عنوان: اجاره اجير براى تعمير اراضى موات
شرح:

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يَسِّرلى امرى و احْلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

مسئله 5):16)

»يجوز اجارة الارض مدّة معلومة بتعميرها و اعمال عمل فيها من كرى الانهار و تنقية الآبار و غرس الاشجار و نحو ذلك و عليه يحمل قوله عليه‏السلام: لابأس بقبالة الارض باهلها بعشرين سنة او اقل او اكثر و يعمرّها و يعدّى ما خرج عليها و نحو غيره« مسئله دو، سه صورت دارد: يك دفعه زمينى است خربه، صاحبش هم اعراض كرده، خب اين زمين خربه را در روايات داريم مثل زمين موات است مى‏تواند آباد كند براى خودش و اگر كسى آباد كرد »من احيى ارضاً فهى له«(6) اين هم يك قلعه‏اى است كه اطرافش زمين است و اين مى‏رود آنجا را آباد مى‏كند، دهى مى‏سازد، زمينهاى اطرافش را آباد مى‏كند، درخت كارى مى‏كند و مى‏شود يك مزرعه خب اگر اين باشد ديگر آن كسى كه آباد كرده است مال آن است.

حالا همين جا را اگر كسى اجير بگيرد، عمله بگيرد براى آباد كردن اينجا، اجاره مى‏كند مثلاً يك كسى را يكساله كه برو اينجا را، زمينهاى اينجا را آباد بكن، مثلاً قنات بكن، قناتش را آباد بكن، درخت كارى كن و آن آقا يك فرد يا افرادى مى‏روند و آن كار را مى‏كنند خب اين در باب معدن سابقاً صحبت كرديم كه اگر كسى عمله بگيرد براى اخراج معدن مال آن كسى است كه عمله را گرفته، مال عمله نيست، مال عامل نيست بلكه مال مستأجر است، مال آن كسى است كه عمله گرفته آنجا را آباد كرده، اينجا هم همين است وقتى كه يك فعله‏اى را گرفت براى كار كردن خب اين عملش با اجاره مى‏شود مال مستأجر، آن عمله مى‏شود موجر آن آقا مى‏شود مستأجر، مالك منفعت است، مالك عمل است خب اين عمل را اگر صرف كرد در يك مزرعه خرابه‏اى كه صاحب ندارد معلوم است اين مى‏شود مال مستأجر، نه مال موجر، مى‏شود مال مالك نه مال آن كسى كه كار روى آن كرده ولو در مسئله اختلاف هم بود اگر در معدن يادتان باشد امّا بالاخره قاعده همين را اقتضا مى‏كند و روايات هم همين را اقتضا مى‏كند و علاوه بر قاعده و روايات، عرف هم همين را اقتضا مى‏كند، اگر كسى يك بيابان را بخواهد آباد بكند و اين بيابان را عمله گرفت هفت، هشت، ده نفر رفتند آنجا و خيابان‏كشى كردند، جدول‏بندى كردند، چاه كندند قنات كندند، آنجا را كاشتند، غرس اشجار كردند، يك مزرعه شد، اين مزرعه مال آن كسى است كه پول داده است كه به آن مى‏گوييم مستأجر، مال عمله‏ها نمى‏شود براى اين كه عمله‏ها اين عملشان مال خودشان نبود و اين مال كسى است كه عمل مال او باشد با اجاره اين فعله عمل مى‏شود مال مستأجر، موجر مى‏شود هيچ كاره و بعد از مدتى اين مزرعه مى‏شود مال آن كسى كه پول داده نه مال عامل، خب اين صورت هم معلوم.

