عنوان: اختلاف زن و شوهر درباره اثاثیه منزل
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

بحث دیروز نا تمام ماند و بحث ارزنده ای هم هست و این بحث را مرحوم محقق باید در اختلاف در اموال صحبت کرده باشند و نمی دانم چه شده اینجا در اختلاف عقود بحثش را کرده اند و اینها مال شما جوانها یا فارغ البالهاست که فکر بکنید تا از شما استفاده کنیم.بالاخره مسئله این بود که اگر بین زن و شوهر اختلاف افتاد در باره اثاثیه خانه مثلاً یک فرشی است او می گوید مال من است آن می گوید مال من است و این مسئله اگر مشاجره ای بین زن و شوهر پیدا بشود مخصوصاً منجر به طلاق بشود خیلی مسئله مصداق پیدا می کند مسئله بعدی باز این که اگر زنی بمیرد اختلاف بیفتد بین ورثه آن زن و بین شوهر در اثاثیه خانه مثلاً پدر بگوید این گلوبند را من به او دادم مال خودش است مربوط به تو نیست و مرد بگوید که نه این مال من است حالا دو تا مسئله اش کرده اند اما در واقع یک مسئله است این مسئله صاف بشود هر کدام از مسائل صاف بشود مسئله دیگر هم واضح می شود.

قبل از آن که وارد بحث بشویم این است که این جهزیه ای که پدر به دختر می دهد این جهزیه از چه باب است؟بعضی ها گفته اند عاریه است و آنچه الان استفاده می کند از مال پدر است پدر اجازه داده است که در مالش تصرف بشود آن زن تصرف کند شوهرش تصرف کند بچه هایش تصرف کنند.این عاریه است.اما در باب عاریه یک قدری مسئله مشکل می شود و آن این است که این عرفیت ندارد آن که عرفیت دارد تملیک است ما بخواهیم بگوییم امانت است که اگر امانت باشد تصرف اصلاً در آن اثاثیه نمی شود کرد اگر بگوییم عاریه است تصرف می شد اما به مرور زمان این اثاثیه از بین می رود این را هم عرف نمی پسندد و آن که عرف می پسندد و عرفیت دارد و باید بگوییم مورد امضاء شارع هم هست این است که جهزیه مال دختر است که پدر دختر یا مادر تملیک کرده اند به این  ،به عبارت دیگر هبه کرده اند تملیک کرده اند به این.از باب هبه اش همه مشکل است آن هم عرفیت ندارد که ما بخواهیم بگوییم این جهزیه هبه ای از طرف پدر و این دارد تصرف می کند در واقع الان این تصرفات، تصرفات مالکانه است از همین جهت هم فقهاء فتوی می دهند اگر زن بمیرد از جهزیه،شوهر ارث می برد چنانچه از مهریه ارث می برد از آن چیزهایی که شوهر مالکش کرده است باز هم شوهر ارث می برد از مهریه اش ارث می برد و همه اینها دلیل بر این است که جهزیه تملیک است این خانم وقتی می آید خانه شوهر هر آنچه جهزیه دارد مال این زن است و کسی حق تصرف در آن ندارد جز به اجازه خانم از همین جهت هم مثلاً اگر غیر از این بگوییم باید بگوییم پدر می تواند مثلاً پس بگیرد و اگر عاریه باشد حتماً نمی تواند پس بگیرد و آنچه مسئله صاف است و ظاهراً فروعاتی هم که بر مسئله بار کرده اند جاهای دیگر همین است که جهزیه به نحو تملیک است و این خانم مالک این جهزیه است آن وقت شوهر تصرف می کند این تصرف دیگر تصرف مالکانه نیست اسمش را می گذارند اباحه یعنی این خانم اجازه می دهد همان طوری که از ظرف غذای خودش استفاده می کند شوهرش هم استفاده کند بچه ها استفاده کنند و یک نحو اباحه ای است،خود اباحه غیر معوضه است.

