عنوان: موانع تعقّل: لجاجت
شرح:

بسم‌ الله الرّحمن الرّحيم

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»

 

مروري بر مباحث گذشته

در مبحث «موانع سقوط انسان»، از پيامبران درون آدمي يعني: عقل، فطرت و وجدان اخلاقي، به عنوان سه مانع از موانع مهمّ سقوط انسان نام برديم. سپس اين سؤال مطرح شد که چرا با وجود اين سه پيامبر و سه راهنما در وجود هر انسان، برخي از آدميان همچنان دچار سقوط شده و از راه راست و مستقيم منحرف مي‌شوند؟ اگر توجه به نداي فطرت، هوشياري نسبت به هشدارهاي وجدان اخلاقي و متابعت از عقل، موجب دستيابي انسان به حسن عاقبت مي‌شود و او را از خطر سقوط و انحراف مي‌رهاند، پس چرا گروهي از انسان‌ها با وجود برخورداري از آن پيامبران دروني همچنان گمراه و منحرف شده و دچار سوء عاقبت مي‌شوند؟

در پاسخ بيان شد که عواملي، بين انسان و پيامبران درون او پرده مي‌افکنند و حجاب بهره‌مندي او از ارشادات و راهنمايي‌هاي پيامبران درون مي‌شوند. در واقع، پيامبران درون در نهاد همۀ آدميان وجود دارند و همگان را به انجام اعمال نيک و شايسته تشويق و نسبت به کردار ناپسند تحذير مي‌کنند، امّا برخي از انسان‌ها با بي‌توجهي به هشدارها و راهنمايي‌هاي پيامبران درون، با اعمال خود حجاب‌ها و پرده‌هايي بين خود و پيامبران درون ايجاد مي‌کنند و رفته رفته به مرتبه‌اي تنزّل مي‌يابند که گويي هشدارهاي وجدان اخلاقي، تذکّرات فطرت و ارشادات عقل را درک نمي‌کنند و به بيان ديگر، گويي اين هشدارها و تذکّرات بيدارگرانه براي آنان خاموش مي‌شود و اين، ابتداي مسيري است که به سقوط، انحراف و تباهي آنان منتهي مي‌گردد.

در جلسات گذشته به برخي از حجا‌هاي بهره‌مندي انسان‌ها از پيامبران درون، اشاره شد و در اين راستا به شرح عواملي همچون تقليد کورکورانه، شياطين درون نظير هوا و هوس و شياطين برون مانند ابليس، پرداختيم و در اين جلسه به شرح عامل و حجاب بعدي، يعني عناد و لجاجت مي‌پردازيم.

 

لجاجت، حجاب بهره‌مندي از پيامبران درون

يکي از موانع بهره‌مندي انسان از هشدارها و نداهاي بيدارگرانۀ فطرت، وجدان اخلاقي و عقل، «لجاجت» و به اصطلاح زيربار نرفتن است. اگر انسان لجوج باشد و زير بار حرف حق نرود و فقط بخواهد حرف خود را به کرسي بنشاند و در پي تغيير و اصلاح روش و منش خود نباشد، نمي‌تواند از برکات پيامبران درون بهره‌مند شود؛ زيرا لجاجت، عقل، وجدان اخلاقي و فطرت را به شدّت سرکوب مي‌کند.

قرآن شريف تأکيد فراواني بر شناخت صفت رذيلۀ لجاجت دارد و در مقابل، آدمي را به شناخت و برخورداري از فضيلت ارزشمند «انعطاف پذيري» تشويق و تحريص مي‌فرمايد. بنابر توصيۀ مؤکّد قرآن کريم، انسان بايد قابل انعطاف باشد و وقتي حق را شناخت، در مقابل آن متواضع باشد و در رويارويي با حقيقت، در پي توجيه عملکرد غلط خود نباشد. خداوند متعال انسان‌هاي متواضع و قابل انعطاف را اين‌گونه توصيف مي‌کند و مي‌فرمايد: بعضي افراد قابل انعطافند و زير بار حرف حق مي‌روند و وقتي حق و حقيقت را ديدند،‌ نه فقط در مقابل آن متواضع مي‌شوند، بلکه گريۀ شوق مي‌کنند:

«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»[1]

اين دسته از مردم، رستگار و عاقبت به خير هستند؛ زيرا راه مستقيم را پيدا کرده و در راه مستقيم گام برمي‌دارند. به تعبير قرآن شريف، اين افراد به اندازه‌اي تواضع دارند و زير بار حرف حق مي‌روند که وقتي کسي آنها را راهنمايي کند و راه را ببينند، در آن راه مي‌افتند و از او به خاطر راهنمايي‌ و ارشاد آنان تشکّر مي‌کنند و علاوه بر تشکّر، گريۀ شوق مي‌کنند که حقيقت را پيدا کرده‌اند.