يك صورت ديگر هم هست كه اين است كه باغى دارد، اين باغ خشك شده است و از اين باغ استفاده نمى‏شود بكنى، درختهايش خشكيده، به اين باغ نرسيده و قناتهايش پر شده اما اعراض از باغش هم نكرده است، آن صورت اول اين است كه اصلاً صاحب ندارد، صاحبش اعراض كرده و لااقل اگر صاحب هم داشته اعراض كرده، اين صورت سوم كه الان بحث است اين است كه باغش است، اعراض از باغ هم نكرده و حالا مى‏خواهد آبادش بكند يك دفعه خودش باغ را آباد مى‏كند خب معلوم است كه باغ ناآباد شد باغ آباد مالكش هم خود اين آقا كه باغ مال اوست. يك دفعه هم عمله مى‏گيرد بنّا مى‏گيرد براى ساختمانش، مقنى مى‏گيرد براى چاه كندن يا براى قنات كندنش، فعله مى‏گيرد براى جدول‏كشى، براى آباد كردن زمين و به مرور زمان مى‏شود يك باغى، مال كيست؟ معلوم است مال صاحب باغ، اين عمله‏ها، اين بنّاها چه كارند؟ هيچى. اجاره كرده بود عملشان را، اينها موجر بودند، آن مستأجر بود، بعد از اين كه باغ آباد شد اين باغ مال صاحب باغ است كه اول باغش بوده حالا آباد شده لذا اين هم از اين نظر كه اگر باغ از طرف صاحب باغ آباد شد ديگر عاملها هيچ كاره‏اند كه به اين عاملها مى‏گوييم موجر، به آن آقا كه عمل اينها را اجاره كرده مى‏گوييم مستأجر و اينها خب هيچ كاره‏اند اين هم معلوم.

يك صورت ديگر هم هست كه اين سه، چهار صورت را مرحوم سيد متعرض نيستند آنكه اينجا متعرض هستند اين است، همين صورت سوم است اما با اين عنوان، به يك كسى مى‏گويد برو اين باغ را آباد كن حاصلش مال خودت تا 20 سال. يك باغى كه از آن اعراض نكرده، يا نه يك زمين بيابان را، زمين موات را يا يك زمين خربه‏اى را كه اول آباد بود اما صاحبانش اعراض كرده‏اند به يك كسى مى‏گويد كه پول مال من، كار مال تو و اينجا را آباد كن اما نمى‏گويد پول مال من، مى‏گويد استفاده باغ وقتى كه استفاده‏دار شد 20 سال مال تو، و اين اگر باغ خودش باشد بلا اشكال است. براى اين كه يك باغ خشك شده را اين گفته من به تو مى‏گويم برو اين جا را آباد كن و وقتى درختها به حاصل رسيد يا وقتى زمين آباد شد و تو استفاده مى‏كنى، اين استفاده را به من نده، استفاده مال خودت، خب اين هم مثل صورت قبلى ظاهراً اشكال ندارد چه پول بدهد فعلاً چه اين كه پول ندهد فعلاً و بگويد كه مثلاً نسيه، نسيه به اين معنا كه اين زمين را آباد كن گندمش مال خودت تا 20 سال، ميوه‏هاى درخت‏ها مال تو، وقتى كه درخت‏ها به ثمر رسيد ميوه‏هايش مال تو مثلاً 10 سال.اين هم على‏الظاهر قاعده مى‏گويد اشكال ندارد. اينها كه مجهول نيست. لذا اگر همين جور كه عرض كردم يك باغ خشكى يك كسى دارد، باغبانى را مى‏گيرد يك دفعه مى‏گويد روزى 10000 تومان به تو مى‏دهم برو اينجا را آباد كن خب آن مال الاجاره مى‏شود 10 هزار تومان، يك دفعه مى‏گويد برو اين باغ را آبادش بكن، حاصل اين باغ 20 سال مال تو. الان اين جور است كه مى‏گويد اين زمين من حالا ناآباد شده، ريگ پيدا كرده، شن پيدا كرده برو اين زمين مرا آباد كن 10 سال بكار مال خودت اين نه جهل در كار است.