بنابر این در این که پدر تملیک کرده است نه صلح است نه هبه است نه عاریه ظاهراً اشکالی در مسئله نیست هم عرفیت دارد در خیلی جاها من جمله در همین جا شارع مقدس روی آن حکم دارد لذا جهزیه می شود مال زن و اما اثاث البیت در خانه آنها که مربوط به زن است شوهر می تواند تصرف کند به نحو اباحه غیر معوضه شوهر هم اجازه داده و او یک چیزهایی هست در خانه که اینها جهزیه نیست و مال داماد است مال مرد است مثل اصل خانه مثلاً مثل این که فرش خریده مثل این که یخچال نداشته مرد یخچال خریده غیر از جهزیه اثاث البیت غیر از جهزیه خب اینها هم معلوم است مال مرد است و اگر خانم تصرف بکند تصرفش به نحو اباحه غیر معوضه است یعنی در ملک شوهر با اجازه شوهر تصرف می کند حالا تصرف در آن فرش یا تصرف در مثلاً یخچال و تلویزیون ،چنانچه مثلاً الان رسم است این که همان طور که زن جهزیه دارد مرد هم یک جهزیه ای باید داشته باشد من جمله مثلاً تلویزیون یا امثال اینها.بالاخره آنچه جهزیه نیست معلوم است مالکش آن کسی است که خریده یعنی شوهر و زن می تواند تصرف بکند در آن به نحو اباحه غیر معوضه تا اینجا هم معلوم است اما یک اشکالی که در مسئله هست این است که این شوهر گاهی یک چیزهایی می دهد به زن حالا یا برای این که دلش را به دست بیاورد یا این که مثلاً رسم است این کارها را بکند مثلاً مثل این که عیدی می دهند آیا این عیدی که به زن می دهد این زن مالک می شود؟یک قدری مسئله غامض تر یک گلوبند برایش می خرد لباس برایش می خرد کسری جهزیه برایش می خرد آیا این خانم اینها را مالک می شود یا نه؟مشهور در میان اصحاب گفته اند که این مالک است مثلاً گلوبندی که برایش می خرد این گلوبند را مالک است و اگر طلاق و طلاق کاری شد این گلوبند مال زن است نه مال مرد.

اما عقیده ما این است که در همه چیز جز عیدی.درباره عیدی هبه است و اما غیر از عیدی همه همه اینها مصرف است یعنی همین جور که مرد چیز می آورد در خانه برای این که همه بخورند همین طور هم برای زینت این خانم لباس برایش می خرد برای زینت این خانم گلوبند برایش می خرد و امثال اینها. هبه ها مثل عیدی ها جایزه ها آنها خانم می شود مالک از باب هبه و اما مابقی دیگر مالک نیست بلکه مصرف است از همین جهت حتی این بردها و آوردها اگر یک دفعه به هم بخورد آنچه زن برده است مرد بر می گرداند آنچه مرد برده است زن بر می گرداند همه دلیل بر این است که اینها هیچ کدام هبه نیست.

لذا این هبه است مالک است می تواند تصرف در این ملک بکند مثلاً عیدیش را می خواهد بدهد پدرش می خواهد هدیه کند به برادرش خب می تواند بدون اجازه شوهر عیدی هایش را می تواند تصرف کند اما اگر نزاعی در آنها شد طلاق و طلاق کاری شد آن مرد می تواند هبه هایی که داده برگرداند اگر بر نگرداند که هیچ مالک است و اما اگر لجبازی کند که بد هم هست حتی روایت داریم برگرداندن هبه مثل خوردن استفراق است این قدر در روایات در حالی که حرام نیست اما این قدر روی آن پافشاری شده لذا می توان برگرداند حالا چه با هم زن و شوهر باشند چه طلاق و طلاق کاری باشد می تواند برگرداند البته کراهت شدید دارد اما می تواند ولی قبل از آن که این بخواهد برگرداند اگر مصرف کرده باشد مورد هدیه وقتی تمام شد برگشت هم ندارد در باب هبه از عقود جایزه است الا این که استثناء خورده در ذی رحم،یک استثنا خورده در تلف،حالا اتلاف باشد یا تلف آن فرقی که اگر مورد هبه تلف شد دیگر این آقا حق برگرداندن ندارد بنابر این هبه ای که به این خانم داده اگر این هبه از بین رفت یا اطلاق کرد یا تلف کرد یا به جا مصرف کرد و حالا طلاق و طلاق کاری شده و بخواهد بگوید که هبه های من را بده نمی تواند اما آنجاها که هبه نباشد و مصرف باشد مثل لباس مثل زیور آلات و امثال اینها این نمی تواند برگرداند مالش است آن مصرف می کند تا آن اجازه مصرف بدهد و می تواند اجازه مصرف ندهد می تواند اگر العیاذ بالله طلاق و طلاق کاری شد آن چیزهایی که جهزیه نیست مال شوهر است و آن زن اگر هم مخفیانه چیزی پیش او باشد که شوهر یادش نباشد حتماً باید به شوهر برگردانده در هبه تصرف می شود فراوان تا تلف نشده می تواند آن کسی که هبه کرده برگرداند مثلاً مثل همین جا.ذی رحم پدر و مادر است به عبارت دیگر نسب آن هم رحمی،نه سببی.

