عنوان: اختلاف دو مرد بر سر یک زن
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

مسئله امروز ما این است که اگر یک زن و شوهری باشند که اعتراف دارند هر دو به این که آن زن آن مرد است و آن شوهر مرد اوست و مثلاً با هم دارند زندگی می کنند اما یک نفر اجنبی پیدا می شود و ادعا می کند این که این زن مال من است ،نه مال این خب اگر بینه داشته باشد بینه کار می کند.و اما اگر بینه نداشته باشد دیگر معلوم است این باید قسم بخورد نظیر ذی الید است و اگر قسم نخورد قسم را رد می کند و آن مدعی قسم می خورد و مطلب تمام می شود.بنابر این مسئله واضحی است برای این که نظیر این است که یک کسی در خانه نشسته باشد و یک کسی بیاید ادعا بکند که این خانه من است نه خانه او ،اگر بینه داشته باشد بینه کار می کند اگر بینه نداشته باشد قسم منکر کار می کند و اگر منکر قسم را رد بکند قسم مدعی کار می کند و اگر مدعی قسم نخورد آن ذی الید است و خانه هم مال او که در آن نشسته است مسئله اینجا هم همان مسئله است این ادعا می کند که این اعتراف دارند اینها با هم زن و شوهر هستند و اشکالی در مسئله ندارند آن می گوید من زن این هستم آن هم می گوید من شوهر این هستم .اما یک کسی ،ثالثی می آید می گوید که این زن من است ،نه زن او و این تصاحب کرده است و بی خود این زن را تصاحب کرده این زن  مال من است خب می شود مدعی و منکر.آنکه زن در اختیارش است منکر است آن هم که ادعا می کند مدعی است و منکر احتیاج به بینه هم ندارد و آن مدعی باید بینه بیاورد اگر بینه آورد مطلب صاف است زن را می دهند به او اگر بینه نیاورد دیگر این که مدعی است بینه ندارد آن که منکر است باید قسم بخورد قسم می خورد و مطلب تمام می شود و اگر قسم نخورد دیگر باید قسم را رد بکند یک زن و شوهری هستند دارند با هم زندگی می کنند یک کسی می آید می گوید این زن مال من است و این تصاحب کرده است خب خب حالا که می گوید زن من است بینه هم دارد،بینه دارد که این زن من است و این اجنبی است و تصاحب کرده است این زن و شوهر مثلاً با هم رفاقت کرده اند این از خانه این فرار کرده بینه دارد خب بینه کار می کند زن را می دهند،می دهند به این کسی که مدعی است و بینه دارد اما یک دفعه بینه ندارد خب حالا که بینه نداشت آن آقا که زن را تصاحب کرده است یعنی با زن دارد زندگی می کند منکر است حالا که منکر شد دیگر خواه نا خواه باید قسم بخورد اگر قسم خورد مطلب تمام است و اگر قسم نخورد دیگر خواه نا خواه باید قسم را رد بکند آن آقای مدعی قسم می خورد اگر قسم خورد قسم خورد اگر قسم نخورد می گوید برو دنبال کارت آن زن و شوهر با هم زن و شوهر هستند آن مدعی که بینه ندارد قسم هم که نخورده، تمت الدعوی.

در قسم هم همان مرد قسم بخورد کفایت می کند،می شود زن هم قسم بخورد آن هم می شود لازم هم نیست هر دو قسم بخورند زن قسم بخورد کفایت می کند مرد قسم بخورد کفایت می کند طبع قضیه اقتضا می کند مرد قسم بخورد اما خب ممکن است مرد بگوید که من قسم نمی خورم زنم قسم می خورد حالا یا مرد قسم می خورد یا زن و تمت الدعوی و اگر هم هیچ کدام قسم نخورند قسم را منتقل می کنند به مدعی،مدعی قسم می خورد تمت الدعوی یعنی زن را می دهند به او اگر هم قسم نخورد می گویند برو دنبال کارت برای این که یک ادعا داری روی آن ،بینه هم نداری .این ظاهراً حرف دیگر ندارد گفتم مسئله دو دو تا چهارتاست.چنانچه راجع به خانه هم همین است سابقاً بحثش را کردیم در خانه نشسته و ذی الید است حالا یک کسی می آید می گوید این خانه مال من است خب می گویند بینه داری؟می گوید بله.بینه می آید خانه را از دست آن کسی که در خانه نشسته می گیرد می دهند به آن مدعی برای این که بینه دارد اگر بینه ندارد خب نوبت می رسد به قسم آن کسی که در خانه نشسته است و ذی الید است اصل با او است و قسم می خورد اگر قسم نخورد قسم را رد می کند اگر قسم را رد کرد و آن قسم خورد خانه را از او می گیرند می دهند به او اگر قسم نخورد می گویند برو دنبال کارت و تمت الدعوی دیگر این مسئله با آن مسئله اختلاف در اموال ظاهراً هیچ تفاوتی با هم ندارند.حالا اختلاف در عقد است یا اختلاف در مال است اگر اختلاف در مال است مثل آن خانه می شود اگر اختلاف در عقد است مثل مسئله الان ما می شود.