يك فرض باقى مى‏ماند و آن اين كه زمين مال اين نيست و اين بگويد برو آباد كن 20 سال حاصلش مال تو و مابقى‏اش مال من آيا اين مى‏شود يا نه؟ خب ظاهراً نه. چرا نه؟ براى اين كه اين وقتى زمين آباد شد »من احيى ارضا فهى له« اين دارد الان زمين را آباد مى‏كند و هر كه آباد بكند حاصلش هم مال او بايد باشد و ما بگوييم كه نه، اين مى‏گويد از همين حاصل 20 سال برداشت بكن اين ظاهراً نمى‏شود يعنى اجاره بدون وجه مى‏شود اجاره بدون مال الاجاره مى‏شود و اجاره بدون مال الاجاره جايز نيست براى اين كه اگر اين را نمى‏گفت و اين آقا مى‏رفت و اين زمين را آباد مى‏كرد حاصلش مال كه بود؟ مال عامل. حالا اين امر كرده، برو بيابان را آباد بكن حاصلش 20 سال ديگر مال من اين ظاهراً نمى‏شود 10 سال مال تو، 10 سال مال من، اين ظاهراً نمى‏شود.

يك دفعه اين را اجاره مى‏كند عملش را، يك دفعه باغ خودش است خب خيلى خوب حرفى است مى‏گويد برو اين باغ مرا آباد كن 20 سال مال تو خب اين مى‏شود كه مدت اجاره 20 سال معلوم است، مال الاجاره هم معلوم است، مال الاجاره هم خب مال آن صاحب ملك است مى‏گويد به نحو سلف، اجاره سلفى، مى‏گويد كه پولش را ده سال ديگر مى‏دهم خب اين ظاهراً اشكال ندارد كه مرحوم سيد هم همين فرض را مى‏گويند كه فرض مى‏كنند اين زمين صاحب دارد و اما اگر زمين صاحب ندارد، از اراضى موات است، از اراضى خربه است قاعده در اراضى خربه اين كه تصرف در آن نمى‏شود كرد چون مال امام عليه‏السلام مال حكومت اسلامى است اجازه مى‏خواهد و »من احيى ارضا فهى له« را مى‏گويند اجازه عام است مگر اين كه دولت اسلامى صلاح بداند و جلويش را بگيرد و نگذارد آباد بكند و الا اگر نه اجازه عمومى داده شده »من احيى ارضاً فهى له« حالا هر كسى كه احياء بكند اين حاصل مال آن. ملك هم مال او الى الابد هم مال اين. حالا يك فضولباشى پيدا بشود يك آدم قلدرى بگويد به عمله برو بيابان را آباد بكن 10 سال مال تو مابقى‏اش مال من، نمى‏شود، چرا؟ براى اين كه به صرف امر كردن، به صرف اجاره، چون اجاره مال الاجاره مى‏خواهد و مال الاجاره هم بايد مال آن كسى باشد كه صاحب ملكى باشد و بتواند بالاخره استفاده بكند وقتى ملك مى‏آيد در جيب او استفاده هم مى‏رود در جيب عامل - و اين امر بكند، امر نكند اين آقا وقتى كه احيا كرد زمين را زمين مى‏شود مال اين، مال آن عامل. مال آن موجر.