این خلاصه بحث است و این بحث را ظاهراً اختلافی هم نیست باید متذکر هم باشید از شما می پرسند بتوانید جواب بدهید و اینها همین است که عرض کردم که راجع به طلا و جواهرات مسلم است هبه نیست اگر کسی بگوید هبه است باز هم می تواند او برگرداند برای اینکه ذی رحم نیست و اگر موجود باشد می تواند برگرداند الان رسم هم همین است که بر می گردد الان رسم این است این رسم هم یک عرفیت دارد هم راجع به جهزیه و هم راجع به اثاث البیت.

این خلاصه حرف تا اینجا.

حالا آن که مسئله ماست این است که راجع به این گلوبندی که گفتم مورد مصرف است نه تملیک ،این گلوبند مال شوهر است که شوهر خریده برای این که زنش از این گلوبند استفاده بکند حالا نزاع افتاد مسئله ما این است که او می گوید گلوبند مال خودم است خودم خریده ام پدرم به من داده است مرد می گوید من برایت خریدم و تو مالک نیستی بلکه مصرف هستی و گلوبند را من می گویم بده باید بدهی باید رد بکنی اگر اختلاف افتاد چه باید کرد؟چه باید گفت؟ اگر ما باشیم و قواعدی که در این مدت مشی کردیم قطع نظر از حرفها مسئله این است هر کدام بینه دارند طبق بینه عمل می شود حالا اگر هر دو بینه دارند تساقط می شود وقتی تساقط شد نوبت قسم است هر کدام قسم خوردند مسئله درست می شود اگر هیچ کدام قسم نخوردند یا هر دو قسم خوردند دیگر نوبت قرعه می شکند به نام هر کسی آمد آن گلوبند را می دهند به او.اگر مثل ما گفتید در باب قرعه دیگر قسم هم نمی خواهد که هیچ و اگر گفتید بعد از قرعه آن کسی که بنامش آمده باید قسم هم بخورد آن وقت قسم می خورد گلوبند می شود مال او .روی قواعدی که ما جلو آمدیم مسئله خیلی صاف است چنانچه اگر این دختر بمیرد و باز سر همین گلوبند نزاع بشود بین پدر دختر و بین این مرد ،مرد بگوید که گلوبند مال من است ارثی در کار نیست مصرف بوده و تا زنده بود مصرف می کرده حالا هم مال من است پدر این زن که وارث است بگوید که نه این مالک بوده به ارث می رسد حالا تو ارثت را بردار ما بقی را هم بده به ما .باز اگر طبق قاعده عمل بکنیم همان است که گفتند این است که هر کدام بینه دارند طبق بینه عمل می شود اگر هر دو بینه دارند تساقط می کند نوبت به قسم می رسد اگر هر دو قسم خوردند یا هیچ کدام قسم نخوردند  نوبت به قرعه می رسد اگر احدهما قسم خوردند دیگر خواه نا خواه آن که قسم خورده مال او می شود تفاوت در مسئله روی عقیده ما پیدا نمی شود آن طور که ما مشی کردیم از اول تا الان اختلاف در اموال و اختلاف در املاک و اختلاف در عقود را یک صنف بحث کردیم که ظاهراً حق هم با ما باشد دیگر،دیگر یک صنف بحث کردیم مسئله اینجا هم چه مسئله نزاع بین زن و شوهر بین ورثه از آن طرف هم می شود اگر مرد مُرد اگر مرد مُرد و نزاع شد در فرشی زن می گوید این فرش مال من است ورثه می گویند نه مال شوهر است باز همین حرف می شود اگر احدهما بینه دارند طبق بینه عمل می شود  اگر هیچ کدام بینه ندارند یا هر دو بینه دارند تساقط می شود مورد حلف است اگر قسم نخوردند مورد قرعه است.