اقرار به اشتباه، کار سختي است. اما اگر کسي بتواند به اشتباهات خود اقرار کند، سعادت‌مند مي‌شود. مخصوصاً اگر اقرار او همراه با يافتن يک راهنما و پيروي از او باشد.

 

سيماي افراد لجوج

قرآن کريم ترسيم زيبايي از افراد لجوج دارد و مي‌فرمايد: انسان‌‌هاي لجباز حاضرند بميرند، امّا زير بار حرف حق نروند! به تعبير قرآن کريم، حاضرند آتشي بيايد و آنها را بسوزاند، يا سنگي از آسمان ببارد و آنان را له کند، امّا دست از موضع ناحق و حرف باطل خود برندارند. قرآن شريف زبان حال اين‌گونه افراد را اين‌طور بيان مي‌فرمايد:

«اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ»[2]

انسان لجوج و لجباز مي‌گويد: خدايا مي‌دانم آنچه گفته‌اي و فرستاده‌اي حق است، امّا نمي‌توانم زير بار بروم و آن را ببينم! پس چه بهتر که نابود شوم و آتشي يا سنگي از آسمان بيايد و مرا نابود کند.

در مورد شأن نزول اين آيه، گرچه مخصّص نيست و فقط يک مصداق است، ولي مفسّرين اعمّ از شيعه و سنّي نقل کرده‌اند که وقتي پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم»، اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» را در غديرخم بر سر دست بلند کردند و فرمودند:«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» و بعد از آنکه اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» را به خلافت منصوب کردند و فرمودند که اين حکم از جانب خداست، گرچه نگفته بودند هم معلوم بود که از طرف خداست، اين آيۀ شريفه نازل شد:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»[3]

پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» خواستار بيعت همگان شدند. اين امر نشان‌گر اين مطلب است که بيعت، تأکيد مطلب است. لذا پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» سه روز در آن بيابان گرم، مردم را نگاه داشتند و زن و مرد با اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» بيعت کردند. مردها دست مي‌دادند و برخي مي‌گفتند: «بَخْ بَخْ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِب‏». اهل سنّت مي‌گويند اوّل کسي که اين‌گونه بيعت کرد، عمر بود و بعد هم اطرافيان بيعت کردند.[4] پس از آن، ظرف آبي گذاشتند و اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» دست مبارک را در آن قدح آب زدند و همۀ زن‌ها دستشان را در آن آب مي‌زدند و اين گونه‌ با اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» بيعت ‌کردند.

در همين حين، توطئه‌گري‌ها آغاز شد و عرب بيابان‌گردي که خيلي هم شناخته شده نبود را نزد پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» روانه کردند. او در مقابل پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» ايستاد و گفت: اين کاري که کردي از خودت بود يا از خدا؟ پيامبر«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» فرمودند: معلوم است که از جانب خداوند بود. گفت: اگر از خودت بود قبول ندارم و نمي‌توانم زير بار بروم و اگر از خودت نبود و از طرف خداست، نمي‌توانم ببينم که من زنده باشم و علي، اميرالمؤمنين باشد. از خدا بخواه که يک سنگ يا آتشي از آسمان بيايد و مرا نابود کند! بالاخره با قهر از کنار پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» رفت. شيعه و سنّي مي‌نويسند، هنوز زياد دور نشده بود که آتش يا سنگي از آسمان نازل شد و او را نابود کرد و سپس آيات اوّليۀ سورۀ معارج در مورد اين قضيه نازل شد.[5]

برخي از افراد به قدري در لجاجت غوطه‌ور هستند که به جاي آنکه بگويند خدايا توفيق بده که حق را قبول کنم و خوشحال شوند از اينکه حق را قبول مي‌کنند، عذاب مي‌طلبند و مي‌گويند: خدايا! نمي‌توانم ببينم، حاضرم با سنگ آتشين بميرم، امّا زير بار حرف حق نروم!