در صورتى كه آمر امكانات بدهد آن طورى نيست آن بر مى‏گردد به اين كه مثلاً يك آدمى است كه اين آقا خودش مى‏تواند زمين را آباد بكند اما پارتى بازى بايد بشود يك كسى بايد طرفدارش باشد خب اگر يك كسى طرفدارش باشد خب آن يك مسئله ديگرى مى‏شود از باب اجاره باشد يا نه بر مى‏گردد به اين كه مى‏گويد كار مال تو، امكانات مال من، اين يك نحو مضاربه‏اى است كه بعد مى‏آييم درباره‏اش صحبت مى‏كنيم كه در باب مضاربه بعضى گفته‏اند حتماً بايد پول باشد، بعضى‏ها گفته‏اند نه پول نمى‏خواهد قدرت كفايت مى‏كند، امكانات معنوى كفايت مى‏كند اما على كل حال الان بحث ما اين است كه ما اگر بخواهيم فرض بكنيم كه اراضى خربه كه بلامالك است و هر كه آباد كند مالك مى‏شود خب اگر يك عاملى آباد كرد مال خودش است حالا يك قلدرى بگويد كه تو برو آباد كن 10 سال مال تو مابقى‏اش مال من، نمى‏شود. نمى‏شود يعنى ملك بلامالك مى‏شود بر مى‏گردد به اين كه اجاره بدون مال الاجاره مى‏شود و امثال اينها. لذا قسم چهارم را بگذاريد كنار، مرحوم سيد هم متعرض نشده‏اند امّا قسم اوّل و دوّم و سوّم ظاهراً بلااشكال است و از نظر قاعده طورى نيست، از نظر روايات طورى نيست، عرفيت هم دارد.

يك مسئله باقى مى‏ماند كه اين را مرحوم شيخ در مكاسب خيلى مفصل صحبت كرده‏اند و آن بحث هم اينجا مى‏آيد اين صورتى كه زمين مال خودش باشد امّا زمين ناآباد باشد، عمله مى‏گيرد وقتى عمله گرفت پول مى‏دهد به عمله، ما گفتيم كه وقتى آباد شد 10 سال مال الاجاره بر مى‏دارد عامل، بعد هم زمين آباد مى‏شود مال مالك زمين. حالا حرف در اين است مرحوم سيد اين را مى‏گويند اجاره، باغ را اجاره داده، يك فرض ديگر مى‏شود اين كه موجر بشود مستأجر، مستأجر بشود موجر و آن اين است كه باغ را اجاره نمى‏دهد بلكه عمل آن عمله را اجاره مى‏كند خب اين هم مى‏شود كه صورتى كه مرحوم سيد دارند فرض كرده‏اند كه باغ را صاحب باغ، آن باغى كه خشك شده باغى كه استفاده ندارد صاحب باغ، باغ را مى‏دهد اجاره، ديگر وقتى كه آباد شد، اجاره تمام شده باغ مال آن است. يك فرض ديگر اين است كه باغ را اجاره نمى‏دهد، فعله را اجاره مى‏كندموجر مى‏شود مستأجر، مستأجر مى‏شود موجر، اين طورى است؟ خب نه. حالا كه نه، اين كه بعضى از محشين مثل آقاى حكيم، مثل آقاى خويى مى‏گويند كه اين اجاره نيست كه مرحوم سيد مى‏گويند بلكه اين گرفتن عمله است و موجر و مستأجر عكس آن است كه مرحوم سيد مى‏گويد ظاهراً وجه ندارد. ما مى‏توانيم باغ را اجاره بدهد، ديگر خواه ناخواه آن مى‏شود اجاره دهند و مى‏شود هم عمل را اجاره بكند اين جور بگويد، بگويد 10 سال من عمل تو را، كارهاى تو را اجاره مى‏كنم به استفاده 10 سال باغ. خب آن هم اشكال ندارد. آن وقت آن مى‏شود موجر، آن مى‏شود مستأجر. عمل را اجاره بكند طورى نيست، باغ را اجاره بدهد طورى نيست.

