتیاط می خواهیم بکنیم، احتیاط در حق الناس است و نمی شود دیگر خواه ناخواه یا تصالح می کنند خودشان یا اینکه مراجعه می کنند به حکومت اسلامی، حکومت اسلامی یا تصالح می کند یا قرعی می کشد. این هم صورت چهارم.

پس این فرمایش مرحوم سید که صورت سوم را اصل جاری نمی کنند و ارجاع می دهد به صلح قهری، ارجاع می دهد به قرعه فرمایش ایشان ناتمام است- من خیال کردم مطالعه کرده اید حسابی و اینها را درست کرده اید و اصولی هم هستید و چون اصولی هستید اینها را حسابی درست می کنید ولی مثل اینکه خبری نیست- حالا حرفی که هست اینجاست که مرحوم سید آن صورت علم اجمالی را- صورت علم اجمالی را که ایشان می فرمایند قرعه یا صلح قهری سابقاً می گفتیم نمی دانیم این صلح قهری یعنی چه؟ این در کلمات مرحوم سید خیلی آمده است «صلح قهری» و نمی دانیم یعنی چه؟ مرحوم آقای خویی معنا می کند یعنی ارجاع به حاکم اسلامی- آنجاها معنا می کردند نه اینجا- حالا اگر بپذیریم حرف مرحوم آقای خویی را که صلح قهری، آن وقت می گویند یا قرعه و الا صلح قهری. مثل اینکه طولی درست می کنند. در حالی که مختص به حکومت اسلامی است، ما قرعه کشیدن نداریم و این در باب قرعه برای تخصیص زیاد خورده می گویند اصلاً باب قرعه، قرعه را نمی شود کشید مگر اصلی، اجتماعی، روایتی با او باشد اما ما گفتیم که قرعه می شود کشید روایات هم همه مربوط به حکومت است. حکومت است که باید قرعه بکشد و رفع نزاع بکند و الا ما خودمان بخواهیم قرعه بکشیم مسلم نمی شود بنابراین، اینکه مرحوم سید می فرماید با قرعه این با مبنای خود مرحوم سید جور نمی آید. آن وقت اگر مرحوم سید این جور فرموده بودند که صلح قهری آن وقت در صلح قهری چه جور می شود؟ حکومت اسلامی گاهی وا می دارد تصالح بکنند، اگر تصالح نکردند قرعه می کشد آن آخر کار. آن آخر کار. واین هم فرسایش سید نا تمام است. این خلاصه این مسئله است و آن این است که صورت علم اجمالی اصل ندارد. و باید یا تصالح کنند خوب است. اگر لجاجت کردند و تصالح نکردند باید به حکومت اسلامی مراجعه کنند حکوما اسلامی رفع نزاع میکند به هر چه صلاح بداند اگر صلاح می داند تصالح، تصالح. اگر صلاح می داند قرعه، قرعه. دیگر معمولاً هم این جور است تا بشود تصالح بکنیم نوبت به قرعه نمی رسد.آن آخر کار برای اینکه اسلام بن بست ندارد می گوید خب حالا که هیچ کار نمی شود کرد پس قرعه بکشید مطلب تمام بشود. مثل استخاره می ماند. این استخاره هایی که ما می کنیم همه اش بی خود است اینها که مرتب استخاره،استخاره، شاید روزی 100 تا استخاره شما می کنید- اگر در معرض باشید- این بعضی اوقات فال می گیرد، بعضی اوقات دلتنگی اش را می خواهد رفع بکند. بعضی اوقات هم همین جور استخاره می کند اینها همه اش بی خود است. استخاره این جا جایش است اول باید عقلش را به کار بیندازد هر چه عقلش گفت اگر عقلش نه باید مشورت کند، هر چه مشورت گفت اگر در بن بست واقع شد و امر مهم نیست باید دل را بزند به دریا و یک کدام را انتخاب کند و برود جلو. اما اگر امر مهم است مثل ازداج آن جا باید استخاره کند لذا ما استخاره را مثل قرعه، اصلاً ما استخاره را با قرعه یک چیز می دانیم. استخاره و قرعه جا دارد جایش هم آنجا است که هیچ چاره ای نباشد «القرعه لکل امر مشکل» (1) این خلاصه حرف تا اینجا.

من می گفتم شما مطالعه می کنید و این فرسایش مرحوم سید را درست می کنید آن که من از خارج گفتم، گفتم این چهار قسم پیدا می کند دو قسمش مرحوم سید گفته، دو قسمش را نفرموده اند و ما دو قسم را گفتیم حالا عبارت را ببینید- می فرماید«فان احتمل التساوی حمل علیه» این یعنی نمی دانند چه مقدار است آن می گوید من به اندازه تو کار کرده ام در حالی که ضعیف بودم اما جبران کردم و به اندازه تو کار کردم آن می گوید نه به اندازه من کار نکردی، بنابراین این جوری است احتمال می دهند تساوی را. احتمال هم می دهند زیاده را مرحوم سید می گویند که «حمل علیه» حمل می شود بر تساوی چرا حمل می شود بر تساوی؟ برای اینکه عقدشان روی تساوی بوده، اصاله الصحه. برای اینکه اگر تساوی کار نکرده باشد آن گناه کرده دیگر، حق الناس کرده لذا عقد می گوید تساوی اصاله الصحه فی فعل الغیر هم می گوید تساوی. خب مرحوم سید اینکه می گویند «حمل علیه» بیجا نیست راستی عقد است اصاله الصحه « حمل علی التساوی» آن وقت حالا که «حمل علی التساوی » آن احتمال زیاده را چکار بکنیم؟ می فرمایند «لا صاله عدم زیاده عمل احدهما علی الآخر» گفتم مرحوم آقای خویی می گویند این اصل معارض دارد معارضش اصل عدم تساوی. اما مرحوم سید گفتند آن تساوی علم تعبدی روی آن است پس آن تساوی اصل نمی خواهد مثل علم است علم است تساوی. اما آن زیادتر اصل می خواهد اصل عدم زیاده است پس نه اصل مثبت است که بعضی گفته اند، اصل عدم زیاده پس تساوی نه. این پس تسای تساویش علم است، علم تعبدی است. آن عقد است. آن اصاله الصحه است و اصاله عدم تساوی مرحوم آقای خویی اصلاً جاری نیست این فرض اول.

