عنوان: مراتب سقوط و انحطاط انسان
شرح:

بسم ‌الله الرّحمن الرّحيم

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»

 

در سلسله مباحث «موانع سقوط انسان»، از «صبر» به عنوان يکي از موانع مهمّ سقوط، نام برده شد. در تشريح اقسام صبر، شرح «صبر در عبادت» بيان شد و بحث به موضوع «صبر در برابر گناه» رسيد. در اين مبحث نيز معلوم شد که سقوط و تباهي انسان، مراتبي دارد و از «انجام گناه» و «عادت به گناه»، به عنوان دو مرتبه از مراتب سقوط انسان ياد شد.

در ادامه به شرح مراتب بعدي سقوط و انحطاط انسان مي‌پردازيم.

 

مرتبۀ سوّم: لذّت از گناه

در مرتبۀ سوم، گناهکار علاوه بر اينکه عادت به گناه دارد، از گناه خود لذت مي‌برد. مثلاً دروغ مي‌گويد، عادت به دروغ‌گويي کرده و پشيمان هم نيست. غيبت مي‌کند و وقتي به او مي‌گويند: غيبت نکن، از غيبت خود دفاع مي‌کند. به ديگران توهين مي‌کند و هنگامي که او را مؤاخذه مي‌کنند، گويا از اهانت خود لذت برده و مي‌گويد: بايد توهين کنم. چنين کسي دانسته يا ندانسته مي‌گويد: بايد با خداوند بجنگم؛ زيرا توهين به مسلمان، طبق حديث قدسي و صحيح السّندي که در ادامه مي‌خوانيم، جنگ با خداوند است:

«مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَة»[1]

امام صادق«سلام‌الله‌عليه» در ادامۀ روايت، براي جلوگيري اشتباه ما، مي‌فرمايند: مراد از ولى، در اين روايت، شيعيان هستند. يعني فقط اهانت به اولياء الله، جنگ با خدا نيست، بلکه توهين به هر شيعه‌اي، حتي شيعۀ گناهکار، جنگ با خداوند است. امّا متأسفانه برخي از اهانت به ديگران- با توصيفي که از آن بيان شد- لذّت برده، آن را حقّ خود مي‌شمارند. زبان تند بعضي اشخاص، مانند مار و عقرب، نيش مي‌زند و با اهانت، کنايه، زخم زبان و فحّاشي، خود را به ظاهر آرام مي‌کنند. اين مرتبه، مرتبۀ سوّم سقوط انسان است.

 

مرتبۀ چهارم: دشمني با خداوند هنگام مرگ

مرتبۀ چهارم سقوط، دشمني و عداوت گناهکار با خداوند سبحان است. اين مرتبه که فوق‌العاده خطر دارد، هنگام مرگ گناهکار اتفاق مي‌افتد؛ به اين معنا که انسان گناهکار، هنگام مرگ، وضعيّت اسفناک و جايگاه جهنّمي خود را مي‌بيند و از اين رو تمايل به رفتن از دنيا ندارد و مي‌خواهد در دنيا بماند. قرآن کريم مي‌فرمايد: «فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ».[2]

در اين هنگام، او را به امر خداوند قهّار و به اجبار از دنيا مي‌برند و در نتيجه با بغض و دشمني پروردگار، از دنيا خواهد رفت. اين عداوت و دشمني، در سقوط و انحطاط چنين کسي تأثير دارد و او را با سرعت بيشتري به درّۀ تباهي پرتاب مي‌کند.

استاد بزرگوار ما حضرت امام «ره»، گاهي اين موضوع را به اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» مثال مي‌زدند و مي‌گفتند: همه، هنگام مرگ، اميرالمؤمنين را مي‌بينند:«يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي»[3]. به عبارت ديگر، آن حضرت هنگام مرگ همه، اعمّ از شيعه، مسلمان، غيرمسلمان و حتي منافق، مي‌آيند. از سوي ديگر، مأمور و ملک قبض روح، بايد با اجازۀ اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» قبض روح کند. افراد گناهکار که نمي‌خواهند از دنيا بروند، چون به امر و اجازۀ اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» مي‌ميرند، با بغض ايشان از دنيا مي‌روند و معلوم است کسي که با بغض امام علي «سلام‌الله‌عليه» بميرد، سرانجامي جز سقوط و شقاوت ابدي نخواهد داشت. 