محشين مثل مرحوم آقاى حكيم، مرحوم آقاى خويى ايراد كرده‏اند به مرحوم سيد كه آقا اين باغ را اجاره نداده عمل را اجاره كرده به اينها عرض مى‏كنيم كه هر دو صورت جايز است هم مى‏تواند باغ را اجاره بدهد چون مالك باغ است و استفاده‏اش هم 10 سال، هم مى‏تواند عمل را اجاره بكند و مال‏الاجرة هم 10 سال ديگر كه اين باغ آباد مى‏شود هر دو صورتش اشكال ندارد و مرحوم سيد فرض كرده‏اند آن صورتى كه باغ را اجاره مى‏دهد شما فرض كنيد كه عمل را اجاره مى‏كند و تفاوتى نيست بين اينها. آن وقت همين جا مرحوم شيخ انصارى در بايع و مشترى يك حرفى دارد و آن اين است كه بايع كيست؟ مشترى كيست؟ مرحوم شيخ انصارى اين نزاع را دارند كه مرحوم آقاى حكيم هم اينجا آورده‏اند خيلى مفصل و آن اين است كه بايع و مشترى كيست؟ آن وقت در آنجا كه يك كدام جنس باشد يك كدام ارز باشد يعنى پول باشد مى‏گويند خب معلوم است. آن كه جنس را مى‏دهد مى‏شود بايع، آن كه پول را مى‏دهد مى‏شود مشترى. مرحوم شيخ تا اينجا را مى‏پذيرند حالا اگر اين جور شد كه هر دو پول نيست، ارز نيست يا هر دو پول شد چه كسى بايع و مشترى است مثل اين كه كتاب را مى‏دهد به كتاب ديگر. اين بايع و مشترى كيست؟ براى اين كه اگر بخواهيم بگوييم آن كسى است كه عين است هر دو عين است بخواهيم بگوييم ارز است هيچ كدام ارز نيست الا اين كه هر دو ارز باشد. بايع و مشترى كيست؟ آن وقت هر كسى چيزى گفته كه حتى رسيده به اينجا كه اگر در مكاسب يادتان باشد آقاى حكيم هم اينجا انتخاب مى‏كنند مى‏گويند اين اصلاً بيع نيست اگر كتاب را فروخت به كتاب اين بيع نيست بلكه مثل صلح يك معامله مستقلى است براى خودش و اين معامله مستقل را عرف امضا كرده، شارع هم امضا كرده، مرحوم شيخ اگر يادتان باشد اين جور مى‏گويند مرحوم آقاى حكيم هم اينجا، بعد از آنكه چهار، پنج وجه مى‏گويند بالاخره مى‏گويند و هوالاقرب كه ما بگوييم اصلاً اين گونه معاملات بيع نيست، اين گونه معاملات اجاره نيست، بلكه اين گونه معاملات يك معاملات مستقلى است براى خودش يعنى گير كرده‏اند توى اصل اين، ديگر وقتى كه گير كردند خودش را در مقابل بيع، يك معامله مستقلى قرار داده‏اند. ما عقيده داريم اين كه بايع و مشترى يك چيز ظاهرى است نه يك چيز واقعى يعنى دائر مدار اين كه عين باشد يا ثمن باشد اين نيست دائر مدار بعت و قبلت است. هر كس بعت گفت آن مى‏شود بايع. حتى من عقيده دارم اگر در همانجا يك كدام عين است و يك كدام ارز است آن مشترى بگويد بعت و آن بگويد قبلت، اين مى‏شود بيع، و ظاهراً اين حرف، حرف خوبى باشد كه ما بگوييم لفظ بعت از هر كس سر بزند آن مى‏شود بايع، لفظ آجرت از هر كس سر بزند آن مى‏شود مستأجر، ديگرى مى‏شود موجر. در بيع هم هر كس بگويد بعت مى‏شود بايع، ديگرى مى‏شود مشترى و احكام بايع و مشترى بر او بار است. بگوييم هر كه لفظ بعت دارد بايع است، هر كس لفظ آجرت دارد مستأجر است و همچنين تا آخر، اگر لفظ را مثلاً در همين باغ بگويد آجرتك اين زمين آجرتك الارض اين فرق مى‏كند تا اين كه بگويد آجرت عملك يا آن بگويد آجرتك عملى. هر كدام كه لفظ جلو باشد، جلو به اين معنا نه اين كه بعت و قبلت بعت بايد اول باشد قبلت بعد باشد نه. در بيع مى‏شود بجاى بعت بگويد اشتريت، و آن هم بگويد قبلت، همان اشتريت مى‏شود مشترى، اما اين جور كه من عرض مى‏كنم لفظ بيع آورده بشود، لفظ اجاره آورده بشود، اجاره دادم به تو، فروختم به تو، لذا در كتاب وقتى كه كتاب را به كتاب ديگر اگر هر كدام بگويند بعت كتاب بكتاب مى‏شود بايع، آن كه مى‏گويد قبلت مى‏شود مشترى. حالا اگر آن كتاب مثلاً يكى فرائد است، يكى قوانين است آن صاحب قوانين اول بگويد مى‏شود بايع، اگر صاحب فرائد اول بگويد مى‏شود بايع.