فرض دوه که علم به تساوی، این را مرحوم سید ماعرض نشده اند علم به تساوی داریم الا اینکه شک داریم احدهما زیادتر کار کرده یا نه؟ آن می گوید من مقنی هستم من بیشتر کار کرده ام من بیشتر باید ببرم آن می گوید که نه من فعله مقنی هستم و نباید بیشتر ببری علم به تساوی اما شک در زیاده، خب آن در اینجا دیگر مثل عقد درستش می کند، اصاله الصحه درستش می کند اگر هم علم به تساوی داشته باشیم دیگر بهتر. علم به تساوی داریم نمی دانیم زیاده هست یا نه؟ این می شود اقل و اکثر استقلالی خب اصل عدم زیاده جاری می شود بدون معارض، بدون اصل نثبت الا اینکه من عرض کردم در هر دو صورت، نوبت به اصاله عدم زیاده نمی رسد. هر دو صورت اقل و اکثر استقلالی است و در اقل و اکثر استقلالی باید بگوییم که علم اجمالی منحل می شود به علم تفصیلی و شک بدوی و شک بدوی نمی دانیم ذمه مشغول است یا نه؟ نه چه در اقل و اکثر ارتباطی چه استقلالی.

صورت سوم«و ان علم زیاده احدهما علی الآخر» یعنی میداند مقنی بیشتر باید ببرد اما چه مقدار؟ نمی داند علم دارد که باید مقنی بیشتر ببرد اما چقدر باید بیشتر ببرد؟ معلوم نیست.

مرحوم سید می فرمایند که «فیحتمل القرعه فی المقدار الزاید و یحتمل الصلح القهری» و اینها به شأن مرحوم سید هیچ کدام نمی خورد. اولا که اصاله عدم زیاده در همان جاری می شود برای خاطر اینکه مقنی می دانیم بیشتر می برد نمی دانیم 10 تومان است یا 20 تومان است یا 20 تومان؟10 تومان.

خب اصل درستش می کند، و اینکه می فرمایند که یحتمل القرعه، یحتمل الصلح القهری اصلاً نوبت نه به قرعه می رسد نه نوبت به صلح قهری نه نوبت به تصالح، نوبت به تصالح هم نمی رسد.

آن وقت صورت چهارمی که مرحوم سید نگفته اند و نوبت به قرعه و اینها می رسد این است «و ان علم زیاده احدهما لاحدهما» این را مرحوم سید نگفته اند و این لازم تر بود صورت علم اجمالی. می دانم 10 تومان بیشتر است نمی دانم این 10 تومان مال مقنی است یا مال عمله؟ آن مقنی می گوید که من اهل کار، استادم، مال من است آن عمله می گوید نه، تو پیری، همه کارها را من کردم، مال من است می شود علم اجمالی، دیگر علم اجمالی اصل ندارد باید احتیاط کرد در حق الناس احتیاط ندارد دیگر خواه ناخواه نوبت می رسد به تصالح. اگر تصالح کردند، اگر نه نوبت می رسد به حکومت اسلامی، حکومت اسلامی هر چه صلاح می داند درست می کند اما اینکه مرحوم سید می فرمایند که یحتمل القرعه!

خب اصلاً احتمال قرعه نیست. خود اینها که نمی توانند قرعه بکشند. و بعد هم می گویند یحتمل الصلح القهری. در مقابل قرعه می فرماید صلح قهری یعنی احتمال می دهد که قرعه بکشند و احتمال هم هست که به حکومت اسلامی مراجعه کنند. نه باید این طور گفته باشند- آنجا که علم اجمالی است- فلابد من الصلح القهری ای من مراجعة الی الحکومة و الحکومة تصالح می کند یا قرعه می کشد. در آخر کار قرعه می‌کشد.

و با هیچ مبنایی این فرمایش مرحوم سید جور نمی آید عجب هم هست محشین هم همین جور مثل من که حاشیه بر عروه داشتم و ما بقی، همین جوری گذاشته ایم و آن دو فرض را اصلاً فرض نکرده ایم چنانچه آقای خویی و آقای حکیم هم فرض نکرده اند و همین جوری از مسئله گذشته اند در حالی که سر تا پای مسئله به شأن مرحوم سید «رضوان الله تعالی علیه» نمی خورد ما گفتیم شما درست می کنید، و من را مجاب می کنید اما علی کل حال این کار را نکردید حالا باز هم فکرهایش را بکنید اگر این عبارت را درست کردید یک جایزه حتماً به شما می دهم و شأن مرحوم سید را هم حفظ کردیم و شأن مرحوم سید را کسی بتواند حفظ بکند یک دفعه سرسری می گذرند مثل حاشیه بر عروه، این محشین در عروه همه چون که خیلی کار داشته اند با تسامح و احتیاط و اینها رفته اند جلو، هر که حاشیه بر عروه نوشته من جمله خود من، و اما راستی اگر بخواهیم حسابی شأن مرحوم سید را حفظ بکنید یک جایزه لازم دارید.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.