عنوان: اختلاف در نسب
شرح: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

بحث دیروز درباره اختلاف در نسب بود اگر دو نفر ادعا بکنند بچه ای آن می گوید مال من آن می گوید مال من در اینجا چه باید گفت؟

مسئله بعد درباره اش صحبت می کنم مسئله آسانی است از این جهت که در مسئله بینه که نمی شود اقامه کرد معمولاً قسم هم نمی شود خورد معمولاً نوبت می رسد به قرعه هم از نظر قاعده قرعه درست است و هم از نظر روایات.

مسئله را برده اند آنجا که اگر در طهر واحد دو نفر مقاربت کنند با یک زنی و نطفه منعقد بشود مسئله را آنجا برده اند و بچه ای به دنیا بیاید و ندانیم این بچه مال کیست؟در آنجا گفته اند که بینه نمی شود اقامه بشود قسم هم که نمی شود خورده بشود پس بنابر این نوبت می رسد به قرعه و قرعه به نام هر کسی آمد بچه مال اوست تمسک به روایت هم کرده اند دو سه تا روایت هم دلالت بر مطلب دارد روایات هم صحیح السند است ظاهر الدلاله است و اگر هم روایات نبود همین قرعه را می گفتیم.

اما اگر مسئله را بردیم در جای دیگری به این که یک بچه هست موجود در خارج مثلاً دو تا زن مدعی هستند آن می گوید بچه من است آن می گوید بچه من است که نظیرش هم در زمان امیرالمومنین (ع) واقع شده است الان هم مسئله اش زیاد مصداق دارد در این جاها چه باید گفت؟آن وقت آن قضیه بینه می آید دیگر استعباد هم ندارد که صاحب جواهر می فرماید بینه استعباد دارد دیگر در این فرض ها بینه هم استعباد ندارد لذا این دو تا فرد احدهما اگر بینه داشته باشند بینه آنها پذیرفته می شود اگر هر دو بینه داشته باشند تساقط می کند . اگر هم نوبت به قسم خورد احدهما یا هر دو قسم ،قسم می خورند و بالاخره آنجا که در بن بست واقع شدند قرعه کشیده می شود لذا این مسئله  در این جا حساب می شود بینه حساب می شود اما در نطفه در رحم یک کسی بخواهد بینه اقامت بکند که بچه مال آن است خب معلوم است نمی شود به قول صاحب جواهر مستبعد است بلکه باید بگوییم نمی شود بنابر این مسئله این جور می شود آنجا که بینه نمی شود اقامه بشود آنجاها که قسم نمی شود خورده بشود خب نوبت به قرعه است آنجاها که قسم نمی شود خورده بشود خب نوبت به قرعه است آنجاها که بینه می شود اقامه بشود اگر احدهما بینه دارند بینه،اگر بینه نیست نوبت به قسم است اگر قسم نیست نوبت قرعه است.لذا مسئله اصل مسئله صاف است و اختلافی هم در مسئله نیست و صاحب شرایع هم(مرحوم محقق) در همین جاها می فرمایند قرعه و مسئله را تمامش می کنند الا این که یک دو سه تا فرع این مسئله  دارد این فرعها مشکل است خیلی.

فرع اولش را که دیروز عنوان کردم این است که عامه اولاً می گویند که می شود بچه منسوب به دو تا پدر باشد بلکه به قول ابوحنیفه منسوب به 1000 تا پدر باشد و ممکن است 1000 تا مادر داشته باشد و مانعی ندارد ما با قاعده نسب برای او درست بکنیم و نسب برای آن هم درست بکنیم و بچه را منسوب به هر دو بکنیم خب معلوم است حرف نارسایی است لذا مرحوم صاحب جواهر وارد مسئله  که می شوند می فرمایند که مسئله  ما این است که این بچه که اختلاف روی آن است یا مال این است یا مال آن و ما بخواهیم مثل ابوحنیفه بگوییم مال هر دو اگر بینه نباشد نه،این حرف درست نیست از نظر شیعه مسلم است که یا باید منسوب به او بکنیم یا منسوب به او این یک مسئله .