 حالا مسئله ای که مشکل تر از این مسئله است اینجاست و آن مسئله این است که دو تا مرد ادعا دارند روی یک زن آن می گوید من شوهر این هستم او می گوید من شوهر این هستم و آن زن اعتراف نمی کند یا می گوید نمی دانم قضیه چیست؟یا اینکه کتمان می کند لذا این زن از بحث ما بیرون می رود دیگر آنجا می شد بگوییم زن به منزله ذی الید است اینجا زن به منزله ذی الید هم نیست برای این که اعتراف روی قضیه ندارد و آنجا مسئله اول اعتراف داشت که من زن این شوهر هستم ولی اینجا ادعا ندارد حالا یا کتمان می کنند یا می گوید نمی دانم و ساکت است و تناقض حرف می زند خب زن هیچ حالا که زن هیچ دو تا مدعی هستند در حالی که مدعی هستند منکر هم هستند آن می گوید زن من است آن می گوید خیر زن من است خب این مسئله هم روی قواعدی که ما جلو آمدیم باز هم مسئله حل است و آن این است که اگر یک کدام بینه دارند طبق آن بینه عمل می شود اگر هر دو بینه دارند تساقط می شود.وقتی تساقط شد تحالف می شود وقتی تحالف شد اگر هر دو قسم خوردند قرعه می شود اگر احدهما قسم خوردند آن کسی که قسم می خورد زن را می دهند به او.چناچه اگر هیچ کدام بینه ندارند دو تا مرد هستند ادعا می کنند روی یک زن و هیچ کدام بینه ندارند آن زن هم اعتراف ندارد یعنی کتمان دارد تناقض حرف می زند ساکت است که در حقیقت بر می گردد به این که دو تا مرد ادعا دارند روی یک زن و هیچ کدام هم بینه ندارند خب وقتی هیچ کدام بینه ندارند نوبت می رسد به تحالف برای این که آن می گوید زن تو نیست آن می گوید زن تو نیست در حالی که ادعا می کنند زن من است من جهة می شود مدعی و من جهة می شود منکر نوبت می رسد به تحالف،هر کدامشان قسم خوردند زن مال او اما اگر هر دو قسم خوردند دیگر نوبت می رسد به قرعه و اگر هیچ کدام قسم نخوردند باز نوبت می رسد به قرعه و اگر هیچ کدام قسم نخوردند باز نوبت می رسد به قرعه.بعضی از بزرگان که گفته اند انفساخ عقد سابقاً درباره اش صحبت کردیم و گفتیم این انفساخ عقد دلیل ندارد می گفتیم مثل آن که می گفتند مال را نصف می کنند نصف را می دهند به این نصف را می دهند به آن دو سه تا روایت صحیح السند داشت که قبول نمی کردیم و روایات نصف را می گفتیم یعنی تصالح،در اینجا این حرف ها نمی آید برای این که علم اجمالی است که زن یک کدام است علم اجمالی است که یا زن این است یا زن آن اگر هر دو بینه دارنذ تساقط می کند نوبت می رسد به تحالف اگر احدهما قسم خورد زن می شود مال او،اگر هر دو قسم خوردند یا هیچ کدام قسم نخوردند نوبت می رسد به قرعه زن را می دهند به احدهما و بخواهیم قائل به انفساخ عقد بشویم ظاهراً نمی شود.

بله یک صورت دیگری پیدا می کند و آن این است که آن مرد می گوید که این زن من است آن مرد هم می گوید این زن من است زن می گوید من زن هیچ کدام نیستم آن یک حرف دیگری می شود که اگر دو نفری با هم ادعا دارند روی یک زن و آن زن یک دفعه منکر است بحثش را کردیم یک دفعه منکر نیست می گوید من زن هیچ کدام نیستم اگر بگوید من زن احدهما هستم همان مسئله اول می شود و اما صورت سوم این است که بگوید من نه زن این مرد هستم نه زن آن مرد خب حالا که نه زن این مرد نه زن آن اگر هر دو بینه دارند تساقط می شود اگر احدهما بینه دارند بر طبق بینه عمل می شود بعد از تساقط اگر هر دو قسم خوردند،باز هم نه زن این است نه زن آن،و اما اگر هیچ کدام بینه ندارند دیگر نوبت به تحالف است اگر هر دو قسم خوردند نه زن این است نه زن آن اگر احدهما قسم خوردند آن کسی است که قسم خورده.حالا این زن چه جور می شود؟خب این زن می گوید نه این شوهر من است نه آن،این لا یقبل الا من قبله درست می شود برای زن،زن می تواند ازدواج بکند.