»السادسة عشر يجوز اجارة الارض مدّة معلومة بتعميرها و اعمال عمل فيها من كرى الانهار و تنقية الآبار و غرس الاشجار و نحو ذلك و عليه يحمل قوله لابأس بقبالة الارض من اهلها بعشرين سنه او اقل او اكثر فيعمرها« از اين تمسك به روايت كه مى‏فرمايند لابأس بقبالة الارض من اهلها معلوم مى‏شود آن يجوز اجارة الارض، ارضى كه صاحب دارد يعنى يك باغ خربه‏اى است هنوز از آن اعراض نكرده، مى‏گويد برو اين باغ‏ها را تعميرش بكن، 10 سال استفاده‏اش مال تو. روايات در مسئله زياد است بعضى راجع به ارض خربه است و اين روايت را مرحوم سيد مى‏خواهند بگويند مربوط به ارض خربه و اراضى موات نيست بلكه آنجاست كه آن باغ صاحب دارد براى اين كه لا بأس بقبالة الارض، اين قبالة در اينجا به معناى همان اجاره است »لابأس باجارة الارض من اهلها« به چه؟ مال‏الاجاره چيست؟ »بعشرين سنه او اقل او اكثر فيعمرها« كه 20 سال كمتر، بيشتر استفاده باغ كه آباد مى‏كند مال آن كسى است كه آباد مى‏كند مى‏گويند روايت اين محملش است حالا اگر روايت اين محملش باشد كه ظاهراً هم همين است براى اين كه اراضى من اهلها دارد و آن اراضى خربه من اهلها ندارد، آن اراضى موات است، اراضى است كه اعرض صاحبها از آن و حالا اين روايت باشد يا روايت نباشد من عرض كردم اصلاً اين يك امر عرفى است عرفيت دارد. اگر كسى يك باغ خشكى دارد نمى‏تواند خودش آباد بكند به همسايه‏اش مى‏گويد برو اين باغ را آباد بكن 20 سال حاصلش مال خودت، آن هم مى‏رود آباد مى‏كند 20 سال حاصل، بعد هم باغ را تحويل مى‏دهد و الان هم قاعده اين جورهاست كه اين، اجاره‏هاى بين‏المللى از همين باب است. يا نه، دولت كفر هم باشد، هر مملكتى مسئولين، آن دولت آنجا مالك آن چيزى است كه صاحب ندارد مثل بيابانها، من جمله چشمه‏ها، اين چيزهاى كه استفاده عام دارد، مثل نفت خب اين نفت در ملك هر كه باشد اين مال دولت )اسلامى( است حالا مى‏گويند بيا اين چاه را بكن نفت را استخراج بكن 10 سالش مال خودت خب الان يك معامله بين‏المللى است هر كس، حالا آن مملكت اسلامى باشد يا غيراسلامى باشد اما اين باز زمين موات نيست چون معامله واقع مى‏شود بين دولت و زمين مال دولت است باز همين است كه »لا بأس بقبالةالارض من اهلها« اهل دارد اهلش اينجا چيزى كه الان مشهور است دولت است حالا فرض كه ما بخواهيم بكنيم، مرحوم سيد فرض كرده‏اند اين كه يك كسى يك باغ خشكى دارد كه مالك باغ است، يا نه يك زمينهايى دارد اين زمين‏ها سنگ‏زار است مى‏گويد بيا اين زمينهاى سنگ‏زار را آباد كن حاصل آن 10 سال مال تو مثل اين است كه بگويد نفت را استخراج بكن 10 سال مال تو از آن به بعدش مال ما. خب ظاهراً همه اينها اشكال ندارد. صورت مرحوم سيد اين است من دو، سه صورت ديگر هم از خارج عرض كردم كه هيچ كدام اشكال ندارد فقط يك اشكال هست و آن اين است كه غير از دولت اسلامى يك كسى به يك كسى بگويد برو اين بيابان را آباد كن 10 سال مال تو از 10 سال به بعد مال من اين نمى‏شود، اكل مال به باطل است، اجاره بلامالك است براى خاطر اين كه اين زمين را كه صاحب ندارد اين معنا ندارد كه بگويد زمين را آباد كن مال من براى اين كه زمين را كه آباد بكند مى‏شود مال خودش.