  

لجاجت و توطئه عليه حق

قرآن کريم براي بيان مسألۀ لجاجت، قصّۀ عجيبي را نقل مي‌فرمايد که آيات مبيّن آن، از نظر تأکيد و کوبندگي، کم نظير است. پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» در دوران مکّه، وقتي غريب و بي‌ياور بودند، به مسجد الحرام مي‌آمدند و پس از طواف، در گوشه‌اي شروع به خواندن قرآن مي‌کردند. روزي يک نفر که گل سرسبد عرب در فصاحت و بلاغت بود و «ريحانۀ قريش» لقب داشت، از آنجا رد مي‌شد. جاذبۀ قرآن کريم او را گرفت. امّا لجاجت او مانع پذيرش کلام خدا شد؛ لذا از کنار پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» رد شد و در جمع ساير مشرکين نشست. سپس در مورد قرآن جمله‌اي گفت که به تعبير بزرگان اهل ادب، اين جمله در نهايت فصاحت و بلاغت است. او گفت:

«إِنَّ لَهُ لَحَلَاوَةً وَ إِنَّ عَلَيْهِ لَطَلَاوَةً وَ إِنَّ أَعْلَاهُ لَمُثْمِرٌ وَ إِنَّ أَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلُو وَ لَا يُعْلَى»[6]

او به ساير مشرکين گفت: اين کلامي که پيامبر مي‌خواند، کلام انسان و جنّيان نيست، و بسيار جاذبه دارد. سپس قرآن را به يک درخت ريشه‌دار و ميوه‌دار تشبيه کرد و بالاخره گفت: هيچ کلامي و هيچ چيزي نمي‌تواند بر اين درخت ريشه‌دار ميوه دار برتري داشته باشد. پس از آن از بين ساير مشرکان رفت. جمع مشرکين با خود گفتند: اگر  او مسلمان شود و از بينشان برود، براي آنان بسيار ناگوار خواهد بود. لذا با تحريک لجاجت و حماقت او، وي را از تمايل به پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» منصرف کردند و به او گفتند: گرچه اين قرآن و پيغمبر حق است و کلام قرآن يک واقعيّت است، ولي چگونه مي‌توانيم پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» را از ميدان به در و مردم را از اطراف او متفرّق سازيم؟ قرآن شريف نقل مي‌کند که برخي گفتند: شايعه‌پراکني مي‌کنيم و مي‌گوييم پيامبر دروغگوست. ولي بقيه گفتند: نه! چين امري امکان پذير نيست، زيرا او چهل سال با صداقت و امانت‌داري در ميان مردم زندگي کرده، چگونه بگوييم دروغ‌گوست؟ بعضي ديگر گفتند: مي‌گوييم ديوانه است. ولي باز نظرات مخالف بود، زيرا چگونه به کسي که همگان او را به عقل و درايت و زيرکي مي‌شناسند، مي‌توان چنين نسبتي داد؟ بعد گفتند: مي‌گوييم کاهن است و مرتّب شروع به فکر کردن و نظر دادن کردند. قرآن شريف در ادامه مي‌فرمايد: آن شخص فکر کرد، مرتّب فکر کرد و ناگهان با خوشحالي سر بلند کرد و گفت: مي‌توانيم بگوييم  قرآن سحر است؛ زيرا جاذبه‌اش همه را مي‌گيرد. بين خانواده‌‌ها تفرقه انداخته، يکي مسلمان شده و يکي نشده و خلاصه همه را سحر کرده است! افراد حاضر در جلسه دسته جمعي قبول کردند و گفتند فکر خوبي است. قرآن کريم به زيبايي اين واقعه را به تصوير کشيده است و مي‌فرمايد:

«إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ ، فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ نَظَرَ ، ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ، ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ، فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ، إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ»[7]

قرآن مي‌فرمايد: مرگ بر او باد با اين فکرش! دو مرتبه قرآن مي‌فرمايد: مرگ بر او باد با اين فکر و انديشه‌اش! اينکه فکر را برده و آورده تا بالاخره به يک جايي رسيده است و ببين که چگونه يک تهمت به پيغمبر اکرم و به قرآن زدند.

چرا چنين اتّفاقي مي‌افتد؟ چرا با اينکه آن شخص از نظر فصاحت و بلاغت، گل سر سبد عرب بود و حلاوت و طراوت و معجزۀ قرآن کريم را به خوبي درک مي‌کرد، چنين فکري کرد و چنين ايده‌اي بيان کرد؟ زيرا لجاجت او پردۀ ضخيمي در برابر هشدارها و نداهاي عقل، فطرت و وجدان اخلاقي او ايجاد کرده بود و اجازه نمي‌داد از تذکرات و هشدارهاي آن سه پيامبر درون بهره‌مند گردد.