مسئله دوم که دیروز عنوان کردم و مسئله  روز است این که آیا غیر از بینه و ایمان غیر از اقرار و قرعه آیا چیز دیگر هم می تواند مسئله را درست بکند یا نه؟عامه گفته اند آری،گفته اند که کارشناسی می کنیم عرّاف قوّاف و امثال اینها می ایند تشخیص می دهد این که این بچه مال هر که هست قول آن کارشناس حجت است مثل این که همه جا قول کارشناس حجت است اینجا هم کار کارشناس حجت است و بواسطه قواف یا عراف می گوییم این بچه مال آن است که این قیافه شناس می گوید این قولی است که عامه می گویند و اما خاصه همین طور که الان صاحب جواهر دو دفعه می گویند مذهبنا این است که این جور علوم نمی توانند مطلب را صاف بکنند قول عراف حجت نیست قول فواف حجت نیست قول کهان حجت نیست قول ساحر حجت نیست و امثال اینها.یک حرف این است که قاعده به ما چه می گوید ؟یک حرف در این است که روایت به ما چه می گوید؟

دیروز می گفتم که قاعده به ما می گوید موضوعات همه و همه باید از راه متعارف اثبات بشود نه از راه غیر متعارف و ما موضوع را به واسطه یک امر غیر متعارفی بخواهیم اثبات بکنیم ممکن است یقین هم روی آن موضوع باشد اما آن یقین حجت نیست به این معنا که شارع مقدس می گوید که باید این موضوع از راه متعارف باشد و چون از راه متعارف نیست موضوع حکم من نیست شما از آن مثال خیلی ساده اش بگیرید تا برسد به مسئله ما مثلاً می گوید که زکات فطرة یک صاع خب گندمهای متعارف یک صاعش یک سیر اقلاً آشغال دارد گندم پاک خب این اگر بخواهند باید آشغالهایش را بگیرند یک صاع می شود یک سیر اقلاً دو سیر کمتر ،شارع گفته است یک صاع کندم اگر گندم پاک را حساب کنیم در اینجا باید یا آشغالهایش را بگیریم یا دو سیر اضافه بدهیم اگر گندم متعارف را بگیریم همان یک صاع و این که می دانیم هم پاک نیست می دانیم هم دو سیر کمبود دارد آشغالها جای گندم است می گوییم که همان یک صاع متعارف کفایت می کند بعد می فرمایید دلیل بر مطلب چیست؟می گوید برای این که موضوع متعارف مناط است و مردم که گندم خرید و فروش می کنند یک دفعه مثلاً خاک و آشغال گندم زیاد است خب به او می گویند که این گندم متعارف نیست یک وقت هم گندم پاک پاک است می گویند این گندم هم اضافه قیمت دارد یک دفعه گندم متعارف است مثلاً هر صاعی یک سیر آشغال دارد خاک دارد می گویند که موضوع همین است اگر گندم را فروخته باشید به سلف،یا غیر سلف تحویل که می خواهی بدهی همان گندم متعارف را تحویل می دهی ولو این که مثلاً 20 من گندم یک من آن کم آشغال است اما آن بیع آن عقد آمده روی گندم متعارف شارع هم که گفته است یک صاع زکات فطره است موضوع حکم آمده روی امر متعارف ،این مثال ساده اش از پایین تا برسد به مسئله ما،مسئله ما ممکن است آن وقتها قیافه شناسها اصلاً قوافی ،عرافی یک علم بود و عرف هم این علم را قبول داشت و قضایایی هم از پیامبر اکرم از ائمه طاهرین (ع)نقل می کنند که در یک وقایع خاصی می دانستند می گفتند این علمی است در میان مردم،علم قواف ،علم سحر و علم جادو علم رمل و اسطرلاب این  علوم غریبه علم جفر خب الان اینها به واسطه علم جفر و علم رمل و علم اسطرلاب و احضار ارواح و خواب مغناطیسی و اینها همه علم است یعنی علم به معنا که خلاف واقعش یا نیست یا عرف اصلاً خلاف واقع نمی بیند مثل سایر علوم مثل علم ریاضی مثل علم طبیعی مثل علم فقه یک علم است اما علم غیر متعارف یعنی از علوم غریبه آن وقتها این جور بود الان روی خون شناسی روی آزمایشها خب اینها حسابی می توانند بگویند که این خون این بچه مال کیست؟ روی نطفه می توانند بگویند این بچه مال کیست یا این نطفه آیا این زن زنا داده زنا نداده زن که می گوید من زنا نداده ام این نطفه که شما دارید از شوهرم است آنها خوب می توانند تشخیص دهند از شوهرش است یا از شوهرش نیست آیا این علوم،علوم آزمایش الان و مثل آن علوم عرافی و قوافی و اینها حجت است یا نه؟خب نه.مذهبنا نه.