 

مرتبۀ پنجم: اهانت به خداوند در قيامت

مرتبۀ پنجم سقوط براي گناهکار در قيامت و هنگام محاسبۀ اعمال رخ مي‌دهد. کسي که با دشمني خداوند از دنيا رفته، موقع حساب، خداوند تعالي را ظالم مي‌پندارد و پروندۀ خود را انکار مي‌کند. قرآن کريم، دروغ‌گويي و بدبختي اين افراد را بر ملا مي‌کند:

«يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ»[4]

سقوط، انحراف و عاقبت شوم بعضي افراد، آنها را به جايگاه پستي مي‌رساند که به جاي خدا خدا گفتن و توبه و عذرخواهي از درگاه خداوند، در مقابل باري تعالي، قد علم مي‌کنند، با وقاحت تمام او را ظالم مي‌خوانند و مي‌گويند: خدايا تو  مي‌خواهي بي‌جا ما را به جهنم بفرستي. بنابر تعبير قرآن کريم، دروغ‌گويي، گناه و فسق و فجور اين افراد، آنان را به چنين مرتبه‌اي نزول مي‌دهد. 

 

مرتبۀ ششم: سقوط پي در پي در جهنّم

مرتبۀ ششم سقوط آدمي، مربوط به اهل جهنّم است. افرادي که به جهنّم مي‌افتند، در اثر کينه‌توزي و عداوت قبلي که با خداوند داشته‌اند و به دنبال تصوّر دروغ و باطلي که هنگام محاسبۀ اعمال از خداوند سبحان پيدا کرده و او را ظالم پنداشته‌اند، در جهنّم نيز با خداوند متعال دشمني مي‌کنند. اين دشمني، منجر به سقوط پي در پي اهل جهنّم مي‌شود و جالب آنکه اين افراد با دوستان خداوند و محبّين او هم دشمني مي‌ورزند.

طبق روايتي، پيامبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در قيامت، گاهي به اميد نجات برخي از اهل جهنّم، به جهنّم سر مي‌زنند. در آن هنگام، نسيم رحمت در جهنّم مي‌وزد و فضاي غبارآلود و آلودۀ جهنّم را مصفّا مي‌کند. جهنّميان مي‌پرسند چه خبر است؟ اين نسيم چيست؟ پاسخ مي‌شنوند که پيامبر اکرم در حال ورود به جهنّم هستند. بعضي از آنان از سر دشمني با آن حضرت، به سلول خود مي‌روند و درب را مي‌بندند، مبادا چشم آنها به پيامبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» بيفتد و از رحمت و کرامت ايشان بهره‌مند گردند. گناه و سقوط، انسان را به چنين جايگاهي مي‌رساند.  

 

تأثير سازندۀ صبر، در ممانعت از سقوط انسان

از آنچه بيان شد، اين نتيجه حاصل مي‌شود که گناه و نافرماني خداوند، به طرز شگفت‌آوري، موجب سقوط انسان مي‌شود و او را قدم به قدم و پلّه پلّه تا نازل‌ترين و پست‌ترين مرتبۀ سقوط، مي‌کشاند. امّا بايد توجه داشت که صبر در برابر گناه و استقامت در برابر  وسوسۀ شياطين درون و برون، مي‌تواند از سقوط و انحطاط خود جلوگيري نمايد.  

از اين رو قاطعانه مي‌توان گفت: صبر در عبادت و مهم‌تر از آن، صبر در معصيت، بسيار اهميّت دارد و مانع سقوط انسان است. انسان بايد در مقابل مخالفت با اسلام، در برابر مخالفت با ولايت و در برابر گناه، صبر داشته باشد و با استقامت فراوان، مراقب غفلت و در پي آن مراقب لغزش خود باشد، وگرنه منجر به سقوط او خواهد شد.