مقصود قرآن کريم از بيان اين وقايع تاريخي، اين است که مايۀ عبرت انسان‌ها شود و بدانند که منشأ اين حرکات پليد که منجر به سقوط و بدبختي در دنيا و آخرت مي‌شود، لجاجت و زيربار حق نرفتن است.

 

لجاجت، رذيلتي همگاني و عامل مفاسد کنوني

نکته‌اي که توجه جدي مي‌طلبد اين است که خصلت ناپسند لجاجت و رذيلت عناد، فقط در نهاد کافران و  مستکبران و دشمنان اسلام نيست، بلکه در عمق وجود همۀ انسان‌هاي معمولي چنين رذيله‌اي وجود دارد و هنگامي که طوفاني شود، خودنمايي مي‌کند.

فساد اخلاقي موجود در اجتماع، ريشه در لجاجت دارد. مفاسد اقتصادي و مفاسد اداري که موجب سرافکندگي است، از لجاجت نشأت مي‌گيرد. سرچشمۀ فقر و عزوبت و نارسايي‌هاي ديگر جامعۀ کنوني و بالاخره بدبختي‌هاي اجتماع، در رذيلت لجاجت است. به قول قرآن شريف، مرگ بر اين لجاجت، مرگ بر کسي که براي زير بار نرفتن و براي لجاجت و لجبازي، حق و حقيقت را زير پا مي‌گذارد.

عامل به جهنّم افتادن بسياري از جهنّميان و بلکه همۀ آنان نيز لجاجت و زير بار حق نرفتن است. امّا بايد دانست که حتي اگر جهنّميان به راستي زير بار حق بروند و دست از لجاجت و عناد بردارند، از جهنّم خودساخته رها و  از عذاب سخت و شکنندۀ آن خلاص مي‌شوند؛ امّا بعضي به اندازه‌اي لجوج هستند که حاضرند در جهنّم بمانند و از لجاجت خود دست برندارند!

بر اساس روايتي که من شخصاً نديده‌ام و از قول بزرگان مورد وثوق نقل مي‌کنم، در جهنّم گاهي جهنّميان مي‌بينند نسيم با طراوتي در حال وزيدن است. مي‌پرسند: اين نسيم چيست؟! ملائکه مي‌گويند: پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» آمده‌اند، بلکه بتوانند برخي جهنّميان را نجات دهند و از جهنّم خارج کنند. امّا برخي از آنان با شنيدن نام پيامبر«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» به درون سلّول خود مي‌روند و در سلول را مي‌بندند و خود را از آن نسيم روح‌بخش و اثرات آن محروم مي‌کنند تا چشمشان به پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌و‌سلّم» نيفتد!

اگر انسان لجوج و عنود شد، کم کم به اينجا مي‌رسد که دشمن حق و حقيقت و دشمن اسلام و مرجعيّت و نظام اسلامي مي‌شود. اين فرد لجوج، دوست خود هم نيست، زيرا طبق آيۀ «اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ...» مي‌گويد: اگر لجاجتم ارضاء نشود، بهتر که يک آتشي بيايد و مرا نابود کند!

علاوه بر آيات نوراني قرآن کريم، در روايات شريف اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» نيز سفارش فراواني بر ضرورت انعطاف‌پذيري و دوري از لجاجت شده است؛ براي اينکه زير بار حق نرفتن و لجوج بودن، موجب بدبختي و دوري از سعادت و رستگاري خواهد شد.

از همگان مخصوصاً از جوان‌ها تقاضا دارم که قابل انعطاف باشيد و براي نهادينه کردن اين فضيلت پسنديدۀ اخلاقي، مداومت و تلاش کنيد. وقتي حق و حقيقت را ديديد، زير بار برويد. وقتي کسي حرف حقّي را به شما زد، از او تشکّر کنيد و وقتي به راستي حق را ديديد، باطل را رها کنيد و حق را بگيريد.

 

لجاجت، عامل انحطاط  خانواده

بسياري از اختلافات خانوادگي بين زن و شوهر، ريشه در لجاجت‌ دارد. مرد در حالي که مي‌داند سخن همسرش درست است، زير بار حرف‌هاي او نمي‌رود. بسياري از اوقات زن لجوج است و با اينکه عقلش حرف مرد را مي‌پسندد، لجاجتش اجازه نمي‌دهد به حرف شوهر توجّه کند. به هر حال رذيلت لجاجت در خانواده‌ها زياد ديده مي‌‌شود. گاهي زن در خانه حاضر است خود و بچّه‌هايش را بدبخت کند، چون تصميم به طلاق گرفته است. همچنين برخي اوقات مشاهده مي‌شود که مرد، گرچه در ظاهر عاقل و موجّه است، امّا به خاطر لجاجت حاضر است همه چيز را زير پا بگذارد؛ زن را طلاق مي‌دهد، فرزندان را بي پدر و مادر مي‌کند و بالاخره آبرويش مي‌رود، امّا حرفش را به کرسي مي‌نشاند!