بنابر این مسئله سه صورت پیدا کرد حالا صورت آخر این است که اگر دو تا مرد ادعا دارند روی یک زن آن زن ادعا دارد هیچ کدام اینها شوهر من نیستند خب این مسئله غیر از مسئله اول و دوم است حالا در این جا چه باید بگوییم؟راجع به آن دو تا مرد اگر بینه دارند طبق بینه عمل می شود اگر بین ندارند دیگر خواه نا خواه وقتی بینه نباشد چون من جهة منکر هستند موقع تحالف می شود اگر تحالفشان به جایی نرسید نوبت قرعه می شود.راجع به خانم که این خانم می گوید این شوهر من نیست راجع به آن هم می گوید شوهر من نیست خب حالا این اگر بینه دارد طبق این بینه عمل می شود اگر بینه ندارد باید قسم بخورد با قسم درست می شود اگر بینه و قسم هم نمی خورد آن انفساخ عقدی که بزرگان گفته اند اینجاها ممکن است کسی بگوید آقا این انفساخ عقدی است برای این که لا یعلم الا من قبلها این شوهر او نیست احتمال می دهیم به هیچ کدام بله نگفته باشد احتمال می دهیم به هر دو بله گفته باشد احتمال می دهیم یک زن متشرعه ای است به احدهما بله گفته به دیگری نگفته باشد.                    

خواه نا خواه اگر بینه دارد زن طبق بینه عمل می شود اگر بینه ندارد طبق قاعده آنجا که بینه نیست چون که هم مدعی هست هم منکر نوبت به قسم می رسد با قسم درست می شود اگر قسم نخورد ما می گوییم قرعه.بعضی از بزرگان گفته اند انفساخ عقد که سابقاً در آن مسئله اختلاف در املاک صحبت کردیم و قبول نکردیم اینجا هم بخواهیم بگوییم انفساخ عقد از این باب که چون لا یعلم الا من قبلها ما بگوییم که بینه که در کار نیست پس این عقد منفسخ می شود به قاعده لا یعلم الا من قبلها.اما این ایراد به مسئله هست به آقایان که می گویند انفساخ عقد این که اگر علم اجمالی باشد که یا زن این است یا زن آن دیگری لا یعلم الا من قبلها یعنی چه؟بله اگر احتمال بدهیم که راستی زن هیچ کدام نیس علم اجمالی از دست ما گرفته بشود ممکن است لا یعلم الا من قبلها البته با قسم برای این که سابقاً صحبت کردیم که حتی فقهاء با قرعه هم می گویند قسم که نمی دانم این را روی آن فکر کرده اید یا نه؟که این در میان مشهور فقهاء و روایات دارد قرعه که کشیدید قسم بخورد این را نمی دانم یعنی چه؟چرا قسم بخورد؟در باب قرعه چرا باید قسم بخورد اگر قرعه ای در اموال در املاک در عقود در مواریث اگر نوبت رسید به قرعه قرعه کشیدیم قرعه بنام هر کسی در آمد محق است حالا روی این قرعه هم قسم،این قسم چرا؟دیگر نمی دانیم چیست؟(هر دو مثال زده شد حالا خانه را گاهی ذوالید است هر دو ذوالید هستند گاهی احدهما ذوالیداست گاهی هیچ کدام ذوالید نیستند سابقاً بحثش شدالان هم بحثش شد گفتیم با ما نحن فیه تفاوت ندارد اگر دو نفر روی خانه ای که هیچ کدام ید روی آن ندارند نزاع شد اگر احدهما بینه دارد می دهند به او اگر هر دو بینه دارند تساقط می کند نوبت به تحالف اگر احدهما قسم خورد دون دیگری خانه را می دهند به او و اگر هر دو قسم خوردند نوبت می رسد به قرعه،قرعه می کشند خانه را می دهند به احدهما.لذا دیروز هم می گفتم،می گفتم این مسئله اختلاف در اموال و مسئله اختلاف در عقود خیلی کم جا پیدا می شود این که با هم تفاوتی داشته باشند و حالا چه شده مرحوم محقق«رضوان الله تعالی علیه»اول اختلاف در املاک و بحث مفصل کردند و بعد هم اختلاف در عقود و بحث مفصل کردند و بحث فردای ما که اختلاف در مواریث که آن هم بحث نیمه مفصل کرده اند نم دانم چرا سه تا عنوان درست کرده اند؟اینهاست که شما باید فکر بکنید تا از شما استفاده بکنیم و الا از نظر احکام هیچ تفاوتی با هم ندارد.