سنی ها همه همه تقریباً آن از آن گرفته آن از آن گرفته اصل مطلب از ابوحنیفه می گوید همه این علوم حجت است. شیعه همه همه می گویند نه این علوم حجت نیست حالا حجت نبودنش از دو راه است یک راهی که دیروز ما می گفتیم،می گفتیم اصلاً این فرمایش مرحوم شیخ که می فرمایند القطع حجة لا تناله ید الجعل اثباتاً و لا نفیاً این حرف درست نیست برای این که القطع نور اما این نور را شارع مقدس می تواند ردع کند یا نه؟به این معنا که بگوید موضوع حکم من را اگر بخواهی درست بکنی از این راه نمی شود باید از راه دیگر باشد و اگر از این راه رفتی و بخطا افتادی معاقب هستی لذا مثلاًاین جور بگوید که این در خون شناسی مثلاً در همین مسئله ما در مسئله نسب باید به طور متعارف اثبات بشود یعنی بینه بگوید این بچه مال این است یا قسم بخورد بچه مال من است یا قرعه بگوید بچه مال آن است یا بچه مال آن نیست و اما آزمایش و کارشناسی بخواهد بگوید این بچه مال این است بچه مال آن است شارع مقدس این را قبول ندارد به معنا این که می گوید از این راه نرو،لذا تفاوتی هم نیست روی قول ما و دیگران آنها می گویند العلم حجة لا تناله ید الجعل اثباتاً و لا نفعاً اما از آن طرف هم قبول دارند که علوم غریبه یعنی علوم غیر متعارف حجت نیست یعنی یک کسی را نداریم از قدماء از متأخرین که اینها بگویند که علم جفر و اسطرلاب و علم احضار ارواح علم تسخیر ملائکه تسخیر اجنه که راستی علم است و آنها هم می گویند حسابی دیگر،علم است اما این علم غریبه حجت نیست.