رسوخ صفت رذيلۀ لجاجت در دل جوان‌ها و حتّي افراد پير و کهن‌سالي که تهذيب نفس نکرده و صفات رذيله را ريشه کن نکرده‌اند، بسيار ديده مي‌شود و در اين حالت، از بين بردن يا سرکوب کردن اين صفت ناپسند بسيار مشکل است.

جوانان بايد مواظب باشند که نخواهند براي به کرسي نشاندن حرف خود، به پدر و مادر جسارت کنند. همچنين والدين بايد مراقب باشند که اگر فرزندشان حرف حقّي را مي‌گويد، نخواهند لجاجت کنند و به جاي تشکّر از او، عصباني ‌شوند و رابطۀ خود را با او  تيره کنند.

افراد لجوج، بسيار بدبخت و شقاوت‌مند هستند. اگر کسي لجباز شد، زير بار هدايت عقل خود و ديگران نمي‌رود. عقل، وجدان اخلاقي و فطرت او مدام به او ندا مي‌دهند و راه حق و درست را به او مي‌نمايانند، ولي او به خاطر لجاجت، همۀ آنها را زير پا مي‌گذارد. به سخن هيچ‌کس توجّه نمي‌کند و صرفاً مي‌خواهد حرف خود را به کرسي بنشاند!

 

انعطاف پذيري و گذشت، حلال مشکلات

انعطاف پذيري و گذشت، حلال مشکلات است. اگر هرکس قدري از موضع خود کوتاه بيايد و حرف و نظر ديگران را نيز حق بداند، مشکلات اجتماعي و خانوادگي حل مي‌شود. اگر افراد به اشتباهات گذشتۀ خود پي ببرند و جسارت اقرار و اعتراف به اشتباه را داشته باشند و براي رضاي خدا، روي نظر باطل خود پافشاري نکنند، بسياري از معضلات حل مي‌شود. از همۀ اشخاص و گروه‌ها، از همۀ خانواده‌ها و از همۀ زنان و مردان تقاضا دارم که لجاجت را کنار بگذاريد و براي خدا قدري کوتاه بياييد. قرآن کريم مي‌فرمايد:

«وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»[8]

همۀ افراد و به خصوص زن و شوهر بايد در مقابل يکديگر کوتاه بيايند. مسلّماً زندگي بدون نزاع و اختلاف نظر ممکن نيست، جامعه هم بدون اختلاف سليقه و اختلاف نظر نيست، امّا همه بايد نسبت به يکديگر کوتاه بيايند. قرآن کريم مي‌فرمايد: اين حدّاقل قضيه است، ولي کم است؛ اگر در جامعه يا در خانه مظلوم واقع شديد و اگر حقي از شما ضايع شد، کينه توز نباشيد و طرف مقابل را ببخشيد. در مرحلۀ بعدي، اشتباه همديگر را ناديده بگيريد و به گونه‌اي رفتار کنيد که گويي قضيّه‌اي اتفاق نيفتاده است. سپس قرآن کريم مي‌افزايد: اگر يک کدام بدي کرد، ديگري خوبي کند و اگر يک کدام لجاجت کرد، ديگري کوتاه بيايد تا رحمت خداوند در آن خانه و در آن اجتماع نازل شود.

همۀ خانم‌ها و آقايان، اين آيۀ شريفه را در نظر بگيرند و  قرآن کريم را سرمشق خود قرار دهند و بدانند که قرآن از همگان مي‌خواهد لجوج نباشند، انعطاف پذير باشند و نخواهند فقط حرف خودشان را به کرسي بنشانند.

 

پي‌نوشت‌ها:

1] مائده / 83

2] انفال / 32

3] مائده / 3

4] ر.ک: شواهد التنزيل، ج ‏1، ص 203؛ مناقب ابن مغازلي، ص 69؛ تاريخ بغداد، ج 8، ص 290 و ...    

5]ر.ک: تفسير فرات الكوفي، ص 506؛ جامع الأخبار، ص 12؛ شواهد التنزيل، ج ‏2، ص 382؛ نور الأبصار(للشبلنجى)، ص 71

6] مجمع البيان، ج 10، ص 584

7] مدثّر / 25-18

8] تغابن / 14