مسئله آخر این است که خیلی مربوط به ازدواج نیست مربوط به املاک است اما یک سر و کاری هم با ازدواج پیدا می کند و آن این است که چیزهایی که در خانه است خب معمولاً مثلاً زن و شوهری که در یک خانه زندگی می کنند خب در این خانه فرش هست یخچال هست ما بقی اثاثیه،اثاث البیت در این خانه هست خب اینها معمولاً هر دو ذوالید هستند یعنی ما بخواهیم بگوییم که مرد فقط ذوالید است یا زن فقط ذوالید است که بعضی از بزرگان فرموده اند نه،اینها هر دو ذوالید هستند حالا اگر نزاعی کردند روی مثلاً یک گلوبند آن می گوید من برای تو خریده ام آن می گوید نه مال خودم است یا خودم خریده ام یا پدرم به من هدیه کرده است،اختلاف کردند در این جا چه باید گفت؟آیا بگوییم که بعضی از بزرگان گفته اند،گفته اند ظهور در میان مردم این است که هر چه در خانه هست مال مرد است الا ما اخرجه الدلیل.این مشکل است که انسان بگوید که هر چه در خانه است یک

 قاعده باشد که این قاعده را بیاوریم اینجا م به زن بگوییم گلوبند را در بیاور و بده به شوهر تا بفروشد و می خواهد هم هروئین بکند خیلی بعید است انسان این حرف را بزند که هر چه در خانه است ظهور عرفیش این است که مال مرد است.بعضی ها مثل محقق در شرایع فرموده اند که آن چیزهایی که مربوط به زن است مثل همان گلوبند و اسباب آرایش و امثال اینها و آن چیزهایی که مربوط به مرد است به حسب ظاهر مثل فرش و یخچال و تلویزیون و امثال اینها مال مرد است این را هم مرحوم محقق فرموده اند اما ملتزم شدن به این حرف این هم خیلی مشکل است برای این که آن مرد که نمی گوید این اسباب آرایش مال من است می گوید من پول دادم و این اسباب آرایش خریده می گوید من پول دادم و این گلو بند خریده،او می گوید نه از پدرم گرفته ام بنابراین این حرف مرحوم محقق هم که می فرمایند ببینیم کدام مختص به مرد است و کدام مختص به زن است آن وقت قاعده ید درست بکنیم علی الظاهر این هم درست نیست و باید بگوییم که هر چه ادعا روی آن است اینها هر دو ذوالید هستند خب وقتی که هر دو ذوالید باشند دیگر خواه نا خواه بر می گردد به این که مدعی است هم منکر،مدعی است می گوید گلو بند مال من است از پدرم گرفته ام منکر است چون اصل با او است ذوالید هم هست از آن طرف هم آن می گوید گلوبند را من برایش خریده ام مدعی است از جهتی منکر هم هست خواه نا خواه مسئله بر می گردد به مسائل قبلی و آن این است که اگر احدهما بینه دارد روی بینه کار می شود اگر هر دو بینه دارند تساقط می شود نوبت به تحالف می رسد اگر احدهما قسم خوردند به آن می دهند اگر هر دو قسم خوردند نوبت می رسد به قرعه،قرعه می کشند گلوبند به نام هر کسی آمد می دهند به او .تفاوت در مسئله ظاهراً پیدا نمی شود این یک مسئله که تفاوتی در مسئله هیچ پیدا نمی شود از یک طرف یک اشکال دیگر هم در مسئله هست که این را فکر بکنید تا فردا و روایاتی هم در مسئله هست آن روایات را نمی دانیم متعرض می شویم یا نه؟ و آن این است که خب حالا شما ذوالید هم درست بکنید چه نتیجه دارد در بحث ما؟ برای این که در بحث ما اگر هر دو ذوالید باشند اگر هیچ کدام ذوالید نباشند اگر احدهما ذوالید باشد مسئله همان است که بر می گردد به این که آیا بینه دارد یا نه؟و بالاخره آیا قرعه بکشیم یا نه ؟ و این حرف مرحوم محقق چرا اصلاً در مسئله ما آمده؟که صاحب جواهر هم پذیرفته مسئله مشکلی است که مسئله بعدش هم این است که این دختر مرده پدر این ادعا ها را دارد چه؟ مسئله خوبی است صاحب جواهر خیلی مفصل متعرض شده است مطالعه کنید تا فردا ان شاء الله.

                                                   و صلی الله علی محمد و آل محمد.