(در باب قسم می گفتم اگر بینه هست این قسمی که گفته اند  در روایات هم آمده این قسم یک نحو تأکید است مستحب است واجب نیست دلیل حسابی نداریم معنا ندارد بینه باشد و بعد از بینه قسم هم باشد اما بعضی از فقهاء گفته بودند و آنجا ما نپذیرفتیم حالا اگر کسی بپذیرد آنجا را اینجا هم می گوید قسم ،نپذیرد اینجا هم نمی گوید قسم،باز اینها مربوط به بحث ما نیست بحثهایش همه شده اینجا اینها که من دارم می گویم و فقهاء اشکال روی آن دارند و مرحوم محقق روی آن حرف دارد صاحب جواهر روی آن حرف دارد روی اینها که من گفتم هر کسی اشکال دارد بفرماید تا اشکالش را جواب بدهم هذا کله بحث ما تمام شد.)

مرحوم محقق اگر مطالعه کرده باشید که دیروز نقل کردم ایشان فرموده اند اگر نزاعی بشود بین زن و شوهر در این که می گوید این اثاثیه مال من است آن می گوید نه مال من است گفتند اگر مختص به زن باشد مال زن است مثل اسباب آرایش اگر مختص به مرد باشد مال مرد است مثل کتاب مثل اتومبیل .چرا؟ فرموده اند ظهور .ظهور این زینت آلات می گوید مال زن است نه مال مرد .ظهور آن اتومبیل آن کتاب می گوید مال مرد است نه مال زن.مرحوم محقق مسئله را تمامش می کند دیگر نمی گویند آیا بینه هم باید باشد؟ نباشد؟قسم باید باشد؟نباشد؟و حالا این دلیلش چیست؟ ما ظهور را بخواهیم عرفیش بکنیم آیا این ظهور در دعوی بدون بینه بدون یمین کارساز است ؟کارساز نیست .خب اینها همه حرف دارد دیگر اولاً این ظهور را نمی دانیم یعنی چه؟ برای این که اسباب آرایش معمولاً 90 در صد مردم شوهرهایشان اسباب آرایش برای زنهایشان می خرند برای این که زنها مصرف بکنند حالا بگوییم عرف می گوید این اسباب آرایش اگر نزاع شد مال زن است این چه ظهوری است ؟ حالا اگر هم یک کسی بگوید ظهور،چرا حجت باشد در مقابل بینه در مقابل یمین؟آقای قاضی که نمی تواند با این ظهورها حکم بکند باید برود باز روی این که این ظهور تایید مثلاً آن را بکند به او بگویند که قسم مثلاً کفایت می کند مثل این که قولش مطابق با اصل باشد اما اگر او بینه داشته باشد دیگر ظهور هر چه قوی باشد آن بینه کار خودش را می کند چنانچه اگر زن بینه داشته باشد خب کار خودش را می کند و چنانچه اگر هیچ کدام بینه ندارند نوبت می رسد به قسم آن خانم با ظهور که نمی تواند اسباب آرایش را بگوید که من مالک هستم باید قسم بخورد در دعوی،در دعوی اصلاً هیچ جا نمی توانیم پیدا کنیم که بدون بینه بدون قسم قاضی ول کند و بگوید بروید دنبال کارتان حتماً باید بینه باشد اگر بینه نیست باید قسم باشد لذا اگر هم کسی قائل به ظهور بشود که نمی شود بشویم بر می گردد به این که این خانم اصل با او است مثل آنجا که ذوالید است مثل آنجا که اصلی از اصول با او است استصحاب با او است خب در همانجا می گوییم خیلی خوب باز مدعی اگر بینه دارد مقدم بر قول آن است ولو آن ذوالید باشد ولو استصحاب داشته باشد ولو ظهور غیر حجت داشته باشد حتی ظهور به این اندازه ظهور حجت در غیر قضاء و شهادات یک آدم موثق شهادت بدهد خب باز هم نمی شود باید طبق بینه عمل بشود اگر بینه دارند هر دو خیلی خوب ،اگر احدهما بینه دارند خیلی خوب،اگر مدعی بینه دارد منکر باید برود کنار ،اگر مدعی بینه ندارد منکر همان که ظهور هم با آن هست باید قسم بخورد لذا می خواهد ظهور باشد می