 

حرکت معنوي انسان، به مثابۀ کوه‌نوردي

افراد کوه‌نورد، هنگام بالا رفتن از کوه، اگر يک لحظه توجه خود را از دست بدهند و غافل شوند، دچار لغزش شده، پرتاب خواهند شد. از اين جهت با طمأنينۀ فراوان و آرام آرام بالا مي‌روند و همۀ حواس خود را جمع مي‌کنند و از لغزش و انحراف حذر مي‌نمايند. نکتۀ ظريف کوه‌نوردي آن است که اگر لغزش‌هاي کوچک مورد توجه قرار نگيرد، منجر به سقوط و پرتاب‌هاي بزرگ خواهد شد. يعني اگر پاي کوه‌نورد، کمي بلغزد، فوراً بايد با صبر و استقامت، جبران آن را بکند و خود را به جايگاه محکمي برساند يا به تکيه‌گاه مورد اطميناني تکيه کند يا سنگ محکمي در اطراف خود بيابد و آن را دستاويز قرار دهد تا سقوط نکند و بتواند به حرکت خود ادامه دهد. حال اگر به لغزش کوچک خود توجه نکند و چاره‌اي براي آن نينديشد، آن لغزش کوچک با آن که در ابتداي امر، جلوه‌اي ندارد، او را به پايين کوه پرتاب خواهد کرد.

حرکت معنوي انسان و صعود و سقوط او نيز نظير کوه‌نوردي است؛ به اين معنا که يک لحظه بي توجهي و غفلت، منجر به سقوط او مي‌شود و تا وقتي بيدار نشده و خواب غفلت او ادامه دارد، سقوط و انحطاط او نيز مرتبه مرتبه و پلّه پلّه ادامه مي‌يابد تا به کلّي ساقط شود و به نازل ترين درجات، تنزّل يابد.

اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» در روايتى مى‏فرمايند: «هيچگاه كار نيك و ثواب را كوچك مشمار، چون ممكن است يك كار خوب از نظر تو كوچك بنمايد، ولى از نظر خداوند بسيار پسنديده و با ارزش باشد و تو ندانى. و نيز گناه‏ را كوچك‏ مشمار، زيرا ممكن است يك گناه در نظر تو كوچك جلوه كند، امّا براى سقوط تو بسيار بزرگ و با اهميّت باشد و موجب خشم و غضب الهى گردد».[5]

 

ضرورت الگوگيري از صبر و استقامت اهل بيت«ع»

سخنان اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» که در نهج البلاغه يا ساير منابع روايي گردآوري شده است، صرفاً درد دل نيست، بلکه احاديث ارزشمند ايشان، سراسر پند حکيمانه و اخلاقي است و بايد سرمشق زندگي و حرکت معنوي همگان شود.

آن حضرت در خطبۀ شقشقيّه، با اشاره به دوران بيست و پنج ساله که حقّ ايشان غصب شده بود، مي‌فرمايند: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»[6]، يعني مثل کسي که يک خار در چشمش و يک استخوان در گلويش باشد، صبر کردم.

وقتي لقمه‌اي در گلو بماند و پائين نرود، گلوگير مي‌شود و بسيار دردناک است، امّا سخت‌تر از آن هنگامي است که استخوان در گلوي انسان فرو رود. همچنان‌که اگر خاري در چشم فرو ‌رود، انسان را گرفتار و دردمند مي‌کند. اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» مي‌فرمايند: بيست و پنج سال در حالي صبر کردم که گويا خاري در چشم و استخواني در گلو داشتم.

آن امام بزرگوار، اين درد دل را بيان مي‌کنند و از شيعيان انتظار دارند علاوه بر ناراحتي و تأثّر از اين واقعه، امام خود را سرمشق قرار دهند و با تلاش و کوشش و نيز با صبر و استقامتي شبيه به آن حضرت، زندگي کنند و حرکت صعودي خود را ادامه دهند. 

حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» نيز هفتاد و پنج روز يا نود و پنج روز بعد از رحلت نبيّ اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در دنيا زندگي کردند و در آخرين روزهاي حيات، در کلامي که منسوب به آن حضرت است، مي‌فرمايند: «به اندازه‌اي مصيبت ديدم که اگر اين مصائب بر روز وارد مي‌شد، آن را به شب تار مبدّل مي‌کرد»[7].

حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» در برابر آن همه ظلم و مصائبي که ظالمان و غاصبان براي خاندان وحي پديد آوردند، صبر پيشه کردند و با روايتي که بيان شد و روايات مشابه آن، به شيعيان پس از خود درس صبر و استقامت داده‌اند. در واقع، مقصود آن حضرت در بيان اين مطالب، اين درس است که اي شيعيان! من در برابر آن همه مصيبت صبر کردم و شما از من پيروي کنيد و صبوري مرا ياد بگيريد و اين فضيلت بزرگ را در برابر گناه و معصيت به کار گيريد. اي خانم! در برابر وسوسۀ شيطان درون و برون استقامت پيشه کن و عفّت، عصمت، حجاب و حياي خود را حفظ کن.

در واقع، اميرالمؤمنين و حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» به نسل کنوني مي‌فرمايند: اي زن و مرد! در برابر گناه و معصيت صبور و مقاوم باشيد و زبان، چشم و گوش خود را کنترل کنيد و از هرگونه گناه و معصيت، هرچند در نظر شما کوچک باشد، اجتناب کنيد.

 

ضرورت برخورداري از ملکۀ تقوا

 آنچه در اين مبحث توجه جدي مي‌طلبد، اين است که صرف گناه نکردن و تقيّد به ظواهر شرع، کافي نيست و انسان بايد ملکۀ تقوا داشته باشد. يعني به صورت ناخودآگاه به اطاعت از اوامر الهی ب‌پردازد و از نواهی پروردگار متعال اجتناب ‌ورزد و در اين خصوص نیازی به یادآوری نداشته باشد. يعني اهميت به همۀ واجبات، مخصوصاً نماز، حجاب و پوشش؛ اهميت به مستحبات، مخصوصاً خدمت به خلق خدا و انس با قرآن و نماز شب و اجتناب از گناهان و مکروهات، براي او ملکه شده باشد.

 مسلمان و به خصوص شيعه، آن است که هنگام اذان، به طور ناخودآگاه تلاطم دروني داشته باشد و نگويد کار دارم، بلکه بگويد نماز دارم و همه چيز را فداي نماز کند. شيعۀ حقيقي بايد در وقت نماز صبح خوابش نبرد، بلکه خودش بيدار شود. هنگام ظهر يا مغرب که مؤذن اذان مي‌گويد، اين فرد وضوگرفته و آماده و دوان دوان رو به مسجد باشد.

اسلام عزيز، در ترک محرّمات هم چنين ملکه‌اي از مسلمانان مي‌خواهد. يعني انسان بايد تلاش و کوشش جدي و تمرين مستمر در  اجتناب از گناه داشته باشد تا کم کم به جايگاهي برسد که به طور ناخودآگاه، زبان او تحت کنترل باشد. دروغ، غيبت، تهمت، شايعه و اهانت، به صورت خودکار در زبان او نيايد. به طور ناخودآگاه چشم چران نباشد و چشم او نامحرم را نبيند. کساني که ملکۀ تقوا دارند، زياد اتفاق مي‌افتد که در مسير خانه تا محل کار يا تحصيل، نامحرم نمي‌بينند. البته اين افراد، چشم خود را هم نميبندند، بلکه با چشم باز، به دستور قرآن عمل مي‌کنند و به چشم خريداري به کسي نگاه نمي‌کنند. اگر از آنها بپرسند چند مرد يا زن ديديد، قادر به پاسخ نيستند. اهل معرفت، کنترل چشم ، زبان و گوش خود را دارند. حتي برخي از بزرگان به مرتبه‌اي رسيده‌اند که کنترل دل خود را هم دارند.