لذا در اراضى موات اگر دولت اسلامى جلويش را نگيرد قاعده »من احيى ارضاً فهى له« مال هر كسى است كه آباد بكند. مال هر كسى است كه آباد بكند الى‏الابد، يا قلدرى بخواهد به يك فعله بيچاره بگويد برو اين زمين را آباد بكن 10 سال مال من، 10 سال مال تو، اكل مال به باطل است اين صورت را مرحوم سيد نفرموده‏اند.

آن وقت حرف در اين است كه اين صورتى كه مرحوم سيد فرموده‏اند يعنى بگويد باغ خشك را برو آباد بكن 10 سال مال تو - باغ خشكى است مالش است - مابقى‏اش مال من، يك جور ديگر هم مى‏شود و آن اين است كه عمله بگيرد، باغ را اجاره ندهد، عمل عمله را اجاره بكند بگويد 10 سال من تو را اجيرت مى‏كنم براى آباد كردن اين باغ، مال‏الاجاره وقتى كه آباد شد 10 سال مال تو، اين ديگر باغ را اجاره نداده بلكه عمل را اجاره كرده، موجر مى‏شود مستأجر، مستأجر مى‏شود موجر اشكال ندارد و اين كه مرحوم آقاى حكيم و مرحوم آقاى خويى و امثال اينها، بعضى از محشين مى‏گويند كه نه اينجا به عكس است، باغ را اجاره نداده، عمل را اجاره كرده، مى‏گوييم نه، هر دو مى‏شود يك صورت را مرحوم سيد فرموده‏اند، يك صورت هم اين كه شما مى‏فرماييد، هر دو اشكال ندارد، از نظر نتيجه هم تفاوتى ندارد،

حرف آخر هم اين كه در اين اجاره‏ها، بيعها و شراءها، بعضى اوقات بايع و مشترى معلوم است مثل آنجا كه يكى عين باشد، ديگرى ثمن، ثمن و مثمن معلوم است خب بايع و مشترى معلوم است و مورد اجاره معلوم است، موجر و مستأجر معلوم است اما آنجايى كه معلوم نيست مثل اين كه هر دو ارز است يا هر دو عين است بايع و مشترى را چه جور تعيين بكنيم؟ من عقيده داريم آن كه گفت بعت، هر كه گفت آجرت آن كه مى‏شود بايع، آن مى‏گويد قبلت، يا آن هم كه مى‏گويد آجرت، يا مى‏گويد بعت ولو اين كه هر دو مى‏گويند بعت باز مبايعه نيست، آن كه اول مى‏گويد اين واگذارى است اين ديگرى كه واگذار مى‏كند مشترى است.

و صلى اللَّه على محمّد و آل محمّد.

-------------------------------------------------

5) عروة الوثقى، ج 2، ص 455.

6) وسايل الشيعه، ج 17، ص 327، روايت 5.