لذا کسی را نداریم که بگوید علم غیر متعارف حجت است و با آن می شود چیزی اثبات کرد،هیچ کس نگفته تا حالا.حالا ما می گوییم که این برای خاطر این است که العلم نور اما شارع مقدس می تواند بگوید از این راه برو،نه از آن راه لذا می گوییم این شیخ انصاری می گوید العلم حجة لا تناله ید الجعل اثباتاً و لا نفیاً می گوییم این حرف درست نیست برای این که علم نور است واقع را می نمایاند اما شارع مقدس ممکن است بگوید از این راه موضوعات من را اثبات نکن ،برو روی موضوعات متعارفه.لذا کاری به قطع موضوعی و قطع حکمی نداریم آن قطع موضوعی که قطع درج در موضوع شده باشد اصلاً نداریم قطع موضوعی در اسلام که شارع مقدس را با موضوع دو تا را موضوع حکم قرار داده باشد یا قطع را تمام موضوع قرار داده باشد اصلاً نداریم این چنین چیزی در شریعت مقدس اسلام.لذا مثلاً این مثال ایشان فقط صاحب حدائق است که گفته است خون نجس نیست ،معلوم الخون نجس است و گفته علم درج در موضوع شده اما همه همه گفته اند که خون من حیث هو دم این نجس است اما اگر مثلاً شک روی آن کردیم تا علم پیدا نکنیم که خون است پاک است،این غیر از علم موضوعی است غیر از قطع موضوعی است در مسئله ما این جور است که در مسئله ما آن وقتها علم غیر متعارف بوده است الان هم علم غیر متعارف هست یعنی علم غیر عرفی ،علم دقی یعنی علم دانشگاهی،آن وقتها بوده الان هم هست شارع مقدس آن وقتها قبول نداشته حالا هم قبول ندارد نه اینکه بگوید آزمایشگاه را من قبول ندارم نه این که بگوید اینها ارتجاع است و من قبول ندارم ،می گوید آزمایش تو درست است اما اگر ما بخواهیم حکمی بار کنیم بر علم آزمایشی تو من حکم ندارم بلکه کی حکم دارم وقتی که موضوع از راه متعارف اثبات بشود و نداریم مثلاً در فقه،حالا این مسئله را بگذارید کنار در فقه ما نداریم الان هم دادگاه ها هیچ کدام روی آزمایشگاه ها حساب نمی کنند ممکن است یک مقدماتی درست کنند و از راه اقرار از راههای دیگر این را به اقرار وادار کنند مثل همان دیروز که گفتم امیرالمومنین(ع) از راه تحمل فقهی خب درست کردند دیگر گفتند که این بچه آن می گفت مال من است آن می گفت مال من است گفتند خب دلیل که نیست که مال تو یا مال تو ،یک نصفش را می دهیم به آن ،تا این حرف آمد جلو مادر گفت من نمی خواهم یعنی بعد از آن که مادر گفت نمی خواهم اثبات شد یعنی با اقرار که این بچه مال آن است،نه مال او و اما این که امیرالمومنین حکم کرده باشند به غیر بینه به غیر ایمان به غیر اقرار به غیر قرعه مسلم این جور نبوده لذا همین امیرالمومنین نظیر این قضایا را می گفتند قرعه باید کشید روایت هم داریم روایت صحیح السند رواین ظاهر الدلاله ،لذا الان هم مثلاً اگر اختلافی در بچه باشد خون بگوید روی آن الان دادگاه ها حساب نمی کنند اصلاً شاید دنیا حساب نکند بلکه آن موجب می شود به آن اقرار های بعدی آن استنطاقها به واسطه آن،اقرار بکند که بچه مال من نیست،بچه مال آن است یا در باب زنا الان هیچ جا نداریم در دنیا من جمله در ایران در جمهوری اسلامی که بخواهند با آزمایش نطفه این زن را تازیانه بزنند نه شرعاً درست است نه قانوناً در حالی که آزمایش علمی است نمی گوییم آزمایش علمی نیست آزمایش راستی می گوید این نطفه مال کیست نطفه دو تا مرد را که می گیرند سه تا نطفه را وقتی آزمایش می کنند به خوبی می نمایاند که این نطفه مال کیست از این راه اثبات می شود که این خانم زنا داده یا زنا نداده اما حکم بخواهیم بار بکنیم شرعاً بار نیست عرفاً هم بار نیست قانوناً هم بار نیست روایات ما هم می فرماید نه ،سنی ها می گویند آری اما شیعه می گوید نه.

حالا دو سه تا روایت بخوانیم اگر باز احتیاج به تکرار داشت بعد تکرار می کنیم چون مسئله مهمی است اگر هم احتیاج به تکرار نداشت که دیگر برویم سر مسئله دیگر.

«و لا عبرة» این حرف صاحب جواهر است مرحوم محقق مسئله  را متعرض نشده اند صاحب جواهر مسئله را متعرض نشده اند و وارد شده اند«و لا عبرة بالقیافة فی مذهبنا»در حالی که علم قیافه شناسی آن زمان یک علم بود الان هم یک علم است و اگر از آزمایش بیشتر نباشد قطعاً کمتر نیست و همین علم قیافه را می فرمایند«و لا عبرة بالقیافة فی مذهبنا و فی المرسل عن امیرالمومنین (ع)» که این مرسل هم نیست نمی دانم چرا ؟مثل این که مثلاً در کافی مرسل بوده لذا ایشان می فرمایند،مرسل و الا صاحب وسایل روایت را نقل می کند مسند نقل می کند و سندش هم بسیار عالی است و فی المرسل عن امیرالمومنین (ع)«لا یؤخذ بقول عراف و قائب» باز روایت از امام صادق(ع) از امیرالمومنین (ع) می فرمایند که «لم یکن یقبل شهادة احد منهما»بلکه این عراف،قواف فاسق هم هستند و اگر شهادت بدهند شهادتشان از راه فسق این هم باز قبول نیست.