 

نيل به مقام عنداللهي، در پرتو صبر

صبر و استقامت در سلوک الي الله و در حرکت معنوي، انسان را به مقام عنداللهي مي‌رساند. اگر آدمي در حرکت خود از صبر بهره بگيرد، همواره مي‌تواند رو به استکمال باشد و کمال او نيز لايتناهي و بدون توقف خواهد بود. يعني تا وقتي خدا، خدايي مي‌کند، او در حال استکمال است و به سوي خود خدا پيش مي‌رود. قرآن کريم، اين رتبه را مقام عنداللهي مي‌نامد.

آيه‌اي از قرآن شريف، رسيدن به اطمينان قلبي را ناشي از «ذکرالله» مي‌داند: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[8]. همان‌طور که در مبحث ذکر گذشت، يک مرتبه از ذکر، ياد خدا با عباداتي نظير نماز است و والاترين مرتبه، ذکر عملي، به معناي اجتناب از گناه مي‌باشد.

نتيجه اينکه صبر در عبادت و صبر در برابر معصيت، «ذکرالله» است و به انسان اطمينان قلبي مي‌بخشد. امّا قرآن کريم در آيۀ ديگري، نفس مطمئنّه را به سوي خودش فرا مي‌خواند. آنجا که مي‌فرمايد:

«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي»[9]

در واقع، اين آيۀ شريفه خطاب به بندگان مي‌فرمايد: اگر جداً گناه در زندگي شما نباشد و صبر در عبادت و صبر در اجتناب از معصيت داشته باشيد، آنگاه بهشت، حتي بهشت رضوان براي شما کوچک مي‌شود. بلکه مقام شما، مقام عنداللهي و نزد پروردگار متعال است. اگر جداً از اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» پيروي و اطاعت کنيد، نزد آنان خواهيد بود.

«‏وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[10]

 

مقام آسيه، همسر فرعون

آسيه، براي مخالفت با فرعون و براي اينکه شيعۀ حضرت موسي«سلام‌الله‌عليه» شده بود، محکوم به اعدام شد. اما اعدام او همراه با شکنجه بود؛ به اين صورت که او را روي زمين انداختند و دست‌ها و پاهايش را با ميخ‌هاي بزرگ بر زمين کوفتند و ميخ‌هاي ديگري روي سينه و شکم او زدند تا از دنيا رفت.

قرآن شريف، جملۀ شيريني از آسيه نقل مي‌کند که بسيار درس‌آموز است و اساساً قرآن، اين داستان را براي الگوگيري مؤمنين مثال مي‌زند. مي‌فرمايد: در همان زماني که او را با شکنجه اعدام مي‌کردند، مي‌گفت: خدايا در نزد خودت بهشتي به من بده تا من پيش تو باشم و مرا از فرعون و فرعونيان و از ظالمين نجات بخش و راحت کن.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي‏ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ [11]

يعني خدايا! لذت من، تو و بالاتر از بهشت، تو هستي. خدايا! در بهشت اگر نزد تو باشم، لذت دارد؛ يعني اگر مقام عنداللهي داشته باشم، ارزش دارد، وگرنه بهشت منهاي خدا، ارزشي ندارد و بهتر است نباشد.

 

امنيّت دل، مرهون صبر

همان‌طور که بيان شد، صبر در عبادت و صبر در اجتناب از گناه، به انسان اطمينان قلبي مي‌بخشد. اطمينان قلبي علاوه بر اينکه انسان را به مقام عنداللهي مي‌رساند، دنياي او را نيز اصلاح مي‌کند و يک زندگي منهاي غم، غصه، دلهره، و اضطراب خاطر و يک زندگي همراه با نفس مطمئنه به او مي‌دهد. به عبارت ديگر، زندگي او توأم با امنيّت کامل و آرامش مي‌شود.