خواهد نباشد قسم کار می کند قسم می خورد مطلب درست می شود مثل آنجاها که استصحاب مال احدهما باشد مثل آنجا که ید مال احدهما باشد مثلاً در خانه حالا نزاع شد یک کسی که در خانه نشسته می گوید خانه مال من است خب مسلم اگر بینه دارد همان ذوالید را از خانه بیرونش می کنند اگر بینه ندارد نوبت می رسد به ذوالید صرف ذوالید بودن نمی گوید خانه مال تو می گوید قسم باید بخوری اصل با تو است قسم باید بخوری ،خب قسم می خورد اگر قسم نخورد باز هم نمی تواند حاکم کار بکند قسم را بر می گرداند آن مدعی قسم می خورد اگر مدعی قسم نخورد آن وقت نوبت می رسد  به آن کسی که قسم را رد کرده خانه را به او می دهند می خواهد ذوالید باشد می خواهد ذوالید نباشد لذا یک جا پیدا کنیم یک ظهوری که مرحوم صاحب جواهر می فرمایند یا مرحوم محقق می فرمایند،مرحوم محقق می فرمایند یک جا پیدا کنیم از اول که وارد کتاب قضا شدیم تا الان که مرحوم محقق و صاحب جواهر یاد ما داده اند مسائل را هیچ پیدا نمی کنیم که با ظهور غیر حجت  بخواهد حکم بکند  حتی آنجا شهادت عادل واحد بود که می گفتید قسم ضمیمه بشود خب می گفتیم تعبد است روایت است و الا اگر روایت نداشتیم می گفتیم که بینه واحد فایده ای ندارد اگر نوبت قسم شد قسم می خورد می خواهد شاهد واحد هم داشته باشد می خواهد نداشته باشد .همچنین در باب وصیت که گفتند که بعد از آن که بینه اقامه می کند قسم هم بخورد می گفتیم اگر کسی بگوید واجب است یک تعبد است وقتی بینه باشد طبق بینه عمل می شود و لازم هم نیست که بکنند اجبار بکنند بر این که این آقا قسم بخورد لذا در همان ذوالیدش یا در همان ظهورش خب همین است شما بفرمایید که عرفیت ندارد برای این که معمولاً 95 در صد این جوری است مثل عیدی ها را می گوید مالک است مثل اسباب آرایش را می گوید مال شوهر است شوهر گرفته تا این برای او زینت کند اما متأسفانه بعضی برایش زینت نمی کنند پیش شوهر یک لولو وقتی می خواهد برود بیرون یک عروسی خب این دیگر گناه روی گناه است شوهر داده برای این که این استفاده بکند برای خودش این استفاده می کند برای غیر.حالا این یک ظهوری است این چه ظهوری است ؟اصلاً این ظهور مرحوم محقق چیست؟حالا یک کسی بگوید بله ظهور است اختصاصات ظهور در ملکیت است می گوییم خب این حجت است یا نه؟ می گوید نه.برای این که از ظواهر نداشتیم در اصول که یکی اختصاصات از ظواهر است ،اختصاصات از حجج است ،الاصل حرمة عمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل اخرجه الدلیل را شما فرموده اید که یکی ظواهر است،ظواهر لفظ ظواهر گفتار یکی هم خبر واحد یکی هم اجماع یا شهرت فتوایی دیگر در اصول بیش از این برای ما نگفته اند حالا اختصاصات از باب ظهور.

علی کل حال پیش ما مسئله واضح است . مسئله تمام شد اگر کسی اشکال نداشته باشد فردا بحث ما اختلاف در مواریث است مسئله اولش خیلی مسئله مشکلی است از نظر ما و قواعدی که ما درست کردیم مشکل نیست اما از نظر مرحوم محقق برده است در اصول،در استصحاب تأخر حادث مرحوم صاحب جواهر هم در استصحاب تأخر حادث صحبت کرده خیلی و در اصول این استصحاب تأخر حادث را ببینید تا فردا درباره اش صحبت کنیم ان شاء الله.

                                                        و صلی الله علی محمد و آل محمد.