روایت3:«من سمع قول قائف او کاهن او ساحر فصدقه اکبّه الله علی مسنخر فی النار»خب نظیر این روایات زیاد است که گفته اند علوم غیر متعارفه نمی تواند پیزی را اثبات بکند حالا علم قیافه شناسی باشد یا علم سحر باشد علم تنجیم باشد ستاره شناسی باشد علم تسخیر ارواح باشد علم تسخیر اجنه باشد تسخیر ملائکه باشد و اینها علوم است دیگر هیچ کدام حجت نیست آنوقت در ما نحن فیه هم مثل آن قواف می ماند مثل آن عراف می ماند همین طور که قول آن حجت نیست چون غیر متعارف قولاست.نه این که شارع مقدس تخطئه بکند و بگوید علم نیست می گوید یک علم است اما از راه این علم نمی توان بیانی موضوع درست بکنی یا حکم درست بکنی.

آن وقتها علم قیافه شناسی مردم حسابی روی آن حساب  می کردند من نمی خواستم این روایت را بخوانم اما شماها زور می گویید مجبور می شوم این جور روایتها را بخوانم.

درباره امام جواد روایت صحیح السند داریم این که خدا لعنت کند افرادی که منسوب به یک خاندان خوب هستند اما بد هستند عموهای حضرت رضا(ع)می گفتند حضرت جواد (ع)از ما نیست .حضرت رضا (ع)اولاد نداشتند نه پسر نه دختر لذا هی مرتب از ایشان سؤال می شد آقا امام بعد از شما کیست؟می فرمودند که صبر بکنید امام جواد پیدا شد و به امام جواد (ع) حضرت رضا(ع)خیلی هم اهمیت به او می دادند کم کم بچه چهار پنج ساله و پنج شش ساله که شد دشمن به دست خوبها یعنی خوبهای به معنای ظاهر به واسطه عموهای امام جواد گفتند این بچه مال ما نیست از خاندان ما نیست آن وقت یک مثال غلطی که می زدند می گفتند امام جواد (ع)سبزه است و ما بنی هاشم هیچ کدام سبزه نیستیم لذا امام جواد (ع)مال ما نیست حضرت رضا(ع) مجبور شدند گفتند که خب قیافه شناسها باید عراف و قوافها بیایند بگویند آیااین بچه مال ما هست یا نه؟

خب حضرت رضا(ع) می دانستند این ها قواف و عراف را قبول کردند که اگر آنها می گویند بچه مال امام رضا (ع)است مال امام رضا(ع) است و الا نه لذا جلسه ای گرفتند از بنی هاشم در روایت داریم از عموهای حضرت رضا (ع)از خویش و قومها.

در آن جلسه حضرت رضا(ع)خودشان را پوشانده بودند پیش عرافها پیش قوافها نشان نمی دادند خودشان را و نشسته بودند و سر و صورتشان را بسته بودند تا این عراف و قواف حرف بزنند آنها وقتی که امام جواد(ع) را دیدند عموها را هم دیدند گفتند که اینها هیچ کدام پدر این بچه نیستند اما اینها(در روایت دارد) عموهای این بچه هستند بعد از آن که اثبات کرد امام رضا(ع) که قواف ها می گویند این بچه مال بنی هاشم است این بچه های امام صادق و موسی کاظم (ع)و اینها هم می گویند که قدمهایشان آنها به واسطه صورت فقط هم نه این قوافها هم به واسطه صورت هم به واسطه دست هم به واسطه پا اعضا جوارح با اینها پی می برند لذا گفتند عموها هستند .بعد از آن حضرت رضا(ع) دیگر بلند شدند و لباسهایشان را عقب زدند و صورتشان را نمایان کردند پاهای مبارک نمایان شد و عراف ها تا چشمشان به امام رضا (ع)افتاد گفتند این پدرش است هم از نظر قیافه هم از نظر قدم هم از نظر دست .حضرت رضا مجبور شدند ظلم ظالم را دفع کنند با قوافها،لذا یک علمی بود علم متعارفی بود هم عرافی هم قوافی در زمان پیغمبر اکرم هم نظیرش بود وقت گذشت.

حالا علی کل تا اینجا این روایتها به ما می گوید که علم متعارف موضوع درست می کند اما غیر متعارف موضوع نمی تواند درست بکند حکم هم نمی تواند درست بکند در حالی که علم هم هست منافات ندارد علم باشد اما موضوع یا حکم نتواند درست بکند.

                                                   و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

                                           پایان کتاب القضاء