آيۀ شيريني،‌ در سورۀ انعام آمده است که درآن، پروردگار عالم از ما سؤال مي‌کند و مي‌فرمايد: چه کسي امنيت دارد؟ به عبارت ديگر، چه کسي از زندگي عاري از غم، غصه، دلهره و اضطراب خاطر برخوردار است؟ سپس خود قرآن، پاسخ خودش را مي‌دهد:

«‏الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[12]

يعني آنکه ايمان دارد و از گناه، اجتناب مي‌ورزد، امنيّت دارد و علاوه بر آن، از جانب خداوند، هدايت مي‌شود. به عبارت ديگر، هرکه از زيربناي ايمان، که همان اعتقاد قلبي به تشيّع است، برخوردار باشد و با روبناي صبر در عبادت و صبر در معصيت، حرکت کند، هم به امنيّت دل و آرامش کامل مي‌رسد و هم دست عنايت خداوند روي سر او خواهد بود. چنين کسي دچار لغزش و انحراف نمي‌شود و فريب نمي‌خورد. حتي شيطان که چندين مرتبه يه خداوند تشر زده و گفته است: بندگان را گمراه مي‌کنم، بر انسان مؤمن، با توصيفي که بيان شد، تسلّط نخواهد يافت. زيرا قرآن کريم مي‌فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»[13]

 از سوي ديگر، خود شيطان اقرار دارد که نمي‌تواند افراد مخلُص را گمراه کند. به عبارت ديگر، اگر کسي به راستي شيعۀ مخلُص باشد، يعني شيعه‌اي باشد که از شيطان و نفس اماره تبعيّت نمي‌کند و مطيع اوامر الهي است، شيطان نمي‌تواند با او کاري داشته باشد.

«فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ، إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»[14]

 

حصن حصين خداوند، حافظ مؤمن و حرکت معنوي او

اين آيات، بسيار تکان دهنده است. در واقع قرآن با اين آيات به ما مي‌فرمايد: آيا مي‌دانيد شيطان چه وقت مي‌تواند شما را ببرد و منحرف کند؟ وقتي که خودتان زير پرچم او برويد، شما را به راحتي خواهد برد و اما اگر زير پرچم خداوند باشيد، زير پرچم مولا اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» باشيد، شيطان حق ندارد که به سمت شما بيايد و اگر بيايد، مي‌سوزد و نابود مي‌شود. به عبارت روشن‌تر، خداوند متعال چنين بنده‌اي را حفظ و حراست مي‌کند و او در حصن خداست. يعني اگر کسي به راستي و صادقانه بگويد: «لا اله الاّ الله»، آنگاه اين شخص در حصن خدا و قلعۀ محکم خداوند خواهد بود.

حضرت امام رضا«سلام‌الله‌عليه» در دو روايت، به همين حقيقت تصريح مي‌فرمايند:

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي‏ أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[15]

«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي‏ أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[16] 

يعني هرکس زير پرچم خداوند متعال و زير پرچم اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» باشد، شيطان نمي‌تواند او را ببرد و اين شخص در قلعۀ محکم خداوند و زير نظر اوست و خدا او را حفظ مي‌کند تا از دنيا برود. بعد از مرگ هم تازه اوّل راه است و استکمال و حرکت صعودي او ادامه مي‌يابد. استکمال او هم غيرمتناهي است و بالاخره لحظه به لحظه به سوي قرب خدا در حرکت است.

رسيدن به چنين مقامات بلندي محتاج تلاش، کوشش و کار است. البته ابتداي امر و ابتداي راه، مشکل به نظر مي‌رسد، امّا بعد مشکل برطرف مي‌شود؛ زيرا خداوند دست انسان را مي‌گيرد و حرکت او را به يک حرکت فوق‌العاده مبدّل مي‌سازد. حرکتي صعودي و با شتاب که لغزش و انحراف در آن راه نمي‌يابد. 

 

پي‌نوشت‌ها

=================

1. الكافي، ج 2، ص 352    

2. ق / 22

3. بحارالأنوار، ج 6، ص 180

4. مجادله/18

5. الخصال، ج 1، ص 209

6. شرح‏نهج‏البلاغة، ج 1، ص 151

7. مسکّن الفؤاد، ص  112

8. رعد / 28

9. فجر / 30-27

10. نساء / 69

11. تحريم / 11

12. انعام / 82

13. نحل / 100-99

14. ص / 83-82

15. الأمالى( للصدوق)، ص 235

16. عيون‏أخبارالرّضا (ع)، ج 2، ص 136